مهرجو: بقایی به دخالت در قتل افشارطوس و اطلاع از کودتای نوژه اعتراف کرد
در این میان یکی از افرادی که در مساله ملی شدن صنعت نفت مطرح گردید دکتر مظفر بقایی میباشد. چهره و شخصیت دکتر بقایی مشخصات بارزی دارد که گروهی را به دشمنی مفرط و گروهی را به دوستی شدید، کشانده است. آنچه از حوادث و رویدادهای آن دوره باقی مانده است چیزی جز خاطرات غبار گرفته شاهدان آن نیست. یکی از راههای بررسی و عملکرد مظفر بقایی بازخوانی خاطرات یکی از نزدیکان و محرمان وی مرحوم مرتضی کاشانی است. خاطرات ایشان به عنوان یکی از فعالان سازمان نگهبانان آزادی و حزب زحمتکشان که سمتهایی از جمله رییس کمیسیون تفتیش، عضویت در هیات اجراییه حزب زحمتکشان در تهران به رهبری مظفر بقایی را برعهده داشت وهم چنین ارتباط بسیار نزدیک وی با مظفر بقایی میتواند زمینهساز آشنایی با فضای آن دوره و آشکار کننده گوشهای پنهان از تاریخ این مقطع باشد.
کتاب خاطرات و اسناد مرتضی کاشانی توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سال ۱۳۹۰ به زیور طبع آراسته گردید. با توجه با آشنایی که با جناب آقای مهرجو داشتم با ایشان تماس گرفته و در خواست ملاقات نمودم. بدین منظور مصاحبهای با جناب آقای مهرجو، تدوینگر کتاب صورت گرفت باشد که مورد قبول خوانندگان قرار گیرد.
جناب آقای مهرجو از اینکه دعوت مصاحبه را پذیرفتید بسیار متشکرم. لطفا در ارتباط با چگونگی روش کار و هدف خویش از تدوین خاطرات مرحوم مرتضی کاشانی توضیح دهید؟
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. روش انجام این پژوهش بدین صورت هست که ابتدا بنده متن خاطرات و اسناد ایشان را از آرشیو مرکز اسناد دریافت کردم و پس از مطالعه کامل متن، براساس ترتیب تاریخی و موضوعی در ذیل عناوین منظم، سازماندهی و نکات مبهم و تاریکی را که در کتاب بسیار زیاد بود با کمک منابع کتابخانهای معتبر و همچنین اسناد موجود مربوط به ایشان مرتفع کردم.
هدف بنده هم از تدوین این کتاب، آشنایی با نقش مرحوم مرتضی کاشانی در حزب زحمتکشان به واسطه رابطه بسیار نزدیکی که با دکتر مظفر بقایی داشت و همچنین چگونگی تشکیل حزب زحمتکشان و فعالیتهای آن به ویژه در مورد فعالیتهای دکتر مظفر بقایی بر ضد مصدق، موضوع ملی شدن صنعت نفت، دخالت بقایی در قتل سرتیپ افشارطوس و اطلاع داشتن وی از کودتای نوژه و موارد نادر بسیاری دیگر است که باعث روشن شدن زوایای تاریک و پنهان تاریخ معاصر ایران جهت استفاده محققین و پژوهشگران این دوره میباشد.
