گفتوگوی تاریخ ایرانی با شاپور رواسانی: میرزا کوچکخان رابین هود ایران نبود
مهسا جزینی
***
دکتر رواسانی ما خیلی گشتیم دنبال نشانههایی که آیا میرزا کوچکخان به دنبال ایجاد حکومت مذهبی و اسلامی بوده یا خیر؟ در مرامنامه نهضت جنگل ما اثری نمیبینیم که دنبال چنین حکومتی بوده باشند یا در نامههای میرزا هم چنین چیزی دیده نمیشود. در حالی که از طرف خیلیها مطرح شده که میرزا به دنبال برپایی حکومت مذهبی بوده است.
باید فرق گذاشت بین مسلمان معتقدی که اعتقاداتش راهنمای عملش است تا کسی که وظیفه خودش را ترویج و تبلیغ دین میداند و میخواهد به دیگران انتقال دهد. تا جایی که من از زندگی میرزا کوچک اطلاع دارم مسلمان معتقدی بود و تا جایی که میتوانست در احوال شخصی و اصول اهدافش انسان معتقدی بود. برخورد نکردم به نکتهای که میرزا خواسته باشد کسی یا گروهی را با موعظه یا تبلیغ یا رفتار سیاسی وادار به کاری کند. وقتی هم که سوال کردند از او که هنگامی که بر سر کار بیایی چه میکنی گفت وقتی ما تهران را تصرف کردیم نمایندگان مردم نوع حکومت را تعیین خواهند کرد. او به هیچ عنوان درباره نوع حکومت اظهارنظر نکرد. البته صحبت از جمهوری میکرد اما چه نوع جمهوری با چه مشخصاتی؟ این را به انتخاب مردم و آزادی موکول به بعد از فتح تهران کرد. تازه وقتی میگوییم حکومت اسلامی یا مذهبی باید ببینیم منظور کدام اسلام است؟ اسلام معاویه یا اسلام علی؟ میرزا میگفت دنبال حکومت عادلانه است اما اینکه ساختار و ترکیب و قانون اساسی و نحوه پیاده کردن آن چگونه باشد را میگوید مردم باید تعیین کنند. خودش که میگفت جمهوری میخواهم اما خب حکومت جمهوری هم انواع و اقسام دارد.
در نامههای میرزا هم اشارهای به این مساله نمیشود؟
نامههای میرزا بسیار موقر، متین و سیاسی است اما کوشش نمیکند با کمک آیات و احادیث یا نقل قول مذهبی برای خودش یا دیگران موقعیتی ایجاد کند. از آن گذشته در زندگی سیاسی خودش از همراهان انتظار داشت که صادقانه برای مبارزه با استعمار و استبداد مبارزه کنند و به همین علت من ندیدم که به دیگران تکلیف دینی یا مذهبی کند، چون خودش را یک طلبه میدانست، وقتی یک نفر طلبه است با مجتهد فرق دارد.
نقش میرزا کوچکخان در تدوین مرامنامه نهضت جنگل چه قدر بوده است؟ رد پای میرزا را مستقیم در چه بخشهایی از مرامنامه میتوان دید؟
متاسفانه مشخص نیست، چون اطلاعات تاریخی ما از این مساله تقریبا صفر است. آن اساسنامه در کنگره تدوین شده که هنوز هم مشخص نیست که این در کنگره چه کسانی و چند نفر شرکت داشتند و چه مدت طول کشید و چه بحثهایی آنجا مطرح شد، یا دنبالش نرفتیم یا اسنادش هست و عنوان نمیشود. هر کسی هم سعی میکند از ظن خود یار شود.
برخی میرزا را در رده چپ اسلامی دانستهاند...
سعی کنیم اسم نگذاریم روی اشخاص. اصلا کلمه چپ در انقلاب کبیر فرانسه به وجود آمد، آن هم به اتکا اقداماتی که در سنای رم انجام میگرفت. این یک کلمه وارداتی است و در ایران تا قبل از مشروطه سابقه ندارد.
