رویای چپها پس از هیتلر
مخالفان نازیها قلعوقمع شدند
تاریخ ایرانی: در آغاز کار برآوردهای اشتباهی از دو طرف وجود داشت. کمونیستها خیال میکردند که دولت ناسیونالسوسیالیست شبحی است که خیلی زود محو میشود. کارگزاران بلندپایه کمونیستها بر این باور غلط بودند که «فاشیسم – هیتلر» به برآمدن یک موقعیت انقلابی منجر خواهد شد و در این موقعیت است که طبقه متوسط ملت به صورت یک توده عظیم به اردوگاه پرولتاریا خواهند پیوست. شعار کمونیستها این بود: «پس از هیتلر ما میآییم».
اما رژیم جدید نازی این ارزیابی کمونیستها را چندان هم بیراه و عجیب نمیدانست. کابینه آدولف هیتلر در نخستین جلسه خود در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ طرح ممنوعیت فعالیتهای حزب کمونیست آلمان را موقتا امری غیرسودمند تشخیص داده و آن را رد کرد. دولت هیتلر بر این عقیده بود که ممنوعیت حزب کمونیست میتواند به «مناقشات سنگین داخلی و احتمالا اعتصاب عمومی منجر شود». صدراعظم جدید نیز اعلام کرد که این کار غیرممکن است زیرا نمیتوان آن «شش میلیون نفری که پشت این حزب قرار دارند» را از این کار منع کرد.
در واقع رهبری حزب کمونیست آلمان در همان روز برای یک اعتصاب عمومی فراخوان و به هوادارانش وعده داد که «تظاهراتهای بزرگ را با قدرت برگزار خواهد کرد». اما ناتوانی کمونیستها خیلی زود آشکار شد، زیرا اگرچه آنها همواره و پیوسته نسبت به خطر نازیها هشدار میدادند اما به عنوان حزبی که ۸۵ درصد اعضای آن را خیل بیکاران تشکیل داده بود، در موقعیتی نبودند که بتوانند در کارخانهها و صنایع به سازماندهی مقاومت اقدام کنند. رهبران حزب کمونیست آلمان تازه در سال ۱۹۳۵ و پس از تبعید بود که از خواب خوش بیدار شده و متوجه شدند در مورد مشروعیت خود دچار توهم و خیال واهی بودند. به عبارت روشنتر میتوان گفت که آنها در آغاز کار خشونت و بیرحمی نازیها را دستکم گرفته و خیال میکردند میتوانند در یک چارچوب محدود به فعالیتهای خود ادامه دهند. سوسیالدموکراتها نیز در آغاز کار دچار چنین خطاهایی شدند.
فریدریش اشتامپفر، سردبیر روزنامه «به پیش» ارگان حزب سوسیالدموکرات پس از انتخابات رایشتاگ در ۵ مارس نوشت: «اربابان جدید فقط به یک دولت مشروع نیاز دارند و صد البته پس از آن ما نیز به یک اپوزیسیون مشروع بدل میشویم.» در نهایت دولت نازی در ۲۲ ژوئن همان سال حزب سوسیالدموکرات را غیرقانونی اعلام کرد و متعاقب آن رهبران این حزب به پراگ گریختند.
حزب کمونیست آلمان که دفتر سیاسی خود را در پاییز ۱۹۳۳ به پاریس منتقل کرده بود دست به تشکیل یک تشکیلات گسترده زیرزمینی زد، اما ساختار سلسله مراتبی حزب کمونیست به راحتی آن را ضربهپذیر کرده بود و گشتاپو به کمک جاسوسان و خبرچینها موفق شد سازمان این حزب را به طور کامل از دور خارج کند.
گشتاپو در همان زمان طی بخشنامهای اعلام کرد که در هر کارگاه به ازای هر ۳۰ تا ۵۰ کارگر باید یک خبرچین و جاسوس گمارده شود و این جاسوسان وظیفه دارند که به ویژه عناصر اصلی و شناخته شده مارکسیست را زیر نظر داشته باشند. مخالفان رژیم نیز در مقابل تلاش داشتند که بر اختلافها و نارضایتیها در داخل سازمانهای نازی از جمله جبهه هیتلر و جوانان هیتلری و غیره دامن زده و آن را عمیقتر کنند. گشتاپو اعلام کرد که حزب منحله کمونیست آلمان قصد دارد با «گسترش اختلافها و منازعات، نیروهای مسلح آلمان را از میان بردارد».
