فوتوریستهای فاشیست
هنر سیاسی غوغا میکند
تاریخ ایرانی: برای این دسته از هنرمندان و روشنفکران ایتالیایی، گذشته در حکم «ظرف خاکستر» مردگان بود و البته وضعیت حال نیز برای آنان چندان بهتر به نظر نمیرسید. آنها میخواستند که محرک و مشوق یک عصر نوین باشند و از همین رو نام جنبش خود را «فوتوریسم» یا آیندهگرا گذاشتند.
اما نگاه به آینده در اوایل قرن بیستم، حال و هوایی تلخ و گزنده و خشن داشت. این نگاه بیشتر یک ایدئولوژی و یک جهانبینی بود که آثاری سینمایی مانند «حقارت زن» نماد آن به شمار میرفت و جنگ را ستایش میکرد. فوتوریستها خود را «آوانگارد» یا پیشرو مینامیدند و به عبارت دیگر احساس میکردند که بخشی از یگانی به شمار میروند که پیشقراول بود و پیش از بقیه با دشمن درگیر میشود. دشمن از نظر فوتوریستها همه آن چیزی بود که به آن جامعه مدنی گفته میشود.
فعالان فرهنگی فوتوریست سرمست این ایده بودند که باید زمان حال را در هم کوبید و آغازی جدید را رقم زد و این مساله نه تنها نقاشی بلکه هنرهای نمایشی و تئاتر را نیز در برمیگرفت. فوتوریستها با توجه خاصی که به مدرنیسم نشان میدادند و باورهایشان به فرهنگ ایدههای سیاسی و ایدهآلها، بر روی بسیاری از نقاشان، شعرا، معماران و طراحان در اروپا و حتی فراتر از این قاره تاثیر گذاشتند. اما افزون بر آن زمینه برای اندیشههای تمامیتخواهانه و توتالیتاریستی فاشیستهای ایتالیایی را نیز مهیا ساختند.
دوران فوتوریسم به صورتی چشمنواز اما در اصل با یک دروغ آغاز شد. روز ۲۰ فوریه ۱۹۰۹ بود که نخستین مانیفست فوتوریستی در روزنامه فرانسوی «لوفیگارو» منتشر شد. در این مانیفست آغاز به کار جنبشی جدید در ایتالیا اعلام شده بود، جنبشی که در واقع هنوز وجود نداشت. این مانیفست توسط «فیلیپو توماسو مارینِتی» یکی از نویسندگان ایتالیایی تهیه شده بود اما مارینتی در سراسر مطلب از ضمایر و افعال جمع استفاده کرده و از قرار قصد داشته چنین القا کند که یک گروه دستاندرکار تالیف آن مانیفست بودهاند. به هر حال اما سخنان و نوشتههای پرشور مارینتی نگاههای زیادی را به سوی وی جلب کرد.
شکل این مانیفست البته کاملا سیاسی اما محتوای آن آشکارا رنگ و بوی توطئه و فتنه داشت. در این متن نوعی انهدام و تخریب در تمام سطوح و عرصهها خواسته شده بود. در این مانیفست آمده بود که کتابهای همه کتابخانهها باید سوزانده و همه موزهها باید از میان برداشته شوند: «آه چه لذتبخش است که تکهتکه شدن نقاشیهای کهن و مشهور در آب و بیرنگ شدن آنها را مشاهده کنیم!» از نظر فوتوریستها زیباترین تندیسهای باستان و مثلا پیکره مشهور نیکه ساوتراس در برابر و در مقایسه با یک ماشین مسابقه حرفی برای گفتن ندارد. از نظر آنان باید مرگ رام و مهار شود و با نشستن در خودرویی با «تایرهای داغکرده» میتوان همه چیز را تغییر داد. فوتوریستها به کمک نوعی به اصطلاح رمانتیسم پولادین یک فرهنگ موتور و ماشین و به عبارتی قاتل و مقتول را نشان میدادند. بر این اساس «میلیتاریسم» امری خواستنی و مطلوب و جنگ «تنها مایه سلامتی جهان» بود.
