نشستن بر تخت شاهی(۲)/ توافق ناکام رضا شاه با متفقین
فصلی از کتاب زندگی و زمانه شاه نوشته غلامرضا افخمی
***
حمله هیتلر به شوروی در اول تیر ۱۳۲۰ (۲۲ ژوئن ۱۹۴۱) موضع ایران را در جنگ تغییر داد. همه از جمله شاه، در انتظار پیروزی سریع آلمان بودند. چرچیل گفته بود هدف از این حمله این است که خطوط ارتباطی و حیاتی اقتصادی و نظامی بریتانیا را قطع کنند و پیش از آنکه امریکا وارد جنگ شود آن کشور را شکست دهند. رضا شاه تصور میکرد هدف بعدی هیتلر ایران است؛ هیتلر میخواست کنترل نفت قفقاز، ایران و عراق را در دست گیرد و بعد از ایران و افغانستان به عنوان پلی برای رفتن به هند استفاده کند. رضا شاه به محمد ساعد، سفیر خود در مسکو دستور داد بیطرفی مطلق ایران را اعلام کند. او به آندره اسمیرنوف(۳۰)، سفیر جدید اتحاد شوروی در ایران، بیش از حد لطف نشان میداد و با او بیش از آنچه معمول بود گفتوگو و به ویژه به او یادآوری میکرد که همواره مشتاق بوده است که مناسباتی خوب، سازنده و محترمانه با اتحاد شوروی داشته باشد. میگفت مایل است هر گونه سوءتفاهمی را که در گذشته بین دو کشور وجود داشته کنار بگذارد. زمانی که اسمیرنوف ابراز داشت که شوروی نیازهایی استراتژیک دارد که ایران قادر به برآوردن آنهاست، و این تلویحا اشارهای بود به احتمال اینکه ایران مجرای حمل سلاحهای مورد نیاز شوروی شود، شاه پاسخ داد هر کاری که در توانش باشد انجام میدهد به این شرط که بیطرفی ایران نقض نشود.(۳۱)
در این زمان ایران بار دیگر در برابر شوروی و انگلستان تنها مانده بود. رضا شاه خود را در کنار متفقین قرار داد و میخواست با حفظ حد و حدودی از بیطرفی به آنها یاری رساند. در تیرماه، ایدن سیاست انگلستان در برابر ایران را به شرح زیر اعلام داشت: ۱) حفظ استقلال کامل ایران، ۲) ارتقای سطح رفاه ایران، و ۳) حفاظت از آزادی ایران در برابر اعمال نفوذ نابجای هر قدرت خارجی.(۳۳) بنا شد انگلستان حتی روابط تجاری خود با ایران، از جمله صدور وسائل لازم برای هواپیماها را ادامه دهد، البته به این شرط که ایران آلمان را بیرون براند. ایدن به بولارد تلگراف زد که: «هیچ تردیدی نیست که هرگاه به نظر لازم آید افراد آلمانی در ایران برای ایجاد بینظمی، یا در خود ایران یا در کشورهای همسایه، به خدمت آلمان در میآیند. دولت اعلیحضرت ]پادشاه انگلستان[ از این وضع بسیار ناراضی است و شما باید اهمیت حیاتی... کاهش شدید شمار افراد آلمانی در ایران را، که اجازه یافتهاند در آنجا بمانند، به دولت آن کشور گوشزد کنید. برای اطلاع خود شما باید بگویم که ما مایلیم چهار پنجم افراد آلمانی ظرف یک ماه ایران را ترک کنند. تصور میکنیم شما میتوانید تعداد دقیق افرادی که ایران را ترک میکنند کنترل کنید.»(۳۳)
