جودیث یافه در گفتوگو با تاریخ ایرانی: گروگانگیری در سفارت آمریکا علت شکست کارتر نبود
سامان صفرزائی
خانم یافه میگوید به غیر از ایران، حزبالله لبنان نیز در دهه هشتاد به گروگانگیری غربیها دست زد. او همچنین به این باور رایج در ایالات متحده اشاره میکند که تیم ریگان از مقامات تهران خواسته بودند تا آزادی گروگانها را به پس از آغاز کار دولت وی موکول کنند. او معتقد است مردم امریکا جیمی کارتر را به خاطر وقوع بحران گروگانگیری ملامت نکردند و ریشه شکست کارتر را در جای دیگری میبیند.
یافه حدود بیست سال به عنوان تحلیلگر ارشد اداره اطلاعات و آنالیز (DI) در سازمان مرکزی اطلاعات ایالات متحده امریکا در بخش آسیای نزدیک و جنوبی خدمت کرده است. او متخصص ایران، عراق و خلیج فارس در امور امنیتی و اسلام سیاسی است. وی نویسنده کتابهای «خاورمیانه در سال ۲۰۱۵، تاثیر گرایشهای منطقهای بر برنامهریزی استراتژیک ایالات متحده»، «ایالات متحده و خلیج فارس» و «تاثیرات استراتژیک ایران اتمی» است.
***
برای آغاز بحث، میخواهم این پرسش را مطرح کنم که چرا دولت کارتر تدابیر لازم برای جلوگیری از حمله انقلابیون به سفارت امریکا در تهران را پیشبینی نکرده بود؟ آن هم پس از آنکه یک بار در چهارم فوریه ۱۹۷۹ به سفارت امریکا حمله شده بود؟
ایالات متحده اعتقاد داشت که دولت جدید در تهران به التزامهای بینالمللیاش احترام میگذارد و از هیاتهای دیپلماتیک محافظت به عمل میآورد. نماینده امریکا، سفیر ویلیام سولیوان، تلاش میکرد تا با نماینده دولت پسا- شاه ملاقات کند. او در خاطراتش میگوید بر این باور بوده است که شاه باید برود و مایل بوده تا مقامات جدید را بشناسد. موضع وی برخلاف نظر زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی بود که گمان میکرد شاه باید از حمایتهای بیشتری برخوردار شود. (نگاه کنید به خاطرات برژینسکی و ویلیام سولیوان: «ماموریت به ایران»)
در ایران عموما دو نظر برای توضیح دلایل حمله به سفارت امریکا وجود دارد. نخست آن را مرتبط با سیاستهای امریکا از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۷۹ در حمایت از شاه میدانند به ویژه تلاش شاه برای سرنگون کردن دولت دموکراتیک محمد مصدق. آیا واقعا عملکرد امریکا در این دوره ۲۵ ساله آنقدر هولناک بود که به چنین خشمی بدل شود؟ با در نظر گرفتن اینکه اتفاقا میراثداران فکری مصدق – دولت موقت – کاملا مخالف تسخیر سفارت بودند و دانشجویان پیرو خط امام و رهبران روحانی انقلاب اساسا در جهت فکری مصدق نبودند که حالا بخواهند انتقامجویی کنند، به نظر شما ایالات متحده در سال ۱۹۷۹ مستحق چنین خشم انقلابی دانشجویان بود؟
متوجه پرسش شما نمیشوم. مطمئنا کودتای ۱۹۵۳ در اینجا و ایران بدنام است. اما سیاستگذاران امریکا در دهه ۱۹۵۰ در بحبوحه جنگ سرد این اعتقاد را داشتند (اگرچه اشتباه) که مصدق یک کمونیست است، آن هم به این دلیل که نفت را ملی کرده و روابط دوستانهای با مسکو دارد. امروز این اعتقاد ابلهانه به نظر میآید اما آن دوران متفاوتی بود، شوروی در حال توسعه تمام مرزهایش بود. نمیدانم دانشجویانی که سفارت را اشغال کردند به مصدق فکر میکردند اما تا حدودی اطمینان دارم که روحانیون آن زمان به دلایلی علاقهای به مصدق نداشتند. یک چیز برای من مشخص است، ملیسازی نفت توسط مصدق و صدام حسین در عراق ۱۹۷۰ حرکتهای محبوبی بودند. من پاسخ سوال آخر را نمیدانم.