مارینتی یعنی همان کسی که مانیفست فوتوریسم را نوشت، مردی سبیلو با صورتی بیضیشکل بود. او از یک طرف شخصیتی بسیار متلاطم و غیرقابلپیشبینی داشت و از سوی دیگر میتوانست مانند یک استراتژیست ماهر و خونسرد رفتار کند. در شهر میلان زندگی میکرد و میخواست ایتالیا را تغییر دهد اما این را نیز به خوبی میدانست که مقالهاش در روزنامه فرانسوی و برجسته فیگارو، نگاهها را نه در میلان بلکه در پاریس به سوی وی جلب کرده است زیرا در آن زمان بسیاری از نگاهها به پاریس دوخته شده بود.
مارینتی در سال ۱۸۷۶ در واقع فردی جهانوطن به شمار میرفت اما شخصا به شدت خود را محروم از وطن و غریب احساس میکرد و بیاندازه کشورش ایتالیا را دوست داشت و به همین خاطر به یک ناسیونالیست بدل شد. از پدر و مادری ثروتمند در مصر متولد شده و در پاریس بزرگ شده بود. اگرچه در ایتالیا دانشگاه رفت اما پس از پایان تحصیل بار دیگر به پاریس بازگشته بود. در آن زمان پاریس مدرنترین متروپل جهان محسوب میشد و برجستهترین نقاشان و نویسندگان در این شهر زندگی میکردند. مارینتی بالاخره در سال ۱۹۰۵ در ایتالیا ساکن شد و در حالی که ۳۰ سال سن داشت به شدت در فکر راهاندازی یک جنبش فکری و هنری ساخته و پرداخته خودش بود و البته چند سال پس از آن، مانیفست جنبش مطلوب خود را به رشته تحریر درآورد.
با پول خانوادهاش در ژانویه ۱۹۱۰ «شبهای فوتوریستی» را برگزار کرد و برای این کار در شهرهای میلان و یا تریِست سالنهای تئاتر را دربست اجاره میکرد. بلیتهای ورودی با قیمت مناسب و یا به رایگان در اختیار افراد گذاشته میشد. مارینتی میخواست مخاطبان زیادی جذب کند و میدانست که ایتالیاییها رفتن به تئاتر را به خواندن یک کتاب ترجیح میدهند. گاه که تماشاگران اعتراض خود را به نمایش با پرتاب لوبیا و سیبزمینی به سوی صحنه نشان میدادند، مارینتی احساس میکرد که عدهای علیه وی تحریک شدهاند و در عین حال به هدف رسیده است. غالبا پلیس دخالت میکرد. این نمایشها را میتوان پیشدرآمد و مقدمه آن به اصطلاح جنبش مدرن دانست و به هر حال در زمان خود رویدادی کاملا جدید بود. اما در ورای همه این حرکتها یک خواسته و نیت نهفته بود: هنر باید چیزی بیش از هنر برای هنر باشد. از هنر باید به عنوان سلاحی در جهت تاثیر گذاردن بر انسانها استفاده کرد. در آن زمان این عبارت رواج یافت: «سیاست از طریق هنر» و این چیزی بود که پیش از همه مارینتی آن را خلق کرد: هنر سیاسی.
این «استراتژیست فوتوریست» خیلی زود و در یکی از آن شبها با هنرمندی به نام «اومبرتو بوچینی» ملاقات کرد. بوچینی به شدت تحت تاثیر فوتوریسم مارینتی قرار گرفته بود و در فوریه سال ۱۹۱۰ همراه با دوستان و شخص همه جا حاضر یعنی مارینتی «مانیفست نقاشان فوتوریست» را به رشته تحریر درآوردند. بدین ترتیب آثار نخستین گروه نقاشان پیرامون بوچینی تا به امروز با تلاشها برای دگرگونیهای اجتماعی و فرهنگی در ایتالیا گره خورده و یادآور آن است.
