خلیل ملکی؛ سوسیالیست تنها

سرگه بارسقیان
۰۲ اسفند ۱۳۹۶ | ۱۹:۴۶ کد : ۸۱۳۴ مقالات خلیل ملکی
به علی امینی نوشت: ما فراریان از جهنم شما، ثابت می‌کنیم که پیام‌آوران و مژدگان بهشت هستیم.
خلیل ملکی؛ سوسیالیست تنها
تاریخ ایرانی: «در پیشگاه سرنوشت یا در مقابل تاریخ؟»؛ عنوان یک مقاله‌ است و در زمانی نوشته شد که آن‌ها «مشغول ساختن تاریخ» بودند گرچه دچار «سرنوشت» شدند. ۳۱۶۱۶ (شماره فرمانداری نظامی تهران) این پنج رقم و شاید پنج رقم دیگر مشابه آن بود که برای خلیل ملکی تجسم ساختن تاریخ و در عین حال دچار شدن به سرنوشت است. اولین آن آخرین تلفن او به فرماندار نظامی وقت، سرهنگ اشرفی، در ساعت یازده و نیم روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. به او گفت که «از قرار معلوم شما افسران قابل اعتماد در اختیار ندارید»؛ فرماندار نظامی حرف او را برید و یا یک جمله کوتاه ولی پرمعنی صحبت را خاتمه داد و گوشی را گذاشت: «من دیگر به هیچ کس اعتماد ندارم.» این جمله مایوس‌کننده را به منزله سرنوشت، که بار دیگر به در می‌کوفت، تلقی کرد. صبح زود یکی از روزهای اواسط شهریور بود که باز با‌‌ همان شماره تماس گرفت و گفت: «امروز ظهر خود را به فرمانداری معرفی خواهم کرد.» در جواب شنید: «چرا حالا خود را معرفی نمی‌کنید؟»(۱)

 

وقتی از تبعیدی ۹ ماهه از قلعه فلک‌الافلاک برگشت، جو پساکودتایی ایران به تعبیرش دوران «سکوت و فکر نکردن و نخواندن و ننوشتن» بود؛ اما چنانکه سال‌ها بعد به علی امینی، نخست‌وزیر وقت نوشت او را با سکوت میانه‌ای نبود؛(۲) در آن نامه گریزی زد به دوران زندانی شدنش با گروه ۵۳ نفر به رهبری تقی ارانی در زندان قصر یا به توصیف او «دانشگاه علوم اجتماعی ایران». شهریور ۱۳۲۰ از زندان آزاد شد و راه سوسیالیستی خود را در حزب توده ادامه داد تا سال ۱۳۲۶؛ انشعاب کرد. ۴ سال بعد در بهار ۱۳۳۰ با مظفر بقایی همراه و «حزب زحمتکشان ملت ایران» تشکیل شد که البته عمر این اتحاد به یک سال نکشید که قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ راه آن دو را از هم جدا کرد و بقایی منتقد مصدق شد و ملکی مدافع سرسخت آن؛ باز هم انشعاب کرد و این بار «حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم)» را بنیان گذاشت که به «نیروی سوم» معروف شد.

 

کودتای ۲۸ مرداد این تشکل عضو جبهه ملی ایران را نیز به محاق برد و سال ۱۳۳۹ با آزادی نسبی فضای سیاسی «جامعه سوسیالیست‌های نهضت ملی ایران» را بنیان گذاشت که تا نیمه اول دهه ۱۳۴۰ به حیات خود ادامه داد. سال ۱۳۴۲ راهی وین شد و یک سال و نیم بعد به تهران بازگشت که دستگیر و به سه سال زندان محکوم شد. بعد از یک سال و نیم ساواک که دید بیماری‌اش جدی است از زندان آزادش کرد. در ۲۲ تیر ۱۳۴۸ در ۶۸ سالگی درگذشت؛ در آن زمان مردی تنها بود چنانکه حدود صد نفر در مراسم تدفینش شرکت کردند. وصیت کرده بود که در احمدآباد دفنش کنند، می‌خواست نزدیک مصدق باشد اما خواسته‌اش اجابت نشد.(۳)

 

