غفوریفرد در گفتوگو با تاریخ ایرانی: قرار بود ایران سوخت نیروگاههای هستهای منطقه را تامین کند
زینب صفری
***
شما جز اولین دانشآموختگان فیزیک هستهای در ایران هستید. چه شد که برای ادامه تحصیل این رشته را انتخاب کردید؟ یعنی فضای عمومی آن زمان کشور آنچنان درگیر فعالیتهای هستهای بود که لزوم پرداختن به چنین تخصصی با توجه به کمبود نیروی انسانی برای شما مشهود باشد؟
خیر. من در واقع از دبیرستان به این رشته علاقهمند شدم. دبیری داشتم که متخصص فیزیک بود و بسیار علاقهمند، و من به واسطه این دبیر از همان موقع به این رشته گرایش پیدا کردم. آن موقع دانشآموزان خیلی خوب به سمت رشتههای پایه علوم مثل فیزیک و شیمی نمیرفتند و بیشتر وارد رشتههای مهندسی میشدند. منتها من و چند نفر از دوستان از دبیرستان به علت تشویقهای دبیرمان که انسان وارستهای هم بود وارد این رشته شدیم. من البته سه تا فوق لیسانس دارم. اولی را در سال ۴۵ از دانشگاه توکیو ژاپن در رشته مهندسی زلزلهشناسی گرفتم. بعد به ایران آمدم و ضمن سربازی در اولین دوره فوق لیسانس فیزیک که همزمان با آغاز به کار رآکتور تحقیقاتی دانشگاه تهران در سال ۴۵-۴۴ برگزار شد، شرکت کردم و فارغالتحصیل شدم و دومین مدرک فوق لیسانس خودم را گرفتم. بعد هم به آمریکا رفتم و از آنجا هم یک فوق لیسانس و یک دکترا در فیزیک هستهای گرفتم.
شما هم بین آن گروه از دانشجویانی بودید که حدود سالهای ۴۹ یا ۵۰ برای تحصیل در رشتههای مرتبط با تکنولوژی هستهای از سوی دولت به آمریکا اعزام شدند؟
خیر جزء آنها نبودم. من مغضوب دولت وقت بودم و خیلی مرا قبول نداشتند و البته من هم از دولت فراری بودم. در واقع بعد از اینکه از دانشگاه تهران در رشته فیزیک فارغالتحصیل شدم، به عنوان عضو هیات علمی دانشگاه جندیشاپور به اهواز رفتم. ولی در سال ۴۸ به دلیل فعالیتهای سیاسی که از سال ۴۲ شروع کرده بودم از آنجا اخراج شدم و طبیعتا نمیتوانستم از بورس دولتی استفاده کنم. بعد از این بود که من خودم به صورت مستقل برای ادامه مطالعات و گرفتن دکترا در رشته فیزیک هستهای به دانشگاه کانزاس در آمریکا رفتم. در دانشگاه هم درس میخواندم و هم درس میدادم. حتی در سال ۵۳ که پدرم فوت کرد به ایران نیامدم چون میدانستم آمدن مساوی با دستگیر شدن است و در آن صورت دیگر نمیتوانستم برگردم و تحصیلات عالی من متوقف و نیمه تمام میماند، به همین دلیل تصمیم گرفتم بعد از اتمام دکترا به کشور باز گردم که اگر دستگیر شدم درسم نیمه کاره رها نشده باشد. سال ۱۳۵۵ از دانشگاه فارغالتحصیل شدم و بلافاصله به ایران آمدم. پس از بازگشت در سازمان انرژی اتمی استخدام شدم. منتها باز به دستور ساواک من را اخراج کردند و بعد مدتی در زندان بودم و مدتی هم بیکار بودم تا انقلاب شد. بنابراین سابقه کار من در فعالیتهای هستهای از سال ۴۸ به بعد آغاز میشود.
