سیدضیاء، عامل سرکوب روشنفکری اصیل و ملی ایران
پاسخ ناصر تکمیل همایون به پرسشهای تاریخ ایرانی درباره کودتای ۳ اسفند
***
اگر قرار باشد کودتا و روی کار آمدن سیدضیاء را در یک بستر سیاسی و اجتماعی تحلیل کنیم چه شرایطی در ایران آن روز وجود داشت که وقوع کودتا را اجتنابناپذیر میکرد؟ چقدر فضای نابسامان سیاسی آن روزهای ایران و شورشهای منطقهای انگیزه تغییر وضعیت موجود را در میان کنشگران سیاسی و فکری ایران ایجاد کرده بود؟ آیا باید انگیزه سیدضیاء را نیز در همین راستا تحلیل کرد؟ و چقدر میان انگیزههای سیاسی و روشنفکری سیدضیاء و انگیزه رضاخان باید فاصله گذاشت؟
انگیزه سیدضیاء همانند چند تن دیگر از سیاسیون کشور، فراهم آوردن شرایطی بود که بتوانند بر اوضاع تسلط پیدا کنند. اما این تحول بدون همکاری با قدرتهای خارجی (نظامی، مالی و اندیشه) امکانناپذیر بود. سیدضیاء که سالها پیش از کودتا با سفارت انگلیس رابطه داشت، در هماهنگی با کار به دستان آن سفارتخانه به ویژه مستر نورمن کاندیدای کودتا میشود و خود نیز به این امر علاقهمندی شدید داشت. البته در آن زد و بندها رضاخان شرکت نداشت تا در حرکتهای آخر که از میان صاحبمنصبان نظامی ایران، آیرونساید رضاخان را انتخاب کرد. واقعیت این است که روی کار آمدن سیدضیاء یعنی انجام کودتای ۱۲۹۹، با موضعگیری مجلسیان و احزاب سیاسی نیمبند و گرایشهای اعتدالیون و عامیون بیرابطه نبوده است اما آنچه میتواند از همه چشمگیرتر باشد، کارکردهای پیگیر اصل حاکم «سیاست موازنه مثبت» است. تضادهای سیاسی و دیپلماسی روسیه تزاری در سالهای پس از مشروطیت، وضع ناگواری را پدید آورد که شرایط تحقق یک کودتا را فراهم کرده بود و چه بسا اگر این موقعیت منطقهای تازه وجود نداشت، کودتایی پدید نمیآمد. هر چند قرارداد ۱۹۱۹، به همت ملیون اجرایی نشد اما کمیسیون نظامی مشترک ایران و انگلیس که ریاست آن را دیکسون (Dikson) بر عهده داشت، نبض حرکات ارتش را در دست داشت. در ایران اما شرایط پیش آمده پس از قرارداد ۱۹۱۹، در ذهن کسانی که در رابطه با قدرت خارجی (نصرتالدوله فیروز و سردار اسعد) بودند و حتی در ذهن آنهایی که بیرابطه با قدرت خارجی (مرحوم مدرس) بودند، اندیشه کودتا را پدید آورده بود. به هر حال جناحهای گوناگون سیاسی به فکر کودتا و دگرگون کردن اوضاع بودند، حتی نوشتهاند که خود احمدشاه هم که پدرش را خارج از ایران ملاقات کرده بود، بر پایه نصیحت پدر توسط قزاقها به فکر کودتا بوده است! همچنین نباید ناتوانی سران مشروطیت و سیاستمداران دوره پس از «استبداد صغیر» را فراموش کرد.
