مرگ مشروطه «هویدا» شد/ حکایت نخستوزیر بیاختیار و شاه پراقتدار
سرگه بارسقیان
در این سالها کارگزاران رژیم پهلوی و تاریخنگاران عصر جمهوری اسلامی با ردیف کردن سیاههای از ناتواناییها و ناکامیهای هویدا از «رئیس دفتری» گفتند که چون چنین بود مورد پسند شاه واقع شد و نخستوزیری که قرار بود کوتاه مدتی بماند و حتی با عنوان «دولت محلل» میخواندند، ۱۳ سال صدارت کرد و سرآخر مغضوب نظام شاهنشاهی شد و معدوم نظام جمهوری اسلامی. تو گویی این پاسخ به رئیس دادگاه تعارفی بیش نبود که گفت: «سیستم آنطور بود. من آن سیستم را بوجود نیاورده بودم. قبل و بعد از من نخستوزیرانی بودند که با آن سیستم کار کردند. من هم ادامهدهنده بودم نه بوجود آورنده.» و این دفاع درباره عملکرد ساواک نیز توجیهی بیشتر تلقی نشد که: «اینگونه که شما صحبت میکنید انگار من پادشاه بودهام... پادشاه طبق قانون اساسی، رئیس قوه مجریه بود و ما همه حتی شاید شما هم از او اطاعت میکردیم... اگر میگویید من به عنوان نخستوزیر باید کنار میرفتم و ادامه نمیدادم حق با شماست. اگر من نمیکردم کسی دیگر میکرد... من از کارهای ساواک هیچ اطلاعی نداشتم... من از طریق تشکیلات بینالمللی از شکنجههای ساواک مطلع شدم. رئیس ساواک، معاون من بود، ولی نه از من دستور میگرفت و نه کارها را به من گزارش میکرد. ساواک، سیاست خارجی، سیاستهای اقتصادی و کشاورزی و غیره بوسیله مسئولان مستقیمش با پادشاه در تماس بودند و پادشاه، نظرات خود را ابلاغ میکرد.»(۱)
منصور و مشروطیت ایران واپسین نفسهایشان را با هم میکشیدند، یکی در بیمارستان پارس و دیگری در کاخ مرمر؛ یکی شاهدش خانواده منصور و پزشکان بیمارستان و جمیع مراجعهکنندگان بودند و دیگری جز شاه و هویدا که به محضر اعلیحضرت شرفیاب شده بود شاهدی نداشت که محمدرضا پهلوی در مقابل هویدای مضطرب و مردد که آمده بود از قبول نخستوزیری سر باز زند، گفت: «خودمان یادتان خواهیم داد.»(۲) روز قبل از این دیدار هویدا به صادق چوبک گفته بود که برای احراز پست نخستوزیری آماده نیست و چوبک پیشنهاد کرد از پذیرفتن مقام صدارت سرباز زند، «در این شرایط کاری از دستت بر نمیآید.»(۳) یوسف مازندی، خبرنگار سابق یونایتدپرس در ایران از هویدای پریشان و عاجزی نوشته که به او چند گیلاس مشروب قوی خورانده تا شاید روحیهاش را تقویت کند و هویدا پس از مذاکراتی که با او کرده مصمم شده برود و به پادشاه بگوید که قادر به قبول سمت نخستوزیری نیست: «ولی او چنان از خود بیخود بود که پادشاه بجای او و برای او تصمیم گرفت و صبح روز بعد خبر نخستوزیر شدن او از خبرگزاریها پخش شد و طولانیترین دوران نخستوزیری را در دوران پهلویها گذراند.»(۴) شاه هم در روز معرفی هویدا به خبرنگاران گفت «فعلا» هویدا را به سمت نخستوزیر تعیین میکنیم؛ در مطبوعات آن زمان نوشتند: «هویدا وقتی کابینه خود را معرفی میکرد، همه مردم (و حتی شاید خود او) این دولت را موقتی و مولود حقگذاری و قدرشناسی شاهنشاه که بصورت حفظ کابینه منصور و انتخاب نزدیکترین دوستانش به ریاست آن جلوهگر شده بود میدانستند و حداکثر عمر این دولت را تا اوایل سال جاری و گذشتن لوایح مهمی که در خصوص نفت قاره و تجدیدنظر در قرارداد کنسرسیوم و بودجه سال ۴۴ در جریان رسیدگی و تصویب بود میپنداشتند.»(۵)