به این ترتیب پرونده زندگی این سوسیالیست ایرانی (به تعبیر دکتر همایون کاتوزیان) بسته شد؛ به تعبیری دیگر روشنفکری تنها بود چرا که در حمام فین حزب توده، چنان رگ زده شد که هنوز نیز عقاید و افکارش برای جامعه سیاسی ایران ناشناخته است.(۴) وصیت‌اش نشان می‌داد که تا آخر به راه مصدق وفادار بود؛ روزگاری به او گفته بود «این راهی که شما می‌روید به جهنم ختم می‌شود ولی ما تا جهنم به دنبال شما خواهیم آمد.» اما جهنم روزگار زیسته او بود؛ ۸ سال پس از کودتای ۲۸ مرداد در پاسخ به سخنرانی امینی در جشن مشروطیت در مرداد ۱۳۴۰ که گفته بود «این احزاب و دسته‌ها مخلوق دورانی بودند که سکوت و فکر نکردن و نخواندن و ننوشتن اساس آن را تشکیل می‌داد؛ آن‌ها پرندگان مژده‌آور بهشت نبودند بلکه فراریان از جهنم بودند…»، نوشت: «شما و جهنم شما از پرندگانی که می‌توانند مژده‌آور بهشت باشند، فراریان جهنمی می‌سازید… ما فراریان از جهنم شما، ما ساکنان جهنم بزرگ امروز شما مدعی هستیم و این ادعا را در عمل ثابت می‌کنیم که پیام‌آوران و مژدگان بهشت هستیم.»(۵)

 

وقتی به زندان افتاد، حزب «نیروی سوم» زیرزمینی شد و دو، سه هفته‌ای بعد دو نفر از اعضای حزب، محمدعلی خنجی و مسعود حجازی «اشتباهات» ملکی را افشا و اعلام کردند: «ملکی یک بار با شاه ملاقات کرده بود.» اما این دیدار نه مخفیانه بود و نه خودسرانه؛ در کمیته مرکزی حزب درباره آن گفت‌وگو شده و با موافقت آنان ملکی دعوت محمدرضا شاه را قبول کرده و حتی شرط کرده بود که خارج از رابطه تشریفات معمول دربار باشد که شاه پذیرفته بود چراکه به قول خودش «اگر اعلیحضرت می‌فرمایند و ما عرض می‌کنیم، دیگر بحث و گفت‌وگوی سیاسی محلی ندارد!»(۶) این دیدار در اردیبهشت ۱۳۳۲ روی داد و سه ساعت به درازا کشید. بنا به گفته ملکی، او تلاش کرده بود شاه را به سازش با مصدق متقاعد کند، اما موفق نشد. ملاقات دوم ملکی با شاه در شرایط متفاوتی انجام شد. این بار شاه به مراتب قدرتمندتر بود و کنترل کامل کشور را در دست داشت. او از سوی آمریکایی‌ها تحت فشار بود تا با آوردن نیروهای تازه، بخصوص جبهه ملی، جان تازه‌ای به دولت بدهد. ملکی قرار بود در این میان نقش واسطه را بازی کند اما مذاکرات بی‌نتیجه ماندند. هیچ‌ یک از طرفین به دیگری اعتماد نداشتند، اما مثل ملاقات اول، این بار هم ملاقات با شاه به رقبای ملکی بهانه داد که او را به عنوان «عامل حکومت» مورد حمله قرار دهند.(۷)

 

 

حزب توده؛ از نهضت جان‌بخش ایران تا پایگاه شوروی

 

ایرانیان شناخت از ملکی را مدیون آثار محمدعلی همایون کاتوزیان هستند؛ با کتاب‌های «خاطرات سیاسی خلیل ملکی»، «نامه‌های خلیل ملکی» و این اواخر «خلیل ملکی: سیمای انسانی سوسیالیسم ایرانی» (به زبان انگلیسی) اما انتشار کتاب ۵ جلدی «مجموعه مقالات خلیل ملکی» به کوشش و اهتمام رضا آذری شهرضایی که نشر اختران منتشر کرده، یکی از کامل‌ترین و بهترین منابعی است که شناختی بی‌واسطه از آمال و افکار ملکی ارائه می‌کند. این ۵ جلد آینه تمام‌نمای اعتقادات، انتقادات، انعقاد و انشعابات و انقلابات درونی روشنفکری است که در عصری می‌زیست که به تعبیر او «سکوت مرگبار سرتاسری ایران آن روز امکان فکر کردن را از خیلی‌ها سلب کرده بود. ما تسلیم سکوت نشدیم، اما راه‌های زیادی نیز در پیش پای نسل جوان وجود نداشت. فقط یک راه پیش ما گذارده شد و آن کمونیسم بود. ما در مقابل چند راه متخیر نبودیم که یکی را انتخاب کنیم.»(۸)