خب به نظر میرسد منظور آنها بیشتر تاکید روی جنبههای عدالتخواهانه قضیه است یعنی افرادی که علیرغم هر دین و آیینی بحث عدالت برایشان خیلی محوری بوده است؟
خب در کشور ما اگر نگاه کنید اشخاصی که عدالتخواه بودند از دوران باستان وجود داشتهاند. روشنفکران ما با تقریبسازی مساله را میخواهند حل کنند، بعد به دیوار میخوریم و دیگران بهرهبرداری میکنند. بعد تعجب میکنیم چرا موفق نشدیم.
به اعتقاد شما اینها همه جنبشهای عدالتخواهانه بودهاند؟
ببینید منظورم این است کسی که میخواهد تحلیل کند باید این جریانها را بشناسد که عدالتخواهانه بودند یا نبودند و نقطه ضعف و قدرتشان چیست. به هر حال ابزار کار خودش را چه مثبت، چه منفی از بافت و ساختار جامعه ایران بگیرد نه از خارج.
میشود با این توصیفی که شما فرمودید نهضت جنگل را تعریف کرد؟ بالاخره جنبشی عدالتخواهانه بوده؟ آزادیخواهانه بوده؟ استقلالطلبانه بوده؟ بخشهایی از آن به دنبال حکومت مذهبی بوده؟ یا همه اینها با هم بودهاند؟
جنبش جنگل دو دوره است. دوره اول که اتحاد اسلام بیشتر تعیین کننده است و بیشتر افراد حاضر در آن بازاری بودند اما در دوره دوم است که مرامنامه نوشته میشود و میرزا کوچک و دیگران حرفشان را میزنند. میرزا میخواسته برود به ستارخان کمک کند که مریض شد و نتوانست برود، چرا؟ چون نهضت ستارخان را یک نهضت آزادیخواهانه میدیده است و بعد در دوران دوم هم سعی کرد نظرات خودش را اعمال کند. جالب اینجاست که ما هنوز هم سعی نمیکنیم جریان جنگل را بشناسیم. میرزا پیش از شکلگیری شوروی در نامهای به چینکوف (فرمانده قزاقهای روس در تهران) مینویسد باید در ایران حکومت جمهوری تشکیل شود. عدهای این را نمیشناسند یا به هر علتی میگویند میرزا این را از شوروی گرفته بود، چرا؟ برای اینکه میرزا مسافرتهایی داشته به آذربایجان و قفقاز و با افکار سوسیال دموکراسی آشنا شده بوده ولی تقاضای رفع ظلم که هیچ احتیاجی به آگاهی تئوریک و وسیع ندارد. هر کسی ظلم را ببیند میتواند با آن مبارزه کند.
ما در خصوص ماهیت نهضت جنگل در نامهها و نوشتههای میرزا و دیگران میبینیم که بر استقلال ایران تاکید زیادی شده است. حتی میرزا در جایی مستقیما و صراحتا میگوید ما دنبال تجزیه ایران نیستیم، اما وقتی جمهوری شورایی گیلان اعلام موجودیت میکند، آیا همین به معنای جداییطلبی نیست؟ چون با این کار رسما اعلام کرده که از حکومت مرکزی منفک شده و در برابر آن ایستاده است.
ببینید این موقت است. اسنادش هست که از طرف انگلیسیها شخص دنسترویل (فرمانده نیروهای انگلیسی در شمال و غرب ایران) به میرزا پیشنهاد میکند که بیا با ما همکاری کن علیه روسها، تا ما تو را به رسمیت بشناسیم. میرزا به آنها پاسخ منفی داد و گفت من تحت حمایت شما جمهوری تشکیل نمیدهم. روسها به او پیشنهاد میکنند که ما ۶۰ هزار مسلح میفرستیم که تو با آنها به تهران حمله کنی. میرزا جواب میدهد که خب بعد من شما را چگونه بیرون کنم؟ و حاضر نمیشود و تا آخر سر میگوید مساله ما مساله ایران است. متاسفانه آقایان بر حسب مشرب خود مسائل مختلفی عنوان میکنند. میرزا راجع به ایران فکر میکرد، شما در تمام نامههای میرزا کلمه گیلان را پیدا میکنید؟ نمیکنید. از صدر تا ذیل تمام نامههایش را بخوانید.
