اسناد جدید تسخیر سفارت: مخالفت کارتر با براندازی و حمله به ایران
ویرایش: مالکوم برن / ترجمه: شیدا قماشچی
تاریخ ایرانی: در ۴ نوامبر ۱۹۷۹، گروهی که خود را دانشجویان خط امام مینامیدند به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و کنترل مجموعه را به دست گرفتند، چندین دیپلمات آمریکایی و گاردهای نیروی دریایی را به همراه افراد دیگری به گروگان گرفتند. به این ترتیب معضلی ۴۴۴ روزه آغاز شد که دنیا را تکان داد، صحنهٔ سیاست ایران را از اساس زیرورو کرد و تصویر منفی از حکومت اسلامی این کشور را نزد غرب رقم زد.
با گذشت چهل سال، شناخت بحران گروگانگیری در ایران برای فهم روابط پیچیدهٔ میان ایران و آمریکا ضروری است. این ماجرا به سرعت به هستهٔ اصلی روایت آمریکا از جمهوری اسلامی بدل شد که این رژیم را به زیر پا گذاشتن قوانین بینالمللی و اصول اخلاقی پذیرفته شده در تمام جهان، متهم میکرد؛ دیدگاهی که از آن زمان به بعد بیشتر سیاستگذاری ایالات متحده را تحتالشعاع خود قرار داده است.
امروز، آرشیو امنیت ملی نمونهٔ کوچکی از اسناد از ردهبندی خارج شده مربوط به گروگانگیری را منتشر میکند. در این اسناد گزارشی از برژینسکی، مشاور امنیت ملی، موجود است که خواستار جایگزینی آیتالله خمینی و یا مداخلهٔ کامل نظامی شده است. (سند شمارهٔ ۷) کارتر آماده انجام هیچکدام از این گزینهها نبود ولی چنین گزینههایی نشان از میزان تهدیدآمیز بودن حوادث تهران داشتند.
این اسناد به زودی در کتابی تحت عنوان «سیاست آمریکا در قبال ایران: از انقلاب تا برجام، ۲۰۱۵-۱۹۷۸» منتشر خواهد شد. مجموعهای از ۲۰۰۰ سند «آرشیو دیجیتال امنیت ملی» که توسط انتشارات دانشگاهی ProQuest به چاپ خواهد رسید.
مقامات آمریکایی همواره سعی کردند تا حکومت ایران را خشن و غیرمنطقی بشمارند، از سوی دیگر حاکمان ایران از زمان قدیم دیدگاه خودشان را نسبت به ایالات متحده حفظ کردهاند، دیدگاهی که در آن آمریکا به طور مرتب حق حاکمیت کشورهای مختلف را نادیده میگیرد و بیش از هر چیز به دنبال منافع خویش در ایران است. این دیدگاه ایرانیان که انگیزهٔ اصلی تسخیر سفارت بود، به سال ۱۹۵۳ و کودتای آمریکایی و انگلیسی علیه نخستوزیر ایران محمد مصدق باز میگردد.
اگرچه سرنگونی مصدق با کمک و حمایت جمعی از طرفداران کودتا انجام گرفت، ولی تمایل علنی واشنگتن به دخالت در سیاستهای داخلی ایران در حافظهٔ جمعی ملت نقش بسته است.
شاه ایران، محمدرضا پهلوی، شخصی که بیشترین سود را از کودتا برد، به یک حاکم مستبد تبدیل شد که با انباشت قدرت، سرکوب حقوق سیاسی و توسعهٔ اجتماعی و فساد درباریانش نتوانست زمام امور را در دست بگیرد و همهٔ اینها ناخشنودی جامعهٔ ایران را رقم زدند. اگر شاه چنین نبود شاید حوادث سال ۱۹۵۳ تا این اندازه اهمیت نمییافتند.
اگرچه روابط شاه با حامیان آمریکاییاش، از آیزنهاور تا نیکسون، بسیار پیچیده بود ولی اپوزیسیون سیاسی ایران عقیده داشت که آمریکا بر افراط و زیادهرویهای شاه چشم میبندد و حتی او را تشویق میکند تا بر ضد منافع مردم ایران عمل کند.