آقای مهرجو کتاب خاطرات مرتضی کاشانی شامل چند فصل میباشد و در این فصول به چه مواردی پرداختهاید؟
کتاب شامل دوازده فصل میباشد که در این فصول به تحصیلات، اختراعات و مشاغل مرتضی کاشانی چگونگی ورود وی به عرصه سیاست و آشنایی با آیتالله کاشانی و مظفر بقایی، فعالیت در روزنامه شاهد و گفتههای بدیعی در مورد قتل محمد مسعود، تشکیل نهضت ملی نفت، چگونگی به قتل رسیدن رزمآرا، نقش بقایی در ملی شدن نفت، محافظت مرتضی کاشانی پس از قتل رزمآرا از بقایی به مدت ۱۱۷ شب که این مدت ناگفتههای نادر و فوقالعادهای را شامل میشود، پیشنهاد تشکیل حزب توسط مرحوم کاشانی به مظفر بقایی، اختلافات در حزب، مسوولیتهای کلیدی وی در حزب زحمتکشان، ماموریت از جانب بقایی برای دستگیری نوابصفوی، توطئههای زیرزمینی بقایی علیه دکتر مصدق، آشنایی با محمد نخشب، ناگفتههایی از ۳۰ تیر، ورود خلیل ملکی و جلال آلاحمد به حزب زحمتکشان و جدایی این دو از حزب و همچنین تشکیل نیروی سوم توسط ملکی، توطئه ۹ اسفند و نقش بقایی، رابطه نزدیک بقایی با محمدرضاشاه، پیشنهاد شاه به بقایی برای پست نخستوزیری، تلاش بقایی برای اعدام قوامالسلطنه، ماجرای قتل افشارطوس، نامه آیتالله کاشانی به دکتر مصدق، کودتای ۲۸ مرداد، تبعید بقایی به زاهدان بعد از کودتا توسط زاهدی، دستگیری اعضای حزب بعد از کودتا، مسوولیت تشکیلات حزب زحمتکشان تهران و استعفا از آن، احضار به ساواک، مخالفت بقایی با امام خمینی، مسوولیت حزب زحمتکشان چند ماه قبل از انقلاب، تلاش بقایی برای توقف انقلاب، ریاست موسسه مخترعین، نوشتن نامه به حجتالاسلام والمسلمین محمدی ریشهری وزیر اطلاعات وقت، وضعیت حزب زحمتکشان بعد از انقلاب، رابطه بقایی و شهید حسن آیت، بقایی و کودتای نوژه، جدا شدن از بقایی و سرانجام فوت مرتضی کاشانی در سال ۱۳۸۶ پرداختهام که عمده مطالب فوقالعاده و نادر است.
در ارتباط با موقعیت خانوادگی و تحصیلات و اختراعات مرحوم مرتضی کاشانی مواردی را بفرمایید؟
همانطور که در این کتاب خواهید خواند، ایشان در سال ۱۳۰۱ در تهران به دنیا آمدند. پدرشان محمد نام داشت و پیشه ایشان هم بلور فروشی بود. آقای کاشانی در مورد پدرشان گفتهاند که وی مخالف رضاشاه و طرفدار آیتالله خالصیزاده بود. نکته جالب اینکه پدرشان مدتی هم در تبعید به سر بردند که علت آن هم گویا زد و خوردی بوده که با یکی از افسران رضاشاه داشته است. درباره تحصیلات مرحوم کاشانی باید بگویم که تحصیلات آکادمیک نداشتند ولی سپری کردن دوران مدرسه در مدارس تدین، شرفمحمدی، مدرسه صنعتی ایران و آلمان و هنرستان راهآهن میتونه دارای اهمیت باشه. پس از آن هم که به عنوان تکنیسین و سرپرست دانشکده فنی، که گمان میکنم ریاست آن را مهندس بازرگان بر عهده داشت، وارد دانشگاه تهران شدند. البته ایشان اختراعاتی هم داشته که مهمترینش ساخت لوکوموتیو در اداره تخشایی ارتش (اداره تسلیحات) و بازدید رضاشاه از این اختراع بوده و جالب اینکه به خاطر همین اختراع از رضاشاه هدیهای هم دریافت کرده و همین باعث بخشودگی پدرش از جانب رضاشاه و برگشت وی از تبعید بود. ضمن اینکه ایشان دستگاه تلمبه آبی هم ساخته بودند که به گفته خودشان در باغ مهندس ریاضی آن را آزمایش کرده بودند.
در ارتباط با چگونگی وارد شدن مرحوم کاشانی به مسائل سیاسی و همچنین آشنایی وی با مظفر بقایی بفرمایید؟
البته به گفته خودِ آقای کاشانی قبل از آشنایی با مظفر بقایی در میتینگهایی که در منزل آیتالله کاشانی در دفاع از فلسطین برگزار میشد، به عنوان انتظامات فعالیت میکرد. پس از آن هم در سازمان نگهبانان آزادی و حزب زحمتکشان به طور جدی به فعالیت پرداخت و مسوولیتهای مهمی هم در حزب زحمتکشان داشت. که از جمله میتوان به عضویت در هیات اجرائیه حزب، مسوولیت تشکیلات تهران، ریاست گارد حزب و همچنین مسوول کمیسیون تفتیش حزب اشاره کرد. گویا در اواسط سال ۱۳۵۶ هم بقایی کاملا حزب را اختیار کاشانی گذاشته بود و از وی خواسته که هرگونه صلاح میداند حزبی را که البته فقط نام حزب را یدک میکشید، اداره کند.