یعنی ما اگر بخواهیم مقایسهای انجام دهیم بین میرزا کوچکخان و نهضت جنگل با حکومت خودمختار آذربایجان و پیشهوری همین طور جمهوری مهاباد و اسماعیل آقا سمیتقو به نظر میرسد در ظاهر فرقی نیست، چنانکه آنها هم اعلام جمهوری کردند، پس چرا از میرزا و نهضت جنگل به نیکی یاد میشود اما آنها منفور میشوند؟
گروه پیشهوری در شمال ایران کاملا تحت نظر دولت شوروی تشکیل شد. همه هم تصورشان این بود که با کمک ارتش سرخ بتوانند در ایران کاری انجام دهند اما خودشان هم فدای این اشتباه شدند. وقتی ارتش سرخ با آمریکا و انگلیس کنار آمد حکومت خودمختار آذربایجان از هم پاشید که این مساله به هیچ وجه با نهضت جنگل قابل مقایسه نیست. چون میرزا کوچک سعی میکرد با تکیه بر ساختار اجتماعی ایران اهدافش را پیش ببرد. یک تفاوت عمده این است که میرزا کوچکخان بر هیچ دولت خارجیای تکیه نکرد در حالی که پیشهوری به هر علتی تکیه کرد. در تاریخ نهضت جنگل عثمانیها تصور میکردند بتوانند کاری انجام دهند و در دوره اول هم آمدند اما بعد رفتند و نتوانستند تاثیرگذار باشند. چند افسر آلمانی هم که از روسیه فرار کرده بودند به نهضت کمک کردند. میرزا کوچکخان سعی میکرد با توجه به امکانات موجود قدم بردارد و به هیچ وجه به دولتی خارجی اتکا نکرد. شرافت و پاکی و علاقهمندیاش به ایران ویژگی اصلیاش بود و میخواست خدمتی انجام دهد. وقتی هم که قشون رضاخان به گیلان حمله کرد و عدهای با کشتی از انزلی رفتند باکو، میرزا هم میتوانست برود پس چرا نرفت؟ ترجیح داد به جنگل برود به این امید که نیروی مقاومتی را دوباره سازمان دهد که متاسفانه نشد. وقتی در روسیه انقلاب شد، فقط در دو شهر صنایع نوین وجود داشت و بقیه دهقان بودند. همان وقت مکاتباتی بین لنین و رزا لوکزامبورگ هست که رزا سوال میکند در کشوری دهقانی چه طور حکومتی کمونیستی کارگری میخواهید اعلام کنید؟ لنین بعدها گفت انقلاب یعنی صنعتی شدن. تنها قدرت سالم توانا بعد از جنگ اول انگلستان بود و به همین جهت لنین با انگلستان رابطه حسنه برقرار کرد تا کشورش را توسعه دهد. در نامههای دیوید لوید جورج، نخستوزیر انگلیس به لنین هست که ما حاضریم به شما کمک کنیم اما وقتی شما در هندوستان و ایران علیه سیاستهای ما عمل میکنید پارلمان انگلستان به برنامه کمک به دولت شما رای نمیدهد، تعهد بدهید که در این دو منطقه علیه ما فعالیت نکنید. در همین رابطه بود که کراسین (نماینده دولت شوروی) به لندن رفت. اثرات این مذاکرات به گیلان و سایر مناطقی که شوروی حضور داشت سر ریز میشد.