تنفر عموم مردم از شاه در اواسط دههٔ ۱۹۶۰ تشدید شد، به خصوص پس از سرکوب خشونتآمیز تظاهرکنندگانی که به دعوت روحانی نوظهور روحالله خمینی به خیابان آمده بودند؛ روحانی که به فرمان شاه در سال ۱۹۶۳ دستگیر و به عراق تبعید شده بود. مهمترین دلیل محکوم کردن شاه توسط خمینی، تسلیم شدنش در برابر نفوذ نیروهای خارجی به خصوص آمریکا بود.
شرایط به همین ترتیب رو به وخامت گذاشت، تحول اقتصادی و فساد سرسامآور که با رونق نفت در دههٔ ۱۹۷۰ همزمان شد به وخامت اوضاع سرعت بخشید. تصمیم نیکسون برای تکیه کردن بر ایران به عنوان سپر مقاومت در برابر حملهٔ شوروی به خلیج فارس باعث شد تا فشاری که از سوی دیگر دولتهای آمریکایی بر شاه تحمیل میشد تا اصلاحات داخلی جدی صورت دهد، از میان برداشته شود. به کارکنان سفارت دستور داده شد تا از هر فعالیتی که موجب خشم شاه میشود - از جمله تماس با مخالفان او - خودداری کنند؛ همین محدودیت در نهایت باعث شد تا نتوانند برداشت درستی از میزان نارضایتی مردم از رژیم داشته باشند.
در سال ۱۹۷۷ زمانی که جیمی کارتر به قدرت رسید و یکسال پس از آنکه ایران را «جزیرهٔ ثبات در یکی از پرآشوبترین نقاط جهان» دانست، کشور در آستانهٔ انقلاب بود. کارتر علیرغم ادعایش در زمینهٔ حقوق بشر، از منظر روحانیون مخالف رژیم، همدست شاه در سرکوب خشونتبار تظاهرکنندگان در پایان سال ۱۹۷۸ به شمار میرفت. در ۱۶ ژانویه ۱۹۷۹، محمدرضا شاه از کشور خارج شد و دو هفته پس از آن [آیتالله] خمینی بعد از سالها تبعید به ایران بازگشت.
۲۵ سال سرکوب روزافزون تحت سلطه شاه و این باور که واشنگتن در زیادهرویهای شاه دست داشته، یکی از انگیزههای اصلی گروگانگیران در نوامبر ۱۹۷۹ بود. اما با این وجود بازگشت رهبر کاریزماتیک شیعه از تبعید هم مسیر تضمینی برای مسیر پیش روی سیاست ایران نبود. ایران پس از انقلاب بحرانهای فراوانی را پشت سر گذاشت: تظاهرات سیاسی، قیامهای قومی و قبیلهای، بمبگذاری و دیگر ناآرامیها.
به گفتهٔ تسخیرکنندگان سفارت، یکی از دغدغههای اصلیشان این بود که به حرکتی دراماتیک و سمبلیک دست بزنند تا از مواضع [آیتالله] خمینی پشتیبانی کرده باشند.
چندین واقعه که در آن زمان رخ داد را میتوان از دلایل تسخیر سفارت برشمرد. یکی از این دلایل، ابراز خشم آمریکا از نحوهٔ برخورد مقامات انقلابی با شهروندان ایران بود. برای تهران چنین بیانیههایی نشان از تلاش واشنگتن برای دخالت در امور داخلی ایران داشت. جالب اینجاست که دولت کارتر به سختی در تلاش بود تا روابط حسنهای با میانهروهای دولت موقت برقرار کند و حتی با شخصیتهای مذهبی که هنوز جایگاه سیاسی نداشتند تماس برقرار کرد. اما قسمت اعظم این تلاشها بینتیجه ماند؛ اگرچه چنین چیزی مایهٔ شگفتی نیست زیرا باید در نظر داشت که هدف از انقلاب ممانعت از حضور آمریکا در ایران بود.
