حمایت آیتالله از معاملات مخفیانۀ عملگرایان
ماجرای مکفارلین - ۳
تاریخ ایرانی: «جنگ گرگ و میش؛ تاریخ سری مناقشه ٣٠ ساله آمریکا با ایران» جدیدترین کتاب دیوید کریست، سرهنگ تفنگدار نیروی دریایی ایالات متحده و کارشناس ارشد تاریخ در پنتاگون است. این کتاب که در جولای ۲۰۱۳ منتشر شده، با بیش از سیصد گفتوگو با مقامات و ارائه اسناد و مدارک طبقهبندی شده نظامی، جزئیات مناقشه پشت پرده آمریکا با ایران طی سه دهه بعد از انقلاب ۵۷ را روایت کرده است. کریست به واکنشهای مختلف روسای جمهوری ایالات متحده، از جیمی کارتر گرفته تا باراک اوباما و سیاستهای متفاوت آنها در قبال ایران اشاره میکند که هر یک به گونهای تهدید به عملیات نظامی کردهاند.
«تاریخ ایرانی» فصلهایی از این کتاب که به نوشته روزنامه نیویورکتایمز در نوع خود «تحقیقی گسترده و عمیق و با ادبیاتی ظریف» است را ترجمه کرده که به کارزارهای پنهانی ایران و آمریکا میپردازد.
***
قربانیفر دربارهٔ کلی چیزها دروغ میگفت اما واقعا به مقامهای بلندپایه در دولت ایران دسترسی داشت که مستأصل و مشتاق، طالب تسلیحات آمریکایی بودند. کل تجهیزات نظامی ایران ساخت ایالات متحده بود. بعد شش سال جنگ و تحریم تسلیحاتی که آمریکا پیشگامش بود، با کمبودهای شدید موجود در ذخایر مهمات و قطعات یدکی، باید جوری ماشین جنگیشان را سرپا نگه میداشتند، آن هم در شرایطی که عراق از حیث هواپیما و تانک برتری داشت. برای مقابله با این همه، موشک مشخصا و به خصوص مهم بود.
اگرچه حکومت ایران کماکان مصمم بود به پیروزی در جنگ و بسط و گسترش انقلابش اما در داخل مجموعهٔ حکومت میان عملگراها و اصولگراها سر رویکرد به غرب و از جمله ایالات متحده برای تأمین سختافزار نظامی لازم اختلافها افتاده بود. هاشمی رفسنجانی که محرم و معتمد آیتالله خمینی و رئیس مجلس ایران بود، اردوگاه واقعگراها را رهبری میکرد. او که از گذر خشونتهای انقلاب جان به در برده بود، سیاستمداری بود ماهر اما پشت سرش حرف هم زیاد بود؛ اوایل جنگ ارتش ایران را فرماندهی کرده بود اما بعدترها صادرات پستهٔ ایران را دست گرفت و خودش را ثروتمندتر کرد. بیم و دریغی نداشت برای پیروزی در جنگ، با شیطان بزرگ هم معامله کند. اگر این معامله به بهبود روابط هم منجر میشد که چه بهتر. میرحسین موسوی، نخستوزیر کشور، طرفدار رفسنجانی بود. موسوی که منشی محکم و یکدنده داشت، قبل انقلاب معمار بود، متعلق به بدنهٔ چپگرای نهضت اسلامی. دیدگاههای مشترکی با رفسنجانی داشت و طرفدار همکاری بود، اگرچه انگار بیشتر نیازهای مبرم جنگ سوقش میداد به این سمت تا دغدغهٔ گشایش روابط با غرب.
