معاملات محرمانۀ ایران و آمریکا چگونه لو رفت؟

ترجمه: بهرنگ رجبی
۲۴ مرداد ۱۳۹۳ | ۱۶:۳۶ کد : ۷۸۱۷ تاریخ سرّی مناقشه ٣٠ ساله آمریکا با ایران
الیور نورث، برادرزادهٔ هاشمی رفسنجانی را در کاخ سفید گرداند...هاشمی افشا کرد که آمریکایی‌ها کیکی کلید مانند آوردند اما بچه‌ها گرسنه بودند و خوردند.
معاملات محرمانۀ ایران و آمریکا چگونه لو رفت؟
تاریخ ایرانی: «جنگ گرگ و میش؛ تاریخ سری مناقشه ٣٠ ساله آمریکا با ایران» جدید‌ترین کتاب دیوید کریست، سرهنگ تفنگدار نیروی دریایی ایالات متحده و کار‌شناس ارشد تاریخ در پنتاگون است. این کتاب که در جولای ۲۰۱۳ منتشر شده، با بیش از سیصد گفت‌وگو با مقامات و ارائه اسناد و مدارک طبقه‌بندی شده نظامی، جزئیات مناقشه پشت ‌پرده آمریکا با ایران طی سه دهه بعد از انقلاب ۵۷ را روایت کرده است. کریست به واکنش‌های مختلف روسای جمهوری ایالات متحده، از جیمی کار‌تر گرفته تا باراک اوباما و سیاست‌های متفاوت آن‌ها در قبال ایران اشاره می‌کند که هر یک به گونه‌ای تهدید به عملیات نظامی کرده‌اند.

 

«تاریخ ایرانی» فصل‌هایی از این کتاب که به نوشته روزنامه نیویورک‌تایمز در نوع خود «تحقیقی گسترده و عمیق و با ادبیاتی ظریف» است را ترجمه کرده که به کارزارهای پنهانی ایران و آمریکا می‌پردازد.

 

***

 

پوین‌دکستر اعتقاد داشت ایالات متحده به کسی دیگر برای ارتباط با حکومت ایران احتیاج دارد. او که حالا دیگر سرخورده بود، این رابط دوم را می‌خواست تا پای نیر، اسرائیلی‌ها و قربانی‌فر را از ماجرا ببُرد. کمی بعد از دیدار تهران، پوین‌دکستر به نورث اجازه داد پی راهی دیگر برای گشایش روابط بگردد. دار و دستهٔ نورث، بعد از تلاشی چشمگیر به علی هاشمی بهرمانی رسیدند، برادرزادهٔ هاشمی رفسنجانی و از مأموران سپاه پاسداران که سابقۀ برجسته‌ای در نبرد با عراق داشت. بهرمانی باهوش بود و سیاست غرب و اوضاع خاورمیانه را می‌شناخت. طرفدار روابط حسنه‌تر با غرب بود و این تمایلش را با سفرهایی مکرر به غرب نشان هم می‌داد. روز ۳ شهریور ۱۳۶۵ بهرمانی در بروکسل با ریچارد سکورد و یکی از تبعیدیان ایرانی که با سکورد کار می‌کرد، دیدار کرد. در اسرائیل از این رابط دوم خیلی استقبال نکردند، اما برادرزادهٔ رفسنجانی وعدهٔ دسترسی‌ای بهتر به حکومت ایران داد، تازه بدون آن همه زبان‌بازی‌ها و حرف‌های دوپهلوی قربانی‌فر.

 

روز ۲۸ شهریورماه بهرمانی و دو تا از مأموران سپاه پاسداران، یکیشان فریدون مهدی‌نژاد [وردی‌نژاد صحیح است. م] که کیو همراه مک‌فارلین در تهران دیده بودش، برای دیداری فوق‌العاده با آمریکایی‌ها وارد واشنگتن شدند. رهبر ایران شخصاً سفر بهرمانی را تأیید کرده بود و تلاش خیلی زیادی بُرده بود تا طرف آمریکایی گفت‌وگو‌ها، نورث در هماهنگی با اف‌بی‌آی و سی‌آی‌ای، بتواند ورود هیات ایران به ایالات متحده را میسر کند. اما بالاخره آن روز برادرزادهٔ رئیس مجلس ایران توی دفتر اُلی نورث نشست، در ساختمان قدیمی مدیریت کنار کاخ سفید.