در روز ۱۷ می ۱۹۷۹، مجلس سنای آمریکا برای ابراز مخالفت با روشهای به کار گرفته شده توسط ایران، لایحهای را تصویب کرد و در آن اعدامهایی که به دستور دادگاه انقلاب انجام میشد را محکوم کرد.
تصویب این لایحه، هرچند که حرکتی نمادین بود، بر ایران سخت گران آمد. به خصوص آنکه یکی از حامیان تصویب لایحه، جیکوب جاویتس سناتور جمهوریخواه نیویورک، «صهیونیست» بود و با شاه و رژیم سابق مراوداتی داشت که از آن جمله میتوان به روابط اقتصادی میان همسر جاویتس و کمپانی ایران ایر اشاره کرد.
شدت واکنش تهران، به رهبری شخص [آیتالله] خمینی، واشنگتن را آشفته کرد؛ تصویب این لایحه نشان از نیت شوم آمریکا داشت یعنی همان چیزی که گروگانگیرهادر پی مبارزه با آن بودند.
یکی از دلایل اصلی و بیشتر شناخته شدهٔ تسخیر سفارت در ۴ نوامبر، تصمیم دولت کارتر برای اجازهٔ ورود شاه به آمریکا برای معالجه بود. کارشناسان امور ایران در وزارت امور خارجهٔ ایالات متحده برای چندین ماه پیاپی هشدار دادند که چنین تصمیمی پیامدهای عظیمی برای سیاست ایالات متحده در بر خواهد داشت و جان دیپلماتهای آمریکایی حاضر در ایران را به خطر خواهند انداخت، اما مشاوران ارشد کارتر همگی یکصدا شدند تا مجوز ورود شاه به آمریکا صادر شود.
فشار شدید حامیان قدرتمند شاه در آمریکا (بیش از همه چهرههای شناخته شدهٔ جمهوریخواه همچون نیکسون، کیسینجر و دیوید راکفلر)، هزینهٔ رها کردن یکی از وفادارترین متحدین آمریکا در مبارزه با کمونیسم و همچنین دیدگاه شخصی کارتر از دلایل اصلی اتخاذ این تصمیم بود. پرزیدنت کارتر کاملاً به خطرهای پیش رو آگاه بود و از مشاورانش درخواست کرد تا به او بگویند که پس از تسخیر سفارت چه باید کرد.
بالاخره شاه در ۲۲ اکتبر ۱۹۷۹ وارد نیویورک شد ولی تسخیر سفارت به سرعت در واکنش به این عمل صورت نگرفت. شاید به این دلیل که تسخیرکنندگان تنها چند هفته پیش از اشغال سفارت شروع به برنامهریزی کرده بودند.
آخرین حادثه که به نظر میرسد به حمله به سفارت ختم شد در ۳ نوامبر اتفاق افتاد. مشاور امنیت ملی زبیگنیو برژینسکی، شخصی که در مقابله با نیروهای اپوزیسیون شاه شهرت داشت، در سالگرد انقلاب کشور الجزایر در شهر الجزیره با رئیس دولت موقت - مهدی بازرگان - دیدار کرد. این دیدار از کانال تلویزیونهای بینالمللی پخش و سرخط خبرهای روزنامههای جهانی شد، همچنین باعث شد تا دانشجویان ایرانی به یک نتیجهگیری اغراق شده برسند با این مضمون که آمریکا بار دیگر عملیاتی ترتیب داده تا رژیم ایران را تغییر دهد، عملیاتی مشابه کودتایی که در سال ۱۹۵۳ انجام شد. آنها تصمیم گرفتند روز بعد عملیات خود را آغاز کنند تا هرگونه امکان اجرای عملیات از جانب آمریکا منتفی شود.
