فرصت سوخته ایران - کنترا
رابرت پری، روزنامهنگاری که ماجرای مکفارلین را افشا کرد
تلخیص و ترجمه: کاوه شجاعی
تاریخ ایرانی: اگر میخواهید معمای پیچیده آمریکای مدرن را حل کنید و بفهمید که چطور این کشور به بیراهه رفت، رسوایی ایران - کنترا میتواند سرنخهای خوبی به شما بدهد.
این رسوایی که در ۲۵ نوامبر ۱۹۸۶ افشا شد نتوانست قانونشکنان رده بالا را به پاسخگویی معناداری وادار کند و این یکی از نقاط عطف تاریخ آمریکای مدرن است. در واقع در همین زمان بود که ایالات متحده بعد از دورهای کوتاه تلاش برای تبدیل شدن به یک جمهوری کارآمد، دوباره در راه امپراتوری قدم برداشت.
بعد از پایان جنگ جهانی دوم، دولت آمریکا به طور تزلزلناپذیری در راه امپراتوری حرکت میکرد: با تأسیس پایگاههای نظامی آمریکا در گوشه و کنار دنیا، با استفاده از CIA برای حذف فیزیکی رهبران دردسرساز و با انجام جنگهای خارجی در نقاطی دور مثل کره و ویتنام.
در دهه ۱۹۷۰ اما شکست در ویتنام این فرصت را در اختیار آمریکا گذاشت تا جلوی این انحراف ملی از جمهوری به امپراتوری را بگیرد و به سمت مسیری حرکت کند که بنیانگذاران ایالات متحده در سر داشتند. در طول دهه ۷۰ میلادی بنگاههای رسانهای و کنگره آمریکا تحقیق و تفحصی جدی را برای کشف مخفیکاریهای پس از جنگ جهانی دوم به راه انداختند که منجر به افشای تخلفات دولتی در داخل و خارج از آمریکا شد: از سرنگون کردن دولتهای دموکراتیک و دروغگویی درباره علت جنگ گرفته تا تلاش برای ترور رهبران خارجی و جاسوسی از شهروندان آمریکایی. برای دورهای کوتاه این امید به وجود آمد که شاید امپراتوری عقب نشسته و جمهوری آمریکایی احیا شده. اما با ظهور راستهای خشمگین در اواخر دهه ۱۹۷۰ و به خصوص قدرتگیری رونالد ریگان - جمهوریخواه محافظهکار آمریکایی - به عنوان سیاستمدار محبوب ملی این امیدها رنگ باخت.
ریگان هم قبل و هم بعد از مبارزه انتخاباتی موفقش در ۱۹۸۰، انتقاد علیه سیاستهای خارجی آمریکا در گذشته را غیروطنپرستانه میدانست و جنگ ویتنام را «هدفی والا» توصیف میکرد. در سال ۱۹۸۴ جین کرکپاتریک، سفیر ریگان در سازمان ملل در نقل قولی مشهور، درباره شهروندانی که به خودانتقادی ملی دامن میزدند، گفت: «اینها کسانیاند که تقصیر را همان اول گردن آمریکا میاندازند.» در طول این سالها کنگره و رسانهها روز به روز بیشتر در برابر این فشارهای زننده گردن خم کردند.
رسوایی ایران - کنترا که در نوامبر ۱۹۸۶ علنی شد دو بخش داشت: فروش سلاح به ایران و خرج کردن مخفیانه درآمد این فروش در جنگ کنترا در نیکاراگوئه. ایران - کنترا میتوانست تبدیل به سلاحی شود که رسانهها و کنگره به کمکش قدم به جلو بردارند و خواستار افشای حقیقت و پاسخگویی کاخ سفید شوند، شبیه کاری که در دهه ۱۹۷۰ و در رسوایی واترگیت و جنگ ویتنام کرده بودند. این آخرین فرصت آمریکا برای جلوگیری از تبدیل شدن به سیستم ریاستجمهوری امپراتوریوار بود.