 

متعاقبش دو روز گفت‌وگو کردند. دو طرف در مورد شماری موضوعات دغدغه‌ها و منافع مشترکی میان خودشان یافتند. بهرمانی‌‌ همان نگرانی‌های آمریکایی‌ها را در مورد اتحاد جماهیر شوروی داشت و و یک تانک تی‌۷۲ به‌ اسارت‌گرفتهٔ ساخت شوروی را برای بررسی تعارف آمریکایی‌ها کرد. گفت حکومت او طالب همکاری استراتژیک با ایالات متحده است. پیشنهاد تشکیل کمیته‌ای مشترک میان دو کشور برای حل‌وفصل اختلافات داد.(۱) نخستین کاری که این کمیته می‌کرد، تعریف و تعیین سازوکار مبادلات تجاری میان دو کشور بود. شش ماه بعد از این کار هم عملاً دو کشور می‌توانستند نمایندگی‌های‌ دیپلماتیکشان را در خاک طرف دیگر برپا کنند. بهرمانی پیشنهاد راه‌هایی برای پشتیبانی هر دو طرف از مجاهدین افغان هم داد. یک پیشنهادش ایجاد پایگاهی در خاک ایران برای تسهیل روند رساندن تسلیحات آمریکایی به مجاهدین بود. یکی از آن روز‌ها یکی از مأموران بلندپایهٔ سپاه پاسداران، کیو را شگفت‌زده کرد وقتی گفت خوشحال است آمریکایی‌ها شروع کرده‌اند به تأمین موشک‌های استینجر پیشرفته برای مجاهدین، چون ایران همین تازگی از طریق منابع خودش در میان مجاهدین ده تا از این موشک‌ها به دست آورده ــ بعد‌ها معلوم شد این منبع اسماعیل‌خان بوده.

 

بهرمانی فهرستی بلندبالا از سلاح‌ها و قطعات درخواستی با خودش آورده بود. این فهرست از جمله شامل قطعات موشکی آن زمان پُرطرفدار هاوک و ده هزار توپ برای استفادهٔ توپخانهٔ خمپاره‌انداز پیشرفته و دوربردشان می‌شد که ساخت آمریکا هم بود. نورث دوباره این اطمینان را به بهرمانی داد که آن‌ها می‌توانند به محض حل‌وفصل مسالهٔ گروگان‌ها کلی از این فهرست را به ایران ارسال کنند. طرف ایرانی مهلت خواست اما دو طرف در کل با چشم‌انداز مبادلهٔ گروگان با سلاح موافق بودند. نورث نقشۀ حاشیه‌نویسی‌شده‌ای تهیه شده از سی‌آی‌ای به ایرانی‌ها داد مملو از اشاراتی به مواضع کلی نیروهای عراقی پشت خط مقدم و همچنین اطلاعاتی الحاقی در مورد نیروهای شوروی. این بار به عوض توصیف و توضیح، جای یگان‌های نظامی روی یک نقشهٔ پانزده ساله و به‌روز کشور عراق مشخص شده بود.

 

جورج کیو و بهرمانی جوان با هم رابطه‌ای دوستانه و صمیمانه برقرار کردند. حین یکی از جلسات با کیو، بهرمانی سه تا نامه گذاشت روی میز جلوی کیو، هر کدام نسخه‌ای از یکی از نامه‌ها به امضای ریگان که اصرار به برقراری روابط حسنه‌تر با ایران داشت. «واقعاً شما این نامه‌ها را فرستادید؟»

 

کیو شگفت‌زده از اینکه ظاهراً ایرانی‌ها اصالت نامه‌ها را باور ندارند، جواب داد «بله». بعد بهرمانی از کیو پرسید آیا آمریکایی‌ها می‌توانند کمکی به برقراری آتش‌بس با عراق بکنند و بعدش اضافه کرد ایران می‌خواهد یک حملهٔ نهایی بکند و بصره را بگیرد. کیو پرسید: «خب اگر بصره را بگیرید می‌خواهید چه ‌کار کنید؟» بهرمانی بی‌درنگ جواب داد: «معلوم است، استقلال حکومت شیعهٔ عراق را اعلام می‌کنیم، پایتختش هم بصره!» کیو بعد‌ها جایی با لبخند گفت: «جوان‌تر و خام‌تر از آن بود که بفهمد دارد زیادی حرف می‌زند.»

