سفارت آمریکا
درگذشت کن تیلور؛ ناجی گروگانهای آمریکایی در تهران
قهرمان واقعی فیلم آرگو بازیگر درامی سیاسی بود
ادامه مطلبافشای نقش مخفیانه آلمان در آزادی گروگانهای آمریکایی
در دیدار صادق طباطبایی با وارن کریستوفر چه گذشت؟
ادامه مطلبگفتوگوی تاریخ ایرانی با فروز رجاییفر: نگران بودند خبر اشغال سفارت را به دولت موقت بدهم
عقد ما در ساختمان ویزای سفارت آمریکا برگزار شد... گروگانها یک سیلی هم نخوردند...الان معنا ندارد که کسی برود سفارت اشغال کند.
ادامه مطلبوعدهای که کمال خرازی به کاردار آمریکا داد
پوشه رئیس ایستگاه سیا در تهران نحیف بود اما مهم بود که هیچ جزئی از آن به دست نامحرم نیفتد. این اطلاعات به خاطر فعالیت ناچیز خود وی ویرانکننده، برای ایالات متحده خجالتآور و برای ایرانیهای دخیل بالقوه مصیبتبار (حتی مرگبار) بود...کارکنان آموزش دیده بودند با احتیاط از دروازههای نسبتاً خلوت پشتی خارج شوند و خود را به سفارتخانههای بریتانیا، کانادا یا سوئیس برسانند...کارکنان سفارت توافق کرده بودند که گاز اشکآور نباید در تمامی نقاط سفارت استفاده شود.
ادامه مطلبتماس پسران طالقانی با افسر سیاسی سفارت آمریکا
کارتر از مشاوران ارشدش نظر خواست و بیشترشان از پذیرش شاه حمایت کردند. پرزیدنت پرسید: «اگر آنها بریزند توی سفارت ما و مردممان را گروگان بگیرند، توصیهتان چه کاری خواهد بود؟» از آن جمع یک نفر هم جوابی نداشت... جان گریوز، رئیس دفتر نمایندگی سازمان اطلاعاتی ایالات متحده، آن هفته به واشنگتن تلگراف زده بود که فضای عمومی در تهران به کفایت بهبود یافته که برنامهاش از سر گرفته شده و تعداد کارکنانش افزایش یابد...ابراهیم یزدی هشدار داد پس از پذیرش شاه، توقعی بیجا خواهد بود که قول دهد سفارت امن بماند.
ادامه مطلبمحمود احمدینژاد؛ دانشجویی که ساز مخالف میزد
اصغرزاده نخستین کسی بود که پیشنهاد اشغال سفارت را مطرح کرد. اما دو دانشجو با آن مخالفت کردند: محمود احمدینژاد و محمدعلی سیدنژاد که ترجیح میدادند سفارت شوروی هدف گرفته شود...موسوی خوئینیها موافق بود که ضروری است رویهها و اعمال شیطانی داخل سفارت ایالات متحده از خط خارج شوند... اگر گلوله شلیک میکردند، اجساد آنهایی که در صفوف نخست شهید میشدند، به میان جمعیت بیرون منتقل و روی دست، در خیابانها تشییع میشد تا بر آتش خشم مردم دمیده شود.
ادامه مطلبسفارتی که خار چشم انقلابیون بود
محمد هاشمی خود را برای مرگ آماده میکرد. او و مابقی، یک هفته بیشتر بود که کارشان شده بود دید زدن از پشتبام ساختمانهای بلند خیابانهای فرعی اطراف سفارت آمریکا...تا هاشمی مژده داد که قصدشان محاصرهٔ این محل است، همهمهٔ خرسندی و هیجان جماعت بلند شد...کنسولگری شبیه قلعه شده بود...دیوارها با شعارهای انقلابی پوشانده شده بودند و بر تارکشان، میلههای سه فوتی تیز و خمیدهای از جنس فولاد نشسته بود...چند روز قبلترش، گروهی از جوانان دزدکی وارد مجتمع شده بودند تا پرچم آمریکا را پائین بیاورند.
ادامه مطلبخاطرات دانشجویان ایرانی در آمریکا از دوره گروگانگیری
شرایط برای دانشجویان ایرانی در دوران گروگانگیری سخت شد و حتی گریبان شهروندان عرب و ترک را نیز گرفت...من و همسرم که در آن زمان در خانههای دانشجویی زندگی میکردیم، دو تلفن تهدیدآمیز دریافت کردیم. هر دو این تلفنها توسط دانشجویان انجام گرفته بود...اساتید چپ نیز گروگانگیری را مخل شئونات لازم بینالمللی میدانستند...گروگانگیری کارکنان سفارت ۴۴۴ روز به طول انجامید، اما آمریکا با حمایت از شاه، ۲۵ سال ایرانیها را در گروگان نگه داشت...هنوز آثار روانی گروگانگیری را در بین آمریکاییها میبینیم.
