کانون مترقی منصور، پلکان ترقی هویدا/ مردان جدید شاه چگونه و از کجا آمدند؟
مجید یوسفی
در اواخر خردادماه ۱۳۴۲ ـ پس از قیام ۱۵ خرداد ـ و به موجب فرمان شاه کانون مترقی که ظاهرا فعالیت خود را معطوف تحقیقات و بررسیهای اقتصادی، علمی و اجتماعی کرده بود به مرکز تحقیقات شخصی شاه تبدیل شد. دو ماه بعد کانون تصمیم خود را مبنی بر شرکت در انتخابات دوره بیست و یکم مجلس شورای ملی اعلام کرد. نمایندگان عضو کانون مترقی، فراکسیون مترقی را در مجلس تشکیل دادند و در حالی که تعدادشان به ۱۰۰ نفر میرسید به همراه ۲۲ نمایندۀ گروه دهقانان و ۱۳ نمایندۀ گروه کارگران دست به ائتلاف زده و اکثریت مجلس را با تشکیل «ائتلاف نهضت ششم بهمن» به دست آوردند. بدین ترتیب کانون مترقی جایگاهی خاص در مسایل سیاسی کشور پیدا کرد. این امر خود عامل مهمی شد تا ریاست آن یعنی حسنعلی منصور که وعدۀ ارتقا به مقام نخستوزیری دریافت کرده بود، درصدد برآمد تا کانون را گسترش داده و بر نقش و اهمیت آن بیفزاید. حسنعلی منصور بعد از دیدار با شاه در آبان ۴۲ و برگزاری میتینگی در ۲۴ آذر همان سال که در آن ۵۰۰ نفر شرکت داشتند که ۵۰ نفر از آنها نمایندۀ مجلس و بقیه اعضای کانون مترقی بودند، موجودیت حزب «ایران نوین» را با هدف حفظ نظام شاهنشاهی و دستاوردهای انقلاب شاه و مردم اعلام کرد. فعالیت این حزب بعد از نخستوزیری امیرعباس هویدا همچنان ادامه یافت و تا سال ۵۳ که حزب رستاخیز شکل گرفت همچنان در حکومت سهم جدی داشت. با کشمکشهای سیاسی در سالهای دهه ۴۰ سکان کشتی از دست رجال کهنسال و دنیا دیده عصر پهلوی اول و دوم به دست عدهای جوان قدرتطلب و ماجراجو افتاد که لازمه یک دگردیسی اساسی در نظام شاهنشاهی تلقی میشد.
***
هنوز مورخان ـ تحقیقا ـ به این نتیجه نرسیدند که دوره سالهای ۴۳ ـ۴۲ شمسی در ایران دوره گذار عصر پهلوی دوم بوده است اما کم نیستند کسانی که دوره جابجایی قدرت از حسنعلی منصور به امیرعباس هویدا را پایان مشروطه تلقی کنند. دوران نخستوزیری حسنعلی منصور کمتر از یک سال به طول انجامید اما به طور بالقوه پایه و اساس جریان جدیدی در نظام حکومتی ایران گذاشت که در نهایت به سقوط حکومت پهلوی منجر شد. بسیاری بر این گمانند که این دگردیسی نه خواست جامعه یا حتی تحولات جهانی، بله بیشتر از جاهطلبیها و یکهتازیهای شاهی نشات میگرفت که حالا دیگر نه رجال استخواندار پهلوی اول در آن نقشی داشتند و نه سیاستمداران اصیلی که میتوانستند شاه را از انحرافات و کجرویها به دور نگه دارند. شاه هم دیگر نه آن شاه جوانی دموکراتی بود که نیازمند به اصول و فرامین سیاست از سوی مردانی چون محمدعلی فروغی، احمد قوام، علی امینی و حسین علاء باشد بلکه او سعی میکرد که ردای سیاست را چنان به تن خود اندازه کند که کسی را یارای قد و قواره او نباشد. او حالا در اوان سالهای ۴۰ نیاز آن داشت که خود را با گروهی همآواز کند که تنها از او خاطراتی شنیده باشند و از سویی هیبت و جبروت کلام شاه آنان را سحر و جادو کند. این گروه به تدریج خود را به نامهای «گروه پیشرو»، «کانون مترقی» و بعدها «حزب ایران نوین» به جامعه شناساند.