فصل سوم کتاب به ملی شدن صنعت نفت میپردازد. آقای کاشانی در خاطرات خود معتقدند که بقایی طرفدار ملی شدن نفت نبود؛ لطفا در این مورد توضیح دهید؟
بله! ایشان دلایل خوبی هم برای ادعایشان آوردهاند و گفتهاند که وقتی شعار ملی شدن نفت داده شد عدهای با این پیشنهاد مخالفت کردند و گفتند که این شعار انگلیسیهاست! یکی از این مخالفین هم دکتر بقایی بوده که زیر بار نمیرفته و میگفته این شعار، انگلیسی است. اصلا بقایی نظرش در مورد نفت این بود که ما بیاییم و روی قرارداد گس ـ گلشاییان چانه بزنیم و اگر هم خیلی مجاهدت کنیم خواهیم توانست به میزان پولی که به موجب قرارداد گس ـ گلشاییان به ما میدهند، مبلغی اضافه کنیم تا منافع ما رو تامین کنه. البته بقایی بعدها با ملی شدن صنعت نفت موافقت کرد ولی تا یک ماه با آن موافق نبود و تردید داشت و میگفت که این شعار، شعار انگلیس است.
در ارتباط با ترور رزمآرا و اینکه چه کسانی مسبب ترور وی بودند نظرات مختلفی ارایه شده است؛ گروهی رزمآرا را متهم به زمینهچینی برای کودتا علیه شاه دانسته و در نتیجه عاملین قتل وی را به تحریک دربار میدانند، گروهی دیگر قتل رزمآرا را با مساله نفت در ارتباط دانسته و عاملین قتل وی را نیز طرفداران نهضت ملی شدن نفت میدانند. آقای کاشانی در خاطراتشان کدام یک از این دو مورد را درباره قتل رزمآرا بیان میکنند؟
در مورد اینکه ترور رزمآرا به نهضت ملی شدن نفت ارتباط دارد شکی نیست؛ زیرا مهمترین سد در به سرانجام رسیدن نهضت ملی شدن نفت همین رزمآرا بود که توسط فدائیان اسلام و با موافقت آیتالله کاشانی از سر راه برداشته شد. در مورد اینکه قتل رزمآرا به تحریک عاملین دربار بوده، آقای مرتضی کاشانی اشارت خوبی کرده. ایشان گفتهاند که یکی از مخالفان سرسخت رزمآرا، شاپور علیرضا بوده که گویا خیلی هم از رزمآرا میترسید. آقای کاشانی از جانب یکی از دوستانشان نقل میکند که در مجلسی علیرضا پهلوی در مورد رزمآرا صحبت میکرده و موقع صحبت کردن از ترس رزمآرا لبش میلرزید. آقای کاشانی عقیده دارند که رزمآرا میخواست بر ضد شاه کودتا کند زیرا رابطه نزدیکی هم با خسرو روزبه و حزب توده داشته. به نظر میرسد که خودِ شاه هم موافق ترور رزمآرا بوده زیرا به قدرت وی پی برده بود. آقای کاشانی در خاطراتشان نقل میکنند که پس از ترور رزمآرا، اسدالله علم به نزد شاه میرود و میگوید: «قربان! کلک کنده شد». در شروع مخالفت با رزمآرا هم بقایی را برای این کار انتخاب میکنند و وی به خاطر خوشخدمتی به شاه میپذیرد. مخالفتها و اقدامات بقایی باعث میشود که رزمآرا وی را مدتی به زندان بیندازد و تهدید کند که چاپخانه روزنامه شاهد را بر سرش خراب میکند.
پس از اعدام انقلابی رزمآرا، دکتر بقایی مورد تهدید قرار گرفت و بدین منظور مرتضی کاشانی مسوول حفاظت از جان بقایی گردید، در این مورد توضیح دهید؟
به گفته آقای کاشانی، پس از ترور رزمآرا در حضور وی شخصی بقایی را تهدید به مرگ میکند که پس از آن مرتضی کاشانی مسوول حفاظت از جان وی میشود و به مدت ۱۱۷ شب در منزل بقایی به حفاظت از جان وی میپردازد. عمدهی خاطرات نادر و فوقالعاده آقای کاشانی مربوط به همین ۱۱۷ شب است که این مدت باعث شد به اقدامات زیرزمینی و چهره واقعی بقایی پی ببرد. خوشبختانه این خاطرات در هیچ جایی گفته نشده و برای اولین بار توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و توزیع شده است.