 

پس از زندان رضاشاهی، به این دلیل دل در گروی حزب توده گذاشت که گمان می‌کرد این حزب «ترجمان احتیاجات و محرومیت‌های مشترک توده‌های ایران و تعبیر و تفسیر سعی و کوشش مشترک آن‌ها برای یک اصلاح و تحول جدی در اوضاع اجتماعی است.»(۹) حزب توده ایران را «نهضت جان‌بخش ایران» می‌خواند(۱۰) و معتقد بود این حزب به دلیل اشتباهاتش نه صد درصد بلکه تا هشتاد درصد استفاده از امکان‌های موجود «قوی‌ترین عامل اصلاحات و آزادی و استقلال واقعی» است.(۱۱)

 

۵ سال بعد به این نتیجه رسید که «توده‌ای‌ها در مبارزه برای ملی شدن نفت اخلال می‌کنند»(۱۲) و آن زمانی بود که مقالاتش در روزنامه «شاهد» ارگان حزب زحمتکشان ملت ایران از تشکل‌های جبهه ملی منتشر می‌شد. او دو عنصر متشکله حزب توده را چنین برمی‌شمرد: «عنصر اول رهبران بیگانه‌پرست که قابل تحمل نزد هیات حاکمه است. دوم عنصر مترقی ولی فریب‌خورده که جنبه مترقی آن‌ها مورد نفرت هیات حاکمه است.»(۱۳) و همین دو عنصر را درباره فرقه دموکرات آذربایجان هم صادق می‌دانست درحالی که در «نامه رهبر» در ۶ اردیبهشت ۱۳۲۵ نوشته بود: «اوضاع کنونی آذربایجان نتیجه و خلاصه یک نهضت توده وسیع ملی و دموکراتیک است که در سایه یک مبارزه جدی و طولانی به وجود آمده»(۱۴) و او بود که می‌گفت «در پشت سر سخنرانی پیشه‌وری یک نیروی زنده اجتماعی وجود دارد که دست به یک سلسله عملیات و اصلاحات انکارنشدنی زده و اراده و آرزوهای ملتی را شروع به عملی کردن نموده و پیروزمندی‌های درخشان به دست آورده است…»(۱۵) اما ۴ سال بعد نظرش برگشت و نوشت: ‌«آب شدن شیر برفی نهضت دموکراتیک آذربایجان که به معنی تمام یک تراژدی کمیک یعنی در عین گریه‌آور بودن مضحک هم بود…»(۱۶)

 

او تا پایان عمر منتقد سرسخت توده‌ای‌ها ماند؛ معترض بود «توده‌ای‌ها که مدعی هستند در جبهه وسیعی می‌خواهند علیه هرگونه استعمار کشور ایران بجنگند چرا از موثرترین و مفیدترین مبارزه که با رهبری اقلیت در مجلس و کلیه آزادیخواهان از خارج از مجلس به عمل آمد پشتیبانی نمی‌کند» که منظورش ملی شدن صنعت نفت بود.(۱۷) و در آغاز نخست‌وزیری دکتر مصدق رهبران حزب توده را متهم کرد که «مادامی که حکومت در دست شما نیست، آزادیخواه هستید و از تمام مزایای آزادی و دموکراسی استفاده می‌کنید و وعده و وعید آزادی و دموکراسی می‌دهید تا پس از رسیدن به قدرت مانند فاشیست‌ها بلکه بدتر از آن‌ها هر آنچه نام آزادی و دموکراسی می‌توان به آن داد از بین ببرید.»(۱۸)

 