اما حسنعلی منصور و گروه موسوم به «پیشروی» او ـ اگر بتوان گروهی اصیل و واقعی برای او قائل شد ـ از چه دایرهای در قدرت به زمین بازی پرتاب شده بودند و خاستگاه اساسی آنها چه بوده است، نمیتوان به آدرسها و نشانههای دقیقی اشاره کرد. اگرچه در طی این سالها آثار متعدد و خاطرات زیادی منتشر شده که همگی بخشی از واقعیتهای این جریان فکری است. جریانی که همایش برگزار میکرد، روزنامههای متعدد منتشر میساخت، مدرسه عالی علوم سیاسی تاسیس مینمود و رانتهای دولتی و نظامی به این و آن میبخشید، بخشی از حاکمیتی بود که به ظاهر به دور از زبان رسمی حاکمیت و راس آن یعنی شاه سخن میگفت و قرار بود ابتدا به صورت یک نهاد علمی و اجتماعی آغاز به کار کند و به تدریج به رفرم سیاسی دست زند. این گروه که بعدها «کانون مترقی» را تشکیل میدادند از برخی افراد متنفذ اجتماعی و سیاسی تشکیل شده بود که در دایره قدرت سیاسی ایران پیش از این نقشهایی را ایفا کرده بودند.
در بین اعضای اصلی این گروه که بعدها حزب ایران نوین را تشکیل دادند میتوان به این اسامی اشاره کرد: دکتر مهرانگیز دولتشاهی، دکتر ضیاءالدین شادمان، دکتر باقر عاملی، دکتر هادی هدایتی، دکتر ناصر یگانه، محمدتقی سرلک، منوچهر کلالی، محسن خواجه نوری، فتحالله ستوده، فلیکس آقایان، مهندس منصور روحانی، ویلیام ابراهیمی، دکتر جواد سعید، دکتر فرخرو پارسا، دکتر سیفالله وحیدنیا، عطالله خسروانی و کثیر دیگری از نمایندگان مجلس وجود داشت. تعداد اعضای زن این تشکیلات نسبت به دیگر احزاب رایج در آن زمان زیاد بود. غیر از دولتشاهی نامهای نیره ابتهاج سمیعی، هاجر تربیت، شوکتالملک جهانبانی، و دکتر فرخرو پارسا در زمره اعضای اصلی حزب گنجانده شده بود. به واقع حضور زنان برای نخستین بار بود که در پهلوی دوم آن هم در چارچوب یک جریان سیاسی این چنین قدرتمند و در بین زنان فعال سیاسی همهگیر شده بود.
این گروه در اولین بیانیه موجودیت خود اعلام کردند که هدف آنها از تشکیل گروه، مطالعات و پژوهش علمی درباره مسائل فنی، اقتصادی، مالی، کشوری، حقوقی، فرهنگی، بهداشتی و در مجموع مسائل اجتماعی کشور است. آنها اعلام داشتند که نتایج این مطالعات و تحقیقات در اختیار مقامات ذیصلاح قرار خواهد گرفت تا در جهت رفع مشکلات و نواقص امور کشور و نیز تنظیم برنامههای اقتصادی و اجتماعی به آنها کمک نماید. از دیگر اهداف تشکیل این کانون تبادل اطلاعات و کوشش و مجاهدت در زمینه آشنایی و ایجاد روح همکاری و هماهنگی بین کارشناسان اقتصادی، مالی، حقوقی، فرهنگی و اجتماعی عنوان شده بود. فعالیتهای خیریه و اقدامات نوع دوستانه و تاسیس کتابخانه، تالیف و انتشار کتاب و مجلات و نیز تشکیل سمینارها و کنفرانسهای علمی، همراه با تاسیس کمیتههای مخصوص برای مطالعات در زمینههای حقوقی، اجتماعی و اقتصادی از دیگر برنامههای این عده بود. آنها در اساسنامه خود یادآوری کرده بودند که در صورت امکان مدارس و آموزشگاهها و دانشگاههای ملی را طبق موازین و مقررات کشور به وجود خواهند آورد.
اما برخی از صاحبنظران، بدبینانه خاستگاه واقعی کانون را متعلق به تحولات سیاسی جهان غرب میدانستند و بر این باور بودند که اساس و شالوده جریاناتی شبیه «کانون مترقی» در ایران به بخشی از تصمیمات کلان جان اف. کندی، رییسجمهور ایالات متحده باز میگشت که در پی انقلابهای متعدد چپگرایانه در جهان، رو به سوی جوانان تحصیلکردهای داشت که آماده و شیفته قدرت بودند. آمریکاییها برای جلوگیری از تکرار انقلابات مشابه در سایر نقاط دنیا، به هر تدبیری دست زده بودند و دولتهای دموکرات و جمهوریخواه هر کدام سناریویی برای مقابله با بحرانها اتخاذ میکردند. این بار تکیهگاه آمریکا در کشورهایی مثل ایران نخبگان جدید سیاسی بودند که از اتهامات مرسوم در جوامعی مثل ایران تا حد زیادی مبرا بودند، دیگر اینکه جوان و جاهطلب بودند و آخر اینکه در وفاداری آنها به آمریکا تردیدی وجود نداشت.