پس از اینکه مصدق به نخستوزیری رسید به مرور اختلافات دکتر بقایی با دکتر مصدق نمایان میشود؛ چه علل و عواملی باعث اختلاف بین این دو گردید؟
یکی از علل مخالفتِ بقایی با مصدق بر سر شخص دکتر حسین فاطمی بود که در جریان دفاع فاطمی از ملی شدن نفت به او تهمت انگلیسی بودن زد. زمانی هم که دکتر فاطمی تیر خورد بقایی از این اتفاق خوشحال بود و تا این حد با دکتر فاطمی دشمنی داشت. یکی دیگر از دلایل اختلافِ بقایی با مصدق این بود که پس از پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت، برای پیشبرد آن به خانه ریچارد سدان رفتند و آنجا مقداری از اسناد و مدارک مربوط به شرکت نفت را پیدا کردند. در میان اسناد، سندی مربوط به آقای دکتر متین دفتری، داماد مصدق بود. متین دفتری در این سند اشاره کرده بود که یک پولی به من بدهید تا از نفوذم و نسبتی که با مصدق دارم به نفع شرکت نفت استفاده کنم. در واقع در این سند متین دفتری پول میخواست تا به شرکت انگلیسی کمک کند. دکتر بقایی به خاطر آن، جنجالی به پا کرد. مورد اختلاف بعدی اینکه زمانی که قرار شد دکتر مصدق به شورای امنیت برود به آقای بقایی گفته بود بیست نفر هیات همراه را انتخاب کند. دکتر مصدق، متین دفتری را هم انتخاب کرد، اما بقایی مخالفت و اعتراض کرده بود که از این آقا سند داریم. بالاخره مصدق او را با خود برد و همین موضوع باعث تشدید اختلاف بین بقایی و مصدق شد.
پس از اینکه اختلافات بین دکتر بقایی و مصدق شکل گرفت، بقایی حزب زحمتکشان را تاسیس کرد. مرتضی کاشانی در خاطراتش اشاره میکند که به پیشنهاد وی حزب زحمتکشان تاسیس گردید؛ لطفا درباره تشکیل حزب و اعضای هیات اجرائیه آن و همچنین اختلافات حزب توضیح دهید؟
بله! همینطور است. گویای آقای کاشانی به بقایی پیشنهاد میدهد که سازمان نگهبانان آزادی را به حزب تغییر بدهیم که این اتفاق میافتد و روزنامه شاهد هم به عنوان ارگان حزب زحمتکشان معرفی میشود. بعد از صحبت کردن کاشانی با خلیل ملکی به دستور بقایی در مورد تشکیل حزب، کارشان را در قالب حزب پس از نوشتن اساسنامه و مرامنامه در اردیبهشت ۱۳۳۰ رسما آغاز میکنند. البته در شروع کارِ حزب به خاطر خودرأییهایی بقایی اختلافاتی بین وی، مرتضی کاشانی و خلیل ملکی و دیگر اعضای حزب زحمتکشان به وجود آمد که پس از مدتی هم به قهر و رفتن خلیل ملکی از حزب و تشکیل نیروی سوم توسط ملکی میانجامد.
اعضای هیات اجرائیه هم بدین صورت بوده: آقای دکتر بقایی، دکتر عباس ریاضیکرمانی و دکتر عیسی سپهبدی. برای خلیل ملکی هم دو نفر: جلال آلاحمد و مهندس قندهاریان، که جلال آلاحمد پس از مدتی از حزب استعفا میدهد و به جای وی ناصر وثوقی انتخاب میشود. در آخر هم مرتضی کاشانی، آقای حسن میرمحمد صادقی، یوسفیزاده و زندی که دانشجوی دانشکده فنی بودند، انتخاب میشوند. بدین ترتیب سه نفر بقایی، سه نفر ملکی و چهار نفر مرتضی کاشانی، در مجموع ده نفر بودند که اینها اعضای «هیات اجرائیه زحمتکشان ملت ایران» را تشکیل میدادند.