گامهای اولیه ایران برای رسیدن به تکنولوژی هستهای در آن زمان را چطور ارزیابی میکنید؟ با توجه به اینکه موانعی بر سر این راه وجود داشت از جمله مخالفتهای آمریکا با انتقال تکنولوژی هستهای به ایران، به ویژه توان دیپلماتیک ایران را در این مسیر چطور دیدهاید؟
در ایران شروع مطالعات هستهای از سال ۴۵-۴۴ بود. اولین قرارداد جدی که بسته شد سال ۵۱ برای همین نیروگاه اتمی بوشهر بود که شما میبینید دقیقا ۴۰ سال طول کشید تا به طور کامل راهاندازی شود. در حالی که طبق قرارداد قرار بود پنج ساله به اتمام برسد. شاه در فاصله سالهای ۵۱ تا ۵۵ چندین قرارداد هستهای برای راهاندازی نیروگاههای اتمی منعقد کرد و قرار بود تا سال ۶۵ ما حدود ۲۲ هزار مگاوات نیروگاه هستهای داشته باشیم که دو واحد ۱۲۰۰ مگاواتی آن در همین نیروگاه بوشهر بود. قرار بود در جاهای مختلف دیگر مثلا در دارخوین و اراک و تبریز و... در مجموع ۲۰ نیروگاه هستهای داشته باشیم. وقتی انقلاب شد این دو واحدی که در بوشهر بود یکی ۸۵ درصد پیشرفت داشت و دیگری حدود ۶۵ درصد و اگر کار به همان روند ادامه پیدا میکرد، نیروگاهی که تازه الان بعد از چهل سال تمام شده سال ۶۲ به اتمام میرسید.
به هر حال شاه در این مسیر چندان کار دشواری در پیش نداشت، چون قبل از انقلاب کشورهای خارجی ایران را تشویق میکردند که نیروگاه اتمی داشته باشد. حتی سال ۵۴ که رییسجمهور فرانسه «ژیسکاردستن» به ایران آمده بود و به شاه گفته بود که اگر در همین دو روزی که من در ایران هستم یک قرارداد نیروگاه ببندیم در انتخابات بعدی من موفقتر خواهم بود، شاه دستور داده بود که ظرف ۴۸ ساعت قرارداد دو نیروگاه با او منعقد شود.
ولی آمریکا چندان موافقتی با برنامه هستهای ایران نداشت...
این طور نیست. همه کشورها در آن زمان موافق بودند. تمام کشورهای غربی موافق بودند و برای بستن قرارداد با ایران با یکدیگر مسابقه داشتند.
اما طبق خاطرات دکتر اعتماد، رییس وقت سازمان انرژی اتمی و مرور روزنامههای آن زمان، به خصوص بعد از روی کار آمدن کارتر سیاستهای آمریکا در جهت عدم انتقال تکنولوژی هستهای به کشورهای دیگر تغییر میکند. در کنفرانس انتقال تکنولوژی هستهای هم که سال ۵۶ در تختجمشید برگزار میشود بیانیههای شدیداللحنی علیه مواضع آمریکا صادر میشود. به نظر میرسد دلیل اینکه ایران در برنامههای هستهای خود به سمت آلمان میرود هم همین بوده است...
قرارداد با آلمان سال ۵۱ بسته شده است و کشورهای اروپایی عمدتا موافق بودند. منتها آمریکا بعد از روی کار آمدن کارتر برای مدتی با این فعالیتها مخالف بود. کارتر ابتدا با شاه ایران مخالف بود، چون شاه در انتخابات آمریکا به فورد رقیب انتخاباتی کارتر کمک کرده بود. من خودم آن موقع آمریکا بودم. دموکراتها بیشتر سعی میکردند که وجهه آزادیخواهی داشته باشند و اصولا با حکومتهای سلطنتی و دیکتاتوری مخالفت میکردند. در حالی که جمهوریخواهان از شاه به عنوان عامل حافظ منافع خودشان استفاده میکردند. من خودم آنجا بودم که مناظره زنده تلویزیونی بین فورد و کارتر پخش شد. کارتر میگفت که ما نباید از دیکتاتورهایی مثل شاه ایران حمایت کنیم و رسما از او نام میبرد. در مقابل فورد هم میگفت که شاه ایران حافظ منافع ماست و باید روابط را حفظ کنیم. بعد از اینکه کارتر انتخاب شد، او در دو سه ماه نخست حتی جواب تلگراف تبریک شاه را هم نداد و رابطه آنها چندان دوستانه نبود. ولی بعد از سه یا چهار ماه که کارتر وارد کاخ سفید شد و دید که منافع آمریکا و اسرائیل رابطه خوب با ایران را ایجاب میکند، (چون شاه به شدت از منافع اسرائیل در مقابل کشورهای مترقی منطقه مثل سوریه حافظ اسد و مصر زمان عبدالناصر و اردن زمان هاشمی حمایت میکرد) کارتر به شاه روی خوش نشان داد و او را به آمریکا دعوت کرد. بنابراین مخالفت کارتر با برنامه هستهای ایران فقط مربوط به همان مدت کوتاهی بود که او تازه بر سر کار آمده بود.