یک سال گذشت و هویدا هنوز نخستوزیر بود؛ خبرنگار روزنامه فرانسوی کومبا بهمن ۴۴ از محمدرضا شاه پهلوی پرسید: «گفته میشود که دولت کنونی یک دولت محلل است که وظیفهاش حل و فصل امور جاری است و شما در آینده از یک مرد قوی و احیانا از یک نظامی برای تشکیل دولت دعوت خواهید فرمود؟» و پاسخ این بود که: «این کاملا مضحک است. هر کسی باید در جای خود قرار گیرد و یک نظامی نیز در راس سربازان خویش. دولت کنونی آقای هویدا موجبات کامل رضایت مرا فراهم ساخته و من از این لحاظ به خود تبریک میگویم.» تفسیر مجله خواندنیها از این سخنان شاه، ماندگاری هویدا را چنین معنا کرد: «درباره تائید شاهنشاه از دولت هویدا، روزنامههای این روزها خیلی چیزها نوشته و باز هم ممکن است بنویسند. ولی هیچکدام نخواسته و یا نتوانستهاند علت واقعی این تائید را که بعد از تائیدات الهی، بالاترین آنها است دریابند. بنظر ما نخستوزیران ما همه مرهون الطاف شاهانه و مدیون تائید معظمله بودهاند. منتهی فرق هویدا با آنها اینست که آنان منویات شاهانه را بعضا فقط درک میکردند ولی هویدا به آنها عمل میکند. فرق دیگر آنکه آنان غالبا از تائیدات شاه و پشتیبانی مردم یکی را داشتند و هویدا هر دو را، و با احتساب خواست خود، هر سه را!»(۶) هویدا از نظر سیاسی در مورد هیچ چیز تعصب خاصی نداشت. او به مرام ویژهای که مبین و معرف اعتقادات خاص سیاسی او باشد پایبند نبود، گرچه در زمره بنیادگذاران حزب ایران نوین و پیشتر کانون مترقی بود. به درستی نمیشد تشخیص داد او در سودای چه چیزی است، زیرا درصدد تغییر و تحولی بنیادین در کشور نبود و در این باره ادعایی هم نداشت. به همین دلیل به نظر میرسید دولت هویدا به این زودیها تغییر نخواهد کرد و ماندگار خواهد بود. در جراید آن روز ایران بارها و بارها این مطلب مورد تاکید قرار میگرفت که هویدا «مجری برنامههای شاهنشاه» است. مثلا بعد از ملاقاتی که با شاه در خرداد ماه سال ۱۳۴۴ داشت، بهای برق و بنزین و قند و شکر را تقلیل داد؛ گفته میشد این اقدام هویدا به دلیل دستور شاه بوده است.(۷)
هویدا دوست داشت به این نکته ببالد که یکی از «مردان جدید» شاه است. به قول یک دیپلمات خارجی شاه با هویدا و دیگر وزرا «همانند پادوهای ادواری شیفته کارشان» رفتار میکرد.(۸) فرق اصلی او با پیشینیانش به نوشته علیاصغر امیرانی در خواندنیها این بود که: «حساب نخستوزیرانی از نوع هویدا، که بر خلاف قوامالسلطنه و دکتر مصدق و رزمآرا، بدون تمایل و حتی اطلاع قبلی خویش، بر خوان گسترده و حاضر و آمادهای به اسم هیات دولت مینشینند و صورت غذا را هم ندیده و نیازموده ناچارند بچشند، از حساب دولتهایشان بکلی جداست. اینان هر قدر هم تشنه و گرسنه زمامداری باشند، باز نمیتوانند مانند آنها از روی علاقه و اشتها دست به غذا ببرند و اگر در وسط کار هم نتوانند به ترمیم دست بزنند، باید بیمزگی و بدی غذا و ناپزایی آن را تحمل کرده، تا پایان غذا با سوءهاضمه و انواع دلدردها و دردسرها به قیمت از دست دادن تندرستی شخصی هم شده بسازند و در انظار، به حساب بیماری و ناتوانی خویش بگذارند.»