مهمترین عنصر در تشکیلات گسترده خبرچینی و عضوگیری و ارسال کمکها در حزب کمونیست آلمان مردی به نام «هربرت ونر» بود که سمت منشی فنی دفتر سیاسی را نیز بر عهده داشت. دولت نازی تا سال ۱۹۳۸ تنها کاری که علیه این دسیسهگر جوان اما زیرک انجام داد سلب تابعیت آلمانی وی بود در حالی که ونر از مدتها پیش در مسکو زندگی میکرد.
کمونیستها از فعالان و هواداران خود خواستند که به صورت انبوه دست به فداکاری بزنند. شدت عمل کمونیستها در برابر حتی هواداران خود موجب تحیر گشتاپو شده بود. در یکی از گزارشهای داخلی گشتاپو در مورد حزب کمونیست آمده است: «کمونیستها با شجاعت و فداکاری مثالزدنی و کنار گذاشتن آن آرمانهای متعصبانه کار خود را ادامه میدهند. آنها از هواداران خود کار بدون مزد میخواهند و در صورت تخطی آنان را مجازات نیز میکنند.»
یکی از اعضای به شدت فعال و متعصب حزب کمونیست آلمان «اریش هونکر» متولد ۱۹۱۲ بود که دبیرکلی اتحادیه جوانان کمونیست منطقه زار را نیز بر عهده داشت. هونکر قبل از همهپرسی ژانویه ۱۹۳۵ در مورد وضعیت منطقه تحت قیمومت زار، همراه با هربرت ونر قصد داشت که علیه اعضا و هواداران نازیها در منطقه اقدام کند که البته شکست خورد. هونکر همزمان سرپرستی جنبش مقاومت در منطقه رور را نیز بر عهده داشت و از مخفیگاهش در یک باغ کوچک توزیع اعلامیههای هوایی و بروشورها را هدایت میکرد. این اعلامیهها از هلند و در بستههای قهوه و ادویه به آلمان میرسید و در صندوقهای پستی خانهها قرار داده میشد.
شاهکار هونکر در این رابطه در فوریه ۱۹۳۴ اتفاق افتاد. او با شجاعت تمام توانست ۲۵۰ برگ اعلامیه دستنوشت خود را از روی کافه تراس یک مرکز خرید در شهر اسن پایین بریزد. در همان حال که برگهها در هوا معلق بودند هونکر و یک همدستش در میان شلوغی مردم گم شدند و فرار کردند و پلیس را قال گذاشتند.
هونکر نزدیک به سه سال از همه تلههای گشتاپو گریخت و در نهایت در دسامبر ۱۹۳۵ بود که بر اثر یک بدشانسی و هنگام تحویل یک چمدان حامل لوازم چاپ که یک زن خبرچین از پراگ میآورد به دام گشتاپو افتاد و به زندان برلین منتقل شد. در ژوئن ۱۹۳۷ به ۱۰ سال حبس با اعمال شاقه محکوم گردید و تا پایان جنگ در زندان براندنبورگ بسر برد.
تعداد بسیار زیادی مجله غیرقانونی و اعلامیه در چاپخانههای مخفی و یا در کشورهای همسایه به چاپ میرسید و در رایش توزیع میشد. به این ترتیب بود که «مانیفست پراگ» متعلق به حزب در تبعید سوسیالدموکرات نیز در ۲۸ ژانویه ۱۹۳۴ به آلمان ارسال شد. این مانیفست که تحت عنوان ساختگی و پوششی «هنر آرایش خود» و به صورت ۴۰ هزار بروشور از مرز قاچاق شده بود بسیار اهمیت داشت. در این مانیفست بر این ضرورت تاکید شده بود که مخالفان رژیم باید از طریق یک انقلاب به حاکمیت نازیها خاتمه دهند.
