انشعابهای حزب توده/ دردسرهای تشکیلاتی وفاداران شوروی
واقعیت تاریخی این است که حزب توده در سرآغاز پیدایی آن، به دلیل برنامه و مشی سیاسی که متکی بر تلاش برای رسیدن به خواستههای عادلانه و آزادیخواهانه جامعه ایران و مردم ایران بود و نیز حضور عدهای از افراد صالح و وطندوست در بین تشکیلدهندگان این حزب، توانست با استقبال عمومی بهویژه استقبال روشنفکران ایران روبهرو شود.
بدون شک بختی که یار حزب توده شد، یعنی شکست فاشیسم آلمان در جنگ جهانی دوم و نقش انکارناپذیر شوروی و ارتش سرخ در این پیروزی از یک طرف و پیروزی انقلاب روسیه به نام سوسیالیسم به مثابه آلترناتیو سرمایهداری از سوی دیگر، در جهان ذهنی روشنفکری ایران و جهان نقشی بسیار اساسی در جلب قشر تهیدست و روشنفکران ایران و جهان به احزابی مثل حزب توده داشت. این عوامل موجب رشد حزب توده و نفوذ این حزب در سپهر سیاسی جامعه ایرانی ما شد.
اما عوامل نفوذی کمینترن در صفوف رهبری حزب توده، به مانند سایر احزاب کمونیستی در آن دوران توانستند گام به گام با هدایت و رهبری حزب توده ضمن جایگزین کردن اندیشه بلشوویسم به صورت ایدئولوژی، سیستم ایدئولوژی و حقنه کردن وفاداری به اتحاد شوروی به مثابه پیروی از سیاست انترناسیونالیستی، حزب توده را تابع منافع شوروی آن زمان کنند تا جایی که برخی از رهبران حزب توده با دنبالهروی از سیاستهای تجزیهطلبانهای که این فرقه داشت، به تدریج شرایط را به گونهای پیش بردند که صدای اعتراض به سیاستهای فرقه دمکرات آذربایجان از یک طرف و دخالتهای ارتش سرخ که در آن زمان در ایران مستقر بودند، بلند شد.
از سوی دیگر، با سفر کافتارادزه، فرستاده روسها، برای جلب نظر دولت ایران به منظور انعقاد قرارداد امتیاز نفت شمال ایران، حزب توده با ورود کافتارادزه نشستی را در پشتیبانی از سیاست اتحاد شوروری تشکیل داد. سفر آقای کافتارادزه در آن زمان، یکی از شوکهایی بود که بعدها آلاحمد نوشت به او و نیز به دیگران وارد شد. این شوک زمانی بود که این نشست زیر برق سرنیزههای سربازان ارتش سرخ، آنطور که آلاحمد میگوید در حمایت از سفر کافتارادزه ترتیب داده شد.
در چنین اوضاع و احوالی بود که احسان طبری جوان با سرقلم رفتن مقالهای، این موضوع را مطرح کرد که اگر دولت ایران برای شرکت نفت انگلیس در جنوب ایران امتیازی قائل است به یقین درست خواهد بود که برای همسایه شمالی ما شوروی هم در شمال کشور چنین امتیازی را در نظر بگیرد و این کار، حفظ موازنه منفی است.
این سیاست همسازی و همراهی با سیاست شوروی که نفی منافع و مصالح ملی ایران را هدف گرفته بود، عدهای از کادرهای برجسته حزب را به عصیان واداشت و در نتیجه انشعاب اول حزب کم کم شکل گرفت.
بعد از انشعاب اول، پایبندی به ارزشهای برآمده از انقلاب اکتبر و ایدئولوژی نسبی هنوز سایه سنگینی داشت. از جمله اسحق اپریم تحت عنوان "چه باید کرد؟" به مقابله با حزب برخاست و گفت حزب منحرف است. ساختار آن کارگیری نیست، در حالی که ملکی و بسیاری از کادرهای حزب و روشنفکرانی که در حزب توده نامدار بودند، در عین پایبندی به منافع ملی، هنوز به ارزشهای نظری و سوسیالیسم روسی متکی بودند.
