همراهی میرزا کوچکخان با عقاید مارکسیستی بیمعنی است
پاسخهای یان ریشار به پرسشهای تاریخ ایرانی
تاریخ ایرانی: پروفسور یان ریشار، استاد بازنشستهٔ ایرانشناسی دانشگاه سوربن نوین و مدیر سابق انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران در گفتوگو با «تاریخ ایرانی»، به پرسشهایی درباره ارتباط فکری میرزا کوچکخان جنگلی با سیدجمالالدین اسدآبادی و همراهی میرزا با اندیشههای سوسیالیسم پاسخ داد.
ریشار، نویسنده کتابهایی چون «ایران در قرن بیستم» (با همکاری ژان پییر دیگار و برنارد اورکاد)، «تهران در زیر آتشفشان» (با همکاری برنارد اورکاد) و «اسلام شیعه: ایمان و ایدئولوژی» و «یکصد واژه برای تعریف ایران امروز» است و ویراستار و مترجم «لوایح» عبدالرحمن جامی است. به زودی قرار است کتاب «ایران از ۱۸۰۰ تا زمان ما» با ترجمه فارسی منتشر شود، این کتاب خلاصه پژوهشهای یان ریشار درباره تاریخ ایران معاصر است.
***
برخی گفتهاند که میرزا کوچکخان قبل از آغاز حرکت خود در تهران با شخصیتهایی همچون حسن مدرس، سیدجمالالدین اسدآبادی، اسکندری و.. روابطی داشت و پس از مشورت با آنان و با هدف ایجاد پایگاهی ثابت و گرد آوردن نیرو علیه استبداد به مازندران و سپس به گیلان میرود. این روایت مقرون به صحت است؟ در این صورت چرا هیچ ارتباط شفافی بین او و سیاستمداران تهرانی دیده نمیشود؟
با اینکه نمایندهٔ گیلان در مجلس دوم بود، میرزا کوچکخان جوانتر از آن است که ارتباطی با جمالالدین اسدآبادی داشته باشد، ولی از میراث فکری و سیاسی او، الگوی اتحاد اسلام و آرزوی آزاد ساختن جوامع اسلامی از یوغ استعمار را درک کرده و باور داشت. از این لحاظ، مبارزهٔ میرزا کاملاً در خط یکی از گرایشهای اصلی مشروطیت بود. از طرف دیگر، مردم گیلان اکثراً دهاتی بودند و میرزا که از نزدیک ظلم طبقهٔ اشراف در این منطقه را دیده بود، نسبت به گفتارهای سیاستمداران آن زمان واکنش منفی چشمگیری داشت. وطنپرستان ملی ایرانی در زمان جنگ جهانی اول دشمن روسیه و انگلیس بودند و در پی استقلال کوشا بودند ولی معلوم نیست که اوضاع اجتماعی را تا چه حدی میخواستند و میتوانستند تغییر دهند.
میرزا کوچکخان به لنین تلگراف زده و به او درس فلسفی میدهد مبنی بر اینکه کمونیسم باید به مردم توضیح داده و به تدریج و با حداکثر احتیاط و حوصله به آنها فهمانده شود. او مقابل راه حل سریع میایستد. اما به هر حال این نشانهٔ چیست؟ آیا نشانهای از پیاده کردن نظام اشتراکی، حتی به تدریج در جمهوری سوسیالیستی گیلان به رهبری کوچکخان دیده میشود؟
جامعهٔ روستایی از الگوی انقلاب سوسیالیستی فاصله زیادی داشت ولی ارزشهای عدالت اجتماعی، حکومت مردم، خودمختاری، رد ظلم و استثمار که میرزا به آنها معتقد بود، همچنان در جهت ترقی «علمی» کمونیستها بود. اما مسئله این است که بحث همراهی میرزا با عقاید مارکسیستی بیمعنی است.
چرا نهضت جنگل این خاصیت را دارد که هم از سوی ناسیونالیستها، هم سوسیالیستها و هم مذهبیها مصادره شود؟
بعد از سالهای مشروطیت و اشغال شمال ایران توسط نیروهای روسیه و سپس جنگ جهانی و اردوکشیهای متعدد، آرزوی مشترک مذهبیها و ملیون این بود که مردم ایران بالاخره در کشور خود از حاکمیت واقعی برخوردار شوند. به جای آن مشاهده میکردند که هرج و مرج همه جا اقتدار دولت را خنثی میکرد و تنها نیروی منظمی که هنوز اوضاع را تعدیل میکرد از یک طرف ژاندارمری بود، با افسران سوئدی، از طرف دیگر بریگاد قزاق با فرماندهی افسران روس و سرانجام از همه مجهزتر و قویتر، نورپرفورس و اسپیآر بریتانیایی. بعید میدانم که انگیزهٔ مذهبی در عکسالعمل مردم اولویت داشت. با اینکه عملاً جنگل دولت مرکزی را باز ضعیفتر میکرد و او را بیشتر به استمداد طلبیدن از انگلیسیها هدایت میکرد، اما با آرمانهای خیلی از رجال این دوره سازگار بود.
با این اوصاف امکانی وجود دارد تا مبارزات میرزا را بر مبنای مفهوم مدرن و امروزی همچون «اسلام سیاسی» تعریف کنیم؟ چرا که در سه دهه اخیر برخی تاریخنگاران تاکید بسیاری بر «اسلامگرایی» وی در مبارزاتش داشتهاند. مثلا او را «چپ اسلامی» میخوانند.