در اواخر نخست‌وزیری مصدق لحن او نسبت به حزب سابقش تندتر شد: «حزب توده مانند حزب کمونیست روسیه به معنی ایدئولوژیک و مسلکی کلمه کمونیست نیست ولی مدعی داشتن آن مسلک است…مسئولین کشور که به حاکمیت ملی معتقدند باید بدانند که حزب توده پایگاه اجتماعی فرمانفرمایی جهانی شوروی است.»(۱۹) باور او این بود که در اواخر دوره دکتر مصدق حزب توده می‌کوشید تا خود را به دولت نزدیک کند و از این راه خود را در نهضت و حوادث سیاسی سهیم نشان دهد(۲۰) ولی ۸ سال پس از کودتای ۲۸ مرداد، دستگاه حاکمیت را توده‌ای‌تراش خواند و نوشت: «علت وجود توده‌ای‌ها دستگاه فاسد شماست. پس از ۲۸ مرداد نفوذ معنوی شوروی و حزب توده در ایران خیلی بالاتر رفته است. این خدمتی است که کارگردانان پس از ۲۸ مرداد به شوروی و حزب توده کرده‌اند و امروز نیز شما آن را ادامه می‌دهید.»(۲۱)

 

 

حزب زحمتکشان؛ از انتقاد به اسم تا انشعاب از اصل

 

خلیل ملکی باورش این بود که «هر کس تا ۱۸ سالگی توده‌ای نمی‌شد ارزش نداشت؛ هر کس پس از ۱۸ سالگی توده‌ای دانسته و فهمیده باشد خیانتکار است» و به همین دلیل احساس خوشبختی می‌کرد مکتبی به وجود آورده که «حتی پیش از ۱۸ سالگی هم جوانان لزوم و اجباری برای عضویت در حزب توده ندارند و به همین مناسبت در کلاس‌های اول دانشکده‌ها دیگر توده‌ای‌ها نفوذی را که در سال‌های آخر دارند، ندارند و تدریجاً نفوذ آن‌ها از بین نسل جوان و غیرجوان برمی‌افتد.»(۲۲) حتی وقتی از مظفر بقایی جدا شد، گفت که اولین اختلافشان بر سر اسم حزب زحمتکشان بود؛ چراکه بقایی می‌گفت زحمتکشان از عناوین احزاب کمونیستی است و ملکی باور داشت «صحیح نیست که کمونیست‌ها در این مملکت الفاظ و کلمات را هم در انحصار خود بگیرند. در همه جای دنیا این قبیل الفاظ را احزاب ضد کمونیستی هم بر خود می‌گذارند و ما هم باید چنین بکنیم.»(۲۳) اما وقتی از حزب زحمتکشان انشعاب کرد و نیروی سوم را تشکیل داد، تاکید داشت که «نیروی سوم به معنی اعم آن حزب نیست، دارای مکتب اجتماعی مشترک نیست. تنها در روی وجه مشترک مبارزه ضداستعماری به وجود آمده و تا مدتی که خطر استعمار یا نفوذ توسعه‌طلبی بیگانگان وجود دارد نیروی سوم به معنی اعم یا جبهه وسیع ملی حق حیات دارد…جناح چپ جبهه ملی یعنی همین نیروی سوم به معنی اخص مرکب از حزب و جمعیت‌ها و افراد و یا احزابی است که واقعاً نماینده طبقات محروم باشند و در متشکل کردن آنان بکوشند و دارای برنامه اجتماعی مترقی باشند نه برنامه منحط و عقب‌مانده و ارتجاعی.»(۲۴)


او حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم) را تشکیلاتی توصیف می‌کرد که «هدف‌های انقلابی را با وسایل مسالمت‌جویانه تعقیب می‌کند» و نهضت ملی شدن صنعت نفت را مثال می‌آورد که یک هدف به تمام معنی انقلابی یعنی ریشه‌کن کردن نفوذ استعمار را با وسایل مسالمت‌جویانه به دست آورد.(۲۵) او نیروی سوم را در دوره مصدق «تنظیم‌کننده و رهبری‌کننده عصیان‌ها برای تحولات اجتماعی» می‌خواند نه ایجادکننده آن(۲۶) با این حال تا بهمن ۱۳۳۱ اذعان داشت «حزب ما هنوز ظرفیت خود را پر نکرده است. خیلی‌ها در کارخانه و مزرعه و مدرسه و بازار و کوچه و خیابان هستند که جای آن‌ها در حزب زحمتکشان (نیروی سوم) است ولی هنوز جای خود را در حزب ما پر نکرده‌اند.»(۲۷) گرچه مدعی بود که «حل مساله نفت و ملی کردن آن پیروزی نخستین نیروی سوم در ایران است.»(۲۸)