لطفا کمی پیرامون میراث گروگانگیری در فضای بینالمللی دهه هشتاد و جنگ سرد سخن بگویید. چقدر این موضوع در روابط بینالمللی بیسابقه بود؟ چقدر این اعلان جنگ علیه صلابت یک ابرقدرت، بر جایگاه ایالات متحده و نظم بینالمللی حاکم بر آن دوره تاثیر گذاشت؟
در دهه هشتاد دو گروگانگیری رخ داد که ایران و غرب را در بر گرفت. اشغال سفارت و همچنین گروگانگیری امریکاییها در ایران و دیگری گروگانگیری اروپاییها توسط حزبالله در لبنان. میراث واقعه اشغال سفارت در آینده روابط ایران و ایالات متحده مهم بود. تیم امریکایی که دستورات کارتر را نمایندگی میکرد برای هجده ماه مذاکره کردند تا تنها بفهمند ایران از احترام به توافقنامه آزادی گروگانها تا زمان آغاز به کار ریاستجمهوری رونالد ریگان سرباز میزند. خیلی از مردم اینجا هنوز به ادعای گری سیک در کتاب «سورپرایز اکتبر» معتقدند که که نمایندگان دولت آینده ریگان، تهران را قانع کردند که آزادی گروگانها را به تاخیر بیندازد تا از طرفداری دولت ریگان بهرهمند شود.
در میان مذاکرهکنندگان امریکایی دوره کارتر، وارن کریستوفر وزیر امور خارجه هم بود که از ناکامی ماموریتش عصبانی و ناامید بود. نتیجه گروگانگیری و ناتوانی پرزیدنت کارتر در حل آن، به قیمت انتخابات ۱۹۸۰ تمام شد. وقتی کریستوفر در سال ۱۹۹۳ توسط پرزیدنت کلینتون به وزارت امور خارجه منصوب شد، همه اینجا دریافتند که ترمیم روابط با ایران در آینده نزدیک بعید خواهد بود.
پس از این اتفاق ایالات متحده نگران راه افتادن موجی شبیه به این در کشورهای انقلابی، اسلامی و مخالف ایالات متحده نبود؟ به باور شما اقدام ایران امکان تکرار چنین اقداماتی را در سطح جهان بیشتر کرد؟
نگرانی خیلی زیادی وجود نداشت. تعداد کمی از دولتها به دیده اغماض به گروگانگیری نگاه کردند یا از آن حمایت کردند.
یکی از مسائلی که در سیاست امریکا در مواجهه با بحران گروگانگیری قابل تامل است، تن ندادن اولیه دولت کارتر به خواسته دانشجویان انقلابی است. به دیگر بیان امریکا از یک طرف ۶۶ دیپلمات خود را در خطر میدیدید و از دیگر سو باید به خاطر شهروندان خود، شاه را به عنوان یک شهروند غیرامریکایی از این کشور اخراج میکرد و سرانجام هم شاه را دسامبر ۱۹۷۹ از امریکا خارج کردند. اخراج شاه از امریکا چقدر با «شرف ملی» امریکایی در تضاد بود؟ برژینسکی بحث «شرف ملی» را در این قضیه بسیار دخیل میداند. ما بعدها مثلا در جنگ عراق هم با چنین وضعیتهای پیچیدهای مواجه شدیم. سر سربازان امریکایی قطع میشد اما امریکا به گروگانگیرها باج نمیداد.
متوجه را منظورتان نمیشوم، شاه برای مراقبتهای پزشکی به ایالات متحده دعوت شده بود نه به عنوان پناهگاهی امن. او ترجیح داد به مصر برود چرا که عقیده داشت انقلاب شکست خواهد خورد و او به خانه باز خواهد گشت و مصر از امریکا به تهران نزدیکتر بود. من تصور نمیکنم که کارتر سعی در خشنود کردن دانشجویان داشته است. او احساس التزام میکرد نسبت به مردی بسیار مریض که علاقهای به او نداشت اما هیچ تعهدی برای بازگرداندن وی به ایران انجام نداد.
موضع شوروی در قبال این گروگانگیری چگونه بود؟ آیا مسکو با ایالات متحده ابراز همدردی کرد؟
نمیدانم، اما به خوبی میدانم که مسکو علاقهای نداشت که شهروندانش در هیچ جایی به گروگان گرفته شوند. حزبالله اوایل دهه هشتاد روسها را در لبنان به گروگان گرفت و هزینه گزافی بابت این کار پرداخت کرد.