نکته بسیار مهم در خاطرات مرحوم کاشانی ماجرای قتل سرتیپ محمود افشارطوس و دخالت مستقیم بقایی در این ماجراست، لطفا توضیح بفرمایید؟
آقای کاشانی در مورد قتل سرتیپ محمود افشارطوس و دخالت مستقیم بقایی در این جریان نکات جالبی گفتهاند. خودِ ایشان حتی در بازگشت از سفر دزفول به خاطر موضوع گمشدن افشارطوس دستگیر شد و وی را به پادگان جمشیدیه انتقال دادند. حتی رادیو هم خبر دستگیری مرتضی کاشانی را در رابطه با ناپدید شدن افشارطوس، اعلام کرده بود. بقایی قبل از اقدام به ربودن افشارطوس از کاشانی خواسته بود که در سفر علی زهری به دزفول وی را همراهی کند و حتی به وی گفته بود: «نمیخواهم در تهران باشی، چون یک جریاناتی پیش خواهد آمد که میخواهم تو نباشی. برو و از زهری محافظت کن». آقای میلانی هم در کتاب خود با نام «اسرار قتل افشارطوس» به دخالت بقایی در این جنایت اشاره کرده است. نکته قابل توجه در این مورد اینکه بقایی در خاطرات خود که توسط حبیب لاجوردی مصاحبه و گردآوری شده اذعان میکند که از ماجرای قتل افشارطوس چیزی به یاد نمیآورد!! بر فرض محال هم که بقایی در قتل افشارطوس دخالت نداشته است، تقریبا همه جراید آن زمان به دخالت وی در این قتل اشاره کردهاند و وی اگر مقصر نبوده پس چرا به دفاع از خود نپرداخته و خود را به فراموشی زده است. کاشانی در خاطراتش نقل میکند که در حضور خودِ او شخصی به بقایی تلفن میکند و میگوید: اگر افشارطوس فرار کرد چه کنیم؟ بقایی هم میگوید: چه بهتر! اگر فرار کرد با تیر بزنیدش. در بازجوییای هم که وزارت اطلاعات بعد از انقلاب با بقایی انجام داده وی به دخالت مستقیم در قتل افشارطوس اعتراف کرده و همچنین به اطلاع داشتن از کودتای نوژه اقرار کرده است. سند این ادعا در پایان کتاب خاطرات آقای کاشانی موجود است.
ارتباط بقایی با دربار و محمدرضاشاه چگونه بود؟
بقایی با شخص محمدرضا شاه رابطه خوبی داشت و باید گفت که وی یکی از مشاوران نزدیک شاه بود. بقایی بارها در خاطراتش در مورد این رابطه صحبت کرده؛ مثلا در جایی میگوید: «هر وقت که مشکلی پیش میآمد شاه فورا دلش برای من تنگ میشد.» آقای کاشانی در خاطراتش میگوید: زمانی که بقایی در بیمارستان بستری بود، اسدالله علم و زاهدی از طرف شاه مدام به وی سر میزدند و جویای حالش میشدند و در همین ملاقاتها هم از طرف شاه به وی پیشنهاد نخستوزیری دادند. اینکه در سال ۱۳۵۶ به شاه پیشنهاد میدهد که هویدا، نصیری و تعداد دیگری را به زندان بیندازد و تمام جنایتهای خود را به گردن اینها بیندازد و محمدرضا هم میپذیرد، نشان از رابطه نزدیک وی با پهلوی دوم دارد. او در خاطراتش بارها اشاره کرده که مخالف شاه نبوده و شاه هم کوچکترین قدمی برای به سرانجام نرسیدن نهضت ملی نفت برنداشته است!! و به قول آقای کاشانی: بقایی تا آخر عمرش همیشه از شاه دفاع میکرد و حتی یک بار هم نگفت که وی دیکتاتور و جنایتکار است.