دقت کنید که نیروگاهی که الان تازه بعد از چهل سال راه افتاده فقط ۹۰۰ مگاوات توان دارد و شاه قرار بود ۲۲ هزار مگاوات نیروگاه اتمی داشته باشد. دو، سه تا از آنها وارد فاز عملیاتی شده بود. بوشهر تقریبا تمام شده بود و دارخوین در حال انجام بود و بقیه هم در دست اقدام بودند. اصولا کشورهای غربی هم مسابقه میدادند و به شاه فشار میآوردند که با ایران قرارداد ساخت نیروگاه اتمی امضا کنند. حتی قرار بود که ایران یک مرکز هستهای شده و در حقیقت سوخت نیروگاههای هستهای منطقه را تامین کند. به علاوه ایران در کارخانه غنیسازی «سوفیدیف» فرانسه شریک شد. شاه یک میلیارد دلار داد و بخشی از سهام آن کارخانه را خرید تا در تولید سوخت هستهای شریک شود. بنابراین آن موقع همه موافق بودند و حتی میگفتند این ظلم و جنایت است که ما نفت را برای ایجاد حرارت استفاده کنیم، باید نفت را در صنایع پتروشیمی به کار بگیریم و برای تولید حرارت از انرژی اتمی استفاده کنیم. درست برعکس منطقی که الان میگویند. الان میگویند شما که نفت دارید چه نیازی به نیروگاه هستهای است. این سیاست ادامه داشت و شاه هم یک برنامه بلندپروازانه داشت و میخواست قدرت بزرگ منطقه باشد. یکی از نشانههای قدرتمندی مساله نیروگاه هستهای بود که هم نشانه قدرت بود و هم نماد پیشرفت علمی و تکنولوژیک.
بنابراین نیروگاهها به سرعت در دست ساخت بود. تعداد زیادی هم نیرو گرفته بودند. تعداد زیادی از این نیروها را هم برای آموزش به آلمان و کشورهای دیگر فرستادند. تعدادی دیگر را هم در همین جا آموزش میدادند. در واقع در سالهای ۵۴، ۵۵ شرکتی به نام «اتم نیرو» راه انداختند که کار آموزش این نیروها را در داخل انجام دهد. شرکت اتم نیرو شرکتی وابسته به انرژی اتمی و دولتی بود و کار شرکت این بود که برای دولت نیرو تربیت کند. اینها با سازمان انرژی اتمی قرارداد داشتند که نیروهایی که قرار بود در این سازمان فعالیت کنند را آموزش بدهند. من بلافاصله بعد از اینکه از آمریکا برگشتم در همین شرکت استخدام شدم و مسوولیت دپارتمان فیزیک آنجا برعهده من گذاشته شد. تعدادی ایرانی بودیم و تعدادی هم خارجیها بودند. دانشجویان دیپلمه گرفته بودند تا برای کار در نیروگاه اتمی بوشهر مهندس تربیت کنند و آموزش بدهند. البته این نیروها هنوز فارغالتحصیل نشده بودند که انقلاب شد و کار نیمه تمام ماند.
با توجه به افق گستردهای که شاه برای هستهای شدن ایران در نظر داشت، شما چه ارزیابی از دانش و توان نیروی انسانی ما قبل از انقلاب دارید؟
توان علمی و تکنولوژیکی ما قبل از انقلاب قابل مقایسه با الان نیست. بعد از انقلاب پیشرفت ما فوقالعاده بوده است. به عنوان نمونه عرض میکنم که در وزارت نیرو تقریبا در تمام موارد ما وابسته به پیمانکاران و مشاوران غربی بودیم. الان نه تنها در تمام موارد به خودکفایی رسیدهایم بلکه قادر هستیم خدمات فنی و مهندسی را به خیلی از کشورها صادر کنیم. آن موقع حتی نصب خطوط برق هم با پیمانکاران خارجی بود. در حالی که الان ما خودمان نیروگاه میسازیم. مقالات علمی ما در سال ۶۰، ۶۱ حدود ۲۰۰ عدد در سال بود و الان حدود ۲۰ هزار مقاله در سال داریم. در تمامی رشتههای فنی الان دکترا داریم در حالی که قبل از انقلاب در بسیاری از این رشتهها فوق لیسانس هم نداشتیم. اغلب کسانی که الان دارند کارهای هستهای را پیش میبرند فارغالتحصیلان داخل کشور هستند، از جمله شهید دکتر شهریاری. ایشان دانشجوی همین رشتهای بود که خود من در دانشگاه امیرکبیر ایجاد کرده بودم، دوره دکترای علوم و تکنولوژی هستهای را خود من ایجاد کردم. من دو رشته دکترای هستهای در ایران راهاندازی کردم، اولی همین علوم تکنولوژی هستهای است که در سال ۶۵ ایجاد کردم. من اواخر سال ۶۴ از وزارت نیرو رفتم و سال ۶۵ این دوره را که اولین دوره دکترای فنی در کل کشور بود با همکاری سازمان انرژی اتمی راهاندازی کردم و بسیاری از افرادی که امروز در حال فعالیت در تاسیسات هستهای ایران هستند فارغالتحصیلان همین جا هستند. وقتی ریاست دانشگاه امام خمینی را برعهده داشتم در سال ۸۵ دوره دکترای معماری هستهای را ایجاد کردم و میتوانم بگویم که دست کم در کل خاورمیانه چنین رشتهای فقط در ایران وجود دارد.