ماجرای گروگانگیری مملو از طعنه و کنایه بود و ملاقات بازرگان و برژینسکی نخستین بخش طعنآمیز این ماجراست. در حقیقت این دیدار به پیشنهاد کاردار آمریکا در ایران، بروس لینگن صورت گرفت. او که بالاترین مقام آمریکایی گروگان گرفته شده به شمار میآید، پیشتر به نخستوزیر ایران پیشنهاد داد تا از موقعیت فراهم شده در الجزیره استفاده کرده و با مقامات ارشد آمریکایی دیدار کند.
نکتهٔ دیگر آنکه ایالات متحده نه توان اجرای یک کودتای دیگر در ایران را داشت و نه قصد انجام آن را. برخلاف ارزیابی دانشجویان و اکثر مقامات ایرانی، میان دنیای سال ۱۹۷۹ با ۱۹۵۳ تفاوتهای عظیمی وجود داشت.
جیمی کارتر شباهتی به آیزنهاور نداشت و همانند او از هراس شدید از کمونیسم رنج نمیبرد. (دستکم تا زمان اشغال افغانستان توسط شوروی در دسامبر ۱۹۷۹)
از سوی دیگر ایالات متحده در وضعیتی نبود که بتواند دست به عملیاتی خصومتآمیز علیه ایران دوران انقلاب بزند، یک آنکه آنها اطلاعات بسیار کمی از اوضاع و گردانندگان آن در دست داشتند (حتی کمتر از آنچه از شاه و رژیمش میدانستند) و در واقع با گروههای مخالف انقلاب کوچکترین تماسی نداشتند.
علیرغم آنکه تعداد بسیار زیادی مشغول طرح توطئه علیه انقلاب بودند؛ اسناد قابل توجهی وجود دارد که نشان میدهد افراد بسیار زیادی به صورت مستقل یا گروهی، چه در داخل ایران چه در خارج از کشور، با واشنگتن تماس گرفتند با اطمینان از اینکه توان سرنگونی حکومت اسلامی را دارند اما آمریکاییها پیش از اشغال سفارت، همهٔ این تقاضاها را رد کردند.
درعین حال هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد آمریکاییها به غیر از تلاش برای ایجاد رابطه با ایرانیان داخل نظام سیاسی، با گروههای دیگری تماس داشتهاند. اسناد معتبری موجود است که خود برژینسکی، رئیسجمهور را برای انجام انواع مداخلههای نظامی علیه ایران تحت فشار قرار داده ولی رئیسجمهور و دیگر مقامات ارشد از جمله رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا این گزینهها را رد کردند. اگرچه همانطور که این مقاله نشان میدهد، پس از اشغال سفارت بار دیگر گفتوگو دربارهٔ حملات نظامی و مداخلهٔ سیاسی از سر گرفته میشود (و بار دیگر رد میشوند).
از سوی دیگر، سازمانهای اطلاعاتی آمریکا نیز به هیچ وجه به اندازهٔ شهرتشان قوی نبودند. دولت کارتر با وجود مخالفتهای بسیار، مقادیر زیادی از نیروی اطلاعاتی انسانی سیا را محدود کرد تا دیدگاه مردم نسبت به این سازمان تغییر یابد. همانطور که اشاره شد، توانایی آمریکا در گردآوری اطلاعات پیشتر محدود شده بود، چه برسد به انجام عملیاتی مخفی در سطوح بزرگی همچون تغییر رژیم حاکم در ایران.
اندکی پس از گروگانگیری، یکی از افسران سیا که از کارمندان برژینسکی بود نزد رئیس خود گلایه میکند: «بسیار مضحک است که تا این حد به ما اتهام جاسوسی از طریق سفارتمان در تهران وارد شود در حالیکه ما به اندازهٔ بسیار کمی فعالیت داشتیم.» (سند شماره ۵)
ورای تراژدی انسانی که چندین تن از کارکنان سفارت در طی گروگانگیری تجربه کردند، ماجرای گروگانگیری عواقب سنگین سیاسی در برداشت که اکثر آنها به طور مستقیم به ضرر ایران تمام شدند. از جمله آنکه رژیم ایران به تندی مورد قضاوت قرار گرفت و کشور ایران از باقی جهان منزوی شد. این انزوا سبب شد تا بسیاری از مهرههای تاثیرگذار در غرب، حکومت ایران را غیرقابل اعتماد توصیف کنند. به این ترتیب افکار داخلی، به خصوص در آمریکا، چنان شکل گرفت که دیگر نتوان سیاستهایی را اتخاذ کرد که به سود ایران - یکی از مهمترین کشورهای منطقه - باشد.