علی دشتی در نوشتههای دوران حبس خود به رغم زندانی بودن در حکومت سیدضیاء از تفکر ضد اشرافیگری سیدضیاء و گفتمان دفاع از محرومان او حمایت میکند. آیا تفکر ضد اشرافیگری و گفتمان دفاع از محرومان به خواست اجتماعی آن دوران تبدیل شده بود؟
دفاع از محرومان جامعه، در پی نفوذ اندیشه سوسیالیستی، بسیاری از سیاستگذاران ایران را تحت تاثیر قرار داده بود. اما این اندیشه گاه به صورت ابزار نفوذ بلشویکها بود و گاه صبغه روشنفکری پیدا میکرد، گاهی هم خط مشی فریبکارانه داشت. در ارتباط با سیدضیاء شاید تا اندازهای کم مقداری و تعلق نداشتن او به قشرهای سیاسی اعیان و اشراف بیتاثیر نبوده است و بیگمان جوان بودن او و سفرش به قفقاز و آشنایی با اندیشههای چپ او را در خط راست چپنمایان (کمیته آهن - کمیته زرگنده) قرار میداد. زندگی بعدی او و روابطش با انگلیس و بازگشتش از فلسطین به تهران و تشکیل حزب اراده ملی و مخالفتهایش با نهضت ملی ایران و سوسیالیستها هم نشاندهنده این امر است.
چقدر ادبیات سیاسی و دیدگاههای انقلابی و اجتماعی سیدضیاء تاثیر گرفته از آموزههای سوسیالیستی افرادی همچون میرزاده عشقی بوده است؟ اصولا نسبت فردی همچون میرزاده عشقی با حکومت صد روزه سیدضیاء را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
گمان نمیکنم که سیدضیاء متاثر از مرحوم میرزاده عشقی بود. میرزاده عشقی فردی میهندوست و به دور از گرایشهای «موازنه مثبت» بود. او استقلال ایران را از دل و جان پذیرفته بود و همو است که سروده:
خاکم به سر ز غصه به سر خاک اگر کنم/ خاک وطن چو رفت چه خاکی به سر کنم
و جانش را بر سر عقیدهاش فدا کرد. اما به سان همه جوانان پرشور آن روزگار نسبت به سیدضیاء علاقهمندی پیدا کرده بود. اوضاع زمان و سیاستهای پشت پرده حاکم بر جامعه ایران هم، آشکارا نشان نمیداد که خط و ربطهای سیاسی چگونه است. اگر عشقی کشته نمیشد و اگر که راه استبدادی رضاشاه را میگذراند، بیتردید در دوران پس از جنگ جهانی دوم که سیدضیاء شناخته شده بود، به گونه دیگری فکر میکرد و شیوه سیاسی دیگری را مورد توجه قرار میداد.
آزاد کردن بازاریهایی همچون امینالضرب از زندان به واسطه گرفتن پول آیا گونهای باجگیری بوده است و این عملکرد با ژستهای سوسیالیستی و ضد سرمایهداری سیدضیاء تضاد ندارد؟ حتی یحیی دولتآبادی هم درباره سیدضیاء مینویسد که او خود را سوسیالیست میخواند و بایستی از تجمل اجتناب کند ولی میان خود و خلق فاصله زیادی قرار داده است. بنابراین شعار تاکید بر عدالت در مقابل آزادی که در بیانیه سیدضیاء آمده بود چقدر واقعی بود و چقدر ابزاری برای قدرتیابی؟ این در حالی است که به نوشته عبدالله مستوفی سیدضیاء در بیانیه خود نه از قانون سخن میگوید و نه از ضرورت تفکیک قوا و نه نظام مشروطه و الزامات آن، فقط از عدالت دم میزند.
این پرسش بسیار با معنا است. در لابه لای پرسش شما جواب هم آمده است. پول گرفتن از مرحوم حاج محمد حسین امینالضرب میتواند نوعی «باجگیری» باشد. البته سیدضیاء پیش از این هم از کسان دیگری پول میگرفت و روزنامهنگاری او از این طریق اداره میشد. او میگفت که «سوسیالیست» است اما نه معنای سوسیالیسم را به خوبی میدانست و نه اخلاق سوسیالیستی داشت. اما تشبه در رفتار و گفتار رهبران سوسیالیستی داشت، همانند مسلمان بودن حاکمان دوره امیر مبارزالدین که حافظ به نام خود از آنها یاد کرده است.
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد / وای اگر از پس امروز بود فردایی
سیدضیاء با شعار عدالت بیانیه صادر میکرد و به دلیل ناتوانیهای مدیریتی و سیاسی که داشت و نیز تضاد سیاستمداران انگلیسی در مورد ادامه کار او، سرانجام شکست خورد و پس از چند «دگرگونی» کوتاه مدت سرانجام نظام دیکتاتوری و استبداد بر جامعه تسلط پیدا کرد.