وقتی روسها میخواستند سر مفاد قراردادهایشان به انگلستان فشار بیاورند میگفتند ما حامی نهضت جنگل هستیم و وقتی به توافق میرسیدند، کوتاه میآمدند و میگفتند دیگر نیستیم. مذاکرات لندن به خاطر منافع کشورهایشان بوده و وقتی قرارداد بسته شد دیگر میرزا کوچکخان برای شوروی وجود خارجی نداشت. لنین نمایندگان میرزا را در مسکو نمیپذیرد اما همان زمان نمایندگان حکومت مرکزی را میپذیرد. یک نکته جالب بگویم. بعد از فروپاشی شوروی کادرهای مرکزی احزاب کمونیست اروپای شرقی شامل زنان و مردانی که دیگر پا به سن گذاشته بودند بنیادی در آلمان ایجاد کردند با هدف پاسخ به این سوال که چرا فروپاشی رخ داد و کنفرانسهایی آخر هفتهها برگزار میکردند. در یکی از این همایشها من را دعوت کردند که درباره امپریالیسم و ساختار جهانی صحبت کنم. وقتی وارد سالن شدم ۸۰ تا ۱۰۰ آقا و خانم مسن از احزاب کمونیست نشسته بودند. من ضمن صحبتهایی که میکردم گفتم ایران هم مورد تهاجم امپریالیسم بوده و این سابقه را دارد و اشارهای به نهضت جنگل کردم و خواستم بگویم که کنار آمدن دولت شوروی با انگلستان چیز تازهای نیست. گفتم بله در زمان لنین هم شخصی به نام کراسین چنین ماموریتی داشته است. رییس جلسه گفت آقای رواسانی موضوع امروز را بگذارید کنار راجع به کراسین و نهضت جنگل صحبت کنید. بعدازظهر تمام وقت من صحبت میکردم و همه هاج و واج بودند. چرا هیچ کس اطلاع نداشت؟ چون لنین دستور داده بود که ماموریت کراسین در مطبوعات حزبی وقت شوروی منعکس نشود، پس کادرها از کجا خبر داشته باشند. همه اینها را گفتم که بگویم خارجی معاملهگر است و تا وقتی بخواهد حمایت میکند و نخواهد نمیکند. این بلایی است که سر پیشهوری و حزب توده آمد در حالی که میرزا اینگونه نبود.
به نظر میرسد تنها رهبران صادق نهضت جنگل میرزا کوچکخان و حیدر عمواوغلی بودند که علیرغم تفاوتهای فکری هر دو در مبارزه راسخ بودند و اهل معامله و سازش هم نبودند. با این وجود چه عاملی موجب شد این دو نفر نتوانند زودتر از اینکه انشقاق و اختلاف رخ دهد با هم متحد شوند و جلوی شکست نهضت جنگل را بگیرند؟
این را خیلی مشکل میتوان پاسخ داد. بله آخر سر میرزا حاضر شده بود و قبول کرد که حیدرخان بیاید و در کنار هم همکاری کنند اما با توجه به عناصر سازشکار و افرادی که سعی میکردند اختلاف ایجاد کنند این نزدیکی میسر نشد. میرزا مخالف حمله به ملاسرا بوده اما الان تازه مشخص شده که برخی عناصرش وابستگی دولتی داشته و عمدا میخواستهاند حیدرخان کشته شود و میرزا مقصر جلوه کند یا وقتی حیدرخان را زندانی کردند میرزا خودش در حال فرار بود و بعد حیدرخان کشته میشود و جنازهاش را میگذارند حیوانات بخورند. من سعی کردم ریشه این اتهامی که گفته میشود میرزا کوچکخان مسوول قتل حیدرخان بوده را دنبال کنم. همه نقل قولها را تعقیب کردم، ۱۳ تا ۱۴ مرحله عقب رفتم و آخر سر معلوم شد که این را ابوالقاسم لاهوتی در یک قصیده سالها بعد واقعه گفته است یعنی سندیت ندارد و شاعرانه است. بعد هم از آن بهرهبرداری سیاسی کردند برای شکاف بین نیروهای سیاسی.