 

 

جبهه ملی؛ از نیروی مترقی تا اطرافیان پرخطا

 

«جبهه ملی را مترقی‌ترین نیروی موجود جامعه کنونی ایران می‌دانم، مخصوصاً از این لحاظ که جبهه ملی استعداد و لیاقت این را دارد که نیروی بالقوه‌ای را که در نهاد ملت ما موجود است از قوه به فعل درآید…موفقیت‌های جبهه ملی، موفقیت افکار عامه است.»(۲۹) او اما از این نظر عدول و عبور نکرد؛ معتقد بود که «ملت ایران دکتر مصدق را در بزرگترین آزمایش‌های تاریخی و فشار مشاهده کرده و با دقت ناظر اعمال او بوده است و خاصیت فسادناپذیری دکتر مصدق را فقط پس از این آزمایش‌ها از روی تجربه و تحقیق اعتراف و اذعان نموده.»(۳۰) همین آزمایش‌های تاریخی بود که ملکی را به این باور رساند که «در تاریخ ده‌ها سال اخیر ایران هیچ جمعیتی به اندازه جبهه ملی و رهبر آن جبهه آقای دکتر مصدق در کارهای اجتماعی در افکار عمومی موفقیت به دست نیاورده‌اند.»(۳۱)

 

او مصدق را چنین می‌ستود: «فرزندان ما در آخر قرن بیستم نام مصدق را در سرفصل تاریخ نوین ایران در رأس نهضت‌های ملی خاورمیانه و آسیا خواهند خواند.»(۳۲) و معتقد بود «فقط خیانتکاران و یا مجنونین سیاسی می‌توانند دکتر مصدق را تضعیف کنند.»(۳۳) تاکید داشت که «از دکتر مصدق تا آخرین نفس پشتیبانی می‌کنیم»(۳۴) اما این موجب نشد که علاوه بر لازم دانستن «پشتیبانی از دولت دکتر مصدق با پیروزی نهایی بر هر ایرانی وطن‌پرست»، انتقادات و تذکرات خود را بیان نکند: «پس از اجرا شدن خلع ید بزرگترین نقطه ضعف دولت آقای دکتر مصدق را سیاست داخلی دولت تشخیص داده و سیاست لیبرال دولت یعنی بی‌نقشگی سیاسی و اقتصادی را مورد بحث و دقت و تجزیه و تحلیل قرار داده‌ایم. هرچند در دوره ماقبل خلع ید لازم بود که موقتاً از اصلاحات اساسی داخلی چشم‌پوشی شود تا جبهه مبارزه ضد استعماری برای اجرای خلع ید تقویت گردد ولی در مرحله بعد اصلاحات داخلی و داشتن نقشه‌ای برای مبارزه با اخلالگران ائتلافی و برای غلبه بر مشکلات اقتصادی نه تنها از لحاظ اوضاع داخلی بلکه از لحاظ حل مساله نفت نیز لازم و ضروری بوده و هست.»(۳۵)

 

مقالات او در سال دوم نخست‌وزیری مصدق بر توجه دولت ملی به وضع زندگی «کثیرترین و فقیرترین قسمت ملت ایران یعنی کشاورزان»(۳۶) و تهیه نان برای گرسنگان و کار برای بیکاران(۳۷) متمرکز بود و نقد می‌کرد که «دولت ملی هرچه مستقیماً در مقابل قدرت‌های متنفذ و توسعه‌طلب خارجی جدی و قاطع است در مقابل فئودالیته و سرمایه‌داران متنفذ که اغلب همدستان همان قدرت‌های خارجی هستند معتدل و سست و عاری از قاطعیت است.»(۳۸) گرچه اذعان داشت که «رسالت دولت دکتر مصدق اصلاحات داخلی نیست. رسالت بزرگ او در چارچوب نهضت ملی خاتمه دادن به جنبه اقتصادی نفت است که به نظر ما در شرایط کنونی اگر اوضاع محلی اجازه دهد به خوبی امکان‌پذیر است» اما با این وجود انتقاد می‌کرد «هرچند که دکتر مصدق شریف‌ترین فرد از اشراف ایران است ولی ایشان مطابق طرز تفکر طبقاتی و موقعیت اجتماعی خود یک تحول اجتماعی به نفع طبقات زحمتکش را نمی‌توانند عملی سازند.»(۳۹)