اگرچه حزب کمونیست از مدتها پیش برای یک «جبهه متحد» تبلیغ میکرد اما فراخوانهای این حزب در واقع مانوری تاکتیکی با هدف جذب اعضا و هواداران رقیب خود سوسیالدموکرات بود. حتی بعد از به قدرت رسیدن هیتلر نیز کمونیستها مانند دوره جمهوری وایمار همان کمپینهای پر از تهمت و افترا علیه «سوسیالفاشیستها» را ادامه دادند.
نشستی که روز ۲۳ نوامبر ۱۹۳۵ در پراگ و با حضور نمایندگان دو حزب کمونیست و سوسیالدموکرات برگزار شد نیز بدون هیچ نتیجهای پایان یافت. در این نشست هانس فوگل، دبیرکل حزب سوسیالدموکرات به همراه همقطارش فریدریش اشتامپفر در یک طرف و فرانتز داهلم و والتر اولبریخت از طرف حزب کمونیست آلمان حضور داشتند.
در کنار این دو حزب بزرگ چپگرا، گروههای کوچک بیشماری که در برابر رژیم مقاومت میکردند نیز وجود داشتند. یکی از این گروهها حزب سوسیالیست کارگری یا همان SAP بود که در سال ۱۹۳۱ و با حضور اعضای جناح چپ حزب سوسیالدموکرات و کمونیستهای سابق تشکیل شده بود.
«هربرت فرام» آن جوان ۲۱ ساله اهل شهر لوبک نیز در میان آن ۶۰ نفری بود که در یکی از کنگرههای غیرقانونی SAP در مارس ۱۹۳۳ که در یکی از نقاط اطراف درسدن برگزار شد حضور داشت و در آنجا بود که این گروه تصمیم گرفتند «نبرد رهاییبخش» خود در سرزمینهای رایش را آغاز کنند. در عین حال نقاطی به عنوان نقاط پشتیبان نیز در خارج از کشور دایر شد و از طریق یکی از همین نقاط پشتیبان بود که SAP به تهیه اطلاعات اقدام میکرد. این نقطه در شهر اسلو قرار داشت و هربرت فرام که نام جنگی و مستعار «ویلی برانت» را برای خود برگزیده بود به عنوان رابط عمل میکرد.
بعدها یعنی آن زمانی که هربرت فرام که البته برای همیشه همان نام ویلی برانت را برای خود انتخاب کرد، در پاسخ به مخالفانش به ویژه مخالفان دموکرات مسیحی که خروج وی از کشور آن هم در آن مقطع حساس جنگی را نوعی بزدلی عنوان میکردند، گفت و نوشت که ماندن در رایش سوم و برای زنده ماندن به شانس متوسل شدن چندان هم بویی از شجاعت نبرده است. برانت عقیده داشت که با جمعآوری اطلاعات از اسلو برای نیروهای مخالف هیتلر در داخل آلمان، بزرگترین خدمت را به کشورش کرده است.
«ارنست نیکیش» یک سوسیالیست چپگرا بود که در سال ۱۹۲۳ مجله «مقاومت» را تاسیس کرد و در سال ۱۹۳۲ بروشورهایی با عنوان «هیتلر؛ یک مصیبت آلمانی» را انتشار داد. نیکیش از جمله افرادی بود که به اصطلاح مبارزهای قلمی را علیه رژیم نازی تا به آخر و بدون هراس پیش برد. او که خود را یک ناسیونالبلشویست میدانست و در فرهنگ پروسی - روسوفیل بزرگ شده بود همواره ارتباط خود با محافل ناسیونالیست آلمانی و محافظهکاران و از جمله ارتباط با «اوالد فون کلایست شمنتزین» را حفظ کرد. شمنتزین که تحت تعقیب گشتاپو قرار داشت در آپارتمان نیکیش در برلین مخفی شد. شمنتزین پس از شکست کودتای ۲۰ جولای ۱۹۴۴ بازداشت و در ۹ آوریل ۱۹۴۵ به دار آویخته شد.
