روایتی از ارتباط نهضت جنگل با حکومت کمونیستی شوروی/ قولهایی که میرزا کوچکخان از شورویها گرفت
جمیل حسنلی، استاد تاریخ دانشگاه دولتی باکو/ ترجمه: آبتین گلکار
انتخاب شمال ایران و به ویژه استان گیلان، برای اهداف بلشویکها به هیچ وجه تصادفی نبود. پس از قرارداد اوت ۱۹۰۷ روسیه و انگلیس، فشار روسیه بر شهرهای بندری ایران در سراسر حاشیه دریای خزر بسیار افزایش یافته بود. در سالهای جنگ جهانی اول استان گیلان برای امپراتوری روسیه اهمیت استراتژیک فراوانی داشت. پایان جنگ و ضعیف شدن امپراتوری روسیه بر نظم و انضباط دستجات قزاق مستقر در شمال ایران تأثیر گذاشت و این گروههای نظامی که زمانی به واسطه انضباط آهنین و مهارتهای جنگی خود، زبانزد بودند، به باندهایی خودسر تبدیل شدند. در همان زمان انگلیسیها که به باکو چشم داشتند، در گیلان استقرار یافتند و میکوشیدند از طریق بندر انزلی تمام دریای خزر را تحت کنترل خود درآورند و این امر باز بر اهمیت سیاسی، نظامی و دیپلماتیک استان گیلان میافزود.
در نتیجه سقوط کمون بلشویکی در باکو (۱۹۱۸)، خروج هنگهای قزاقان روس از ایران و تضعیف نفوذ روسیه شوروی در کل نواحی حاشیه دریای خزر، کنترل تمام گیلان به طور کامل به دست انگلیسیها افتاد. در آغاز سال ۱۹۲۰ دِنیکین (از فرماندهان ارتش سفید) و سایر دستجات گارد سفید کاملاً مغلوب ارتش سرخ شدند و ناوگان دنیکین زیر فشار بلشویکها به سواحل انزلی عقبنشینی کرد. ولی اشغال آذربایجان (که تا آن زمان فقط نقش یک فضای واسطه یا ضربهگیر را میان روسیه شوروی و ایران بازی میکرد) فرصت بسیار خوبی بود تا استان گیلان و کل نواحی شمالی ایران به هدفی برای توسعهطلبیهای بلشویکها تبدیل شود. جنبشی که در جنوب آذربایجان به رهبری شیخ محمد خیابانی گسترش مییافت و جنبش «جنگلیها» در گیلان که ماهیت ضد انگلیسی داشت، بسیار به فعالیت بلشویکها در شمال ایران کمک کرد.
در همان سال ۱۹۲۰ «عملیات انزلی» در برنامههای استراتژیک شوروی قرار گرفت. انتقال سنگرهای انقلاب سوسیالیستی جهانی از غرب به شرق، بیش از پیش بر نقش و اهمیت اقوام مسلمان امپراتوری روسیه افزود. در مه ۱۹۱۹ مطبوعات بلشویکی تبلیغ میکردند که پرولتاریای روسیه دقیقاً باید دست به دست «زحمتکشان مسلمان» برای آزادی ایران، هند، افغانستان و سایر کشورهای خاور زمین اقدام کند.
آذربایجان شوروی و رهبر جدید آن، نریمان نریمانوف، نیز بنا به ملاحظات استراتژیک بیاندازه خواهان گسترش انقلاب سوسیالیستی در خاک ایران و ترکیه بودند. نریمانوف اصرار داشت که بیرون راندن انگلیس از مشرق زمین از ایران آغاز شود. ایده او که در شعار «به سوی غرب از طریق شرق» خلاصه میشد، تا آخر عمرش مایه اختلاف نظر وی با مقامات مرکزی شوروی، از جمله با گ. چیچِرین، وزیر امور خارجه شوروی بود. البته شکی نیست که بلندپروازیهای شخصی نریمانوف و آرزوی اینکه «لنین شرق» بشود نیز در موضع او تأثیر فراوان داشت.