گویا در بنیاد میرزا کوچکخان شما سعی کرده بودید برخی از این اسناد را جمعآوری کنید؟
تعداد زیادی از اسناد در سازمانهای مختلف از گیلان تا تهران هست. ما که بنیاد میرزا کوچکخان را تشکیل دادیم یکی از کارهایمان این بود که اسناد را جمعآوری کنیم و روی اسناد صحبت کنیم. در حالی که اسناد نهضت را ارائه نمیدهند، هنوز هم در بسیاری از سازمانهای دولتی و غیردولتی این اسناد در انبارها مانده است. ما نهضت جنگل را به زحمت میشناسیم.
اطلاع داشتیم مقداری از اسناد در کیسه در جایی مرطوب در حال از بین رفتن است. من برای نوشتن پایاننامه دکترایم که درباره نهضت جنگل بود رفتم لندن به اداره عمومی اسناد مراجعه کردم. دیدم که گزارشی هست که آقایی جلو سفارت انگلیس میرزا بنویس بوده بعد شده صدراعظم. برایم جالب شد که ببینم این کی بوده؟ کار دکترایم را گذاشتم کنار این نوع پروندهها را سفارش دادم و سعی کردم از روی قرائن و اشارات بفهمم که این آقا چه کسی بوده است؟ اما پرونده میآمد که دور تا دورش قیچی شده بود. آنجایی هم که جمله حساس میشد اسم سیاه شده بود. من سه روز تمام سعی کردم بدانم آن فرد چه کسی بوده اما نفهمیدم. انگلیس یا امریکا هم مطالبی منتشر میکنند که به نفعشان است و ما همانها را ترجمه میکنیم و میشود پایه اطلاعاتمان.
میرزا کوچکخان در نامههایی که به مسوولان شوروی مینویسد از این گلایه میکند که قرار بوده مرام اشتراکی تبلیغ نشود اما حزب کمونیست و وابستگان شوروی شروع به تبلیغ کردهاند. چرا میرزا از این مساله نگران است در حالی که تبلیغ کمونیسم از قبل از آن در منطقه گیلان و انزلی شروع شده بود و در کتاب شما هم آمده که کلوب بنیاد پیش از ایجاد جمهوری شورایی گیلان به همین منظور تشکیل شده بود؟
بله شروع شده بوده او هم نمیتوانست جلویش را بگیرد اما او با آمدن شوروی به خاک ایران هم مخالف بود، اما آمدند. به همین جهت آن تفاهمنامه ۹ مادهای را تدوین کردند که عدم تبلیغ مرام اشتراکی هم در آن آمده که عده زیادی منکر میشوند. در حالی که یکی از مفاد این تفاهمنامه به صراحت حاوی عدم دخالت خارجی است و نادیده گرفتنش تحریف تاریخ است. میرزا همان جا میگوید پول ارتش را ما میدهیم یعنی اختیار با خودمان باشد و بیشتر از تعداد مشخصی هم قرار بوده نیایند. چون آن مقطع به میرزا نیاز داشتند، قبول میکنند اما بعد خرابکاری میکنند در حالی که خیلیها این ۹ ماده را نادیده میگیرند. وقتی برای بنیاد میرزا کوچکخان فعالیت میکردیم خیلی از دوستان من میگفتند برای چه دنبال این گاو دزد افتادی؟ برای اینکه از پدرش شنیده بود که میرزا آمده گاوهایش را برده و به او میگفتند گاو دزد. نگاه به میرزا تا سالهای قبل این بود که یک آدم وابسته به شوروی بوده است. یک نفر در گیلان درباره میرزا مقالهای نوشته بود گفته بود او رابین هود ایران است، در حالی که این طور نیست.