(۹) هویدا طبق توصیف روزنامه دیلینیوز «در زندگی شخصی و خصوصی مشخصات کامل یک فرد بازنشسته و نامزاحم را دارا است و اخلاق و روحیاتش اثری از تصوف دارد.» همین بیمیلی به قدرت، بیاشتهایی به خوان گسترده و تحمل غذای بدمزه و ناپز بهترین عامل جلب اطمینان شاه بود، چنانکه دو سال بعد از نخستوزیری، امیرانی در نوشته مطایبهآمیزی دولت هویدا را «دولت ابد مدت» خواند.(۱۰) تجربه کار با نخستوزیران مقتدری چون قوامالسلطنه، رزمآرا و محمد مصدق و حتی فضلالله زاهدی، باعث شد طبق تحلیل دفتر اطلاعات و تحقیقات وزارت امور خارجه آمریکا، «پس از نخستوزیری سرلشکر زاهدی (۵۵-۱۹۵۳) شاه تنها کسانی را به صدارت برگمارد که به شخص او وفادار بودند. حسین علاء یک درباری وفادار بود؛ اقبال مدیری پرکار، شریف امامی مهندسی کارمند مسلک و علم دوست نزدیک و قدیمی شاه بود. منصور هم تکنوکراتی بلندپرواز بود و پس از مرگ منصور نیز هویدا سرکار آمد که کاردان اما بیجذبه بود. این افراد دو نکتهٔ مشترک داشتند: همه مطیع منویات ملوکانه بودند و هیچ کدام در میان تودهٔ مردم پایگاه مستقل نداشتند. در آینده نیز قاعدتا شاه کسی را که در میان مردم طرفداران زیادی داشته باشد به پست نخستوزیری برنخواهد گمارد. مجلسین، مانند نخستوزیر و کابینهاش، همه بخشی از ظاهر حکومت مشروطهای هستند که شاه از سر ناچاری، و به خصوص برای تحکیم موقعیت جهانیاش به عنوان یک پادشاه مشروطه، به حفظ آنها وادار شده است. در انتخابات سال ۱۹۶۳ شاه شخصا نمایندگان مجلس شورا و سنا را برگزید.»(۱۱)
هویدا نماینده نسلی از بوروکراتهای نظام پهلوی بود که شاه پس از خرداد ۴۲ درصدد ورود آنها به ساختار دولتی بجای نیروهای کهنهکاری برآمد که رگههای اشرافی و بعضا قاجاری و نیز استقلال سیاسی و عملی داشتند. وقتی شاه درباره رجال باتجربه و جهان دیدهای چون حسین علاء، عبدالله انتظام و محمدعلی وارسته که نگران از برخوردهای خشن نیروهای دولتی در وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در جلسهای خصوصی بر لزوم استعفای دولت علم و دلجویی از روحانیت تاکید کردند، از این لفظ استفاده میکند که «این رجال را باید در توالت انداخته و سیفون را کشید»(۱۲) طبیعی است به سمت تشکیل کانونهای رجالسازی میرود که خروجیهایش جایگزین این رجال شوند. نتیجه اینکه شاه گروهی از تکنوکراتهای جوان، جاهطلب و از لحاظ ایدئولوژیکی بیطبقه و از لحاظ سیاسی غیرپایبند به اصول را در واقع به عنوان دولت آلترناتیو خود در یک باشگاه خصوصی به نام کانون مترقی گرد آورد(۱۳) و منصور و هویدا برآمدگان این کانون مترقی و پس از آن حزب ایران نوین بودند. عبدالمجید مجیدی، رئیس سازمان برنامه و بودجه دولت هویدا این انتخاب را محصول تغییر روحیه شاه و قطع پیوند او با گذشته آمیخته با ضعف و ناتوانیاش میداند که برخی رجال قدیمی را نمیخواست