 

یک سال قبل از کودتای ۲۸ مرداد هشدار داد که «آقای دکتر مصدق در شرایط فعلی هیچ کس از وضع خود و از وضع کشور راضی نیست و موج نارضایتی وخیم سراسر کشور را فراگرفته است. دشمنان ایران و دشمنان شما بیش از هر کس از چنین وضعی استفاده می‌برند.»(۴۰) در عین این نقدها معتقد بود «مخالفت‌هایی که دکتر مصدق را تضعیف کند و اقداماتی که در جبهه ملی اختلاف ایجاد نماید در حال حاضر خیانت به نهضت ملی ایران است» ولی غافل نبود از گفتن اینکه «قصور از جناب آقای دکتر مصدق است که در طول عمر سیاسی خود از تشکیل حزب خودداری کردند و پس از رسیدن به نخست‌وزیری لااقل جلسات جبهه ملی را که در این دوره لازم‌تر بود تشکیل ندادند تا امروز هر کدام از افراد و رهبران جبهه ملی یک آهنگ ناسازگاری برای خود به تنهایی ننوازند.»(۴۱)

 

یک سال پس از کودتای ۲۸ مرداد اما از طرفداران و اطرافیان مصدق انتقاد کرد که «همیشه مانع پیشرفت افکار ما نزد ایشان بوده و آن همه اشتباهات جبران‌ناپذیر را مرتکب شده‌اند…»(۴۲)

 

ملکی چند ماه قبل از کودتا خطاب به سرلشکر فضل‌الله زاهدی نوشته بود «دقت فرمایید که در مخالفت با دولت مصدق وارث کدام یک از سیاستمداران می‌شوید»، و پیش‌بینی کرد «گرچه روزنامه‌هایی از نوع «داد» تصور می‌کنند که زمینه نخست‌وزیری جنابعالی در روزهای اخیر محکم‌تر شده ولی به نظر مبارزان نهضت ملی ایران شانس آن جناب و متحدین سیاسی‌تان کمتر گردیده است.»(۴۳) یکی از دلایل اختلاف با بقایی نیز مخالفت با دکتر مصدق در مجلس بود که ملکی نوشته نمی‌تواند درباره آن سکوت اختیار کند «زیرا مبارزه ما با استعمار اساسی‌ترین مساله روز ما است. اگر در موضوع مخالفت اخیر که با دولت در مجلس می‌شود و علمدار آن دکتر بقایی است جدا وارد میدان مبارزه شده‌ایم. این مساله ربط به لجاجت‌های کودکانه‌ای ندارد که بقایی با ما می‌کند.»(۴۴)

 
 

خطر بزرگ؛ از دشمن خارجی تا فقدان رهبر داخلی

 

در پنج جلد مقالات خلیل ملکی، آنچه به خوبی توانسته سیمای فکری این روشنفکر تنها را در سال‌های آخر عمر نشان دهد، نامه سرگشاده او به علی امینی، نخست‌وزیر وقت در ۱۸ مرداد ۱۳۴۰ است.(۴۵) او در این نامه بزرگترین خطری که کشور را تهدید می‌کرد، نه امپریالیسم غرب می‌دانست و نه توسعه‌طلبی شوروی و نه عمال داخلی آن‌ها؛ حتی ارتجاع داخلی را هم بزرگترین خطر نمی‌دانست، بلکه می‌نویسد: «خطری که از همه این‌ها بالاتر است، این است که در کشور ما و در نهضت ملی ما یک رهبری که دارای سجایای اخلاقی لازم برای راهنمایی ملت برای تجهیز نیروی آن‌ها، برای نشان دادن راه صحیحی که باید در آن راه و برای هدفی مشخص پیش بروند، وجود ندارد…فقدان این نوع رهبری، بزرگترین نقص ملی ما و بزرگترین خطر برای استقلال و تمامیت ارضی ایران است.»