 

بعد روز اول مذاکرات، نورث ایرانی‌ها را برد در بخشی از کاخ سفید بگرداند. گروه قدم‌زنان از ساختمان مدیریت رفتند آن دست خیابان و از ورودی فرعی وارد محوطهٔ کاخ سفید شدند. در محوطه مسیری را رفتند که تهش می‌رسید به دفتر رئیس‌جمهور؛ بهرمانی و دو همکار سپاهی‌اش خیره شدند به منطقهٔ ممنوعه‌ای که فقط با یک طناب فاصله، رئیس‌جمهور ایالات متحده را در خودش جا داده بود.

 

به نظر نورث و کیو می‌آمد که جلسات روند خوبی داشته است. نورث برای پوین‌دکستر نوشت: «به نظر می‌آید رابطه‌مان با عالی‌ترین سطوح حکومت ایران برقرار شده.» نورث تا جایی پیش رفت که ریگان را با تئودور روزولتی مقایسه کرد که سال ۱۹۰۵ بابت پایان دادن به جنگ روسیه و ژاپن جایزهٔ نوبل صلح گرفت: «کسی هست از طرف ر. ر. [رونالد ریگان] برود این جایزه را بگیرد؟»(۲)

 

ایرانی‌ها که ایالات متحده را ترک کردند، کیو رفت به دفتر پوین‌دکستر. مأمور کهنه‌کار سی‌آی‌ای اعتقاد داشت بهرمانی در اظهار تمایلش برای برقراری روابط حسنه‌تر جدی و مشتاق بوده. گزارش داد «به نظر من که دو سه ‌تایی از گروگان‌ها را بیرون می‌کشیم.» کیو فکر می‌کرد از طریق این رابط می‌رسند به‌‌ همان موفقیت دیپلماتیکی که رئیس‌جمهور مشتاقش بود. گفت‌وگو‌ها در مهرماه ادامه یافت. یک بار دیگر نشستند دربارهٔ ریز جزئیات مجموعه تبادلات حرف زدند: پانصد موشک تاو به ازای یک گروگان. بعد ایالات متحده می‌رود سراغ کویتی‌ها و زیر پایشان می‌نشیند تا دست‌کم چند نفر از مجموع هفده نفری را که ایران پشتیبانشان بود و الان بابت بمبگذاری سال ۱۹۸۳ در زندان بودند، آزاد کند. بعد پانصد موشک تاو دیگر به ایران فرستاده می‌شد و متعاقبش دست‌کم یک گروگان دیگر می‌آمد بیرون. بعد هم قرار بود ایالات متحده ارسال مهمات توپخانه‌ای به ایران و تأمین اطلاعات بیشتری دربارهٔ عراق را سبک سنگین کند و ایران هم قول می‌داد «نهایت تلاشش را برای تضمین آزادی باقی گروگان‌ها بکند.»(۳) روز ۶ آبان‌ماه ۱۳۶۵ اولین محمولهٔ پانصد موشکی به تهران رسید. پنج روز بعد‌تر، لبنانی‌ها یک گروگان را آزاد کردند: دیوید جاکوبسن.(۴)

 

شهریور و مهر سه آمریکایی دیگر به سرعت و از پی همدیگر از خیابان‌های بیروت ربوده شدند: فرانک رید، جوزف سیسیپینو و ادوارد تریسی ــ احتمالاً برای جایگزینی آزادشده‌ها. حاصل بیش از یک سال تأمین سلاح برای ایران شده بود آزادی سه تا گروگان و سه تا گروگانی که تازه گرفته شده بودند ــ سود خالص مبادله در لبنان صفر بود.