مثل اینکه این تحلیل همان زمان از سوی خارجیها هم مطرح شده بود؟
تحلیل آنها بوده و حماقت ما، بعد ما نقل قول هم میکنیم. توهین است و عدم شناخت مجاهدین جنگل و توهین به مردم ایران است. چون مرکز اطلاعات ما ترجمه از نوشتههایی است که همه حقایق در آنها نیامده است. در واقع سیستمهای اطلاعاتی آنها از افراد مطلع و محقق بر حسب منافعشان استفاده میکنند. مردم خودشان که علاقهای به خواندن آن کتابها ندارند مثلا تا وقتی من درباره خیابانی مقاله ننوشته بودم همه میگفتند که او میخواسته آذربایجان را بدهد به روسها و خائن بوده است. من اما دیدم وطنپرست بود و نگاهی که ایجاد شده بوده در نتیجه تبلیغات طبقه حاکم بود.
اتفاقا خوب شد به شیخ محمد خیابانی اشاره کردید چرا با توجه به اینکه روحانی بوده اما این قدر مهجور مانده است؟ درباره اقدامات و خواستههایش کمتر گفته یا شنیده شده است. در حالی که میرزا کوچکخان این قدر مطرح میشود و شناخته شدهتر است.
بله روحانی بود اما سعی نمیکرد از این ویژگی برای اداره کشور استفاده کند. برای همین خیلی به او بها داده نمیشود. از او به احترام یاد میشود اما خیلی برجسته نمیشود. خیابانی فرد مطلعی بود و بر ادبیات فرانسه مسلط بود اما بیشتر آزادیخواه بود و بر جنبههای طبقاتی مبارزات تاکید داشت برای همین محبوب نیست.
به نظر شما میرزا کوچکخان یا دیگر سران نهضت جنگل توان تشخیص منافع دولتهای خارجی را داشتند؟ امکان اینکه بفهمند شوروی و انگلیس در حال پیگیری منافع خودشان و ساخت و پاخت با یکدیگر و حتی دولت مرکزیاند؟
در چیزی که نمیشود تردید کرد صمیمیت و پاکی میرزاست. نابغه نبود اما سعی میکرد از خارج از کشور مطلع باشد اما قضیه کراسین را نمیدانست. در کتابم اولین بار نقش کراسین را من طرح کردم اما کار من کجا و شهادت میرزا کجا. البته خب اینها متوجه رفتار متناقض شوروی میشدند. بودند افراد کمونیستی که آمده بودند به میرزا کمک کنند ولی همانها را هم مرکز احضار کرد و برد شوروی که دخالت نکنند. وقتی میرزا وارد رشت شد اول همۀ شهر به استقبالش آمدند اما وقتی که ارتش رضاشاه آمد میرزا با یک دوست آلمانی تنها ماند. عده زیادی از همکاران میرزا توبه کردند و صاحب مشاغلی شدند، میرزا تنها ماند چون معامله نمیکرد، اگر معامله میکرد که جواب نامه رضاشاه را میداد و میگفت بله حضرت اشرف حق با شماست. به امید مقاومت رفت به سمت خلخال که با خانمی که آنجا بود مقاومتی را سازمان دهد.
با یک زن؟
بله اسمش را الان یادم رفته است.
یعنی ما یک زن مبارز در نهضت جنگل داشتیم؟ ولی اسمی از او نیست.
بله در نهضت جنگل به چیزی که توجه نمیشود نقش زنان است. چه کسانی غذای جنگلیها را در جنگها تهیه میکرد؟ چه کسی یا کسانی با پنهان کردن غذا از دید ماموران به چریکهای جنگل غذا میرساند؟ چه کسانی چریکها را در خانهها پناه میدادند و در ارتباطات موثر واقع میشدند؟ همه زنان بودند. بدون این پشتیبانی جنبش امکان نداشت. در مرداد ماه ۳۲ هم برخی خانمهای مسن بودند که به عنوان حمام رفتن اعلامیهها را در بقچههایشان از این محله به آن محله میبردند. متاسفانه نقش زنان در جنبشهای سیاسی پنهان مانده است.
نظر شما :