در همان زمان، بحران گروگانگیری باعث شد تا جنگ بسیار سنگین ایران - عراق شتاب بیابد، زیرا طبق محاسبات صدام حسین ایران در موقعیت بسیار آسیبپذیری قرار گرفته بود. بعدها در حین جنگ، بیاعتمادی و خصومت غربیها، که بخشی از آن نتیجهٔ گروگانگیری بود، سبب شد تا از ایران حمایت نکنند؛ (اگرچه این ایران بود که هدف تجاوز نیروهای عراقی قرار گرفته بود) بعدها غربیها این بهانه را یافتند تا شرکت در جنگ مستقیم با نیروهای ایران را توجیه کنند.
بحران گروگانگیری همچنین سبب شد تا عموم مردم آمریکا احساس کنند که ایالات متحده در سطح جهانی قدرتی ندارد و بدون شک افکار عمومی در انتخاب مجدد کارتر تاثیر گذاشت و رونالد ریگان را وارد کاخ ریاست جمهوری کرد. ریگان خود از این بحران درسهایی فرا گرفت و عهد کرد که هرگز در موقعیت آسیبپذیر کارتر قرار نگیرد - اگرچه او نیز در نهایت ضربهٔ سیاسی متحمل شد و بار دیگر کشورش را در نتیجهٔ ماجرای ایران - کنترا در موقعیت ضعف قرار داد. (روشهای گروگانگیری که توسط حزبالله و دیگر گروهها در لبنان اخذ شد بدون شک تحت تاثیر گروگانگیری در تهران بود).
بحران گروگانگیری حتی به صدور دستوراتی همچون آمادگی ارتش به عنوان یک پیشنهاد جدی در گزارش هالووی (سند شماره ۱۰) انجامید که پس از شکست در انجام عملیات نجات، توانایی عملیات ویژه آمریکا را بالا برد.
طی ماههای آینده، آرشیو امنیت ملی بخشهای از کتاب الکترونیکی در دست انتشار «سیاست ایالات متحده در قبال ایران: از انقلاب تا برجام، ۱۹۷۸ تا ۲۰۱۵» را منتشر خواهد کرد.
سند شماره ۱: تلگراف از سفارت آمریکا در بغداد به وزیر امور خارجه، فوق محرمانه، ۱۷ آگوست ۱۹۵۳
منبع: سازمان آرشیو ملی
دغدغهٔ اصلی دانشجویان پیرو خط امام این بود که آمریکا در تلاش است تا بار دیگر کودتایی همچون کودتا علیه دکتر محمد مصدق در سال ۱۹۵۳ را ترتیب دهد. بحثی که اخیراً به شدت مورد توجه قرار گرفته اینست که سیا و سازمان اطلاعاتی بریتانیا در سرنگونی مصدق به چه میزان نقش داشته اند.
این تلگراف از سفارت آمریکا در بغداد ارسال میشود، جایی که شاه پس از شکست اولین طرح کودتا به آنجا فرار کرد. مدارک غیرقابل انکاری وجود دارند که نشان میدهند آمریکا نقش اساسی در کل ماجرا ایفا کرده است، کودتایی که دو روز پس از فرار شاه مصدق را سرنگون کرد. (رجوع کنید به تذکرات سفیر آمریکا به شاه برای آنکه حضور ایادی بیگانه در این عملیات را انکار کند.)
مسالهٔ اساسی که باید در زمینهٔ اشغال سفارت در ۱۹۷۹ در نظر داشت نقش آمریکا در تلاش برای سقوط نخستوزیر ایران است، موضوعی که حداقل بخشی از انگیزهٔ دانشجویان برای اشغال سفارت را در بر میگیرد.