ما نیروی انسانی لازم برای این توسعه آموزشی را داشتیم؟ شما به پشتوانه کدام توان علمی و انسانی در سال ۶۵ چنین کاری انجام دادید؟
ما سعی میکردیم از همه امکاناتمان استفاده کنیم. سازمان انرژی اتمی متخصصین زیادی داشت. ریاست وقت سازمان (دکتر امراللهی) خود یک دانشگاهی بود و علاقمند به توسعه علم و دانش.
به هر حال تعداد زیادی از این نیروها بعد از انقلاب از ایران خارج شدند...
بله. متاسفانه چندین بار بر مبنای تصمیمات بدی که گرفته شد تعداد زیادی از این نیروها از ایران رفتند و حتی کانادا از ایران تشکر کرد که این تعداد دکترای هستهای برایش فرستادیم. تعدادی از نیروی انسانی ما در همان اوایل دهه ۵۰ که برای تحصیل به آمریکا فرستاده شده بودند رفتند و بازنگشتند و تعدادی هم وقتی انقلاب شد از ایران رفتند و تعدادی هم بعد از تنگناهای سیاسی که بعضی از مدیران ایجاد کردند رفتن را بر ماندن ترجیح دادند. مثلا دکتر «عظیما» که در لیزر استاد بود سال ۷۵ یا ۷۶ از ایران رفت. آقای دکتر «نفری» که بعد از انقلاب از ایران رفت ولی من رفتم و او را برگرداندم. دکتر نفری قبل از انقلاب عضو هیات علمی دانشگاه شریف بود و من عضو هیات علمی امیرکبیر بودم و با هم آشنا بودیم. منتها بعد از انقلاب به دلیل بعضی از تنگنظریهای سیاسی ایشان را از دانشگاه اخراج کردند. بعد من رفتم و با ایشان صحبت کردم و دیدم که ایشان واقعا به مملکت علاقهمند است و بیجهت سختگیری کردهاند و ایشان را به ایران بازگرداندم. به هر حال با کمک همین فارغالتحصیلانی که در سازمان انرژی اتمی کار میکردند این رشته را راهاندازی کردیم.
عمده فعالیتهای هستهای ایران در قالب قراردادهایی با طرفهای خارجی انجام میشد. با توجه به اهمیت این قراردادها بعد از انقلاب هیچ تلاشی برای پیگیری و جلوگیری از لغو آنها انجام نشد؟
یکی از اشتباهات بزرگی که آن موقع اتفاق افتاد و دولت بازرگان عجولانه اقدام کرد این بود که بسیاری از این قراردادهای مهم و بزرگ را یکجانبه لغو کرد. ما قرارداد ساخت یک نیروگاه با آلمان داشتیم و طبق قرارداد اگر آلمانیها نمیآمدند ما میتوانستیم ادعای خسارت کنیم. اما چون ما یک طرفه آن را لغو کردیم اتفاقا آنها از ما ادعای خسارت کردند.