خط مقدم رسوایی
به عنوان خبرنگار آسوشیتدپرس در واشنگتن، من ناگهان خودم را در خط مقدم آن لحظه تاریخی دیدم. در ۱۹۸۵، من اولین خبرنگاری بودم که فعالیتهای مخفی الیور نورث، از دستیاران و مشاوران امنیت ملی ریگان در کاخ سفید در حمایت از شورشیان کنترا را افشا کردم. (کنگره پیشتر بودجه حمایت CIA از این شورشیان را قطع کرده بود.) من و همکارم برایان بارجر اولین گزارش را درباره اینکه چطور بخشی از واحدهای کنترا برای کسب درآمد به قاچاق کوکائین روی آوردهاند و چطور دولت ریگان این جرائم را نادیده گرفته، منتشر کردیم.
گزارش ما با حمله شدید کاخ سفید، رسانههای رو به رشد محافظهکار - و احتمالاً از همه بدتر - روزنامههای جریان غالب مثل نیویورکتایمز مواجه شد. تا تابستان ۱۹۸۶ دبیران ما در آسوشیتدپرس کم کم اطمینان خود را به ما از دست داده بودند و بارجر مجبور به استعفا شد. از زمان انتشار گزارش به طور مداوم او را مسئول ویرایش اخبار در شیفت شب میکردند؛ طوری که نمیتوانست به تحقیقات مربوط به کنترا برسد.
کنگره هم زیر فشار شدید کاخ سفید و متحدانش قرار داشت. ریگان و تیمش که اخبار مربوط به شبکه محرمانه نورث را تکذیب کرده بودند شروع به گردنکلفتی در برابر مجلس نمایندگان (با اکثریت دموکرات) کردند تا حمایت نظامی از شورشیان کنترا را از سر بگیرند. درست در حالی که به نظر میرسید عملیات سرپوشگذاری تیم ریگان با موفقیت انجام شده، دو اتفاق در پاییز ۱۹۸۶ روند بازی را عوض کرد.
اول، در ۵ اکتبر ۱۹۸۶، هواپیمای نورث که برای شورشیان تجهیزات میبرد - در یکی از آخرین ماموریتهایش پیش از آنکه برنامه جدید ۱۰۰ میلیون دلاری CIA در حمایت از کنتراها آغاز شود - بر فراز نیکاراگوئه مورد هدف قرار گرفت و سقوط کرد. یوجین هسنفیوز، تنها خدمهای که از ماجرا جان سالم به در برد و توسط ساندنیستها بازداشت شد از عملیات مخفی کاخ سفید/ سیا حرف زد. ریگان، جورج اچ. دبلیو. بوش معاونش و دیگر مقامات بلندپایه باز هم ماجرا را تکذیب کردند.
بعد ضربه دوم وارد شد. یک هفتهنامه چاپ بیروت مدعی شد ایالات متحده به طور مخفیانه به ایران سلاح فروخته و این بخشی از برنامه ایالات متحده برای آزادسازی گروگانهای آمریکایی در لبنان بوده است. دروغهای ریگان دیگر کارساز نبود. کنگره بالاخره قدرت عمل نشان داد و طی یک تحقیق داخلی در کاخ سفید افشا شد که الیور نورث بخشی از سود فروش اسلحه به ایران را صرف کنتراها کرده است.
انحراف
در ۲۵ نوامبر ۱۹۸۶، در یک کنفرانس خبری شتابزده، رونالد ریگان با قیافهای مغموم به ارسال سلاح به ایران اعتراف کرد و از برکناری دریاسالار جان پویندکستر و دستیارش سرهنگ دوم الیور نورث خبر داد. ریگان تریبون را به اد میس، دادستان کل سپرد و او درباره دو عملیات مخفی فروش سلاح و ارسال سود آن به نیکاراگوئه بیشتر توضیح داد. رسوایی ایران - کنترا همینجا متولد شد. به نظر میرسید با اعتراف ریگان، کنگره بالاخره انرژی لازم را برای بازپسگیری حقوق قانونیاش پیدا کرده است. در این میان، بنگاههای رسانهای واشنگتن هم برای جا نماندن از اخباری به تقلا افتاده بودند که چند هفته پیش مغرورانه از انتشار آن سر باز زده بودند.