آگاهان در غرب معتقدند که در نهایت جان اف. کندی جان بر سر همین آرزو گذاشت و قربانی همین نوع سیاستها شد که حتی در داخل ایالات متحده امریکا چنین آرمانهای را بر نمیتابیدند. علیرغم این، سیاستهای کلی امریکا در قبال ایران حتی بعد از ترور حسنعلی منصور ادامه یافت. امیرعباس هویدا رییس بعدی و نخستوزیر کشور که متعلق به همین کانون و حزب بود کم و بیش همان سیاستها و آمالهای امریکایی را ادامه میداد.
اما در داخل، این را بخشی از تحولاتی میدانستند که شاه از فردای ۲۸ مرداد ۳۲ در ذهن خود میپروراند و مدام به این در و آن در میزد که چهره سیاسی عصر پهلوی دوم را به گونهای رقم زند که کمتر از رجال عصر پهلوی اول در عرصه سیاست کسی باقی ماند. شاید خیلی بیشتر از ۲۵ آذرماه ۱۳۴۲ که حزب ایران نوین تاسیس شد، منصور به فکر رایزنی با این و آن بود که چنین لقمه چربی را شکار کند. چندان که او در اوایل دهه ۱۳۳۰ زمانی که دبیر شورای عالی اقتصاد بود انجمنی از دوستان و همپالکیهای خود را در آنجا جمع کرد که در خانهاش در خیابان ایرانشهر تشکیل جلسه میدادند. این انجمن سالها بعد به تدریج دارای اساسنامه شد و پایه حزب ایران نوین قرار گرفت. حزب ایران نوین در سالها بعد به اوج خود نزدیک شد، جدا از روابط پیچیدهای که به طور پنهان با شاه و دستگاه سیاسی او برقرار شده بود بخشی از افراد متنفذ کانون مترقی و حزب ایران نوین ارتباطات ویژهای با ساواک و حتی با نیروی شاخص سازمان سیا داشتند. از بین این عده مشخصا منصور با سرهنگ گراتیان یاتسویچ، رییس سیا در تهران محشور بود و این امر نکتهای نبود که از چشم ماموران امنیتی ساواک مخفی بماند. در حقیقت یاتسویچ مستاجر منصور بود و از همان بدو ورود به ایران بین او و منصور رابطهای دوستانه وجود داشت. در کنار این ارتباط یک رابطه ویژه با شاپور ریپورتر هم وجود داشت که او همچون سایه در کنار این گروه قرار داشت.
دوره نخست فعالیت کانون مترقی همزمان با دولت امینی شکل گرفت، اما هر چه علی امینی به سقوط محتوم خود نزدیک میشد بر دامنه فعالیتهای کانون مترقی افزوده میگردید. حدود یک سال پس از شکلگیری کانون تکاپوهای سیاسی علنیتر شد. در اصولی که تحت عنوان «اصول عقاید و نظرات کانون مترقی» منتشر شد اعلام شد که هر فرد ایرانی حق دارد که از بدو از تعلیم و تربیت مناسب برخوردار شود؛ از دید کانون این وظیفه در درجه اول بر عهده خانواده است. تاکید بر نهاد خانواده و نقش آن در تعلیم و تربیت کودکان نخستین بند از اصول عقاید این عده را در مقطع جدید تشکیل میداد و میگفتند اگر خانواده ناتوان باشد و یا امکانات لازم را برای تربیت اطفال نداشته باشد این وظیفه برعهده جامعه است.