آن موقع دولت به صورت مستقل این کار را انجام داد یا با نظر شورای انقلاب بود؟
دولت این کار را کرد. ما همان موقع هم مخالفت میکردیم. تنها نیروگاه هستهای نبود، مثلا خرید زیردریایی و تجهیزات نظامی بسیار بسیار مهم که اگر هم قرار بر لغو آنها بود ما باید سعی میکردیم کاری کنیم تا آنها قرارداد را لغو کنند که بتوانیم ادعای خسارت کنیم. پیش از انقلاب پول بسیاری از این تجهیزات نظامی را هم داده بودیم. قسمت اعظم پول نیروگاههای بوشهر را پرداخت کرده بودیم و دستگاهها هم ساخته شده بود. منتها دولت بازرگان با عجله آمد و این قراردادها را لغو کرد. آنها بعدا گفتند که اگر شما این قراردادها را لغو نمیکردید ما حاضر بودیم نیروگاهی بزرگتر از این با سوخت فسیلی و البته مجانی برای شما بسازیم. بعد از سال ۶۰ که من خودم به وزارت نیرو رفتم، تصمیم گرفتیم که پیگیر این نیروگاه باشیم؛ نیروگاهی که به هر حال ۸۵ درصد از یک واحد آن و ۶۵ درصد از واحد دیگرش تکمیل شده بود. پیگیری کردیم اما چون ما قرارداد را لغو کرده بودیم نمیتوانستیم ادعایی داشته باشیم و در واقع آلمانیها علیه ما ادعا داشتند.
اشتباه دیگری هم که در این زمان انجام شد این بود که سازمان انرژی اتمی را از وزارت نیرو جدا کردند. در حالی که طبق قانون سازمان انرژی اتمی زیرمجموعهای از وزارت نیرو بود یعنی در ابتدا وزارت آب و برق بود و بعد برای اینکه سازمان انرژی اتمی هم زیرمجموعه آن قرار بگیرد به وزارت نیرو تبدیل شد. بنابراین این اقدام هم اشتباه بود و هم خلاف قانون و نخستوزیر یعنی آقای موسوی این کار را خلاف قانون انجام داد. من به او هم تذکر دادم. چون وزارت نیرو قانون مجلس را داشت باید برای تغییر هم مصوبه مجلس را میگرفتند.
توجیه ایشان برای این کار چه بود؟
ایشان میگفت که ما میخواهیم توان بیشتری برای این کار بگذاریم و کارهای نیروگاه را سریعتر پیش ببریم. با این کار اما سازمان انرژی اتمی را از نظارت مجلس خارج میکردند. از طرفی خود آقای نخستوزیر نه تخصص این کار را داشت و نه وقت آن را. من همان موقع هم این را گفتم. آقای موسوی به من زنگ زد و گفت من میخواهم از شما اجازه بگیرم و سازمان انرژی اتمی را زیر نظر دفتر نخستوزیری بیاورم. گفتم چرا میخواهید این کار را بکنید؟ گفتند میخواهم با این موضوع فعالتر و دقیقتر برخورد کنیم. گفتم شما نه وقت این کار را دارید و نه تخصص این کار را، در حالی که طبق قانون این کار هم وظیفه ماست و هم در تخصص ماست. در هر حال این کار خلاف قانون و خلاف عقل و منطق انجام شد. بعد از نوشته شدن قانون اساسی هم تصریح شده بود که نخستوزیر و رییسجمهور نمیتواند کار اجرایی داشته باشد و هیچ سازمانی نمیتواند زیر نظر نخستوزیر و یا رییسجمهور باشد و باید زیر نظر وزرا باشد. بنابراین این کار خلاف قانون اساسی هم بود. هنوز هم نظر شورای نگهبان این است که هم سازمان انرژی اتمی و هم سازمان محیط زیست اگر زیر نظر رییسجمهور باشند خلاف قانون اساسی است. در هر حال این کار را انجام دادند و همین باعث شد یک وقفه بیشتری ایجاد شود.
شما قبل از این کار در زمان وزارت اقدامی برای پیگیری وضعیت نیروگاهها انجام داده بودید؟
در واقع نه. البته خود من یکی دو بار از نیروگاه بازدید کرده بودم و مقدماتی فراهم کرده بودم ولی توافقی برای ساخت نیروگاه انجام نشده بود. کشورهای غربی که اصولا حاضر به این کار نبودند. با کشورهای آمریکای جنوبی مثل آرژانتین که تخصصی داشتند مذاکره کردیم. خود من به چکاسلواکی رفتم و صحبتهایی کردم ولی به توافق نرسیدیم. تا نهایتا سال ۷۴، ۷۵ با روسها به توافق رسیدیم. قرارداد هم قرار بود پنج ساله باشد اما عملا ۱۶ سال طول کشید. ولی به هر حال امسال با ظرفیت حدود ۹۵۰ مگاوات راهاندازی شد، در حالی که قرار بود هر واحد آن ۱۳۰۰ مگاوات باشد.
نظر شما :