در بهار سال ۱۹۲۰ در دو جبهه قفقاز و ترکستان کار تشکیل ارتش انقلابی برای فعالیت در خاک ایران آغاز شد. در ۱۴ مه، هنگامی که عملیات حمله به انزلی هنوز در مرحله تدارکات بود، حکومت ایران یادداشتی به روسیه شوروی تسلیم کرد که نخستین جمله آن حاکی از به رسمیت شناختن آذربایجان شوروی به عنوان حکومتی مستقل بود و حکومت ایران در آن به طرف مقابل اطمینان میداد که در آبهای دریای خزر مانع حرکت کشتیهای زیر پرچم آذربایجان و روسیه نخواهد شد. ولی در صبح همان روزی که این یادداشت به مسکو رسید، یعنی در ۱۸ مه، کشتیهای ارتش سرخ شوروی شلیک به انزلی را آغاز کرده بودند. در ۲۳ مه چیچِرین در پاسخ به یادداشت ایران، با حسن نیت از امکان برقراری روابط دیپلماتیک میان آذربایجان شوروی، روسیه شوروی و ایران سخن گفت، ولی کوشید به هر وسیله ممکن از واقعیت اشغال خاک ایران به دست قوای شوروی طفره رود. او به طرف ایرانی اطمینان داد که عملیات انزلی بدون اطلاع حکومت مرکزی انجام گرفته و حکومت روسیه شوروی تنها پس از پایان خاتمه عملیات نظامی از این واقعه اطلاع پیدا کرده است.
بلشویکها شادی بیحد خود را از اینکه در کوتاهترین زمان کنترل انزلی و از این طریق کنترل تمام نواحی حاشیه خرز ایران را به دست گرفتهاند، پنهان نمیکردند. اگر در آغاز عملیات، یعنی ۱۸ مه، ناوگان سرخ روسیه و آذربایجان که به فرماندهی ف. راسکولنیکوف به سوی ایران در حرکت بود، اظهار میداشت که فقط قصد دارد کشتیها و اسلحه و مهمات ارتش دنیکین را بازگرداند، ولی پس از مدتی کوتاه دیگر نمیشد اشغال آشکار مناطق ساحلی ایران را کتمان کرد. همزمان با تخلیه قوا در انزلی، از لنکران نیز یک لشکر سوارهنظام شوروی از مرز گذشت، آستارای ایران را گرفت و به سوی بندر انزلی به حرکت درآمد. اگرچه چیچرین در ۲۰ مه اظهار داشت که قوای شوروی قصد ندارند در امور داخلی ایران دخالت کنند و فقط برای بازگرداندن اموال گارد سفید به انزلی آمدهاند، ولی دو روز بعد راسکولنیکوف با صراحت سربازی خود اعلام کرد ناوگان شوروی حتی پس از استرداد اموال ارتش دنیکین در انزلی باقی خواهد ماند. روزنامه «پراودا» در ۲۳ مه ۱۹۲۰ با افتخار خبر داد که دریای خزر از آن شوروی شده است.
شورشی که از هفتم آوریل، یعنی همزمان با اشغال انزلی، در تبریز آغاز شده بود، به استانهای مجاور نیز کشیده شد. این جنبش با رهبری شیخ محمد خیابانی گرایش ضد انگلیسی به خود گرفت. در ۲۳ مه سِرگو اُرجُنیکیدزه مسکو را از این امر باخبر ساخت و جویای دستورالعمل شد. او نوشت: «گروههای مسلمان اردبیل را گرفتهاند. ما میتوانیم بدون زحمت چندانی تمام آذربایجان ایران و تبریز را شعلهور کنیم. میترسیم با تمام قوا وارد کارزار شده و دوباره توبیخ شویم. بنابراین خواهش میکنم فوراً پاسخ دهید. نظر من: با کمک کوچکخان و کمونیستهای ایرانی برپایی حکومت شوروی را اعلام کنیم، شهرها را یکی پس از دیگری بگیریم و انگلیسیها را بیرون کنیم. این کار تأثیر فوقالعاده عظیمی بر تمام خاورمیانه خواهد گذاشت. ظاهر قضیه نیز از بیرون کاملاً آبرومندانه خواهد بود.» (از تلگراف اُرجُنیکیدزه به لنین، استالین و چیچِرین)
پیام اُرجُنیکیدزه و پیام راسکولنیکوف درباره اشغال انزلی و پیدایش شرایط انقلابی در گیلان در ۲۵ مه در پولیتبورو مورد بررسی قرار گرفت و سیاست کلیِ پیشنهادیِ وزارت امور خارجه برای کمک به جنبشهای آزادیبخش ملل مشرق زمین تأیید شد. راسکولنیکوف مأموریت پیدا کرد به هر وسیله ممکن به میرزا کوچکخان کمک کند، انزلی و سایر نقاط ایران را که زیر سلطه قوای نظامی شوروی بود به او تحویل دهد، کشتیها را از این نقاط بیرون ببرد و به همه اعلام کند این کار را به دستور حکومت شوروی انجام میدهد که به هیچ وجه تمایلی به دخالت در امور داخلی ایران ندارد. در بخش پایانی مصوبه پولیتبورو آمده بود که برای کمک دائمی به کوچکخان باید در انزلی به تعداد کافی کشتی نگهداری شود، به ظاهر برای انجام عملیات پلیسی، ولی زیر پرچم آذربایجان.»