حالا من ناگهان محق به نظر میرسیدم. مجله نیوزویک که نمیخواست از غائله عقب بیفتد به من پیشنهاد استخدام داد. در اوایل سال ۱۹۸۷ آسوشیتدپرس را ترک کردم و پیشنهاد نیوزویک را پذیرفتم. در اولین هفته حضورم در نیوزویک خبر مهمی به دستم رسید که نشان میداد چطور کاخ سفید با شتابزدگی پروژهای را با هدف لاپوشانی حقیقت راه انداخت تا از ریگان در برابر استیضاح احتمالی و حتی تعقیب قانونی محافظت کند. نیوزویک آن هفته گزارش من را با تصویر سیاه و سفیدی از ریگان روی جلد برد، اما گزارش خیلی سریع مورد حمله دیگر سازمانهای خبری قرار گرفت و ما به بهانه زیادهروی در این ماجرا مورد استهزا قرار گرفتیم. دبیران نیوزویک که به این واکنشها حساس شده بودند نارضایتیشان را از من مخفی نکردند. به من گفتند که اوان تامس، رئیس دفتر نیوزویک در واشنگتن آنچنان از این شماره سرافکنده شده که تمام نسخههای آن را از دفتر جمع کرده تا چشم بازدیدکنندگان به آنها نیفتد.
به نظر نمیرسید که برای کسی واقعی بودن گزارش من اهمیتی داشته باشد. لارنس والش، دادستان ویژه ایران - کنترا بعداً در کتابش «دیوار آتش» توضیح داد که چطور در ۲۴ نوامبر ۱۹۸۶ در دیدار ریگان با مشاوران ارشدش در اتاق وضعیت در زیرزمین کاخ سفید پروژه لاپوشانی رسماً کلید خورد. هدف اصلی این جلسه مخفی کردن این واقعیت بود که ریگان در پاییز ۱۹۸۵ با فروش سلاح به ایران (قبل از آنکه فرمان اجرایی آن را امضا کند) موافقت کرده بود. این بدون تردید جرم به حساب میآمد، نقض قانون کنترل صادرات سلاح که میتوانست باعث استیضاح رئیسجمهور شود.
با آنکه عملاً تمام افراد حاضر در جلسه میدانستند که ریگان با ارسال سلاح موافقت کرده است، اد میس آنچه را که قرار بود روایت کاخ سفید از ماجرا باشد اعلام کرد. به نوشته والش، «میس به آنها گفت که اگرچه رابرت مکفارلین مشاور امنیت ملی ریگان ارسال محموله سلاح را به اطلاع جورج شولتز وزیر امور خارجه رسانده بود، اما مکفارلین رئیسجمهور را از این قضیه مطلع نکرده بود…»
«دان ریگن، رئیس دفتر ریگان چیزی نگفت، در حالی که شنیده بود مکفارلین ماجرا را به اطلاع رئیسجمهور رسانده و همچنین شنیده بود که رئیسجمهور به شولتز اعتراف کرده که از ارسال محموله موشکهای زمین به هوای هاوک آگاه بوده. شولتز و کاسپر واینبرگر، وزیر دفاع که قبل از ارسال محموله نسبت به آن اعتراض کرده بودند چیزی نگفتند. جورج اچ. دبلیو بوش، معاون رئیسجمهور که قبل از ارسال محموله توسط مکفارلین از ماجرا آگاه شده بود چیزی نگفت. ویلیام جی. کیسی، رئیس سیا و جان پویندکستر هم سکوت کردند.»
«میس پرسید آیا کسی چیز دیگری میداند که هنوز برملا نشده باشد؟ کسی صحبتی نکرد.»