 

فردای آزادی جاکوبسن، روزنامهٔ لبنانی «الشراع» گزارشی منتشر کرد در مورد سفر محرمانهٔ مک‌فارلین به تهران. اگرچه گزارشی بود که در جزئیاتی مهم اشتباه داشت ــ مثلاً روز دیدار ــ اما دیدارهای پشت پردهٔ میان ایران و ایالات متحده را افشا می‌کرد. کیو مشکوک بود که قربانی‌فر ماجرا را لو داده چون او کماکان روابط دوستانه‌اش را با همهٔ رقبای سیاسی در داخل ایران داشت. اما مقصر به وضوح آیت‌الله منتظری بود. مهرماه حکومت، مهدی هاشمی را بابت ربودن دیپلماتی سوری دستگیر کرد. طرفداران مهدی هاشمی به تلافی جزئیات مراودات محرمانهٔ ایران و آمریکا را درز دادند تا آیت‌الله خمینی را برآشوبند. فردایش رفسنجانی در جریان سخنرانی‌ای به مناسبت هفتمین سالگرد تسخیر سفارت ایالات متحده در تهران، سفر مک‌فارلین را تأیید کرد. افشا کرد که آمریکایی‌ها کیکی کلید مانند همراه خودشان آورده بودند، باشد تا کلید ازسرگیری روابط شود و اضافه کرد اما بچه‌ها گرسنه بودند و کیک را خوردند.(۵) همچنان که واینبرگر یک سال پیش‌تر هشدار می‌داد، حالا فروش سلاح به ایران لو رفته بود ــ آغاز جنونی رسانه‌ای که هر روز خوراک بیشتری می‌خواست.

 

دولت ریگان اولش تکذیب کرد و گیج زد. روز ۱۵ آبان‌ماه در جریان مراسم امضای لایحهٔ قانونی اصلاح وضعیت مهاجرت به آمریکا، خبرنگاری در یکی از راهروهای کاخ سفید پرسید «آقای رئیس‌جمهور، ما الان داریم یک ‌جور معامله‌ای با ایران می‌کنیم؟» ریگان در جواب اولی چندین گفتهٔ گمراه‌کنندۀ آن زمانش را به زبان آورد: «نظری ندارم.» بعد به مطبوعات هشدار داد درگیر پرداختن «به ماجرایی نشوند که منشأ آن خاورمیانه است و هیچ بخشی از آن از طرف ما اطلاع‌رسانی نشده ــ این همه پرداختن تلاش ما را برای آزاد کردن گروگان‌های دیگر سخت‌تر می‌کند.»(۶)

 

روز ۱۹ آبان‌ماه ریگان در کاخ سفید با گروه سیاستگذاران ارشدش در حوزهٔ بین‌المللی دیدار کرد تا دربارهٔ لو رفتن ماجرای فروش سلاح به ایران حرف بزنند و تصمیم بگیرند که باید به مردم چه گفت. این اولین باری بود که بحث معاملات سلاح مطرح می‌شد و اولین جلسهٔ مقام‌های بلندپایهٔ کشور دربارهٔ این موضوع ظرف تقریباً یک سال گذشته‌اش. به رغم نگاه‌های غضبناک دور تا دور اتاق، رئیس‌جمهور ریگان طبق معمول سعی کرد حال ‌و هوا را شاداب و مفرح نگه دارد؛ او و قائم‌مقامش بوش هوشمندانه چندتایی شوخی وقیح به همدیگر پراندند. جلسه را پوین‌دکستر شروع کرد و گزارشی کلی داد از اتفاقات یک سال گذشته‌، حکمی که رئیس‌جمهور دی‌ماه پارسال امضا کرده بود و متعاقب آن فروش تسلیحات. واینبرگر و شولتز هر دو از حکم رئیس‌جمهور و همچنین میزان تبادلات اسلحه با ایران اظهار شگفتی کردند. شولتز به کنایه به پوین‌دکستر گفت «من این قضیه را نمی‌دانستم.» در مورد وزیر امور خارجه این قضیه حقیقت داشت اما واینبرگر از طریق شنودهای سازمان امنیت ملی که ژنرال اُدُم در اختیارش می‌گذاشت، تقریباً از اکثر جزئیات باخبر بود. شولتز کل ماجرای فتح باب روابط با ایران را کوبید؛ گفت «این‌قدر اسرائیلی‌ها برای این کارهایشان زیر پای ما نشستند که دیگر نتوانستیم با سلاح فروختنشان به ایران مخالفت کنیم» و اضافه کرد «مسئولیت دولت اینست که مراقب شهروندانش باشد، ولی وقتی بابت گروگان معامله می‌کنی، داری به همه نشان می‌دهی که بروند آدم اسیر کنند.»(۷)