با این حال در آن زمان کمتر کسی به عقاید و حرفهای امثال مارینتی باور داشت و آن را جدی میگرفت اما مارینتی و همفکرانش گاه واکنش تندی به منتقدان نشان میدادند. به عنوان مثال یک منتقد هنری و یک هنرمند طی مقالاتی در یکی از روزنامههای فلورانس، آثار مارینتی و همفکرانش را مشتی کارهای لوس و ابلهانه و حرف مفت عنوان کردند و صد البته با واکنش خشمآلود فوتوریستها روبرو شدند. در همان روزها بود که مارینتی و چندین تن از نقاشان فوتوریست آن منتقد و دوست هنرمندش را در یکی از کافههای شهر پیدا کرده و به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند. جالب آنکه فوتوریستهای ضارب پس از مدت کوتاهی متوجه اشتباه خود شدند و از آن منتقد هنری که از جمله طرفداران کوبیسم (که غالبا به اشتباه مشابه فوتوریسم خوانده میشود) بود، عذرخواهی کردند.
سبک هنری کوبیسم در شهر پاریس یعنی در کانون هنر مدرن آن زمان، سبکی کاملا به روز و مدرن و رایج به شمار میرفت. یک نقاش جوان اسپانیایی به نام پابلو پیکاسو و یک نقاش فرانسوی به نام ژرژ براک از پایهگذاران این سبک به حساب میآمدند و در پاریس از همین بابت صاحب شهرت شده بودند. تصاویر خلق شده توسط این دو نقاش در واقع از اجزایی مستقل تشکیل میشد. فوتوریستها به هر صورت این زبان تصویری کوبیسم را میپسندیدند و اقتباس زیادی از آن کردند. پویایی موجود در تصاویر و نقاشیهای کوبیسم چیزی بود که به مذاق فوتوریستها خوش میآمد و اثری که شخص امبرتو بوچینی در سال ۱۹۱۳ ارائه داد به همین دلیل «دینامیسم یک پیکر انسانی» نام گرفت. در همان سال لوئیجی روسلو «دینامیسم یک اتومبیل» را کشید و جینو سورینی در سال ۱۹۱۵ اثر «توپ در حرکت» را ارائه داد. آثار فوتوریستها خیلی زود در نیمی از اروپا به نمایش گذاشته شد.
اما مساله بر سر چیزی بیشتر از نقاشی و تئاتر و عکاسی بود. مارینتی و اطرافیان شورشی و انقلابی وی قصد داشتند که همه عرصههای زندگی را در چارچوب فوتوریسم قرار دهند. آنها هر ازچندگاه یک مانیفست جدید بیرون میدادند و یکی از طرفدارانشان حتی یک فروشگاه فوتوریستی نیز راهاندازی کرده بود. شهرهای فوتوریستی البته بر روی کاغذ سربرمیآوردند و تجدیدنظرطلبان فوتوریست حتی در کائنات و زندگیهای زناشویی و روابط عاشقانه مردم نیز دخالت میکردند.
آنچه که در آغاز کار نوعی جنون آنارشیستی به نظر میآمد، به ناگاه به تلاشی در جهت یک سیستم جدید قدرت بدل شد. فوتوریسم در ایتالیا در فضایی داغ و اجتماعی شکل گرفت. در این کشور گرایشهای ناسیونالیستی و دیگر گرایشهای افراطی پیش از فوتوریسم غوغایی به پا کرده و در سراسر ایتالیا گسترده شده و مردم در جستجوی خود و چشماندازی جدید بسر میبردند. مسیر به سوی آینده برای فوتوریستها کاملا روشن و معلوم بود: آنها قصد داشتند که کشورشان را به جلو هدایت کنند و برای این کار حالت هجومی و گسترش و نفوذ به سراسر کشور و قهرمانسازی یک ضرورت بود.