وقتی شولتز به وزارت خارجه برگشت، یادداشتی را به دستیارش چارلز هیل دیکته کرد که بر اساس آن «مردان ریگان به دستکاری در ثبت اتفاقات روی آوردند. آنها سعی میکنند از طریق یک استراتژی دقیق از رئیسجمهور حفاظت کنند و اتهامات را به گردن مکفارلین بیندازند…»
تعطیلی تحقیقات
در اوایل ۱۹۸۷ برای من مشخص شده بود که نه فقط کاخ سفید مصمم است تحقیقات ایران - کنترا را متوقف کند، که نهادهای حاکم بر واشنگتن/ نیویورک، از جمله رسانههای خبری بزرگ و بخش اعظم کنگره هم دیگر به دنبال تکمیل پروژه افشاگری نیستند. ایده آنها این بود که ایالات متحده نمیتواند یک رئیسجمهور شکستخورده دیگر را تاب بیاورد و اخراج دومین جمهوریخواه از کاخ سفید - بعد از ریچارد نیکسون به خاطر واترگیت - باعث سرخوردگی عمیق میلیونها آمریکایی محافظهکاری میشود که ریگان را دوست داشتند.
نیوزویک حالا شعار جدیدی پیدا کرده بود «ما واترگیت دیگری نمیخواهیم.» جالب اینجا بود که نیوزویک و واشنگتنپست که افشاگر واترگیت به حساب میآمد هر دو متعلق به یک موسسه انتشاراتی بودند اما از دید آنها واترگیت با ایران - کنترا تفاوت داشت و آنها جرات لازم برای افشای واترگیتی تازه را نداشتند. در واقع تعدادی از روزنامهنگاران کلیدی واشنگتنپست، از جمله باب وودوارد قهرمان واترگیت، گزارشهای اولیه درباره شبکه الیور نورث را احمقانه و بیارزش قلمداد کرده بودند.
تغییر مسیر واشنگتنپست به سمت نومحافظهکاری و حمایت کلیاش از سیاست خارجی گردنکلفتانه ریگان یک عامل دیگر این تصمیم بود و در نیویورکتایمز و دیگر روزنامههای برجسته آمریکایی هم کم و بیش چنین رویهای وجود داشت. من در روز ۱۰ مارس ۱۹۸۷ متوجه شدم که چقدر سریع اوضاع به نفع ریگان در حال تغییر است.
از من خواسته شده بود در یک مهمانی شام مرتبط با ایران - کنترا در منزل اوان تامس، رئیس دفتر نیوزویک در واشنگتن شرکت کنم که در محلهای سطح بالا در شمال غربی شهر قرار داشت. نیوزویک به طور منظم مهمانیهایی با حضور یک فرد خبرساز برگزار میکرد تا دبیران و تعدادی از خبرنگاران منتخب گفتوگویی غیررسمی با او داشته باشند.
آن شب نیوزویک دو میهمان داشت: اولی ژنرال بازنشسته برنت اسکوکرافت بود، یکی از سه عضو کمیسیون تاور که توسط ریگان تأسیس شده بود تا تحقیقات داخلی مربوط به ایران - کنترا را انجام دهد. نفر دوم دیک چنی بود، عضو جمهوریخواه مجلس نمایندگان از ایالت وایومینگ که در کمیته تازه تأسیس ایران - کنترای کنگره حضور داشت. سر میز تعدادی از افراد رده بالای نیوزویک و تعداد اندکی از خبرنگاران مجله حضور داشتند و در فضایی آرام و دوستانه از میهمانان سوالاتی میپرسیدند. اسکوکرافت که سمت راست من نشسته بود طوری تکان خورد که انگار میخواست حرف مهمی بزند. او با بیمیلی شروع کرد: «شاید نباید این را بگویم، اما اگر قرار بود من به پویندکستر مشاوره بدهم، با این فرض که او رئیسجمهور را از کل جریان مطلع کرده بود، به او میگفتم که بگوید چنین کاری نکرده است.»