سند شماره ۲: تلگراف بروس لینگن به وزارت امور خارجه، «ابراز تمایل شاه برای اقامت در ایالات متحده»، محرمانه، ۲۸ جولای ۱۹۷۸
منبع: قانون آزادی اطلاعات
تصمیم آمریکا برای صدور مجوز ورود شاه به این کشور به قصد معالجه، یکی از دلایلی بود که به سرعت به واکنش تسخیرکنندگان منجر شد. مهمترین نگرانی مقامات آمریکایی این بود که چنین تصمیمی کارکنان سفارت در ایران را در معرض خطر قرار دهد. این تلگراف از کاردار سفارت، بروس لینگن، با جزئیاتِ تمام بدترین احتمال ممکن را متصور میشود. او تمام پیشبینیهای احتمالی را نیز به نامهاش اضافه میکند. دیگر مقامات آمریکایی نزدیک به کارتر هم همین پیشبینیها را داشتند.
سند شماره ۳: گزارش زبیگنیو برژینسکی به پرزیدنت کارتر، «شاه»، محرمانه، ۲۰ اکتبر ۱۹۷۹
منبع: سازمان آرشیو ملی
این گزارش از برژینسکی به پرزیدنت کارتر راجع به پذیرش شاه در آمریکاست. در پایان گزارش هم دستنوشته وجود دارد که تصمیم سرنوشتساز کارتر مبنی بر صدور مجوز ورود شاه را ثبت کرده است.
سند شماره ۴: تلگراف سیا از تهران به رئیس سازمان، محرمانه، ۴ آوریل ۱۹۷۹
منبع: اسناد لانهٔ جاسوسی
یکی از مهمترین پیامدهای تسخیر سفارت، تصرف مقادیر زیادی از اسناد محرمانهٔ ارزشمند توسط دانشجویان بود. کارکنان سفارت تمام تلاششان را کردند که تمامی اسناد مهم را آتش زده و یا تکه تکه کنند، تا زمانی که گروگانگیرها وارد شدند و آنها را متوقف کردند. در کمال ناباوری، ایرانیها موفق شدند تا اسناد بریده شده را به یکدیگر بچسبانند (همانند این سند)، آنها را به شکل کتاب درآورده و در دکهای مقابل سفارت کتابها را به فروش برسانند.
سند شماره ۵: گزارش پال هنز به زبیگنیو برژینسکی، «تفکراتی در باب ایران»، محرمانه، ۹ نوامبر ۱۹۷۹
منبع: کتابخانهٔ جیمی کارتر
پال هنز یکی از مقامات سیا بود که در زمینههای مختلف فعالیت میکرد، در این دورهٔ به خصوص او بر رادیوهای شوروی و پروپاگاندا تمرکز داشت. ممکن است برژینسکی از او خواسته باشد تا در مورد بحران ایران بررسی انجام دهد و ارزیابی خود را در این زمینه ارائه دهد. این سند از آنجایی جالب است که نشان میدهد تا چه اندازه واهمه از مداخلهٔ شوروی میان همهٔ مقامات و در تمام طول دوران جنگ سرد فراگیر بوده است.
سند شماره ۶: کمیتهٔ ویژهٔ هماهنگی، خلاصهای از نتیجهگیری جلسه، «ایران»، بسیار محرمانه و حساس، ۸ نوامبر ۱۹۷۹
منبع: کتابخانهٔ جیمی کارتر
بلافاصله پس از گروگانگیری، کمیتهٔ ویژهٔ هماهنگی دولت کارتر به عنوان زیرمجموعهای از شورای امنیت ملی، به منظور مشورت برای آنچه که باید انجام داد تشکیل جلسه میدهد. این نمونه سند نشان میدهد که میزان مسائل مورد بحث در این جلسات که برای چندین ماه و هر روزه برگزار میشد تا چه حد گسترده بوده است.