ببیند و پی نیروهای جوان بود: «من فکر میکنم که با روی کار آمدن حکومت منصور یک مطلب روشن شد و آن این بود که اعلیحضرت با گذشته خودش در واقع یک نوع قطع علقه و رابطهای کرده زیرا در این دوره که با انقلاب ششم بهمن شروع شد، اعلیحضرت در واقع نقش خودش را به صورت یک پادشاهی که رهبری سیاسی و اداری و نظامی مملکت را دارد، میخواست ثابت بکند و در این نقش و در این راه اعلیحضرت دیگر نمیخواست که با آن تیپهایی که در گذشته با آنها سر و کار داشته، سر و کار داشته باشد. یعنی آن آدمهایی که پادشاه را در حالت ضعف و مبارزه با نخستوزیران گذشته دیده بودند، یا آدمهایی که اعلیحضرت را در تنگناهای سیاسی و در حال شک و تردید دیده بودند، اینها را دیگر نمیخواستند ببینند، ضمنا یک آدمهایی که در گذشته به علت فضایی که حکمفرما بود به خودشان اجازه میدادند که با یک چیزهایی مخالفت بکنند و یک اظهارنظرهایی بکنند و حتی سعی کنند که نظرشان را تحمیل بکنند به اعلیحضرت، آنها را هم دیگر اعلیحضرت نمیخواستند ببینند.»(۱۴)
شرح به غایت دقیق و گویای این تحولات را میتوان در گزارش دفتر اطلاعات و تحقیقات وزارت امور خارجه آمریکا سراغ گرفت. این گزارش که در سال ۱۳۴۴ تهیه شده، وصفی دقیق از ساخت قدرت خودکامه در ایران ارائه میکند: «شاه کنونی فقط پادشاه نیست. در عمل نخستوزیر و فرمانده کل نیروهای مسلح هم هست. تمام تصمیمات مهم دولت را یا خود اتخاذ میکند، یا باید پیش از اجرا به تصویب او برسد. هیچ انتصاب مهمی در کادر اداری ایران بیتوافق او انجام نمیگیرد. کار سازمان امنیت را به طور مستقیم در دست دارد. روابط خارجی ایران را هم خودش اداره میکند. انتصابات کادر دیپلماتیک همه با اوست. ترفیعات ارتش، از درجۀ سروانی به بالا، تنها با فرمان مستقیم او صورت میپذیرد... نمایندگان مجلس را او برمیگزیند. در عین حال، تعیین میزان آزادی عمل مخالفان در مجلس هم به عهدهٔ اوست. تصمیم نهایی در مورد لوایحی که به تصویب مجلسین میرسد با اوست. شاه یقین دارد که در شرایط فعلی، حکومت فردی او تنها راه حکمروایی بر ایران است.»(۱۵)
ارتشبد فریدون جم، رئیس سابق ستاد ارتش وقتی درباره ملاقات فرماندهان ارتش با شاه به هویدا گله کرده، از او شنیده که «خیال میکنی من نخستوزیر هستم»؛ جم گفتوگویش با هویدا را چنین نقل کرده است: «در حقیقت نخستوزیر خود اعلیحضرت، وزیر خارجه اعلیحضرت بود، وزیر اقتصاد اعلیحضرت بود. اونها فقط مجری دستورات بودند. من شخصا یک دفعه با مرحوم هویدا صحبت میکردم. من به ایشان به عنوان گله میگفتم که این اعلیحضرت زیادی این فرماندهان زمینی و هوایی و دریایی اینها رو، ژاندارمری اینها را اینقدر مستقیم میپذیرند و مستقیم دستور میدهند. اینها که ستاد را اصلا کوچک میکند. اینها دیگه حاضر نیستند تره برای ستاد خرد کنند، یعنی در حقیقت این دستگاه فرماندهی، دستگاه فرماندهی دیگه نیست. ایشان به من گفتند که این وضع شما درست مثل وضع منه، خود مرحوم هویدا گفتند خیال میکنی من نخستوزیر هستم، این وزرا تمامشون میروند کارهاشونو مستقیما با اعلیحضرت حل و فصل میکنند، دستورات میگیرند و منم برای اینکه خودم رو از تک و تا نندازم تظاهر میکنیم که بله ما کردیم و بعد من بهشون گفتم که خوب شما چرا تحمل میکنید؟ چرا قبول میکنید؟ گفت من اعلیحضرت را دوست دارم و به ایشان معتقد هستم و چون علاقه بهشون دارم، این وضع رو قبول میکنم.»(۱۶) دریادار امیرعباس رمزی عطایی، فرمانده سابق نیروی دریایی هم گفتوگویی مشابه با هویدا داشته و از او پرسیده چرا از قدرت و اختیاراتش استفاده نمیکند و هویدا هر دو بار «با شرمساری» پاسخ داده بود که در واقع «چیزی بیش از یک منشی خصوصی نیست.» هویدا به دریادار رمزی عطایی گفته بود: «میبینی که وزیران مستقیم پیش شاه میروند. من هم، مانند نیروی دریایی، کارهایم را مستقیم پیش اعلیحضرت میبرم. معاونان وزارتخانهها نیز کارهایشان را مستقیما پیش او میبرند. در نتیجه نخستوزیر دور زده میشود، رئیس ستاد ارتش دور زده میشود، سلسله مراتب در ایران رعایت نمیشود.»(۱۷)
این تمایل در احضار وزرا و امر و نهی مستقیم به آنها پیش از هویدا نیز در شاه بود اما با مقاومت نخستوزیران قبلی روبرو میشد، علی امینی گفته: «جز وزیر خارجه و وزیر جنگ که خود من اجازه دادم، وزرا حق نداشتند آنجا ]نزد شاه [ بروند، مگر با اجازه من باشد. چون سابقه قوامالسلطنه را دیده بودم، به شاه گفتم آقا، اینها هر کدام پا شوند، راه بیفتند، بیایند ]آنجا [چه بگویند؟ اولا من هفتهای سه روز با شما هستم، داریم صحبت میکنیم. مطالبی هست که من میگویم. اگر یک مطلب خاصی بود، خوب بیایند پهلوی من، بیایند به اعلیحضرت توضیح بدهند. والا هر کسی بخواهد برود آنجا و بیاید، این کار دولت درست نمیشود.»(۱۸) پیش از امینی، جعفر شریف امامی (۴۰-۱۳۳۹) نیز هفتهای دو بار به دیدار شاه میرفت، اما وزرا هیچ کدام «شرفیاب مرتب» نداشتند، فقط موقعی که شاه راجع به مطلب خاصی توضیحاتی از خود وزیر میخواست، آن وزیر را احضار میکرد تا از او گزارش بخواهد یا اقدامی بکند. اما بار دوم که شریف امامی نخستوزیر شد (۱۳۵۷) سنتی که در دوره هویدا باب شده بود، گریبان وی را گرفت: «بعدا به تدریج - مخصوصا زمان هویدا- این مطلب متداول شد که وزرا تک تک میرفتند و شرفیاب میشدند و البته وزیر خارجه مستثنی بود. وزیر خارجه هر روز شرفیابی داشت و گزارشات سفر و تلگرافات را میآورد برای اعلیحضرت و گزارشاتش را میخواند، دستور لازم ]را[ میگرفت و بعد میرفت طبق دستور اقدام میکرد. وزیر جنگ هم هفتهای دو دفعه شرفیابی داشت.»(۱۹)دخالتهای شاه در همه شئون تصمیمگیریهای اداری چنان شده بود که وقتی نماینده وقت ایران در سازمان ملل پس از مشورت با شریف امامی و بدون اطلاع شاه به مصوبهای رای مثبت داد، شاه برآشفت و در پاسخ به این گفته شریف امامی که «قربان، اعلیحضرت، چرا این قدر خودتان را ناراحت میکنید. بالاخره شما یک عده زیادی را انتخاب کردهاید و انتصاب کردهاید به کارها و سمتهای مختلف. خوب هر کسی در حدود و وظیفه خودش بایستی اختیار داشته باشد که تصمیم بگیرد و عمل بکند و کار بکند»، گفت: «نه. نه. نه من این تجربه را دارم که به هیچ کس اعتماد نمیکنم. من به هیچ کس به طور مطلق اعتماد نمیکنم. باید این کارها همه به خودم گفته بشود.»(۲۰)