 

ریگان باز هم زیر بار نرفت. گفت: «ما بابت گروگان‌ها هیچ معامله‌ای با دشمن نکردیم. حکومت ایران بالاخره یک روزی عوض می‌شود و ما می‌خواهیم اثرگذاری بهتر و بیشتری روی آن حکومت داشته باشیم. حقیقتش گروگانگیر‌ها هیچ نفعی از این قضیه نمی‌برند. ما حمایت می‌خریم و فرصت برای اینکه بتوانیم ایرانی‌ها را به خواسته‌هایمان مجاب کنیم.»

 

نه ریگان و نه پوین‌دکستر نمی‌خواستند کل جزئیات را رو کنند، چون فقط آزادی باقی گروگان‌ها را عقب و همچنین ایرانیانی را به خطر می‌انداخت که در این عملیات همکاری کرده بودند. واینبرگر هشدار داد: «ما به اسرائیلی‌ها و ایرانی‌ها فرصت داده‌ا‌یم از طریق اطلاعات تکه‌ پارهٔ گزینشی از کل ماجرا از ما باج بگیرند.»

 

ساعت هشت و یک دقیقهٔ شب ۲۲ آبان‌ماه، در پُرمخاطب‌ترین ساعت پخش تلویزیونی، رئیس‌جمهور ریگان از کاخ سفید خطاب به ملتش حرف زد. سخنانش را این‌طور شروع کرد: «شب بخیر. می‌دانم شما در چند روز اخیر کلی قصه خوانده‌اید، دیده‌اید و شنیده‌اید که راوی‌هایشان ملوان‌های دانمارکی، تحلیلگرهای بدون اسم... و به‌خصوص مقام‌های بدون اسم دولت من بوده‌ا‌ند. خب، الان قرار است حقایق را از یک منبعی در کاخ سفید بشنوید، اسمم را هم که می‌دانید.»

 

ریگان که اوقاتش تلخ بود، ادامه داد: «به ایالات متحده اتهام زده شده که برای ایران سلاح فرستاده، خونبهای آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان، متحدانش را فروخته، سیاست آمریکا در مورد مراوده با تروریست‌ها رو نقض کرده. این اتهام‌ها مطلقاً کذب هستند.» مفصل دربارهٔ مبادلات با ایرانی‌ها حرف زد و صرفاً هم تمرکزش را گذاشت روی ابتکار همکاری استراتژیک با ایران برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق که خودش بخشی بود از استراتژی بازدارندهٔ کلان‌تری در قبال شوروی. گفت وقتی مذاکرات به جاهای نویدبخشی رسیده بوده، اجازهٔ اعزام مک‌فارلین به ایران را داده و این سفر را با سفر محرمانهٔ کیسینجر به چین مقایسه کرد که جزئی از روند گشایش روابط بود. رئیس‌جمهور ابراز نفرت کرد از این شایعات که ایالات متحده «کشتی‌ها یا هواپیماهایی» پُر از سلاح‌های آمریکایی برای ایران فرستاده تا گروگان‌ها آزاد شوند. با این ‌حال ریگان پذیرفت ایالات متحده مقادیر مختصری تسلیحات «دفاعی» به ایران داده اما این محموله‌های ارسالی کم‌ و بیش اندک را سرجمع می‌شده خیلی راحت در فقط یک هواپیمای باری جا داد.