سند شماره ۷: یادداشت زبیگنیو برژینسکی به پرزیدنت کارتر، «گزارش اتاق سیاه»، فوق محرمانه، حدود ۲۰ نوامبر ۱۹۷۹
منبع: کتابخانهٔ جیمی کارتر
مشاور امنیت ملی کارتر، زبیگنیو برژینسکی، تمایل خود به برخورد سنگین با مخالفین شاه در ماههای پیش از انقلاب را علناً اعلام کرده بود. این یادداشت غیرمعمول (مشخص نیست که اتاق سیاه چیست) مجموعهای از اقدامات و برخوردهای سنگین را که توسط گروهی از مقامات ناشناس بررسی شده در اختیار کارتر قرار میدهد، کارتر به مشاورانش توصیه کرده تا «بسیار محتاطانه عمل کنند».
سند شماره ۸: یادداشت زبیگنیو برژینسکی به پرزیدنت کارتر، «گزارش هفتگی شورای امنیت ملی، شماره ۱۲۲»، فوق محرمانه، ۲۱ دسامبر ۱۹۷۹
(به همراه یادداشتهایی به دستخط کارتر)
منبع: کتابخانهٔ جیمی کارتر
برژینسکی، آنطور که در این سند گزارش هفتگی به رئیسجمهور مشخص است، همچنان به برخورد سرسختانه با ایران معتقد بوده است. او مانند اسناد قبلی، بیتاب آنست که رئیسجمهور، امکان حملهٔ نظامی و اقدام برای براندازی آیتالله خمینی را در نظر داشته باشد. همانطور که از دستنوشتهٔ کارتر مشخص است، او مخالفتی با اقداماتی از این دست ندارد مگر اینکه با «محکومیت» بینالمللی مواجه شوند. در پایان، غیر از تلاش برای نجات گروگانها، دولت وی هیچکدام از پیشنهادات برژینسکی را نپذیرفت.
سند شماره ۹: تلگراف سیا به رئیس سازمان، محرمانه، ۲۷ ژانویه ۱۹۸۰ (مختصر شده)
یکی از معدود داستانهای مثبتی که در دوران گروگانگیری اتفاق افتاد، خروج محرمانه شش دیپلمات آمریکایی از ایران بود که به سفارت کانادا در تهران پناه برده بودند. سفیر کانادا کن تیلور و دیگر همکارانش به دلیل کمک به خروج محرمانه شش دیپلمات از ایران و همکاریشان با سیا، مدال افتخار دریافت کردند. این تلگراف که به شدت خلاصه شده است، اطلاعات مربوط به ماجرای
«مهمانان خانه» را در بر دارد که بعدها در فیلم آرگو به شهرت رسید.
سند شماره ۱۰: گزارش نهایی گروه بررسی عملیات ویژه، فوق محرمانه، جولای ۱۹۸۰
منبع: قانون آزادی اطلاعات
عملیات نجات گروگانها در ۲۴ و ۲۵ آوریل، شاید یکی از تاریکترین لحظات ریاست جمهوری کارتر باشد. پس از طوفان شن و دیگر مشکلات پیش آمده که به تصمیمگیری برای لغو عملیات انجامید، دو هلیکوپتر با یکدیگر تصادف کرده و منهدم شدند و ۸ نفر از سرنشینانشان در خاک ایران جان باختند. عملیات که از مدتها پیش برنامهریزی شده بود، چندان مورد بحث و گفتگو قرار نگرفته بود و این موضوع یکی از دلایل استعفای وزیر امور خارجه سایرس ونس شد.
اگرچه بحثها کاملاً فرضی است ولی اختلاف نظر گستردهای در مورد امکان موفقیت این طرح وجود دارد. گزارش هالووی، که این بار با استناد به قانون آزادی اطلاعات از ردهبندی محرمانه خارج شده است، جوانب فنی این عملیات را بررسی میکند و در کنار اقدامات دیگر، افزایش توان عملیات ویژه آمریکاییان را توصیه میکند.
منبع: آرشیو امنیت ملی
نظر شما :