رهنمودهای مشابهی نیز در تلگراف تروتسکی (۲۶ مه ۱۹۲۰) و کاراخان، معاون وزیر امور خارجه (۳۰ مه ۱۹۲۰) به راسکولنیکوف دیده میشود. کاراخان همچنین هشدار داد: نباید فقط بر اساس حال و هوای اهالی انزلی، رشت و مناطق هممرز با آذربایجان فرضیه انقلابی بودن تمام مردم ایران را مطرح کرد. کاراخان اعتقاد داشت که باید نیروهای میرزا کوچکخان، کمونیستهای ایرانی و سایر گروههای مردمی را متحد کرد و به آنها سمت و سوی ضد انگلیسی داد.
نمایندگان شوروی در آخرین روزهای ماه مه، در گفتوگوهایشان با میرزا کوچکخان (به ویژه در ملاقات محرمانه او با اُرجُنیکیدزه و راسکولنیکوف در ۲۷ مه ۱۹۲۰) توانستند موافقت او را با استقرار ارتش سرخ و ناوگان بلشویکها در گیلان جلب کنند. آنان به میرزا کوچکخان اطمینان دادند که در چند روز آینده کمک قابلتوجهی شامل زرهپوش، هواپیما، سلاح و مهمات از باکو میرسد. بدون شک این وعدهها و به ویژه انتقال شهرهای اشغالشده انزلی و رشت از قوای شوروی به رهبر جنبش جنگل، به شدت بر نگرش او نسبت به شوروی اثر گذاشت. دقیقاً بر پایه همین شور و حال انقلابی بود که میرزا کوچکخان در میتینگ چهارم ژوئن در رشت، با تمام قوا از رسالت آزادیخواهانه روسیه شوروی تمجید کرد. قوای شوروی که طبق تصمیم حزب ظاهراً باید به باکو بازمیگشتند، حالا به همراه میرزا کوچکخان شهرهای ایرانی دور و بر را هدف قرار میدادند. پس از اشغال رشت، نمایندگان شوروی در تلگرافی به باکو خواستار ارسال فوری قوا، زرهپوش، هواپیما و سایر تجهیزات نظامی به گیلان شدند.
با وجود اعلام رسمی فراخوانده شدن نیروهای شوروی از گیلان، تشکیل ارتش سرخ پنج هزار نفره ایران با استفاده از قوای مستقر در باکو، آستراخان و کراسنووُدسک آغاز شد. در ابتدا فرماندهی این ارتش بر عهده احساناللهخان بود که فردی نزدیک به میرزا کوچکخان به شمار میآمد، ولی پس از مدت کوتاهی بلشویکها این فرماندهی را به یکی از افراد خودشان سپردند: واسیلی (شاپور) کارگارِتِلی، ژنرال ارتش سابق تزاری. مسلماً میرزا کوچکخان و همقطارانش، احساناللهخان و خالو قربان این ابراز بیاعتمادی را نادیده نگرفتند و البته تا مدتی نیز توانستند استقلال واحدهای نظامی خود را حفظ کنند.
با وجود موفقیتهای ارتش سرخ در گیلان، شوروی همچنان بیم آن را داشت که وقایع ایران موجب بروز جنجال عظیم بینالمللی شود. این مسئله در تلگراف تروتسکی به لنین، چیچرین، کامنف، کرِستینسکی و بوخارین (۴ ژوئن ۱۹۲۰) آشکار است.