شاه پیش از آن به دولت خود دستور داده بود بدون اینکه به نظر رسد کاملا تحت نفوذ متفقین قرار گرفته است، هر تعداد آلمانی را که میتواند اخراج کند. تا همین جا هم رضا شاه باعث واکنشهای خشمناک مقامات آلمانی شده بود؛ حالا که هر دو اردوگاه به او فشار آورده بودند، نمیدانست درست چه واکنشی نشان دهد. مطبوعات هر دو گروه برخوردی ناگزیر بین ایران و متفقین را پیشبینی میکردند. منصور، نخستوزیر در روز ۱۹ تیر از بولارد در این زمینه توضیح خواست. بولارد به او قول داد که هیچ فشاری در مورد نقض بیطرفی ایران بر این کشور وارد نمیآید و ابراز داشت: «ایران بیطرف از نظر استراتژیکی به سود متفقین است.»(۳۴) مقامات انگلستان برای حل این مساله به وقت نیاز داشتند: آیا جا خوش کردن روسها در ایران برای آینده هندوستان عاقلانه بود، و آیا با وجود رضا شاه در رأس قدرت امکان آزادی عمل در ایران وجود داشت؟ کمی پس از حمله هیتلر به شوروی، ایدن ناچار به دفاع از سیاستهای قبلی دولت انگلیس در برابر اتهام نشان دادن ضعف در مقابل شاه شد، اتهامی که به ویژه دولت [انگلیس در] هند آن را مطرح کرد. ایدن گفت این برداشتی نادرست از نیات لندن است: «هرگز مساله تامین رضایت شاه در سیاست اتخاذ شده در مورد ایران مطرح نبوده است، ولی پیش از اقدام به هر عملی که به خصومت انجامد، لازم است اطمینان پیدا کنیم که نیروی کافی برای مقابله با واکنشهای دشمن موجود است... پس از آنکه نیروی کافی در اختیار دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان قرار گرفت، دیگر هیچ تردیدی در مورد اعمال تمام فشارهای لازم وجود نخواهد داشت.»(۳۵) ایدن نوشت دولت اعتقاد ندارد که تحریم، به گونهای که دولت هندوستان توصیه میکند، سودمند است. او اظهار داشت: نکته مهم استفاده از راهآهن سراسری برای ارسال ملزومات به روسیه است که اگر راه ولادیوستوک مسدود یا خطرناک باشد، ضرورت پیدا میکند. این کار با قدرتنمایی ممکن است ولی امکان دارد مستلزم عملیات نظامی گستردهای همزمان با اشغال شمال ایران توسط روسیه باشد که دولت هندوستان با آن به شدت مخالف است. به نظر میرسد این وضع دلیلی است برای اینکه تمام تلاش خود را به کار گیریم تا هر چه را میخواهیم در وهله نخست به صورت دوستانه به دست آوریم.(۳۶)
در پایان تیرماه، مقامات انگلیسی تصمیم گرفتند که به احتمال زیاد به ایران حمله کنند. مساله این بود که از کجا و چگونه این کار صورت گیرد. ایمری به ایدن نوشت که بسیار خشنود است از اینکه تمام مقدمات نظامی «برای حمایت از اتمام حجت به ایران در نیمه ماه مرداد» فراهم آمده است و باز هم به ایدن یادآوری کرد که «شاهزاده حسن در اینجا مدعی احتمالی تاج و تخت شاه است.»(۳۷) به نیروهایی از هندوستان پیش از این دستور داده بودند که به سوی عراق حرکت کنند. عراق باید به دقت کنترل میشد و حتی به هزینه ایران پاداش میگرفت تا کاملا همکاری کند و به عنوان سکوی پرش برای حمله به ایران مورد استفاده قرار گیرد. اکنون سیلی از درخواستها به سوی رضا شاه سرازیر شد. دولت ایران همچنان به انگلستان و شوروی اطمینان میداد که در هیچ شرایطی به باقی مقامات آلمانی اجازه دخالت در امور ایران را نمیدهد ولی بیفایده بود. در تاریخ ۱۳ مرداد خبرگزاری آلمان گزارش داد که ۶۰ نفر دستیار فنی آلمانی، ایران را به قصد ترکیه ترک گفتهاند و بقیه هم وقتی مدت روادیدشان تمام شود ایران را ترک میکنند. در این زمان مطبوعات انگلستان و شوروی شروع به پیشبینی حملهای زودهنگام کردند. در روز ۲۲ مرداد شوروی به انگلستان خبر داد که آماده حرکت به سوی ایران است ولی میخواهد با بریتانیا هماهنگ باشد.