من از صراحت اسکوکرافت غافلگیر شدم. اینکه فردی که قرار است حقیقت را درباره ایران - کنترا برملا کند بیشتر به حفاظت از رئیسجمهور تمایل دارد من را به هم ریخت. مطمئن نبودم که آداب معاشرت سر چنین شامی این اجازه را به من میداد یا نه، اما چنگالم را روی میز گذاشتم و مؤدبانه پرسیدم: «ژنرال، شما که نمیگویید پویندکستر باید شهادت دروغ بدهد؟»
میز ساکت شد و قبل از آنکه اسکوکرافت بتواند جوابی بدهد، مینارد پارکر دبیر اجرایی نیوزویک وارد عمل شد. او که سمت چپ من نشسته بود گفت: «باب… گاهی اوقات باید آن کاری را بکنی که برای کشور خوب است.» جمله او با خنده مردانه افراد حاضر تکمیل شد.
اگرچه تحقیق و تفحص کنگره در مورد ایران - کنترا چند ماه دیگر طول کشید (طی آن نورث با اجرای پرمهارت خود در یونیفرم ارتش صحنه را در دست گرفت) از همان شب در خانه تامس میشد نتیجه را پیشبینی کرد. آن شب چنی با دقت به سخنان ما گوش میداد و کاملاً مشخص بود افراد کلیدی نخبگان رسانهای در کل با لاپوشانی مشکلی ندارند.
دروغگویی عمومی
تیم ریگان به دروغ خود چسبید و آن را ادامه داد. عملاً تمام مشاوران ارشد ریگان، از جمله شولتزِ به شدت مورد احترام، در برابر کنگره و دادستانها شهادت دروغ دادند. آنها اعمال غیرقانونی را به گردن نورث، مکفارلین، پویندکستر و کیسی (که تازه درگذشته بود) انداختند. باقی سازمانها مثل سیا، وزارت دفاع و دفتر معاون رئیسجمهور ادعای بیاطلاعی کردند. نورث اعلام کرد که در کل ماجرا همهکاره بوده است و واشنگتن ترجیح داد این را باور کند. دموکراتها زیر ضد حمله جمهوریخواهان کم آوردند و بنگاههای رسانهای خود را قانع کردند که رسوایی آنقدر پیچیده است که مردم آمریکا علاقهای به دنبال کردنش ندارند.
در نیوزویک من با درخواست مداوم برای کندوکاو در گوشههای تاریک رسوایی - مثل پولشویی و قاچاق مواد مخدر - روسا را از خود میرنجاندم و همزمان دبیران ارشد مجله داستان نورث را باور میکردند که چند مرد پرشور خودسرانه دست به کاری زدند تا اینکه شولتز و دیگر عقلای قوم جلوی آنها را گرفتند و نظم را بازگرداندند.
در اوایل پاییز ۱۹۸۷ کمیته تحقیق و تفحص ایران - کنترا در کنگره مجبور شد کار خود را به پایان برساند تا کشور بتواند ماجرا را پشت سر بگذراند. چنی و دستیارانش در کنگره همزمان گزارشی را منتشر کردند که در آن تاکید شده بود رئیسجمهور باید در حوزه سیاست خارجی قدرتی تقریباً نامحدود داشته باشد. بیتوجهی بوش به قوانین فدرال و عهدنامههای بینالمللی پس از حملات یازدهم سپتامبر ریشه در این نوع نگاه داشت.
در اوایل ۱۹۹۰، عصبانیت افراد رده بالای نیوزویک از فعالیتهای من، برایم روشن کرده بود که دیگر زمان رفتن است. من در ژوئن ۱۹۹۰ نیوزویک را ترک کردم.
جنگ علیه والش
بعد از عقبنشینی دموکراتهای کنگره و بنگاههای رسانهای واشنگتن، لارنس والش، دادستان ویژه ایران - کنترا تنها نیروی قانونیای به حساب میآمد که برای رسیدن به توضیحی کاملتر و دقیقتر از رسوایی به بقیه فشار میآورد. اما کاخ سفید به طور سیستماتیک به تضعیف او که جمهوریخواهی دیرپا به حساب میآمد، پرداخت. اصرار کاخ سفید به حفظ اسرار، دادگاهها را مجبور کرد که اتهامات کلیدی علیه نورث و دیگر متهمان را مردود اعلام کنند. این تاکتیکها پس از پیروزی جورج اچ. دبلیو بوش در انتخابات ریاستجمهوری ۱۹۸۸ ادامه پیدا کرد. والش کوتاه نیامد و تلاش کرد متهمان را در حوزههایی مثل شهادت دروغ یا اخلال در اجرای عدالت به دام بیندازد. او به دشواری توانست نورث و پویندکستر را محکوم کند اما قضات دستراستی دادگاههای تجدیدنظر ناگهان به حقوق متهمان علاقه پیدا کردند و محکومیتهای نورث و پویندکستر را لغو کردند.