 

اما برای فعال سیاسی که در چند حزب عضو شد و انشعاب کرد و حزبی جدید بنا گذاشت، آخرین مقاله‌اش عبرت‌آموز است: «راستی حسینی اینکه مردم ایران به حزب‌بازی نظر خوشی ندارند گو اینکه امروزه روز برای عده‌ای این حزب واقعاً هدف شده است و برای عده‌ای وسیله.»(۴۶) و چه تقدیر تامل‌برانگیزی است این توصیف همایون کاتوزیان که «وی در انزوا و افسردگی درگذشت».(۴۷)

 

 

پی‌نوشت‌ها:

 

۱- یادداشت‌های زندان فلک‌الافلاک؛ مجله فردوسی، از شماره ۳۱۲، تاریخ ۲ مهر ۱۳۳۶ الی شماره ۳۱۹، تاریخ ۲۱ آبان ۱۳۳۶ - مقالات خلیل ملکی، جلد پنجم، ۷۵-۳۰۰۶

۲- نامه سرگشاده به دکتر علی امینی؛ اعلامیه تکثیرشده، مورخ ۱۸ مرداد ۱۳۴۰ - جلد پنجم، ۶۰-۳۳۴۵

۳- خلیل ملکی، توده‌ای که حزب را ترک کرد، نوشته عباس میلانی

۴- خلیل ملکی و تراژدی روشنفکران تنها!، علی میرفطروس، مجله روشنفکر

۵- نامه سرگشاده به دکتر علی امینی؛ اعلامیه تکثیرشده، مورخ ۱۸ مرداد ۱۳۴۰ جلد پنجم، ۶۰-۳۳۴۵

۶- خاطرات سیاسی خلیل ملکی، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، پاییز ۱۳۶۸، ص ۱۱۱

۷- خلیل ملکی، توده‌ای که حزب را ترک کرد، عباس میلانی

۸- نامه سرگشاده خلیل ملکی به دکتر علی امینی، اعلامیه تکثیرشده، مورخ ۱۸ مرداد ۱۳۴۰ - جلد پنجم، ۶۰-۳۳۴۵

۹- نامه رهبر، شماره‌های ۶۱۳، ۶۱۴، سال سوم، دوشنبه و سه‌شنبه ۱ و ۲ مرداد ۱۳۲۴- جلد یکم، صص ۶-۴۸۰

۱۰- همان

۱۱- نامه مردم، شماره ۳، سال چهارم، دوره پنجم، سه‌شنبه ۱۷ دی ۱۳۲۵ - جلد دوم، صص ۶-۷۸۳

۱۲- شاهد، شماره ۲۷۱، ۳۰ آذر ۱۳۲۹- جلد دوم، ۹۳-۱۰۸۹

۱۳- روزنامه شاهد، ۱۳ بهمن ۱۳۲۹ تا سه‌شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۳۰ - جلد دوم، ۱۱۷۹

۱۴- جلد یکم، صص ۲۲-۶۱۹

۱۵- نامه رهبر، شماره ۷۲۳، سال چهارم، سه‌شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۲۵- جلد یکم، صص ۴۲-۶۳۹

۱۶- روزنامه شاهد ۱۳ بهمن ۱۳۲۹ تا سه‌شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۳۰- جلد دوم، ۱۲۳۸

۱۷- ماهد به جای شاهد، شماره ۲۵۸، دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۲۹- جلد دوم، ۳-۱۰۸۰

۱۸- شاهد، شماره ۴۳۰، دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۳۰ - جلد دوم ۵-۱۳۸۲

۱۹-نیروی سوم، شماره ۲۲۸ الی ۲۴۲، دوشنبه ۵ مرداد تا پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۳۲ - جلد چهارم، ۹۰-۲۵۴۹

۲۰- خلیل ملکی چه می‌گوید؟، آشفته، شماره ۴، دوره نهم، شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۳۳- جلد چهارم، صص ۲۶۰۰-۲۵۹۷

۲۱- نامه سرگشاده به دکتر علی امینی؛ اعلامیه تکثیرشده، مورخ ۱۸ مرداد ۱۳۴۰ جلد پنجم، ۶۰-۳۳۴۵