آنسوی منازعه جانشین منصوب رهبری نشسته بود، آیتالله حسینعلی منتظری. او که لیبرال به معنای ایرانیاش بود، در قم تحصیلات مذهبی کرده و سفت و سخت طرفدار انقلاب بود، اما به حکومتی لیبرالتر اعتقاد داشت که در آن فقهای اسلامی بر حکومتی چند حزبی و از جنس نوعی دموکراسی محدود و متعین حکومت کنند. اما به رغم شخصیت دموکراتمنشاش، هیچ علاقهای به برقراری مجدد روابط حسنه با ایالات متحده نداشت. دار و دستهٔ شبهنظامی خودش را داشت که رئیسشان برادر دامادش بود، مهدی هاشمی. هاشمی که متعصبی لاتمنش و بزنبهادر بود، در دوران حکومت شاه مدتی را به جرم کشتن روسپیها و همجنسگرایان در زندان گذرانده بود. خودش را کماکان به تمامی وقف منتظری میکرد و اقدامات و فعالیتهایش در راستای صدور انقلاب به لبنان به واسطهٔ حزبالله بود.
آیتالله خمینی بعد از انتقال دومین محموله از موشکهای تاو به ایران، از معاملات مخفیانه با آمریکاییها و اسرائیلیها خبردار شد. طرف رفسنجانی عملگرا را گرفت. آنچه مکفارلین متوجه نشده و قربانیفر هم کمکی به فهمش نکرده نبود اینکه در ایران هیچ جناح «میانهرو»یی وجود نداشت. سردستههای همهٔ جناحها از این معاملات باخبر بودند و رهبر انقلاب هم تأییدشان کرد. برای آیتالله خمینی قضیه مطلقا نه گشایش استراتژیک روابط با غرب بلکه کسب توانایی برای شکست دادن عراق و گسترش و بسط انقلاب بود. پروا و دریغی نداشت سلاحهای ساخت آمریکا را به سمت سازندهشان نشانه بگیرد.
ایرانیها که خوششان آمده بود، فشار میآوردند برای گرفتن تسلیحاتی بیشتر. فهرست خرید قربانیفر از جمله شامل موشکهای پیشرفتهٔ هوا به هوا، موشکهای ضددریایی هارپون و نوع پیشرفتهای از موشکهای ضدهوایی هاوک ساخت آمریکا بود، که قربانیفر به دروغ ادعا میکرد ایران برای مقابله با بمبافکنهای بییر شوروی لازمشان دارد که مکررا حریم هوایی ایران را نقض میکردند. از آنجور استدلالهایی بود که میتوانست در آن دوران جنگ سرد، نظر جنگطلبانی را در مجموعهٔ دولت ایالات متحده جلب کند و باعث موافقتشان شود.(۱) قربانیفر برای دلبری کردن از آمریکاییها، لدین را با حسن کروبی آشنا کرد که به ادعای قربانیفر رهبر «خط میانه» در ایران بود؛ او جناح میانهروی فرضی در حکومت ایران را به این عبارت میخواند.(۲) کروبی ادعا داشت مشاور نزدیک آیتالله خمینی است و هفتهای سه روز را در خانهٔ رهبر انقلاب ایران میگذراند.(۳) از آن مقامهای بلندپایهای بود که مکفارلین امید ارتباط گرفتن با آنها را داشت. با اینکه مکفارلین حاضر به پذیرش فروش برخی تسلیحات پیشرفتهتر نبود اما ریگان مجوز ارسال هشتاد موشک ضد هوایی هاوک به ایران را از طریق اسرائیل صادر کرد.