آنها فکر میکردند که این خط مشی ضد ملی ناشی از خطاها و بدفهمیها که از طرف جناح رهبری دنبال میشود، متعلق به رهبری حزب توده است نه اتحاد جماهیر شوروی. به همین دلیل زمانی انشعابیون به این حقیقت پی بردند که رهبری شوروی، خواهان احزاب دستنشاندهای است که دنبال آنها باشد، زمانی بود که رسانههای آن زمان شوروری، انشعاب اول را از حزب محکوم کردند و بعد متهم کردند که این انشعاب در اثر تبانی با استعمار انگلیس است، چون ملکی با اجازه و خواست حزب به انگلستان سفر کرده بود و در آنجا با احزاب لیبرال ملاقات داشت. آنها گفتند که بله! او رفته ساخت و پاخت کرده و در حقیقت این انشعاب حاصل آن ساخت و پاخت با استعمار انگلیس است و توطئهای علیه حزب و اتحاد شوروی است.
در آن زمان بسیاری از افراد رهبری حزب توده که همراه خلیل ملکی بودند، با شنیدن صدای مسکو او را رها کردند و سالیان دراز در رهبری حزب باقی ماندند تا اینکه گذشت زمان، آنها را هم بر سر دوراهی قرار داد. حتی کیانوری، احمد قاسمی و بسیاری از کادرهای جوان آن زمان رهبری حزب توده، کنار ملکی بودند، ولی وقتی از مسکو و باکو او را محکوم کردند آنها هم ملکی را ترک کردند و در رهبری حزب ماندند تا زمان دیگری که به اصطلاح، انشعاب بعدی در حزب توده به وجود آمد و برخی سرخورده شدند و حزب را ترک کردند.
انشعاب بعدی در حزب توده مصادف شد با درگیری سیاسی و برخورد نظری در میان احزاب برادر اردوگاه سوسیالیست بر سر خط مشی اساسی و استراتژی سیاسی جنبش جهانی کمونیستی که در یک سوی آن در ابتدای امر، چین و کوبا و ویتنام و بسیاری از احزاب رادیکال انقلابی آسیا و آفریقا بودند و از سوی دیگر هم حزب کمونیست اتحاد شوری و اقمارش که در حقیقت رهبری حزب توده هم یکی از این احزاب دستنشانده و گوش به فرمان مسکو بود که در این جدال کاملا به آن سمت رفت.
در دوران ملی شدن صنعت نفت هم حزب توده به اندازه کافی انشعاب کرده بود و دنبال مشی استالینیستی آن زمان رفته بود. این بار هم با ترک کردن میدان اصلی مبارزه و در مهاجرت سوسیالیستی کاملا وابسته و گوش به فرمان مسکو شده بود و دیگر چارهای نداشت چون کودتای ۲۸ مرداد و سرکوب وسیع جنبش مردم ایران و در رأس آن، اعضا و کادرهای فعال حزب، بار خطای بسیار بزرگی بود که بر دوش رهبری حزب فشار میآورد و دیگر قادر به جذب احزاب و فعالان حزبی سابق یا جدید نبود.
این وضع و شرایط و نیز گرایش جوانان چپ به سوی رادیکالیسم انقلابی، رهبری را منزوی کرد و شرایطی به وجود آمد که حرکت مستقل چپ در خارج از ایران بدون اراده رهبری حزب توده ممکن شد. این بار هم رهبری در برابر دیوار اتهام بیعملی و دنبالهروی از مسکو قرار گرفت و در خارج از کشور با انشعاب بسیاری از اعضا و فعالان حزب که گرایش به انقلاب کوبا و سپس چین داشتند، سازمان انقلابی حزب توده ایران به وجود آمد.
با افزایش تضادها در درون حزب، سرانجام در پلنوم یازدهم حزب در بین خود رهبری هم تلاطمی ایجاد شد و احمد قاسمی، غلامحسین فروتن، احمد سغایی و بسیاری از کادرهای دیگر، به اتهام مخالفت با رهبری حزب و پشتیبانی از جریان انقلابی و یا چین و کوبا از رهبری اخراج شدند، هرچند به آنها گفتند که برای مدتی معلق شدهاند.