این روند از دوره علم و اقبال شروع شده بود، شاه صراحتا به امینی گفته بود «من یا باید حکومت کنم یا میروم.... من شاه انگلیس و شاه سوئد و اینها نیستم. در حقیقت آن نخستوزیر باید مجری حرفهای من باشد.»(۲۱) و شاهی که خود تصریح به حکومت کردن بجای سلطنت کردن دارد، اولین و مهمترین کسی است که بر تابوت مشروطیت میخ میکوبد. هویدا از این رو تصویر محمدرضا «حاکم» بود، و پایان تصور محمدرضا «شاه». تصوری که درصدد القای آن به خارجیها هم بود که میگفت: «من مشاوره میکنم ]ولی [خلافش را میکنم. بعلاوه اینها منشیاند.»(۲۲)
نخستوزیری هویدا همزمان شد با دورۀ فرمانروایی سلطانی شاه که دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان معتقد است دو عامل اصلی این دگرگونی بنیادین را ممکن ساخت: «نخست، اصلاحات ارضی زمینداران را بعنوان یک طبقۀ اجتماعی مستقل از میان برداشته و قدرت اجتماعی- سیاسی ایشان را به دولت منتقل کرده بود. همزمان، رویارویی دولت با مخالفان مذهبی و شکست آنها، به کاهش نفوذ مستقل این گروه در امور سیاسی و اجتماعی کمک کرد و شالودۀ قدرت اقتصادی ایشان تضعیف گردید. دوم، درآمدهای فزایندۀ نفتی که مستقیم به خزانۀ دولت سرازیر میشد، منابع مهم مالی و ارزی خارج از نظام اقتصادی داخلی در اختیار شاه قرار میداد. همانگونه که اکنون همگان میدانند، بیشتر درآمد نفت بازده ناشی از کاربرد نهادههای داخلی نیست بلکه نوعی بهرۀ اقتصادی است که در عوض استفاده از منابع کمیاب پرداخت میگردد، یا، نوعی سرمایۀ مالی است که از نقد کردن داراییهای مادی محقق میشود. بههرحال، این درآمدها که مستقیما به دست دولت میرسید و توزیع میشد، دولت را قادر ساخت که پروژههای عمرانی را تأمین مالی کند، شبکۀ نظامی- بوروکراتیک خود را گسترش بخشد، و پیروان خود را در میان تکنوکراتها و روشنفکران افزایش دهد. بدینسان، شاه که عملا دولت هم بود، به گونۀ فزاینده از جامعه و اقتصاد ایران مستقل میشد، در حالی که جامعه و اقتصاد هر چه بیشتر به شاه و تصمیماتش وابسته میگشت. تأکید بر این نکته اهمیت دارد که تغییر یافتن اقتدارگرایی به سلطانیسم، نتیجۀ دور شدن شاه از اتحاد پیشین با زمینداران و دستگاه مذهبی و نیز استقلال فزایندۀ وی از اقتصاد داخلی (و کمکهای خارجی) در سایۀ درآمدهای در حال افزایش نفت بود.»(۲۳)
هویدا چنانچه در دادگاهش گفت ادامه دهنده و نه بوجودآورنده سیستمی بود که قبل و بعد از او نخستوزیرانی بودند که با آن کار کردند، اما به بهترین وصف تسهیل کننده مسیری بود که شاه در آن عیانتر و عریانتر خویشتن خویش را بروز داد؛ امینی در برخورد با زیادهخواهی محمدرضا پهلوی، ارتش و وزارت خارجه که مورد نظر شاه بود را به وی سپرد، وزارت کشور را هم به سپهبد صادق امیر عزیزی محول کرد و با ملحوظ کردن حوزه نفوذ شاه در دولت، بقیه کابینه را آنطور که خود میخواست چید و الموتی و ارسنجانی و فریور را به دولت برد. کابینه امینی از این رو سپردن کار شاه