شب اول آذرماه ۱۳۶۴، دوئین کلریج با تلفن الیور نورث از خواب بیدار شد: «ببین، من به یک مشکلی خوردهام و پای پرتغال هم وسط است. باید همین الان ببینمت.» نورث و کلریج رفیق بودند و هر از گاه در مکلین ویرجینیا با همدیگر توی باری به اسم چارلی قرار میگذاشتند و پیالهای میزدند.(۴) چند ساعت بعد این تماس، همدیگر را در دفتر کلریج در پایگاه مرکزی سیآیای دیدند. نورث توضیح داد که به کمک کلریج برای تسهیل رساندن محمولهای اسرائیلی از تجهیزات حفاری نفتی به ایران احتیاج دارد. آن هواپیما در حقیقت حامل موشکهای هاوک بود. قرار بود هواپیما در پرتغال توقف کند و آنجا موشکها به هواپیمای دیگر بیطرفی منتقل شوند که مقصدش تهران خواهد بود. اما اسرائیل بدون آنکه از پیش اجازهٔ فرود بگیرد، هواپیمایش را فرستاده بود و دولت پرتغال مشکوک شده بود که نکند بارش چیزی بیش از تجهیزات حفاری نفتی است و جلوی فرود هواپیما به لیسبون را گرفته بود.
کلریج برای اینکه مانع دخالت پرتغال بشود، دستور داد هواپیمایی متعلق به شرکت سنتلوسیا ایرلاینز، شرکتی که صاحبش سیآیای بود، موشکها را مستقیما از اسرائیل به تهران ببرد. این هواپیما که خلبانش ملیت آلمان غربی داشت، کمی بعد نیمه شب ۴ آذرماه در تهران به زمین نشست. روی باند، مردی که به استقبال هواپیما رفت، کسی نبود غیر نخستوزیر موسوی. هواپیمای کوچکتر سیآیای فقط میتوانست هجده موشک را با خودش حمل کند و اسرائیلیها هم به عوض محمولهٔ وعده دادهشان، موشکهای قدیمیتری فرستاده بودند که سرتاسر هر کدامشان نوشتههایی به عبری و نشان ستارهٔ داوود چاپ شده بود. موسوی از جا دررفت. زنگ زد به قربانیفر و او هم زنگ زد به لدین. قربانیفر به لحنی در آستانهٔ جنون مدام سر لدین نعره میکشید که ایالات متحده سرشان را کلاه گذاشته. افتضاح موشکهای هاوک قاعدتا باید ماجرای فروش تسلیحات به ایران را کلا مختومه میکرد. به عوض مختومه کردن اما صرفا طرفداران برقراری رابطه را مجاب کرد که ایالات متحده باید نقشی مستقیمتر در انتقال سلاح به ایران به عهده بگیرد.
پینوشتها:
۱ـ اما نه سیآیای و سازمان اطلاعات دفاعی قضیه را نپذیرفتند. جفت این سازمانهای اطلاعاتی به این نتیجه رسیدند که هیچ هواپیمایی متعلق به شوروی در حریم هوایی ایران نگذشته. دروغ قربانیفر با اینکه هیچ اثری از واقعیت نداشت اما ظن کیسی و دیگر آدمهای مشابه را در مجموعهٔ دولت ایالات متحده به اغراض و نیات مسکو در قبال ایران برانگیخت.
۲ـ نیمههای مهرماه گذشته بود که لدین در ژنو با کروبی دیدار کرد. اگرچه روایتهای مختلفی از مباحث مطرح شده در این دیدار هست، اما قربانیفر مشخصا تمایل حکومت ایران را به آزادی همهٔ گروگانهای باقیمانده در برابر این محموله از تسلیحات پیشرفتهٔ آمریکایی تصریح کرد. لدین در بازگشت گزارش دیدارش را هم به نورث و هم به مکفارلین داد. یادداشت دستنویس نورث در مورد این دیدار اشاره دارد که کروبی «میخواهد همپیمان ایالات متحده باشد و از تهران هم پشتیبانیهایی میشود.» با اینکه خود لدین از ماجرای سلاح در برابر گروگان احساس معذب بودن داشت، به مکفارلین اصرار کرد از این اقدام با توجیه گشایش روابط با حکومت ایران حمایت کند.
3-Trita Parsi, Treacherous Alliance: The Secret Dealings of Israel, Iran, and the U.S. (New haven, CT: Yale University Press, 2008), p. 118.
۴ـ گفتوگو با کلریج و:
Clarridge, Spy for All Seasons, p, 309
نظر شما :