چپ، به معنی نهضتهای کارگری جوامع صنعتی، نه! ولی به عنوان تکیهٔ نهضت بر طبقات مظلوم جامعه و داشتن آرمانهای آزادی، برابری و اقتدار مردمی، بلی. البته، انکار نمیشود کرد که میرزا در اصل طلبه بود، اما «اسلامی» به معنی طرفدار حکومت روحانیون بودن یا مدار سیاست بر شریعتگرایی گذاشتن، این طور نبود. اسلام، همان طوری که در افکار سیدجمالالدین بر میآید، زمینهٔ فرهنگی مشترک جوامع ستمدیدهٔ شرق است در برابر فشار قدرتهای اروپایی، برای میرزا کوچکخان یک بُعد نیرومند اتحاد است.
درک جنگلیها از فضای سیاستهای جهانی چه اندازه بود؟ آیا آنان منافع مشترک روس و بریتانیا را درک کرده بودند؟
از زمان امضاء توافقنامهٔ ۱۹۰۷ (حاکی از تقسیم ایران به سه قسمت، زیرنفوذ روس، انگلیس و در وسط منطقهٔ «خنثی»، یا بیطرف)، شباهت سیاست ابرقدرتها در چشم همهٔ ایرانیان واضح شد. همکاری متفقین روس و انگلیس و فرانسه در چهار سال جنگ هم امر روشنی بود. در این موقعیت، چهرهٔ دموکراتپسند انگلستان، مثلاً همکاری سفارت انگلیس با تظاهرکنندگان مشروطه علیه استبداد به فراموشی سپرده شده بود. اما انقلاب اکتبر امید تازهای انگیخته بود: دیگر فشار سیاسی و نظامی روس تبدیل به گفتار انساندوستانه و تدابیر مثبت نسبت به ملت ایران شده بود. بدهی ایران به روسیه در آن پاک شد. همهٔ اینها نشان میدهد که برای مردم ایران، تحولات اجتماعی کشورهای بزرگ اثر مستقیمی در زندگی و سیاست محلی داشت. بُعد بینالمللی نهضت بیخود نبود.
آن طور که شنیدهایم «ژرژ دوکرو» که در آن دوران در سفارت فرانسه مشغول به کار بوده نیز خاطراتی از دیدهها و شنیدههای خود به رشته تحریر در آورده است. آیا اطلاعاتی در باب سیاستهای دولتهای خارجی نسبت به بلشویکها و جنبش جنگل در آن میتوان یافت؟
ژرژ دوکرو (Georges Ducrocq)، رایزن نظامی سفارت فرانسه در دوران حساس ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۱ (از قرارداد ایران و انگلیس تا بعد از کودتای سیدضیاء و رضاخان)، اضافه بر گزارشهای متعددی که به وزارت جنگ و امور خارجهٔ فرانسه میفرستاد و اضافه بر مقالاتی که در همان زمان در مجلات فرانسه برای توصیف «خطر بلشویک» مینوشته، هر روز در دفترهای دستنوشت، یادداشتهای مفصل روزانهاش را درج میکرد. به دلیل بدخط بودن این یادداشتها و به خاطر مشکل تعیین کسانی که در این دفترها نامیده شدند، این یادداشتها - غیر از نقلهای کوتاهی که در ترجمهٔ ناقصی از آن در یک مجلهٔ فارسی زبان آمریکا منتشر شده - هنوز در دسترس مورخان نیست. خوشبختانه در مرحلهٔ نهایی بازنویسی و پاورقینویسی این متن، میتوانم خبر انتشار آن به زبان فرانسه در ماههای آینده را بدهم. در این «روزنامهٔ ایران» (Journal de Perse) جزئیات تازهای راجع به عزل ستاروسلسکی، سیاست انگلیس قبل از آمدن آیرونساید به ایران و بعد از آن، معاملات سیاسی در محافل اشراف پایتخت حول قرارنامهٔ ایران و انگلیس، نیروکشی به مقابلهٔ جبههٔ جنگل و حملههای بلشویک، معرفی شخصیتهای مهم این دوره نظیر وثوق، سپهدار، سیدضیاء، نورمان، سیاح و خیلیهای دیگر کشف میشود. یادداشتهای دوکرو قرار است در سلسلهٔ انتشارات مؤسسهٔ ایرانشناسی فرانسه در تهران منتشر شود. چاپ این متن بدون تغییر، ثابت خواهد کرد که شناخت ما از تاریخ ایران در قرن گذشته هنوز ناقص است. باشد که نگاه ما بر این حوادث دور از نفسانیت، تعصب و احساسات بیجا به بحث سازندهتر راجع به روابط ایران با نیروهای غرب کمک کند. با اینکه برای خوانندگان ایرانی تاریخ این دوران لبریز از زشتیها و مملو از پستی و زبونی میباشد، ولی مورخ باید همیشه با خونسردی و بیطرفی بسنجد که چگونه مردم گذشته به این درجه از مظلومیت رسیده بودند و دنیا به این دیوانگی.
بعد از انتشار خاطرات مجور سسیل ادموندس (CJ Edmonds، East and West of Zagros) یادداشتهای دوکرو دومین سند تازه از تاریخ ایران است. امید من این است که اکنون سندهای ایرانی معتبر بیشتری به چاپ برسد. مطمئنم که هنوز در خیلی از خانوادهها مکاتبات یا کاغذ دستنخورده از این زمان مانده است که چشم همهٔ ما به آن خیره خواهد شد.
نظر شما :