بسیاری از کادرهای برجسته حزبی هم این بار در سازمان حزب در کشورهای سوسیالیستی با این سه تن یعنی قاسمی، فروتن و سغایی همراه شدند که ذکر اسامی آنها در این مختصر نمیگنجد. ما توانستیم این سه نفر را با سازماندهی از طرف سازمان انقلابی از آنجا خارج کنیم که نخست این سه تن به همان سازماندهی اولیه که ما به نام سازمان انقلابی حزب توده ایران به وجود آورده بودیم، پیوستند و بعد در سازمان با این سه نفر بر سر مشی احیا یا ایجاد حزب توده باز اختلافات دامن گرفت.
دلیل چنین اختلافاتی این بود که جوانان و نیروی انقلابی که سازمان انقلابی را تشکیل داده بود، معتقد بود که حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر نیست. آنها معتقد بودند که حزب طبقه کارگر بوده تا قبل از جدالی که بین شوروی و چین به وجود آمد و در نتیجه حزب توده ایران یک حزب انقلابی است ما باید آن را احیا کنیم.
سازشی که در نشست اول به وجود آمد، این بود که اسم سازمان انقلابی انتخاب شود. تا آن زمان حرکت ما اسم نداشت. در کنگره دوم که در بلژیک تشکیل شد، اسم سازمان شد سازمان انقلابی حزب توده ایران. یعنی پذیرفتند که این سازمان ادامهدهنده حزب توده ایران است. تا اینکه دوباره تضادهای جدیدی بین آنها و رهبری جدید ایجاد شد که ناشی از برداشتهای ایدئولوژیک بود.
اما انشعاب سوم بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و شکست سیاستهای حزب توده به رهبری کیانوری در ایران رخ داد. انشعاب سوم تیر خلاصی بود که به شقیقه سیاسی حزب توده وارد شد و آن زمان بود که گروه کامبخش و کیانوری به کمک سازمان اطلاعاتی شوروی و همراهی غلام یحیی دانشیان و فرقه دموکرات آذربایجان، رهبری حزب را غصب کردند و عناصری مانند ایرج اسکندری را که فرد تجددخواهی بود، نفی کردند.
آقای کیانوری، با ادامه خط مشی قبلی خود، وضعیتی را به وجود آورد که بعدها نام خط امام به این جریان داده شد و آقای کیانوری حزب را به خط امام وصل کرد. حتی در حزب توده ایران افرادی مثل بهآذین بودند که جبهه دموکراتیک مردم ایران را تشکیل داده بودند و قبل از آنکه کیانوری به تهران برود، به دفاع از دموکراسی و آزادی معتقد بودند، ولی کیانوری اعتقاد داشت که نه! سیاست عمده و برجسته ما باید مبارزه با امپریالیزم باشد و دفاع از روحانیت انقلابی. کیانوری به حدی موفق شد که توانست با طرد افرادی مثل اسکندری، خود و یارانش را در رکاب روحانیت قرار دهد.
لازم است اشاره کنم که بسیاری از کادرهای حزب توده زمانی که از خاطرات دوران خود در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی صحبت میکردند، به مواردی از تحجر و ایمان کورکورانه خود اشاره میکردند که قابل باور نیست. آنها میگفتند که وقتی تهاجم اول به حزب انجام شد، به کیانوری گفتیم که رفیق! آیا خطر نزدیک است؟ چه باید کرد؟ آیا هنوز باید از جمهوری اسلامی حمایت کنیم؟ کیانوری میگفت که بر سر مواضع خود استوار بمانید و این حملات موقتی و از سوی دشمنان خط امام و از سوی گروه حجیته با اشاره امپریالیستها صورت گرفته است. او میگفت که من با مقامات ایران ملاقات کردهام و از جمله خود آقای رفسنجانی به من اطمینان داد که خطری متوجه ما نیست ولی اگر باور ندارید خودتان با امام صحبت کنید.
اما با تمام دوران پرفراز و نشیبی که حزب توده در ایران طی کرد، در عصر جدید زمان آن رسیده است که بگوییم دوران پرسشگری فرارسیده است و در این زمان، دیگر جایی برای سیستمهای بسته ایدئولوژیک وجود ندارد و آنها نمیتوانند جایگزین اندیشه انسانی شوند.
* مقاله مهدی خانبابا تهرانی، فعال سیاسی و عضو سابق حزب توده ایران (با اندکی تلخیص) در بیبیسی
نظر شما :