 

ریگان در بهترین حالت نیمی از حقیقت را به مردم آمریکا گفته بود. اساس کل مراوده با ایران حول گروگان‌ها می‌گشت، بیشتر از همه هم به ‌چشم رئیس‌جمهور. با اینکه کیسی و مک‌فارلین ماجرا را از دریچهٔ نفوذ استراتژیک در داخل ایران نگاه کرده بودند اما اگر خاطرات و گفت‌وگوهای شخصی ریگان را با دقت مرور کنیم، درمی‌یابیم به‌ چشم او مذاکرات با تهران تلاشی بوده برای آزاد کردن گروگان‌ها که به ضمیمه‌اش روابط بهتر با حکومت ایران را هم به ارمغان می‌آورده. در شش ماه واپسین تلاش‌ها به سرپرستی نورث، ماجرا کلاً و تمام‌ و کمال تبدیل شده بود به معاملهٔ سلاح با گروگان. اینکه رئیس‌جمهور عمداً دروغ گفت یا صرفاً اسیر توهمات خودش بود، کماکان قابل بحث است اما ایالات متحده نه فقط با حکومتی که تروریست می‌خواند مذاکره کرده بود بلکه به مأموران بلندپایهٔ شاخهٔ نظامی این حکومت ــ سپاه پاسداران ــ محموله‌های تسلیحاتی پیشرفته‌ای فروخته بود که می‌توانستند به آسانی به قصد اقدامات هجومی استفاده شوند. حتی این مقام‌ها را برای گردش به کاخ سفید هم برده بودند.

 

ادامهٔ انشعابات متعاقب ماجرای سلاح در برابر گروگان دیگر در واشنگتن نبود. جانشین برگزیدهٔ آیت‌الله خمینی، آیت‌الله منتظری، به شدت مخالف هر جور معامله‌ای با ایالات متحده بود. به صراحت تقاضای اعدام برای همهٔ کسانی کرد که با آمریکایی‌ها دیدار کرده بودند. چون آیت‌الله خمینی خودش مجوز این فعالیت‌ها را داده بود، ازشان دفاع کرد و گفت به دلیل فشاری که نیازهای جنگ به کشور وارد کرده، لازم بوده‌اند. دو روحانی بلندپایه چندتایی نامه رد و بدل کردند که اختلاف‌نظرشان را به مردم نشان می‌داد. آیت‌الله خمینی، منتظری را از جانشینی برکنار کرد و به رغم درخواست عفو از سوی منتظری، مهدی هاشمی اعدام شد.

 

وقتی ماجرای گشایش مخفیانهٔ روابط با ایران کامل رو شد، ریگان به وزارت امور خارجه دستور داد مسئولیت هر گونه گفت‌وگوهای تازه‌ با ایران را به عهده بگیرد. چارلز دانبار، از مأموران وزارت امور خارجه که هیچ اطلاعی از مذاکرات پیشین با ایرانی‌ها نداشت، به جورج کیو پیوست تا روز ۲۲ آذرماه در فرانکفورت با فریدون وردی‌نژاد دیدار کنند. دانبار به دستورات پایبند بود. نگرانی‌های استراتژیک در مورد اتحاد جماهیر شوروی که به مبادلات تسلیحاتی انجامیده بود، هنوز پابرجا بود. اما قرار بود تا وقتی ایران کماکان دارد از گروگانگیری و تروریسم پشتیبانی می‌کند، دیگر حرفی از تبادلات تسلیحاتی یا عادی‌سازی روابط وسط نباشد. وردی‌نژاد کوشید برای آمریکایی‌ها خودشیرینی کند. گفت ایران کماکان به ادامهٔ روند گشایش روابط پایبند است. تأکید کرد که ایالات متحده باید سر حرف‌هایش در مورد تأمین سلاح بیشتر برای ایران و تلاش برای آزادی افراد زندانی در کویت بماند و در عوض ایران هم از نفوذش برای آزادی گروگان‌های ایرانی استفاده خواهد کرد. دو طرف نهایتاً به بن‌بست رسیدند.(۸)

 

دانبار برگشت به ایالات متحده؛ کیو در اروپا ماند و رفت سری به نوه‌هایش بزند. روز ۲۳ آذرماه کیو در اتاق هتلش بود که بهش تلفن شد. آن طرف خط وردی‌نژاد بود. می‌خواست فردا صبح دیداری فوری و اضطراری با کیو داشته باشد. کیو موافقت کرد چون این دو تا آدم طی یک سال گذشته‌اش با هم رفیق شده بودند.