دوگانه سیدضیاء طباطبایی آیا همچنان همان دوگانه ملت- مستبد زمان مشروطه بود یا او نیز متاثر از دیدگاههای سوسیالیستی آن دوران دوگانهاش را بر پایه انقلابی- ارتجاعی قرار داده بود؟
ملت در برابر استبداد قرار دارد و حاکمیت ملتی (ملی) رویاروی حاکمیت استبدادی است. اما استبداد برای پایداری خود از جهالت قشرهایی از مردم و ضد ارزشهای ارتجاعی سود میبرد. سیدضیاء به عنوان برآیند «موازنه مثبت» کودتاگر شد و به عنوان برآیند همان موازنه حکومت صد روزه خود را ادامه داد و برای توجیه موقعیت پیش آمده، اندیشه «انقلاب» را پیش کشید، بیآنکه انقلابی به معنای اصلاحگر راستین باشد. زمانه نشان داد که وی بازیگر سیاسی آن روز انگلستان بود که با توافق و هماهنگی روسیه شوروی پیشگامی دوره جدید تسلط و تقابل با دموکراسی رو به رشد ایرانی (=نهضت ملی مشروطیت) را برعهده گرفت و مخالفت او با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت با قراردادی بود که عملا باطل شده بود.
آیا میتوان میان اندیشه روشنفکرانی همچون حلقه ایرانشهر و مجله کاوه با اندیشه و عملکرد سیدضیاء ارتباط برقرار کرد؟ آیا نمیتوان سیدضیاء را میوه کال جریان روشنفکری ایران که بعد از او و در پی قدرت گرفتن رضاخان پهلوی ظهور و بروز داشت به حساب آورد؟
سیدضیاء با حلقه ایرانشهر و مجله کاوه ارتباطی نداشت و اصولا نمیتوان او را در زمره روشنفکران ایرانی اعم از جناح اصیل یا انحرافی قرارداد و البته میتوان او را عامل سرکوبی روشنفکری اصیل و ملی دانست که راه را برای نظام دیکتاتوری و نوع خاص تجدد و شبه مدرنیسم رضاشاهی آماده کرد. این وظیفه به احتمال زیاد برای وی شناخته شده و دانسته نبود، به دلایلی وارد معرکه شد و به همان دلیل از معرکه خارجش کردند. به قول مرحوم مصدق «به اتکای قوای خارجی قیام کردن و به روی هموطنان تیغ کشیدن و آنان را توهین کردن و حبس نمودن کار وطنپرستان و آزاد مردان نیست. آقا را چه واداشت که پیرامون این عملیات برود و چه باعث شده بود که صالح و طالح را حبس کند. در اصلاحات باید اشخاص بد را از کار خارج و محاکمه کرد. اگر مقصود انقلاب بوده، خوب است آقا توضیح دهد در ایران زمینه برای چه انقلابی حاضر بود و چه شخصی میخواست هادی انقلاب شود. روزگار ثابت کرد که نه مصلح بود و نه انقلابی و تنها مامور بود کابینه محلی تشکیل دهد.» (به نقل از نطق دکتر مصدق در مجلس چهاردهم)
چرا با وجود اینکه اسناد از عدم طراحی کودتا در انگلستان سخن میگویند، کودتای سوم اسفند سیدضیاء و رضاخان به عنوان یک کودتای انگلیسی شناخته میشود؟ با این همه چگونه میتوان نقش انگلستان و دیپلماتهای محلی این کشور در همراهی با کودتا را تحلیل کرد؟ به هر حال انگلستان نسبت به گرایش و تسلط بلشویکها در ایران نگرانی داشتهاند.