نیمهشب بین چهارم و پنجم ژوئن در گیلان حکومت انقلابی موقت ایران به ریاست میرزا کوچکخان و شورای نظامی-انقلابی ایران تشکیل شد. در میان هواداران میرزا در شورا دو نماینده شوروی نیز حضور داشتند: ایوان کوژانوف و ب. آبوکوف، که به خاطر شرکت در جنبش انقلابی گیلان، تابعیت ایران را پذیرفته بودند. کوژانوف با نام اردشیر فعالیت میکرد. در پنجم ژوئن میرزا کوچکخان، احساناللهخان و مظفرزاده تلگراف تبریکی به تروتسکی فرستادند و در آن از آغاز ایجاد ارتش سرخ ایران به منظور نابودسازی کسانی که ملت ایران را به بردگی کشیدهاند، خبر دادهاند.
هشتم ژوئن پولیتبورو وضعیت ایران را مورد بررسی قرار داد و تصمیمات زیر را اتخاذ کرد: فراخواندن راسکولنیکوف که پیش از وقایع گیلان به سمت فرمانده ناوگان دریای بالتیک منصوب شده بود، اجازه دادن به آبوکوف و کوژانوف برای ادامه فعالیت به نام داوطلبانی که تابعیت ایران را پذیرفتهاند.
در پایان ژوئن برای تقویت ارتش سرخ ایران زرهپوشی به نام «ایران آزاد» از باکو آوردند و همچنین یک گروه نظامی ویژه تاتار، شامل ۸۰۰-۷۰۰ نفر از آذربایجان رسید که به ارتش سرخ ایران پیوستند.
وقایع گیلان موجب در گرفتن بحثهای داغی در نخستین کنگره حزب کمونیست ایران (۲۲-۲۴ ژوئن ۱۹۲۰) شد. اگرچه کنگره با مصوبهای در دفاع از میرزا کوچکخان موافقت کرد، ولی کمونیستها از اقدامات او اظهار نارضایتی کردند و او را مانع اصلی در راه انقلاب سوسیالیستی موعود دانستند. بلافاصله پس از کنگره اختلافنظرهای شدیدی میان میرزا کوچکخان و رهبر منتخب کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران، سلطانزاده، پدید آمد. میرزا کوچکخان انقلاب را با تشکیل حکومت انقلابیِ موقت به رهبری خود پایان یافته قلمداد میکرد، در حالی که سلطانزاده بر این پافشاری میکرد که انقلاب تازه آغاز شده است. به همین دلیل کمونیستها پس از کنگره چنین هدفی برای خود تعیین کردند: تقویت انقلاب سوسیالیستی ایران و گسترش دادن آن در سرتاسر مشرق زمین. فقط باید میرزا کوچکخان از سر راه برداشته میشد.
سلطانزاده با بحثهای نظری خود بر لزوم انتقال قدرت از جریان بورژوا - دموکرات میرزا کوچکخان به جریان کمونیستی مطلق پافشاری میکرد. نامه میرزا کوچکخان به لنین که میرزا در آن خواستار اعزام افرادی با تجربه کار در انقلاب روسیه شده بود (و در وهله نخست بودو مدیوانی که قبلاً در ایران زندگی کرده بود)، برای خود میرزا بهای گزافی به همراه داشت. حزب کمونیست شوروی با پذیرفتن این درخواست بودو مدیوانی را از ۲۱ ژوئیه برای مأموریت به ایران فرستاد و او با ارزیابی وقایع گیلان به این نتیجه رسید که: «در حال حاضر شخصیت میرزا کوچکخان فقط در گیلان وزن و اعتباری دارد. اگر میرزا کوچکخان تا حد یک چهره بزرگ انقلابی رشد نکند، باید از سر راه برداشته شود و بسیار محتمل است که این اتفاق به سرعت هم رخ دهد.»
ولی در هجدهم ژوئن ملوانان روس، که مهمترین نقطه قوت نظامی حزب کمونیست ایران به شمار میآمدند، سر به شورش غیرمترقبهای برداشتند. آنان میخواستند که نه تنها از شرکت در جنگ و عملیات نظامی معاف شوند، بلکه کلاً به روسیه بازگردند. این ضربه سهمگینی بود که بر آرزوی انقلاب کمونیستی در ایران وارد آمد؛ به روشنی مشخص شد که امید به تسخیر راهآهن بصره - بغداد توهمی بیش نبوده و نقشههای پیروزی انقلاب جهانی حاصلی نداشته است. برای سرکوب شورش واحدی متشکل از ۱۰۰۰ نفر از باکو به انزلی اعزام شد.
