آخرین بازی برژینسکی؛ مشاوری که ناجی نشد
شطرنجبازی که در مصاف با ایران کیش شد
تاریخ ایرانی: یکی از عکسهای ماندگار آلبوم مذاکرات صلح کمپدیوید، زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی ایالات متحده در دوره ریاست جمهوری جیمی کارتر را نشان میدهد خیره به صفحه شطرنج، نشسته روبروی مناخیم بگین نخستوزیر اسرائیل؛ هر دو متولد لهستان، یکی راهیافته به مهمترین پست امنیتی کاخ سفید آمریکا و دیگری راهبرده به دفتر نخستوزیری اسرائیل. در حاشیه مذاکرات صلح اعراب و اسرائیل، وقت چیدن مهرهها، بگین به برژینسکی میگوید که آخرین بار که شطرنج بازی کرده ۳۸ سال پیش بوده و همین حرف موجب شد برژینسکی او را دستکم بگیرد و با یک اشتباه ببازد. برژینسکی فوراً خواست که یک بار دیگر بازی کنند. این بار جدیتر بازی کرد و به سادگی برد.
این مشاور امنیتی بعد از هر شکستی میخواست دوباره بازی کند. حتی وقتی در پنجم اردیبهشت ۱۳۵۹، هواپیماها و هلیکوپترهای آمریکایی در جریان عملیات نجات در صحرای طبس زمینگیر شدند، همراه آنها شیشه عمر دولت دموکرات کارتر نیز به زمین خورد و شکست. گری سیک همکار بانفوذ برژینسکی او را از یک بازی جدید برای آزادی گروگانهای آمریکایی در تهران برحذر میدارد: «عملیات جدید باید موفق شود، وگرنه وضع را از اینکه هست، بدتر میکند.» از جمله مشکلات این عملیات، نبود اطلاعات دقیق درباره محل نگهداری گروگانها بود.
قلب این مبارزهجوی خستگیناپذیر، عاشق مسابقه و رقابت و بردن، عصر جمعه، پنجم خرداد، در ۸۹ سالگی از کار ایستاد؛ به گفته دخترش «میکا» او در «آرامش» درگذشت. اما دوره مسئولیت او در دولت کارتر با آرامش نگذشت. این دو - برژینسکی و کارتر - دو شخصیت جداگانه داشتند، ولی به نوشته گری سیک، «هرگز نمیتوانستند دوست نزدیک هم باشند اما میتوانستند مکمل هم باشند. کارتر از وضع موجود ناراضی بود و میتوانست از قدرت خود برای تغییر اوضاع استفاده کند. برژینسکی مردی بود با انرژی بیپایان که دائم به دنبال طرحهای جدید میرفت. او پیوسته عقاید نویی را مطرح میکرد و برای نیل به آنها در قید و بند شرایط موجود باقی نمیماند. شاید کارتر عقاید او را بیشتر از آنکه پذیرفته باشد، رد کرده باشد، اما نوآوریهای جسورانه او را ارج مینهاد.» (همه چیز فرو میریزد)
شاه ایران هم در روزهای بحران، گیرنده دو پیام از آمریکا بود که از همین تفاوت دیدگاه کارتر و مشاورش برمیخاست؛ یک تفکر میگفت شاه باید آزادیها را افزایش دهد و دیگری معتقد به سیاست مشت آهنین بود، یعنی سرباز بفرستیم و آن قدر آدم بکشیم که ناآرامیهای ایران دیگر برای همیشه تمام شود. برژینسکی طرفدار مشت آهنین بود ولی کارتر نمیپذیرفت و حاضر به قبول چنین اقدامی نبود. نتیجه این شد که برژینسکی با اردشیر زاهدی تماس میگرفت و برنامه خودش را به شاه میداد و آن طرف دیپلماتهای وزارت خارجه از طریق ویلیام سالیوان سفیر آمریکا در تهران، شاه را به اعتدال و میانهروی تشویق میکردند.
هنری پرکت، مسئول میز ایران در وزارت خارجه آمریکا در دوره انقلاب، حاصل این توصیههای متناقض را گیج شدن شاه دانسته که از برژینسکی یک خط میگرفت و از سالیوان خط دیگر و نمیدانست باید چه کند؟ این توصیهها برای شاه ایران بود که چند ماه قبل کارتر در سفر به تهران آن را «جزیره ثبات» نامیده بود؛ به همین دلیل نوشتهاند که درک برژینسکی از مسائل خاورمیانه هرگز به پای فهم او از اتحاد جماهیر شوروی نرسید.