 

وردی‌نژاد گفت با بالادستی‌هایش صحبت کرده (اگرچه ظن کیو به این بود که او با مقامی بلندپایه در فرانکفورت صحبت کرده). «تهران خیلی مشتاق پیشبرد روند است و می‌خواهد بداند وزارت امور خارجهٔ آمریکا چقدر سریع می‌توانند برنامه و طرحی برای تحقق این قضیه بریزد.» وردی‌نژاد گفت ایالات متحده وعدهٔ موشک‌های تاو، اطلاعات و همکاری برای خلاص شدن از شر صدام حسین داده بوده. اصرار کرد کیو دوباره برگردد به واشنگتن و صحبت کند، چون الان آمریکا زیر این تعهداتش زده.

 

به رغم مخالفت‌های دیرپای شولتز، او نمی‌خواست باب مراوده با ایران را ببندد. وردی‌نژاد با رفسنجانی مشورت کرده بود و اشاراتی می‌آمد در مایه‌های اینکه وزیر امور خارجهٔ ایران علاقمند به همکاری از این طریق است. شولتز نمی‌خواست پای سی‌آی‌ای به قضیه باز شود، در نتیجه دستور داد کیو در جریان جزئیات قرار نگیرد. دانبار برنامه ریخت و روز ۶ دی‌ماه وردی‌نژاد را در ژنو دید تا دوباره تصریح کند باب این رابطه را باز نگه داشته‌اند تا پیغام‌ها رد و بدل شوند اما روزگار تأمین سلاح و اطلاعات به سر آمده.(۹)

 

روز ۲۸ آذرماه اُدُم وظیفه‌شناسانه شنودهای مربوط به این جلسه و ارتباطات پنهانی وزارت امور خارجه با ایرانی‌ها را برای واینبرگر آورد. واینبرگر از خشم کبود شد. درجا یادداشت تندی خطاب به کاخ سفید نوشت: «من فکر می‌کردم ماجرای ایران به کل تمام شده و بابت همین هم بود که هفتهٔ گذشته در برابر کمیتهٔ تحقیق کنگره چنان شهادتی دادم. در نتیجه الان متحیرم که بعد شهادتم دریافته‌ام مذاکره‌کنندگان ایالات متحده هنوز دارند دیدار‌هایشان را با ایرانی‌ها ادامه می‌دهند.» او که از دست شولتز بابت نگفتن ماجرای این دیدار‌ها عصبانی بود، نوشت: «خیلی قدردان خواهم بود اگر فرصت بیابم دلایلم را در مورد اینکه چرا ما نباید به مراوده با ایران از این مسیر‌ها ادامه دهیم، برای رئیس‌جمهور بگویم.»(۱۰)

 

شولتز عقب‌نشینی کرد و صرفاً به لحن خصومت‌آمیز واینبرگر خرده گرفت. اما وزیر دفاع بالاخره موفق شده بود کودکی به نام «طرح سلاح در برابر گروگان» را بکُشد. طرح معاملهٔ سلاح با ایران برای عامهٔ مردم سیاست خودسر تعدادی از اعضای شورای امنیت ملی ایالات متحده تصویر شده که دلیلش هم بی‌توجهی رئیس‌جمهور به اقدامات آن‌ها بوده. حقیقت این است که ابتکار ارسال سلاح به ایران در تداوم استراتژی پنج ساله‌ای بود که عمیقاً ریشه در هراس‌های دوران جنگ سرد در مورد درافتادن ایران انقلابی به دامان اتحاد جماهیر شوروی داشت. اگرچه ایالات متحده ظاهراً تلاش می‌کرد ایران را منزوی کند اما ریگان به سی‌آی‌ای دستور داد مخفیانه با حکومت ایران ارتباط بگیرد تا بی‌سر و صدا بکوشند ایران را دوباره راغب به غرب کنند. معماران اصلی این طرح ــ رابرت مک‌فارلین، جان پوین‌دکستر و ویلیام کیسی ــ تأمین سلاح را صرفاً یکی از ابزار‌ها برای یافتن جناحی عملگرا و مستعد همکاری در داخل حکومت ایران می‌دیدند. همچنان که پوین‌دکستر در اوج دوران این رسوایی در صفحهٔ نظرات روزنامهٔ «وال‌استریت ژورنال» نوشت، او سفت و سخت اعتقاد داشت کمک به چنین گروهی در ایران طی زمان بدگمانی عمیق و متقابل دو طرف نسبت به همدیگر را از بین می‌برد. اینکه ایران ممکن بود باز هم بدل به خاکریز مقاومت در برابر توسعه‌طلبی شوروی بشود. این روند در جریان پیشرفتش به آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان و مهار کردن تروریسم ایران هم کمک می‌کرد. ریگان هم موافق بود و گوشهٔ یکی از نسخه‌های همین شمارهٔ روزنامه برای پوین‌دکستر نوشت «عالی. ر. ر.»(۱۱) اما این روند همکاری قلب شد به صرف معاملهٔ سلاح با گروگان ــ یک رسوایی سیاسی. هم در واشنگتن و هم در ایران، مقام‌های رسمی بابت افشای قضایا گرفتار مخمصه‌های بدی شدند. میراث حقیقی ماجرای فروش سلاح به ایران، از دست رفتن هر گونه امیدی به ایجاد روابط حسنه میان دو کشور طی دو دههٔ آتی‌اش بود.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