والش در کتابش دادگاه تجدیدنظر ناحیه کلمبیا (واشنگتن دی. سی.) را گروهی قدرتمند از قضاتی توصیف میکند که توسط جمهوریخواهان منصوب شدهاند و مثل نیروی ذخیره استراتژیک منتظر دستور هستند. والش به خاطر سرسختیاش هم هدف حمله رسانههای دست راستی مثل واشنگتنتایمز و وال استریت ژورنال بود و هم مورد تمسخر رسانههای جریان غالب از جمله نیویورکتایمز و واشنگتنپست قرار میگرفت. رسانهها او را به عنوان ناخدا ایهب مدرن مورد تمسخر قرار میدادند که به طرز وسواسگونهای به دنبال نهنگ سفید ایران - کنترا است.
یکی از مهمترین سرنخها از دید والش، دانلد گرگ، مشاور امنیت ملی جورج اچ. دبلیو بوش بود. او شهادت داده بود که هیچ اطلاعی از اقدامات نورث نداشته است اما فلیکس رودریگز دوست صمیمی او و همکار سابقش در سیا از افراد نورث در آمریکای مرکزی بود و به گفته والش بعد از تحویل هر محموله تسلیحاتی به کنتراها به گرگ تلفن میزد. گرگ حتی تحت آزمون دروغسنجی هم قرار گرفت و طی آن اعلام شد که او دروغ میگوید. اما والش تحت فشار شدید سیاسی و حملات شخصی از طرف بنگاههای رسانهای واشنگتن مجبور شد پرونده او را بایگانی کند.
در دسامبر ۱۹۹۲ بعد از آنکه بوش در انتخابات از بیل کلینتون شکست خورد، کاخ سفید به والش اعلام کرد که بوش دفتر خاطراتش را از بازرسان ایران - کنترا مخفی کرده بود. دولت بوش در آخرین اقدام خرابکارانهاش در روز کریسمس دستور عفو ۶ مورد مربوط به ایران - کنترا را صادر کرد و این ضربه نهایی به تحقیقات والش بود. والش تلاش فراوانی به خرج داد تا بوش را برای ادای شهادت به دادگاه بکشاند اما رسانهها این بار نه فقط او که اعضای جوانتر گروهش را مورد حمله قرار دادند. والش در آن زمان ۸۱ ساله بود و نگران آیندهاش نبود اما وضعیت همراهانش فرق میکرد. او بالاخره کوتاه آمد و تحقیقاتش را مختومه اعلام کرد.
در اوایل دهه ۱۹۹۰ که با اسپنسر الیور از اعضای پرسابقه دموکرات کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان صحبت میکردم، او گفت: آنچه جمهوریخواهان از واترگیت آموختند این نبود که «دیگر انجامش ندهیم»، بلکه این بود که «بهتر لاپوشانی کنیم.»
شکست تحقیقات ایران - کنترا تاثیراتی بلندمدت و عمیق بر آمریکا و جهان گذاشت. اگر این تحقیقات شکست نمیخورد معلوم نبود که آیا جورج بوش و پسرش میتوانستند سه دوره چهار ساله ریاستجمهوری ایالات متحده را در دست بگیرند و جهان را به این سمت بکشانند یا نه؟
سالها از افشای ایران - کنترا میگذرد و این رسوایی میتوانست جلوی حرکت آمریکا به سمت امپراتوری خونین و پرهزینه کنونی را بگیرد. از این لحاظ ایران - کنترا را میتوان فرصتی سوخته نامید.
نظر شما :