نظر افکار عمومی ایالات متحده پیرامون نحوه مواجهه با بحران گروگانگیری به چه ترتیب بود؟ آیا احساسات ملی در امریکا به نفع انجام عملیات نظامی علیه تهران بود؟ جامعه امریکا چقدر در بحران گروگانگیری صدمه دیده بود؟
جامعه امریکا از گرفتار شدن گروگانها، تهدیدهایی که متوجه جان آنها بود و تخلف ایران از معاهدات بینالمللی پریشان و اندوهگین بود. مردم امریکا از تلاشهای دولتشان حمایت کردند. من میگویم جامعه ایران و منافع آن بیش از جامعه امریکا و منافعش صدمه دید. وقتی جمهوری اسلامی درگیر جنگ با عراق شد، چه کسی آنجا بود تا همدردی کند یا از حقوق ایرانیان حمایت کند؟
چه دلایلی باعث شد تا جامعه امریکا از جیمی کارتر سرخورده شود. او تقریبا تمامی راهها برای آزادی گروگانها را رفت، حتی عملیات نظامی نافرجامی را نیز انجام داد. در نهایت نیز بدون هیچ تلفاتی گروگانها به خانه بازگشتند. با این حال کارتر چرا در انتخابات سال ۱۹۸۰ رای نیاورد؟
مردم پرزیدنت کارتر را به خاطر وقوع بحران گروگانگیری ملامت نکردند. شکست در جای دیگر ریشه داشت، شامل عدم درک سیاستهای پشت انقلاب ایران بود. فکر نمیکنم کارتر اعتقاد داشته باشد که او گروگانها را آزاد کرده اما او به خوبی شاهد شکست تلاش در مجبور کردن ایران به احترام به تعهداتش بود. سربازانی که سعی در نجات نظامی گروگانها داشتند کشته شدند و هیچ کس در تهران و واشنگتن مطمئن نبود فرجام سرنوشت گروگانها چه میشود. تهدید علیه جان آنها به شدت علنی و بسیار دهشتآور بود.
کمی راجع به میراث این گروگانگیری بر روابط مخدوش جمهوری اسلامی و ایالات متحده بگویید. چقدر سایه گروگانگیری بر سر دیپلماسی تهران - واشنگتن سنگینی میکند؟ جمهوری اسلامی با عربستان، بریتانیا، فرانسه و مصر در طی این سی سال روابط تیرهای داشت اما در نهایت توانست ارتباط دیپلماتیکی برقرار کند. چرا این اتفاق در رابطه با ایالات متحده نیفتاد؟
من نمیتوانم به این پرسش پاسخ دهم. شما باید جوابش را بگویید. چرا ایران از حل اختلافاتش با ایالات متحده بیمیل و ناتوان بوده است. روابط ایران با مصر، بریتانیا، عربستان سعودی و فرانسه خوب نیست. سفر تعداد اندکی از اعضای اخوانالمسلمین یا اروپاییها یا شاهزادگان عرب خلیج فارس به تهران به معنای روابط خوب نیست. روابط دیپلماتیک ـ آنچنان که شما میگویید ـ به ویژه از زمان ناکامی ایرانیها در درک بهار عربی، گزارش تهدیدهای ایران علیه دولتهای خلیج فارس و شکست مذاکرات اتمی، بسیار تضعیف شده است.
در داخل ایران برقراری رابطه با امریکا همیشه به عنوان «ابزاری» در دست نیروهای سیاسی قرار گرفته است تا یکدیگر را تحت فشار قرار دهند. اوایل دهه نود وقتی نیروهای طرفدار هاشمی از لزوم برقراری رابطه مستقیم با امریکا میگفتند، چپها آنها را مورد حمله قرار میدادند، و در سال ۷۶ وقتی نیروهای چپ حامی خاتمی به قدرت رسیدند، و از تنشزدایی با واشنگتن سخن گفتند، محافطهکاران به آنها حمله کردند. این نزاعهای داخلی خود باعث شد تا جمهوری اسلامی تا امروز نتواند سیاست مشخصی در ارتباط با امریکا تبیین کند. آیا در امریکا نیز چنین اتفاقی افتاد؟ جمهوریخواهان و دموکراتها آیا ایران را به مسالهای برای فشار به یکدیگر بدل کردند یا اینکه امریکاییها توانستند سیاست مشخصی برای برقراری رابطه با ایران تبیین کنند؟
من هم در این خصوص متعجب هستم. اتهام خیانت به دلیل تمایل برای رابطه با ایالات متحده، یک سلاح سیاسی است که توسط مخالفان هر کسی که در تهران در قدرت باشد، استفاده میشود. نشانه پر معنایی از نیتها نیست. من شخصا شک دارم که اهمیت داشته باشد چه کسی در ایران در قدرت باشد، گروههای سیاسی در تهران و در ایالات متحده از این خطابه بیشتر برای مصرف سیاست داخلی استفاده میکنند تا به عنوان هدف حقیقیشان.
نظر شما :