 

۱- دو طرف در مورد جنگ ایران و عراق و به‌خصوص سرنگونی صدام اختلاف‌نظر داشتند. بهرمانی با نورث موافق بود که ایران مایل است در صلح و آرامش با کشور همسایه‌اش عراق سر کند اما اضافه کرد که ایران احتیاج به یک جور پیروزی دارد. تأکید می‌کرد که رئیس‌جمهور عراق «باید برود» و از تمایل ایالات متحده برای استفاده از نفوذش در جهت «خلاص شدن از شر صدام حسین» می‌پرسید. نورث جواب داد نمی‌تواند چنین تعهدی بدهد اما ایالات متحده هم دلش نمی‌خواهد شکست ایران را ببیند، ضمناً نمی‌خواهد ببیند عراق جوری شکست می‌خورد که شوروی مجبور شود برای پشتیبانی از کشور وابسته‌اش دخالت نظامی کند.

 

Report of the Congressional Committees Investigating the Iran-Contra Affair, p. 253. -2

 

3- Ibid., p. 257.

 

۴- مطبوعات اولش آزادی جاکوبسن را به تلاش‌های تری ویت، فرستادهٔ ویژهٔ اسقف اعظم کانتربری، نسبت دادند. نگاه کنید به:

Ihsan A. Hijazi, “Anglican Envoy Renews Effort on Beirut Hostages,” New York Times, November 1, 1986.

 

5- Bernard Weinraub, “Iran Says McFarlane and 4 Others Went to Tehran on a Streep Trip,” New York Times, November 5, 1986.

 

6- President Reagan remarks on signing the Immigration Reform and Control Act of 1986, November 6, 1986.

 

7- Caspar Weinberger memorandum for the record, “Meeting on November 10, 1986, with the president, Vice President, Secretary Shultz, DCI Casey, Attorney General Meese, Donald Reagan, Admiral Poindexter, and Al keel, in the Oval Office,” undated, p. 2, cited in The Iran-Contra Scandal: The Declassified History, pp. 315-317.

 

8- Walsh report, p. 263.

 

9- “Message to Be Passed by Dunbar to Mehdi-Nejat,” December 23, 1986; memorandum for Department of State, “Unscheduled Meeting with Iranian Official in Frankfurt,” undated.

 

10- Caspar Weinberger memorandum for the Acting Assistant to the President for National Security Affairs, December 22, 1986; Richard Armitage memorandum for Caspar Weinberger, “Status of Discussions with Iran,” December 22, 1986.

 

11- John Poindexter, “The Prudent Option in Iran,” Wall Street Journal, November 24, 1986.

دریادار پوین‌دکستر نسخه‌ای از این روزنامه را که رئیس‌جمهور ریگان نظرش را رویش نوشته بود، به نویسنده نشان داد.

کلید واژه ها: مک فارلین ریگان دیوید کریست


نظر شما :