از سوی دیگر بسیاری از فعالان و مخالفان هیتلر از طریق برخی رفتارهای عجیب و نامتعارف، دست به مقاومت در برابر رژیم میزدند. آنها از دادن سلام هیتلری یا همان هایل هیتلر خودداری میکردند و عطای شغل خود را به لقایش میبخشیدند. گاه یهودیها و دیگر افراد تحت تعقیب را پناه میدادند. پدر و مادرها معمولا و علنا تمایلی نداشتند که فرزندانشان تحت آموزشهای ایدئولوژیک تلقینی قرار گیرند و اعضای گروههای جوانان نیز در برابر پیوستن اجباری به گروه جوانان هیتلری مقاومت میکردند. کشیشها و روحانیون مسیحی نیز به شدت در برابر فشارهای رژیم برای تحت انقیاد درآوردن کلیسا توسط حزب حاکم و دولت مقاومت نشان میدادند.
اما این فقط یک اقلیت بود که رژیم نازی را حمایت میکرد. هانس مومزن، مورخ آلمانی عقیده دارد: «از آنجایی که هیتلر در سالهای آغاز حکومت به هر حال توانسته بود حمایت بخشهای بزرگی از مردم را جلب کند، مقاومت در برابر رژیم وی نتیجه زودهنگام نداشت و به مرور زمان نیاز داشت.»
صرفنظر از برخی پیشگامان مقاومت مانند گروه موسوم به «حلقه کرایزاو» به رهبری «یامس فون مولتکه»، اپوزیسیون مدنی محافظهکار آلمان تازه زمانی شکل گرفت که هیتلر در تابستان سال ۱۹۳۸ چکسلواکی را به جنگ تهدید کرد. سیاستمداران حرفهای جمهوری وایمار مانند کنراد آدنائر و یا تئودور هویس، پیوستن و مشارکت در مقاومت را رد کردند زیرا عقیده داشتند که در آن مقطع زمانی هیچ چشمانداز واقعگرایانهای برای یک طرح براندازی وجود نداشت. آدنائر که به عنوان عضو حزب مرکزی کاتولیک، ریاست شورای جمهوری پروس و سرشهرداری کلن را بر عهده داشت و توسط نازیها برکنار شده بود در یک «تبعید خودخواسته» بسر میبرد. خانهای در روندورف برای خود ساخت و در آنجا به عنوان یک بازنشسته غیرسیاسی زندگی میکرد و گل رز پرورش میداد.
تلاشها برای وادار کردن آدنائر به حضور در جنبش مقاومت در سال ۱۹۳۵ ناکام ماند. او طی نامهای با ایما و اشاره چنین نوشت: «شما هرگز درک نمیکنید که او چه موجودی است.» از قرار معلوم منظور آدنائر از او همان آدولف هیتلر بود. آدنائر همه را به صبر و شکیبایی دعوت کرد و گفت باید در این مورد تامل شود که دست زدن به چنین بازی بزرگی چه دستاوردهایی خواهد داشت. او خطاب به میهمانانش گفت: «دست از کارهایی مانند مقاومت بکشید! مضحک است!» ۱۰ سال بعد بود که دوران بزرگ آدنائر فرا رسید.
منبع: اشپیگل
حزب نازی برای انتخابات سال ۱۹۳۰ شعار «آزادی و نان» را انتخاب کرده بود. به همین خاطر جان هرتزفلد هنرمند کمونیست آلمانی برای حزب کمونیست این پلاکارد را طراحی کرد و در واکنش به شعار نازیها نوشت: فقط ما کمونیستها هستیم که برای نان و آزادی مبارزه میکنیم!
نازیها پیش از ممنوعیت فعالیتهای حزب کمونیست آلمان اقدام به تحریک کمونیستها کردند. راهپیمایی نیروهای SA در روز ۲۲ ژانویه ۱۹۳۳ با حمایت کامل نیروهای پلیس و از مقابل دفتر مرکزی حزب کمونیست آلمان در برلین آغاز شد.
نظر شما :