سیام ژوئیه جلسه کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران تشکیل و تصمیم بر آن شد که میرزا کوچکخان و هوادارانش از قدرت کنار گذاشته شوند. به طور کلی تحلیل وقایع گیلان نشان میدهد که مسکو برنامه مشخص و بلندمدتی در مورد ایران نداشت. اگر بلشویکهای مأمور از حزب کمونیست آذربایجان که آکنده از شور و شوق انقلابی بودند، اعتقاد راسخ به لزوم انقلاب سوسیالیستی در ایران داشتند، ولی محافل معینی در مسکو از همان آغاز در این فکر بودند که از وقایع گیلان همچون ابزار فشار بر انگلیس بهرهبرداری کنند. مثلاً در همان زمان که حزب در باکو تصمیم به سرنگونی میرزا کوچکخان گرفته بود، کاراخان در تلگرافی به اُرجُنیکیدزه و نریمانوف نوشت: «مطلقاً هیچ خبری از وضعیت ایران نداریم و هیچ پاسخی به استعلامهای ما نرسیده است. غیرمستقیم خبردار شدیم که انگار حکومت ایران از ما میخواهد عمارتهای بندر انزلی را به حکومت مسترد کنیم. معلوم نیست منظور کدام حکومت است. برای رسیدگی به همه این مسائل کوچکخان باید در اسرع وقت نماینده خود را در مسکو معرفی کند، چیزی که تاکنون بارها به شما گفتهایم، ولی هنوز پاسخی نگرفتهایم.» به دنبال این دستورالعمل، کانستانتین گائوک، مترجم شخصی میرزا کوچکخان، و مظفرزاده راهی مسکو شدند و به مدت سه هفته به عنوان نمایندگان کوچکخان با چیچرین و کاراخان مذاکره کردند، ولی شگفتآور است که هنگام بازگشت به وطنشان در اواخر اوت، به دستور مدیوانی دستگیر شدند.
در همان حال میرزا کوچکخان به روشنی میدید ایده بلشویکیِ به راه انداختن انقلاب سوسیالیستی در ایران بیپایه و معناست. وی در تلگرافی به لنین (۲۰ ژوئیه ۱۹۲۰) نوشت که ایران برای مبارزه در راه سوسیالیسم آمادگی ندارد، ولی وعده داد به محض آنکه تهران فتح شود، در سیاست خود تحول جدی به وجود خواهد آورد و مردم را به مبارزه علنی علیه کاپیتالیسم هدایت خواهد کرد. او نمیتوانست تحولات قهری و انقلابی را که مدت کوتاهی پیش از آن در آذربایجان رخ داده و به شدت بر وضعیت کاسبان خردهپا تأثیر گذاشته بود، بپذیرد و شکایت داشت که در قرارداد اواخر ژوئن با حکومت آذربایجان، دولت شوروی مصون ماندن اموال اتباع ایران را تضمین کرده است، ولی اکنون این تضمینها آشکارا نقض میشوند. کوچکخان اظهار بیمناکی میکرد که این قبیل مسائل ممکن است پیامدهای فاجعهباری برای ایران انقلابی (که بافت اجتماعی آن عمدتاً از مالکان خردهپا تشکیل میشد) داشته باشد و حتی روند انقلاب در کل خاور زمین را با مشکل روبهرو سازد. او به پیروی از سبک مکاتبات آن سالهای بلشویکها تلگراف خود را با «درود کمونیستی» پایان میدهد.