پس از کودتای ۲۸ مرداد بقایی به زاهدان تبعید گردید و بسیاری از اعضای حزب دستگیر شدند. در این زمان شهید آیت نامه ۹۴ صفحهای به دکتر بقایی نوشت، در این مورد توضیح دهید؟
البته نامه معروف حسن آیت به بقایی مربوط به آذر ۱۳۴۲ است نه بعد از کودتای مرداد ۱۳۳۲ و تبعید بقایی. آقای کاشانی در خاطراتشان گفتهاند که بعد از کودتا، حزب بیشتر شبیه به یک باشگاه چایخوری بود. چند ساعتی مینشستند چاییای میخوردند و میرفتند و دیگر بحث سیاسیای مطرح نمیشد. حزب زحمتکشان بعد از کودتا اصلا وضعیت خوبی نداشت و به قول آقای مرتضی کاشانی به آن حزب آدمکشان میگفتند. بعد از کودتا هم چند باری به آنها اخطار داده بودند که در محل حزب جمع نشوند ولی مثل اینکه توجهی نکرده بودند که سرانجام دستگیر میشوند. البته پس از چند روز با دادن تعهد آزاد میشوند. همانطور که گفتم شهید آیت در آذر ۱۳۴۲ نامه ۹۴ صفحهای و مفصلی را برای دکتر بقایی نگاشت. وی در این نامه ضمن مرور حوادث و اتفاقات و بیان وضعیت سیاسی کشور، حزب زحمتکشان و شخص بقایی و نظرها و مواضع خود در قبال آنها، سوابق نامطلوب بقایی را به وی یادآور میشود و اشاره میکند که بقایی در دوره پانزدهم به کابینههای قوام، حکیمی، ساعد و نیز دولت هژیر، آن هم پس از قیام درخشان آیتالله کاشانی علیه دولت، رأی اعتماد داده است. در جای دیگر از حاکم بودن جو غیراخلاقی بر حزب انتقاد کرده و میگوید: بسیاری از اوقات شاهد ناجوانمردانهترین تهمتها و نسبتها بودهام که افراد حزب به یکدیگر میزدنند. در ادامه نامه مینویسد: از همان روزهای ورود به حزب احساس کردم وارد محیط مسمومی شدهام. اکثر به یکدیگر تهمت میزدند، یکدیگر را دزد و نادرست و مغرض میخواندند و حداقل یکدیگر را مسخره میکردند. آیت در ادامه با طرح سوالهایی نظیر: جنابعالی بارها قبل از دستگیری آیتالله خمینی آرزو میکردید که دولت حماقت کند و ایشان را دستگیر کند. آیا میتوانید بفرمایید که چه نقشهای بعد از دستگیری ایشان داشتید و آن نقشه کجا رفت و چطور شد؟ بقایی را به چالش میکشد. آیت به بقایی بابت رفتار منفعلانهاش در قبال حوادث ۱۵ خرداد به شدت تاخته و تنها تماشاگر ساکت صحنه فجیع و در ضمن باشکوه ۱۵ خرداد را در حزب زحمتکشان معرفی میکند. پیشنهاد آیت به بقایی این است که ما نباید از روحانیت فاصله بگیریم بلکه باید همیشه با ایشان از روی برنامه معین ارتباط داشته باشیم تا مبادا رندان تصمیمات خود را به دست آنان اجرا کنند. متن نامه فوق توسط اینجانب خلاصه شده و در کتاب آورده شده است. برای دیدن متن کامل نامه میتوانید به کتاب «زندگینامه دکتر مظفر بقایی» که تالیف آقای حسین آبادیان است، رجوع کنید.
در فصول یازدهم و دوازدهم کتاب به فعالیتهای مظفر بقایی در دوره پس از انقلاب پرداختهاید، لطفا با ذکر خاطرات آقای مرتضی کاشانی به فعالیتهای بقایی پس از انقلاب اشاره بفرمایید؟
بله! البته فعالیتهای بقایی در بعد از انقلاب در راستای پیشبرد انقلاب نبوده بلکه به نظر من وی مانند یک منافق سعی در ضربه زدن به انقلاب را داشت. بقایی در سال ۱۳۵۶ ـ همانطور که آقای کاشانی در خاطراتشان گفتهاند ـ سعی در ایستادن مقابل قطار انقلاب و توقف آن را داشت. بقایی در ۲۱ تیر ۱۳۵۹ دستگیر شد و مدتی را در زندان گذراند. در بازجوییای که وزارت اطلاعات بعد از انقلاب و در اوایل دهه ۱۳۶۰ از وی انجام داد، به اطلاع داشتن از کودتای نوژه، رابطه نزدیک با رفیعزاده (رییس ساواک ایران در آمریکا) و همچنین دخالتِ مستقیم در قتل رییس شهربانی دولت مصدق سرتیپ افشارطوس اعتراف کرده است. وی در ۲۷ دی ماه ۱۳۶۴ به دعوت منصور رفیعزاده (آخرین رییس شعبه ساواک در آمریکا) به آمریکا سفر کرد ولی بعد از بازگشت در اول فروردین ۱۳۶۶ در کرمان به دلیل ارتباط با سازمانهای جاسوسی بیگانه و توطئه علیه جمهوری اسلامی ایران دستگیر شد و در ۲۶ آبان ۱۳۶۶ بر اثر بیماری در بیمارستان مهر تهران درگذشت.
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
نظر شما :