به محمدرضا پهلوی و کار دولت به نخستوزیر بود و به تعبیر روزنامه جهان که از طرفداران جدی دولت شریف امامی بود، آخرین تلاش برای جلوگیری از انقراض و جدیترین کوشش برای احیای نخستوزیری: «نخستوزیری در کشوری مثل ایران آنقدرها اهمیت ندارد که بتواند مورد بحث قرار گیرد، چون نخستوزیر معمولا آنچنان آدمی است که مسوول هست ولی مختار نیست، اگر کسی کشته شد یقه او را میگیرند ولی وزیر کشور هم گوش به حرف نخستوزیر نمیدهد و برای خودش صاحب اختیار است. فقط کار نخستوزیران قدری توصیه، مقداری خواهش و اگر هم کار مشکلتر میشده است، التماس بوده است و بنابراین چنین کسانی چه میتوانستند بکنند و ملتی با چنین دولتها بارش به منزل نمیرسیده است.» هویدا اما جهت القای حس اعتماد به نفر اول کشور، کار دولت را نیز به شاه واگذار کرد؛ با واقعیتی که پیشتر از او دیده میشد و تغییراتی که محسوس بود کنار آمد و به آن رنگ عینیت داد، میل حکومت کردن را در شاه دید و با آن به مقابله بر نخاست، چون به این باور رسیده بود که: «ما اجرای امر میکنیم. نخستوزیر کیه؟ وزیر کیه؟ مجلس کیه؟ خود یک نفر است. شاه است.»(۲۴)
پینوشتها:
۱- روزنامه کیهان، ۱۹ فروردین ۱۳۵۸
۲- معمای هویدا، عباس میلانی، نشر اختران، چاپ نوزدهم، پاییز ۱۳۸۷، ص ۲۲۲
۳- همان ص ۲۲۱
۴- ایران ابرقدرت قرن؟، یوسف مازندی، نشر البرز، ۱۳۷۶
۵- مجله خواندنیها، ۵ بهمن ۱۳۴۴
۶- مجله خواندنیها، ۲۶ بهمن ۱۳۴۴
۷- دو دهه واپسین حکومت پهلوی، حسین آبادیان، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ سوم، تابستان ۱۳۸۷، صص ۳۸۴ و ۳۸۵
۸ - تاریخ ایران مدرن، یرواند آبراهامیان، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، نشر نی، چاپ چهارم، تهران ۱۳۸۹، ص ۲۳۶
۹- مجله خواندنیها، ۵ بهمن ۱۳۴۴
۱۰- مجله خواندنیها، ۵ آذر ۱۳۴۵
۱۱- معمای هویدا، صص ۲۲۵ و ۲۲۶
۱۲- اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قرهباغی، جمیله قرهباغی، نشر نی، ۱۳۶۸، ص ۱۷۲
۱۳- اقتصاد سیاسی ایران، همایون کاتوزیان، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز نوروزی، نشر مرکز، تهران ۱۳۷۳، ص ۲۶۸
۱۴- گفتوگو با برنامه تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران، فروردین ۱۳۶۱
۱۵- معمای هویدا، صص ۲۲۳ و ۲۲۴
۱۶- داستان انقلاب: روایت شفاهی تاریخ معاصر ایران، به روایت رادیو بیبیسی
۱۷- گفتوگو با شهلا حایری، جولای ۱۹۸۵، مجموعه تاریخ شفاهی ایران
۱۸- خاطرات علی امینی، به کوشش حبیب لاجوردی، طرح تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد، ناشر: صفحه سفید، تیرماه ۱۳۸۳، ص ۱۲۸
۱۹- خاطرات جعفر شریف امامی، به کوشش حبیب لاجوردی، طرح تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد، ناشر: صفحه سفید، چاپ اول ۱۳۸۷، صص ۲۱۷ و ۲۱۸
۲۰- همان، ص ۲۲۷
۲۱- خاطرات علی امینی، ص ۱۵۰
۲۲- همان، ص ۱۵۱
۲۳- رژیمهای سلطانی: مورد رژیم پهلوی در ایران، همایون کاتوزیان، اطلاعات سیاسی - اقتصادی، شماره ۱۵۳ و ۱۵۴، خرداد و تیر ۱۳۷۹
۲۴- خاطرات علی امینی، ص ۱۵۱
نظر شما :