شاه در دوره سرگردانی هم پیامهای متناقضی میگرفت؛ برژینسکی از روگردانی آمریکا به متحد نزدیک خود ناخشنود بود ولی پاسخ کارتر به او این بود: «آیا میخواهی شاه ایران در آمریکا تنیس بازی کند درحالی که اتباع آمریکا در تهران دزدیده یا کشته شوند.»
۱۰ آبان ۱۳۵۸ (اول نوامبر ۱۹۷۹) سه دولتمرد ایرانی (مهدی بازرگان نخستوزیر، مصطفی چمران وزیر دفاع و ابراهیم یزدی وزیر خارجه) در ملاقات با برژینسکی در الجزایر از او خواستند «شاه را به آنها بدهد». یزدی یکی از آن «سه فرد عاقل و فهمیده» به تعبیر برژینسکی که او را سخت تحت تأثیر قرار دادند، گفته بود که حضور شاه در ایالات متحده دولت ایران را آزار میدهد، اما تنها سه روز پس از آن دیدار، سفارت آمریکا در تهران اشغال شد و دولت بازرگان استعفا داد؛ این آغاز بحران بزرگ برای کارتر بود.
کارتر در گرگ و میش بامداد یکشنبه ۱۳ آبان ۱۳۵۸ ساعت ۵:۱۰ از طریق تلفن قرمز روز میز کارش خبر را گرفت، اول جدی نگرفت چون فکر کرد مانند اشغال سفارت در ۲۵ بهمن ۵۷ موضوع ختم به خیر میشود و هیچ تصور نداشت که این شروع یک بحران ۴۴۴ روزه است. برژینسکی رئیس یک گروه کوچک به کلی سری بود که مسئولیت طراحی و پیشبرد گزینههای نظامی را برعهده داشت و جلسات بیشتر در دفتر کار او برگزار میشد.
دو ماه بعد از گروگانگیری، کارتر دستور تحریک پنهانی صدام حسین، رئیسجمهور وقت عراق برای اشغال جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک ایران در خلیج فارس را صادر کرد. گفته شده این برژینسکی بود که او را به صدور این دستور تشویق کرده اما این پیشنهاد هرگز اجرا نشد؛ برژینسکی به خبرنگار بیبیسی گفته این طرح «احتمالاً در وزارت امور خارجه متوقف شد.» برژینسکی در ۱۴ دی ۱۳۵۸ در گزارش هفتگی خود به کارتر نوشته بود: «شما گفتید که ما باید عراق را به تصرف سه جزیره تشویق کنیم. این دستورالعمل به وزارت امور خارجه فرستاده شده است.»
سال بعد گفته شد که این برژینسکی بود که در دیدار با صدام حسین او را به حمله به خاک ایران تشویق کرد؛ بعدها گری سیک در گفتوگو با «تاریخ ایرانی» چنین ملاقاتی را تکذیب کرد و گفت «برژینسکی به طور مطلق و بیهیچ ابهامی و به صورت کتبی کل داستان را منکر شده است.»
برژینسکی اما در خاطراتش نوشته که بعد از تلاش ناکام برای برقراری تماس با آیتالله بهشتی از طریق رابطهای الجزایریاش عملیات نجات را پیشنهاد داد که به صورت آلترناتیو پیشنهاد کرد ایالات متحده جزیره خارک (یک پایگاه مهم نفتی) را در خلیج فارس اشغال کند و تا زمانی که ایرانیها حاضر به مبادله گروگانها با جزیره شوند آن را نگه دارد. درخواست برژینسکی را الریک هاینس، سفیر آمریکا در الجزایر روز ۲۳ دی ۱۳۵۸ با محمد صدیق بن یحیی، وزیر خارجه الجزایر مطرح کرد و جواب رد گرفت.
وقتی عملیات نجات به شکست انجامید باز این برژینسکی بود که میگفت آمریکا باید هر چه زودتر دست به طراحی عملیات جدیدی بزند. اما در نهایت کار به میانجیگری الجزایر کشیده شد؛ همچنان این برژینسکی بود که پیشنهاد کرد به ایرانیها گوشزد شود ایالات متحده تغییر دیگری در مواضع خود نخواهد داشت و فرصت رو به پایان است و تهران باید در صورت آزاد نکردن سریع گروگانها منتظر زیانهای مالی باشد. این پیام با موافقت کارتر به تهران رسید اما ایران گروگانها را روز تحلیف رونالد ریگان در ۳۰ دی ۱۳۵۹ آزاد کرد؛ روزی که برژینسکی هم از سمت دولتی کناره گرفت و پس از آن تا پایان عمر به تدریس در دانشگاه پرداخت و چندین کتاب نوشت.
برژینسکی در آخرین شطرنج عمرش با سرنوشت برای همیشه مات شد؛ اما توشه و تجربهاش در کوران حوادث شفاف ماند.
نظر شما :