با این وجود، علیرغم همه توفیقاتی که این گروه در جلب نظر شاه و گروههای سیاسی داشتند مهمترین معضل این گروه همانا نداشتن پایگاه اجتماعی در ایران بود. گروههایی مثل جبهه ملی و حتی گروههای مخفی سیاسی که در جامعه حضور داشتند از این نظر وضعیت کاملا آشکاری داشتند، حتی حزب توده از این حیث تعاریف مشخصی از پایگاه اجتماعی و طبقاتی خود در جامعه ارایه میکرد. ظاهرا اعضای کانون محور کار خود را روی طبقه متوسط جامعه قرار داده بودند، این طبقه قاعدتا استادان دانشگاهها، دانشجویان، کارمندان و ارباب جراید بودند؛ لیکن کانون در بین این اقشار هم شناخته شده نبود. آن چیزی که بیش از همه در جراید آن روز کشور بازتاب داشت، این بود که کانون از سیاستهای دولت اسدالله علم در مورد مسائل مختلف داخلی و خارجی حمایت میکرد و هدف اصلی آن راه حلهایی برای اجرای اصول ششگانه شاه و ملت است که مورد توجه شاه قرار داشت.
شاید مهمترین و برجستهترین تصویری که در مدح و توصیف حسنعلی منصور ارایه شده تصویری است که بهرام شاهرخ، روزنامهنگار ایرانی که برای خبرگزاریهای آلمان فعالیت میکرد ارایه داده است: «زندگی نوین پارلمانی ایران که در ماه اکتبر امسال آغاز گشت به نظر میرسد که فصل نوینی را در نحوه حکومت ایران میگشاید. در مدتی که پذیراییهای رسمی از دوگل و لوبکه و برژنف گذشت عناصر مترقی مجلس به رهبری حسنعلی منصور توفیق یافتند حزب جدیدی به نام «ایران نوین» به وجود آورند که امروز قریب ۱۲۹ نفر از ۲۰۰ نفر نمایندگان مجلس عضویت آن را پذیرفتند. پیشبینی میشود که حزب جدید به سرعت با جلب تودههای وسیع روشنفکران، کارگران و دهقانان نقش کلی و اساسی در تحقق، تعمیم و تکامل دموکراسی منضبط در ایران ایفا خواهد کرد.
حسنعلی منصور ۴۰ سال دارد و از کارشناسان اقتصادی ایران است. پدر او در سال ۱۹۴۰ نخستوزیر ایران بود و پس از ورود قوای متفقین به ایران مجبور به کنارهگیری شد و به اجرای سیاست موازنه معروف است. در ایام اقامت برژنف در ایران و قبل از قتل جان اف. کندی احتمال تغییر دولت داده میشد ولی مساله جانشین اسدالله علم روشن نبود. حال محافل سیاسی تهران معتقدند که با پیشرفت و توسعه سریع حزب ایران نوین موضوع تغییر دولت و جانشین آن حل شده به نظر میرسد و همین محافل پیشبینی میکنند که دولت بعد از علم را حسنعلی منصور تشکیل خواهد داد. در دولت وی با سیاست روشن خارجی که وجود دارد و شخص شاه آن را هدایت میکند کار سازندگی و توسعه امر عمرانی و ادامه اصلاحات کلی مورد توجه خواهد بود. یک رشته تصمیمات عاجل جهت رفاه مردم و به موازات توسعه اقتصادی و مالی با همسایه شمالی در درجه اول اهمیت قرار خواهد گرفت. سازمان برنامه برای اجرای دقیق طرحهای عمرانی نقش حساستری به عهده خواهد داشت. در تشکیل و ترکیب دولت آینده مسلما از افراد ورزیدهتر استفاده خواهد شد. به احتمال قوی عباس آرام وزیر خارجه و معینیان وزیر مشاور و خسروانی وزیر کار دولت فعلی همچنان سمتهای خود را حفظ خواهند کرد. تشکیل حزب ایران نوین و قوام این حزب احتمالا برای ادامه حیات مجلس فعلی ایران خالی از اشکال نخواهد بود و آینده نزدیک از این راز پرده بر میدارد. حزب مردم که نمایندگانی در مجلس دارد موجودیت خود را به صورت حزب دوم و یا اقلیت حفظ خواهد کرد.
به هر حال در محیط اجتماعی ایران احساس شدید میشود که تا زمانی دراز نظارت قاطع و جدی اساسی شاهنشاه ضرورت فوقالعاده دارد و برنامههای وسیع به منظور ارتقای دائمی و همهجانبه ملت ایران هرگز بار سنگین مسوولیت را از دوش شاهنشاه ایران کم نمیکند. اگر حسنعلی منصور مامور تشکیل دولت گردد بدون شک برخلاف گذشته نه تنها دارای وضع نامساعدی نخواهد بود بلکه میراث حکومت اسدالله علم به صورت سرمایه برای ادامه کارها و رفرمهای اساسی قطعا مورد استفاده حسنعلی منصور قرار خواهد گرفت.»