۲۲- جلد چهارم، صص ۵۶-۲۴۵۳

۲۳- خلیل ملکی چه می‌گوید؟، آشفته، شماره ۴، دوره نهم، شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۳۳- جلد چهارم، صص ۲۶۰۰-۲۵۹۷

۲۴- نیروی سوم هفتگی، شماره ۱ الی ۸، جمعه ۳۱ مرداد الی ۱۸ مهر ۱۳۳۱ - جلد سوم، ۳۳-۲۱۰۹

۲۵- نیروی هفتگی سوم، شماره ۱۴، جمعه ۳۰ آبان ۱۳۳۱ - جلد چهارم، صص ۱۹-۲۲۱۶

۲۶- نیروی سوم (ارگان جوانان)، شماره ۶، جمعه ۴ مهر ۱۳۳۱- جلد سوم، ۲۰۷۶

۲۷- نیروی سوم هفتگی، شماره ۲۳، سوم بهمن ۱۳۳۱ - جلد چهارم، صص ۹۰-۲۲۸۸

۲۸- نیروی سوم (ارگان جوانان)، شماره ۵، جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۳۱ - جلد سوم، ۸-۲۰۶۵

۲۹- جلد دوم، ۴-۱۲۴۳

۳۰- شاهد، شماره ۵۲۸، پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۳۰ - جلد سوم، ۴-۱۵۳۱

۳۱- شاهد، شماره ۶۱۲، سه‌شنبه ۶ اسفند ۱۳۳۰ - جلد سوم، صص ۳-۱۶۵۰

۳۲- شاهد، شماره ۵۷۱، سه‌شنبه ۱۷ دی ۱۳۳۰ - جلد سوم، صص ۸-۱۵۹۶

۳۳- نیروی سوم، شماره ۱۱۸، پنجشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۳۱ - جلد چهارم، صص ۲۶-۲۳۲۳

۳۴- نیروی سوم، شماره ۱۷۱، دوشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۳۲ - جلد چهارم، صص ۱۹-۲۵۱۶

۳۵- روزنامه شاهد، شماره ۶۵۳، سه‌شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۳۱ - جلد سوم، صص ۴۰-۱۷۳۷

۳۶- شاهد، شماره ۶۵۴، چهارشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۳۱ - جلد سوم، ۴۳-۱۷۴۱

۳۷- شاهد، شماره ۶۸۲، سه‌شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۳۱ - جلد سوم صص ۲-۱۸۴۰

۳۸- مجله علم و زندگی، شماره ۷، شهریور ۱۳۳۱- جلد سوم، صص ۲۰۰۷-۱۹۸۷

۳۹- نیروی سوم، شماره ۱۰۶، ۱۰۷، ۱۰۸، پنجشنبه، شنبه، یکشنبه ۳۰ بهمن، ۲ و ۳ اسفند ۱۳۳۱ - جلد چهارم، صص ۱۸-۲۳۰۹

۴۰- شاهد، شماره ۷۶۰، دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۳۱ - جلد سوم، ۷۱-۲۰۶۹

۴۱- نیروی سوم (ارگان جوانان)، شماره ۷، جمعه ۱۱ مهر ۱۳۳۱ - جلد سوم، ۸۴-۲۰۸۰

۴۲- آشفته، شماره ۴، دوره نهم، شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۳۳ - جلد چهارم، صص ۲۶۰۰-۲۵۹۷

۴۳- روزنامه نیروی سوم، شماره ۶، دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۳۱ - جلد سوم، ۵۵-۲۱۵۳

۴۴- نیروی سوم، شماره ۴۳، یکشنبه ۱۶ آذر ۱۳۳۱ - جلد چهارم، صص ۳۹-۲۲۳۵

۴۵- جلد پنجم ۶۰-۳۳۴۵

۴۶- مجله فردوسی، سه‌شنبه ۱۳ تیر ۱۳۴۶، شماره ۸۱۹ - جلد پنجم صص ۸-۳۵۷۸

۴۷- جستارهایی دربارهٔ تئوری توطئه در ایران، یرواند آبراهامیان، احمد اشرف، محمدعلی همایون کاتوزیان، گردآوری و ترجمهٔ محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۲

کلید واژه ها: خلیل ملکی حزب توده حزب زحمتکشان مظفر بقایی


نظر شما :