اسناد نشان میدهند که وزیر خارجه انگلستان (لرد کرزن) در طراحی کودتا شرکت نداشت، زیرا او طرفدار تحتالحمایه کردن کامل ایران بود (قرارداد ۱۹۱۹) ولی در ایران نورمن (سفیر انگلستان)، آرمیتاژ اسمیت، کلنل اسمایس، سرپرسی کاکس (در بغداد)، آیرونساید و چند تن دیگر از کمیسیون نظامی و کمیسیونهای مالی قرارداد، با آنکه نظر متفاوت در زمانهای خاص داشتند (دولت و جامعه در ایران، تالیف کاتوزیان)، اما در کودتا و حرکت دادن قزاقها از قزوین به تهران کارساز بودند و قزاقخانه را پس از کنار گذاشتن استاروسلسکی در خدمت خود آوردند. اسناد و مدارک این فعالیتها در دسترس پژوهشگران قرار دارد، به همین دلیل ایرانیان کودتای سوم اسفند را یک کودتای انگلیسی میدانند. محمدرضا پهلوی هم اعتقاد داشت «انگلیسیها، قاجار را برانداختند و پدر مرا بر سر کار آوردند و بعد هم او را برداشتند.» (دولت و جامعه در ایران، ص ۳۴۵). انگلیسیها همواره از اینکه روسها بر ایران تسلط کامل بیابند در هراس بودند و برای مقابله با بلشویکها دولت قوی دستنشاندهای را در ایران تدارک میدیدند.
سیدضیاء نیز همچون عموم روشنفکران علیه قرارداد ۱۹۱۹ فعالیت کرده بود. با این حساب آیا کودتای او را باید کودتای ناسیونالیستی تحلیل کرد یا کودتای سوسیالیستی و متاثر از فضای انقلابی و بلشویکی آن روزگار؟
قرارداد ۱۹۱۹ با معاونت ملیون و مردم از اعتبار ساقط شده بود و رشوهگیری وثوقالدوله و یارانش به کلی جامعه را بر ضد قرارداد بسیج کرده بود. با آنکه وزیر خارجه انگلستان در انعقاد آن بسیار کوشید اما بسیاری از رجال سیاسی انگلیس از جمله سفیر بریتانیا، تحقق آن قرارداد را امکانپذیر نمیدانستند و با آنکه دو کمیسیون نظامی و مالی به ظاهر وجود داشت، اما قرارداد کان لم یکن شده بود. سیدضیاء برای متوجه نشان دادن خود، ابطال آن را اعلام کرد. حال آنکه محتوای قرارداد در حال عملی شدن بود و به لحاظ نظامی رضاشاه همان کارهایی را انجام داد که در کمیسیون نظامی مورد توجه قرار گرفته بود. در مساله خلع قاجاریه از سلطنت و روی کار آمدن سلطنت جدید پهلوی که افکار عمومی آن را سیاست انگلیسیها میداند، بخشی از واقعیت دیده میشود. در این جابجایی «سیاست موازنه مثبت» یعنی توازن و هماهنگ کردن روس و انگلیس موجب آن دگرگونیها شد. مذاکرات لئون کراسیس، نماینده بازرگانی شوروی در لندن منجر به یک توافق کلی درباره اختلافات بین دو کشور در قفقاز و ترکمنستان (آسیای مرکزی) و ایران شده بود. طبق این توافق دولت شوروی متعهد شده بود از تبلیغات کمونیستی و ضدانگلیسی (=امپریالیسم) در ایران دست برداشته و استقلال و تمامیت ارضی ایران را محترم بشمارد و در مقابل انگلیسیها هم از تقویت عناصر ضد انقلاب در قفقاز و ترکمنستان خودداری کنند و قوای خود را از آسیای مرکزی خارج سازند، در همین حال هر دو کشور خاک ایران را در کوتاهترین مدت تخلیه کنند. (تاریخ روابط خارجی ایران، تالیف عبدالرضا هوشنگ مهدوی، ص ۳۶۶)
از آن زمان است که تبلیغات شوروی دگرگون میشود. ایران عصر قاجاریه دوره فئودالیسم و سلطنت رضا شاه دوره بورژوازی ملی معرفی میشود و شخصیتهای برجسته ملی و دینی (مرحوم مدرس)، نیروهای ارتجاعی وابسته به فئودالیسم شناخته میشوند و عهدنامه مودت انعقاد مییابد. در آغاز سلیمان میرزای اسکندری به وزارت معارف منصوب میشود و در پایان تقی ارانی در زندان دیکتاتوری کشته میشود. فاعتبروا یا اولوالباب.
نظر شما :