ادامه مطلبگفتوگوی تاریخ ایرانی با دختر یکی از گروگانهای آمریکایی: کمپین نامهنگاری به گروگانها راه انداختم
بعد از ۳ روز مطلع شدیم که پدرم در میان گروگانها است...من فکر میکردم پدرم در اسلامآباد است. تصور نمیکردم دولت ما در آن آخر هفته به او چراغ سبز نشان داده تا به تهران پرواز کند...مردم شروع به بستن روبانهای زرد رنگ به دور درختانشان کردند. در ایالات متحده این یک نماد بود...بیشتر روز را در سفارت ایران در واشنگتن سپری میکردم و حتی برای ناهار نیز آنجا میماندم و با نمایندگان کشور شما صحبت میکردم... به خاطر دوستی با ایرانیها تهدید به مرگ شدم...دو نفر از گروگانها بعد از بازگشت خودکشی کردند.
ادامه مطلببازجویی از من درباره کودتای سال ۳۲ بود
هدف از افشاگریها، سلطنتطلبان و یا آمریکاییان نبودند، بلکه اعضای جبهۀ ملی، جنبش سوسیال دموکراتی که به آنها «لیبرال» میگفتند هدف قرار میگرفتند...یکی لباس مامور امنیتی ما را پوشیده بود...گفتم حالا تمام نماز و روزههایت باطل میشود چون لباسها را بدون رضایت صاحبش پوشیدهای...با مرگ شاه هیچ عذری برای گروگانگیری وجود نداشت...نامه به ما جزو تکالیف مدارس بود...از لحاظ روانی احساس میکردیم که هرچه از تهران دورتر باشیم شانس آزادی ما کمتر است.
ادامه مطلبدانشجویان بعد از اشغال سفارت برنامهای نداشتند
به ما گفتند مردم فقط میخواهند یک اعلامیه بخوانند و بروند...هیچ گلولهای شلیک نشد و به کسی آسیب نرسید...یکی از احمقانهترین تصمیمات دوران خدمتم در وزارت امور خارجه را گرفتم. داوطلب شدم که بیرون بروم و با مردم صحبت کنم...فکر میکردیم این ماجرا نمیتواند ادامه بیابد. بالاخره کسی پیدا میشود که به ختم این غائله کمک کند...به یاد دارم که از رادیو خبر استعفای دولت موقت را شنیدم. خبر خوبی نبود...وقتی از چشمبند استفاده میکردند که میخواستند ما را جابجا کنند... استرداد شاه به ایران غیرممکن بود.
ادامه مطلبخاطرات دوران گروگانگیری با سه وزیر خارجه
سفرا برای پادرمیانی جهت آزادی گروگانها میآمدند و میرفتند و چون غالباً اروپایی بودند، من طبق روال اداری پای ثابت بسیاری از آن دیدارها و عهدهدار تهیه گزارشهایش بودم...کن تیلور، سفیر کانادا با حالتی خونسرد روبروی من نشسته بود. کمتر از یک هفته بعد آگاه شدیم که در همان روز مذاکره، شش دیپلمات آمریکایی که در روز گروگانگیری در سفارت نبودند و به او پناه برده بودند، هنوز میهمانش بودند... سفیری آمده بود اتمام حجت کند که یا گروگانها را آزاد کنید و یا یک تحریم اقتصادی عمومی را پذیرا باشید!
ادامه مطلباز بازجویی در برابر خوئینیها تا مصاحبه با ابتکار
روز گروگانگیری با پسران طالقانی ملاقات داشتم...عملیات طبس ابلهانهترین نقشهٔ نجات ما بود. من واقعا خوشحالم که آن عملیات بینتیجه ماند، چون در غیر این صورت ما حتما مرده به دولت آمریکا تحویل داده میشدیم...چون فارسی میدانستم مرا به زندان انفرادی بردند...در آن فرصت کوتاهی که داشتم هر آنچه لازم بود در دسترس نباشد را از بین برده بودم و خوشبختانه چیزی آنجا نبود...از بین رفتن دفتر تلفن خانهام سبب شد زندگی خیلی از آدمها در تهران به خطر نیافتد...ما را به شهر قم و زندان سابق ساواک بردند.
ادامه مطلب