با وجود وعدههای پشتیبانی، در سیام ژوئیه ۱۹۲۰ در نشست مشترک و محرمانه کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران و نمایندگان نیروهای چپ در حکومت جمهوری شوروی گیلان، تصمیم به سرنگونی میرزا کوچکخان و سرکوب هواداران او گرفته شد. در نتیجه در ۳۱ ژوئیه در گیلان حکومت جدیدی روی کار آمد که ریاست آن بنا به پیشنهاد بلشویکهای حاضر در ایران بر عهده احساناللهخان گذاشته شد. میرزا کوچکخان دوباره به جنگلهای گیلان بازگشت و به همراه همقطارانش در مقر پیشین خود، فومن، مستقر شد. تلاش کمونیستها برای محاصره و نابودی او به شکست انجامید. نبرد شدیدی در گرفت که حاصل آن، مرگ حدود ۴۰۰ نفر از یاران میرزا و صدها نفر از جنگجویان اعزامی از آذربایجان و روسیه بود.
جالب توجه است که حکومت مرکزی شوروی ذهنیت روشن و برنامه مشخصی در مورد وقایع گیلان نداشت و همه این تحولات را همانند عمل انجامشده میپذیرفت. هدف مسکو چیز دیگری بود: حداکثر بهرهبرداری از وقایع گیلان علیه انگلیس. مثلاً چیچِرین، وزیر امور خارجه شوروی، در ۳ اوت، یعنی در گرماگرم ماجراهای گیلان به کامنف نوشت: «شایعاتی هست که انگار میرزا کوچکخان مخفی شده و ظاهراً نزد انگلیسیها گریخته است که هیچ اهمیتی ندارد. فرمانده کل او، که بسیار چپتر از خود اوست، جایگزینش شده است. جمهوری ایران شوروی بدون او هم به حیاتش ادامه میدهد. کوچکخان به عنوان یک چهره محبوب مفید است، ولی تا اندازهای هم به واسطه عدم درک کامل از سیاست انقلابی و کمتحرکی و حسابگری خود زیانآور است. او بلد نیست جسارت به خرج دهد، در حالی که این دقیقاً همان چیزی است که الان مورد نیاز است... در مجموع وضعیت ما در شرق پیوسته بهتر میشود. غلیان انقلابی تودههای ارتش را در بر گرفته است و این یعنی متزلزل شدن کل ساختارهای ارتجاعی... تحولی رخ داده که جنبش ایران بسیار در آن مؤثر بوده است. روشن است که آهنگ و شدت و حدت سیاست ما در شرق وابسته به سیاست ما در قبال انگلیس است. میتوان در مذاکره با انگلیسیها تأکید کرد که اگر آنها در اروپا دست به عملیات نظامی بزنند، نمیتوانند جز چند نیش سنجاق در نقاط حاشیهای آسیب جدی به ما بزنند، در حالی که اگر ما تمام امکانات موجودمان در شرق را به کار بیندازیم، میتوانیم بلافاصله ضربهای عظیم و جبرانناپذیر به کل جایگاه جهانی انگلیس وارد کنیم.»
وقایع گیلان و مسئله میرزا کوچکخان پس از شکست ارتش سرخ ایران در حمله به تهران نیز بارها مورد بحث قرار گرفت. در روزهای نخستین کنگره ملل شرق در باکو، در چهارم سپتامبر حیدرخان عمو اوغلی توانست جلسهای برای نمایندگان ایران نیز برگزار کند که در آن چند انتقاد و اتهام به کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران به علت اشتباهاتشان در وقایع گیلان وارد شد، از جمله قطع ارتباط با میرزا کوچکخان.
از آنجا که این گرایش داشت شدت میگرفت که گناه شکست در حمله به تهران به گردن حزب کمونیست ایران انداخته شود، کمیته مرکزی این حزب نامه مفصلی به کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه و رونوشتهایی به چیچرین و زینوویف فرستاد. در نامه از جمله دو علت برای کنار گذاشتن میرزا کوچکخان قید شده بود: فرمان نریمانوف برای مصادره اموال بازرگانان ایرانی در باکو و قطعنامه مدیوانی درباره شروع فوری اصلاحات کشاورزی و اعتبارزدایی از میرزا کوچکخان. نویسندگان نامه سقوط حکومت میرزا کوچکخان را مستقیماً ناشی از فعالیت بودو مدیوانی و آناستاس میکویان میدانستند.
نریمانوف در پاییز سال ۱۹۲۰ باز تلاشهایی برای برقراری ارتباط با میرزا کوچکخان انجام داد، ولی با جدی شدن مذاکرات دیپلماتیک روسیه شوروی با حکومت مرکزی ایران این مسئله دیگر موضوعیت خود را از دست داده بود.
نظر شما :