مارینتی از سال ۱۹۱۱ و در جریان جنگ ایتالیا علیه امپراتوری عثمانی، به خبرنگاری در لیبی مشغول بود. در آن زمان از مگسهایی که در «تلههای مرگبار» گرفتار میشدند گرفته تا مقالههایی در مورد «سمفونی شرپنل» را برای روزنامهها مینوشت. آغاز جنگ جهانی اول برای مارینتی یک خبر بسیار خوشحالکننده بود. در نوامبر ۱۹۱۴ طی نامهای برای دوست نقاشش در پاریس یعنی سورینی نوشت که دنیا حداقل تا ۱۰ سال دیگر در وضعیت جنگی باقی خواهد ماند و این به معنی آن است که «وضعیت تهاجمی و به عبارت بهتر وضعیت فوتوریستی و پویا بر جهان حاکم است».
هنگامی که ایتالیا در سال ۱۹۱۵ در جنگ جهانی اول شرکت کرد، بسیاری از دوستان مارینتی با خوشحالی لباس سربازی به تن کردند. اما فوتوریسم دچار بحران شد، البته در درجه نخست نه به خاطر مجروحیت رهبران کلیدی و یا مرگ بوچینی بلکه بیشتر به آن دلیل که آن جنگ مطلوب به واقعیت بدل شده و بدین ترتیب آن هدف مطلوب و بزرگ نیز قاعدتا باید به امری در دسترس بدل شده باشد. در حالی که اینگونه نبود.
با این حال این تجارب وحشتناک از مارینتی انسانی باهوشتر نساخت و وی همچنان با سرسختی در همان رادیکالیسم خود باقی ماند و این در حالی بود که هم چپهای متعصب و هم راستهای متعصب در حال تغییر بودند. مارینتی در سال ۱۹۱۸ حزب فوتوریست PPF را تاسیس کرد و طبق برنامهای که ارائه داد اعلام کرد که چنانچه به قدرت برسد نه تنها کلیسا و روحانیون و مالکیت مالکان بزرگ را به رسمیت نخواهد شناخت، بلکه پیوند زناشویی را نیز ملغی اعلام خواهد کرد. این برنامه فوتوریستها از این نظر شباهت زیادی با انقلاب بلشویکی روسیه داشت. به همین دلیل بود که آناتولی لوناتشارسکی، کمیسر خلقی مسکو در امور هنری در سال ۱۹۲۱ از مارینتی به عنوان «تنها روشنفکر انقلابی ایتالیا» یاد کرد.
افکار افراطی ضد بورژوازی نیز در بستر فوتوریسم شانسی برای شکوفایی پیدا کرد اما حزب آنارشیست PPF یک سال بعد به حزب تازه تاسیس بنیتو موسولینی یعنی حزب فاشیست ایتالیا پیوست. موسولینی همان مردی بود که مارینتی طی سالهای قبل از آن بارها از وی به عنوان سخنور و ناطقی بزرگ یاد کرده بود.
روابط میان فوتوریستها و فاشیستها در سالهای بعد همواره فرازوفرودهای زیادی داشت و هنرمندان در این میان نقش زیادی ایفا میکردند. مارینتی در سال ۱۹۲۹ به آکادمی جدید هنر پذیرفته شد و بدین ترتیب ارتقای مقام یافت. نسل دوم نقاشان فوتوریست نیز بارها برای فاشیستها سوگند وفاداری خوردند و به روابط نزدیک با آنها تاکید داشتند. به هر حال همه آنها میخواستند که تحت هر شرایطی در دولتی که به زودی به یک نظام دیکتاتوری بدل میشد، نقشی بر عهده داشته باشند. این خواست فوتوریستها در آثار نوشتاری آنها کاملا نمود داشت. تصاویر و نقاشیها از قطارهای سریعالسیر و کشاورزی ماشینی اموری بودند که به راحتی در ذهن مخاطب جا باز کرده و به همین خاطر نقاشیهای فوتوریستها در آن زمان بسیار طرفدار داشت. این آثار در واقع نوعی تبلیغ برای عصری جدید محسوب میشدند، عصری که به این صورت و در بیان تازهای به نام فوتوریسم، دیگر یک آرمانشهر دور از دسترس نبود.