به واقع کانون مترقی اصول خود را وقتی اعلام کرد که امینی سرنگون شده بود و اسدالله علم نیز با بحرانهای فراگیر متعددی روبرو بود. در این هنگام فاز نیمهعلنی فعالیت سیاسی کانون آغاز گردید. میتوان تصور کرد که با حمایت تیم شاپور ریپورتر و یاتسویچ از گروه موسوم به کانون مترقی به مثابه رقیب امینی برای گام نهادن در مسیر اصلاحات مورد نظر بود که این تشکیلات کندی پا به عرصه وجود گذاشته بود. این گروه نهایتا باید به عنوان بهترین آلترناتیو امینی قدرت را قبضه میکردند. گروهی که هم ساواک به آنها اعتماد داشت و هم شخص شاه.
این اعتماد به حدی بود که وقتی کانون مترقی به حزب ایران نوین تبدیل شد و در انتخابات بیست و یکم مجلس شورای ملی کرسیهای قابل توجهی را تصاحب کرد، بسیاری از مخالفان و دیگر فعالان سیاسی عمر سیاسی خود را پایان یافته تلقی کردند. بعدها وقتی این حزب در گوشه و کنار کشور سامانه بیشتری گرفت چنان امر و نهی میکرد که بسیاری از جمله اسدالله علم را برآشفتند، چنان که در خاطرات روز پنجشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۵۴ خود در این باره باز هم متذکر شده است: «شاهنشاه واقعا به حق باید متوجه همه جهات باشند. چنان که بلندپروازیها و گهخوریهای دولت و حزب اکثریت را نقش بر آب کردند. آخر به حزب ایران نوین چه ربطی دارد که در کنگره خود از تمام احزاب پیشرو و پسرو و کمونیست و غیرکمونیست و لیبرال و چنین و چنان دعوت کند؟ شاهـنشاه آنچنان هوشیار هستند که حدی بر آن متصور نیست.»
اما منصور و گروه او چهار نعل میتاختند. آنان برای یکدست کردن گروههای سیاسی دست به دامن هر گروه موافق و مخالف نظام میشدند. بعدها، بخشی از اعضای گروه سابق جبهه ملی نیز در دایره انتخاب منصور و گروه او قرار گرفت. حتی مهندس منصور روحانی مدیرعامل سازمان آب تهران در یکی از ملاقاتهایش با شاه از او خواسته بود که تعدادی از اعضای سابق جبهه ملی را که در حال حاضر به نفع آن جبهه فعالیتی ندارند وارد حزب نوین نمایند. در همین ایام اطلاع داده شد که منصور وساطت کرده است و محمدعلی کشاورز صدر عضو شورای مرکزی جبهه ملی به مقامات عالیه کشور نزدیک شده و حتی با شاه هم ملاقات کرده است.
حزب ایران نوین طی همین یکی دو سال اوایل دهه ۴۰، چرخه سیاسی و اقتصادی کشور را چنان تغییر داد که اگر تیر محمد بخارایی به قلب حسنعلی منصور اصابت نکرده بود شاید حتی آرزوهای آتی شاه را هم در همان سالهای ۴۲ و ۴۳ نقش بر آب میکرد.
مرگ زودرس منصور و توقف یکی دو روزه حزب ایران نوین برای روزهایی قلب جامعه سیاسی ایران را دچار اختلال کرد اما انتخاب سریع و عاجل شاه برای پست نخستوزیری امیرعباس هویدا گمانههای سیاسی را در اذهان ایجاد کرد که بعدها، بخش مهمی از سرنوشت تاریخ سیاسی ایران را رقم زد. چه آنکه، هویدا هیچ کدام از ویژگیهای شاخص چنین پست مهم سیاسی را با خود نداشت. او تنها مطیع و جان بر کف اعلیحضرت بود و ۱۳ سال بعد در این راه جان خود را از دست داد.
منابع:
۱ـ تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران، رادیو بیبیسی، ع. باقی، نشر تفکر، ۱۳۷۳
۲ـ دو دهه واپسین حکومت پهلوی، آبادیان، حسین، دفتر مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۹
۳ـ خاطرات علینقی عالیخانی، لاجوردی، حبیب، تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران، نشر آبی، ۱۳۸۰
۴ـ اسناد موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
۵ـ معمای هویدا، میلانی، عباس، تهران: نشر اختران، ۱۳۸۴
نظر شما :