«آیروپیتورا» نوعی تخصص و رشته تخصصی ویژه دهه ۱۹۳۰ بود. در این اثر نقاشی تسخیر آسمانها توسط هواپیماها تحسین میشد. چیزی نگذشت که آیروپیتورا، اثر اسوالدو پروتسی در سال ۱۹۳۴، به نمادی از دوران ماشینهای هوایی بدل شد، اثری که به صورتی شگفتانگیز متحرک و پویا به نظر میرسد. در همان سال نمایشگاهی به همین نام در برلین برگزار شد و مارینتی و یوزف گوبلز از جمله اعضای افتخاری کمیته برگزاری آن بودند. اگرچه این آثار نتوانست دنیا را به حرکت و جنبش درآورد اما احساس نوعی پایداری و قدرت را به بسیاری از مردم القا کرد. از سوی دیگر هنرمندانی نیز بودند که مرگ در حال حرکت را به تصویر کشیدند مانند «تولیو کرالی» با اثر «شیرجه به سوی مرگ» در سال ۱۹۳۸ و «جراردو دوتوری» با اثر «نبرد در آسمان» در سال ۱۹۴۲.
هنر فوتوریستی در ایتالیا به رسمیت شناخته شد و مارینتی به پست و مقامهایی رسید اما سیستم انحصارطلبانه حکومتی و حکومت فردی چندان نظر خوشی به سبک زیباییشناسانه مارینتی نداشت. آیا فوتوریسم به پایان کار خود رسیده و شکست خورده بود؟ آیا فوتوریستها با انتشار یک مانیفست فوتوریستی با موضوع آشپزی و روش پخت پاستا خود را ریشخند کرده بودند؟ بسیاری از مورخان فوتوریستها را افرادی سادهلوح و دلقک عنوان میکنند که البته چندان هم بیخطر نبودند. این افراد و به ویژه جوانان فوتوریست در آغاز کار به شدت شیفته و متاثر از فاشیستها بودند اما تا مدتی خود را از فاشیستها دور نگه داشتند.
با آغاز جنگ دوم جهانی بود که دیدگاه فوتوریستی برای بار دوم فرصت عرض اندام پیدا کرد زیرا جنگ برای آنها همواره بیان و جلوه پیشرفت و تغییر بود. مارینتی در سال ۱۹۴۲ و در حالی که ۶۵ سال سن داشت به جبهه روسیه رفت و موسولینی را در سالو همراهی کرد. این خالق مانیفست افسانهای فوتوریسم در نهایت در سال ۱۹۴۴ در شهر بلاجیو و در ساحل کومر درگذشت. بسیاری از مورخان هنری از آن سال به عنوان نقطه پایان فوتوریسم یاد میکنند.
منبع: اشپیگل
مانیفست مشهور فوتوریستها که اولین بار در ۲۰ فوریه ۱۹۰۹ در روزنامه فرانسوی لوفیگارو منتشر شد.
امبرتو بوچینی و فیلیپوتوماسو مارینِتی سال ۱۹۰۹
تصویری از دوچه یا همان بنیتو موسولینی رهبر فاشیستهای ایتالیا به عنوان قدرت مرکزی درخشان. این نقاشی کار جراردو دوتوری است که در سال ۱۹۳۳ کشیده شد.
«توپ در حرکت» اثر مشهور جینو سِوِرینی
نظر شما :