(۳۸) در روز ۲۴ مرداد بولارد و اسمیرنوف اتمام حجت دیگری را تسلیم جواد عامری، جانشین وزیر امور خارجه وقت کردند و خواستار اخراج افراد آلمانی از ایران شدند. دولت اعلام داشت که فقط ۴۷۰ نفر آلمانی در ایران باقی ماندهاند که همگی دستیارهایی فنی هستند که در رشتههای فنی و صنعتی کار میکنند. عامری اعلام کرد که «این تعداد آلمانی به هیچ وجه تهدیدی برای امنیت متفقین به شمار نمیآیند.»(۳۹)
در روز ۲۹ مرداد، شاه در مراسم فارغالتحصیلی دانشجویان دانشکده افسری به افسران گفت که ممکن است امسال نتوانند از مرخصی معمول و سالیانه خود استفاده کنند، ولی پس از آنکه علت را فهمیدند سرشار از غرور میشوند: «نیازی نیست که موقعیت بحرانی امروز خودمان و اهمیت فداکاری برای کشور را به شما خاطرنشان کنم. از نظر من فقط گفتن همین نکته کافی است که ارتش و افسران باید کاملا این بحران را که کشور ما امروز با آن روبرو است در نظر داشته باشند.»(۴۰) در روز ۲۸ مرداد ایدن تلگرافی محرمانه به رهبران نظامی و غیرنظامی انگلستان فرستاد که شرایط مندرج در پاسخ ایران «پذیرفتنی نیست و با همکاری مقامات آلمان تدوین شده است تا اتلاف وقت کنند و اقدام نظامی باید هر چه زودتر و در زمانی که روسها آمادگی همکاری دارند آغاز شود.»(۴۱) این حمله بنا بود در روز ۳۱ مرداد یا پس از آن صورت گیرد. متفقین در حقیقت به راهآهن سراسری ایران نیاز داشتند ولی ایدن نوشت: «در آغاز باید به عموم مردم اعلام کنیم علت اقدام ما در اصل نیاز به از بین بردن نفوذ آلمان در ایران است. اگر بعدها عملیات نظامی در حدی چشمگیر گسترش یافت اقدام خود را میتوانیم به این بهانه توجیه کنیم که داریم راه ارتباطی خود با روسیه شوروی را حفظ میکنیم.»(۴۲) در روز ۳۱ مرداد رضا شاه فرمان داد که افراد تبعه آلمان که به دلایل فنی مورد نیاز نیستند از کشور اخراج شوند. روز ۳ شهریور انگلستان و روسیه به ایران حمله کردند.
***
آخرین روزهای جلوس رضا شاه بر تخت سلطنت برای او و برای پسرش بسیار تلخ بود. رضا شاه درباره جنگ با مقامات دولت، فرماندهان نظامی و برخی از نمایندگان مجلس مذاکره کرده و به این نتیجه رسیده بود که این حمله برای ایران خطرناک است، ولی تهدیدی آنی به شمار نمیآید. سیاست او این بود که با متفقین کنار بیاید ولی بیطرفی ایران را هم حفظ کند، اما او تعبیر نادرستی از سیاست روسها و به ویژه انگلیسیها کرده بود. مشکل اصلی خود رضا شاه بود. او با شخصیتی که داشت هر چه میکرد یا از دستش بر میآمد خواستههای متفقین را برآورده نمیکرد.
روسها نخستین کسانی بودند که به طور رسمی موضوع حمله به ایران را مطرح کردند. در روز اول تیر ایوان مایسکی(۴۳)، سفیر شوروی در لندن درخواست ملاقات با ایدن را کرد و به او گفت دولتش آمادگی دارد همراه با بریتانیا مقدمات حمله نظامی به ایران را فراهم کند. دو کشور میتوانستند نخست نفرات خود را گرد آورند، سپس خواستههای خود را عنوان کنند و اگر با خواستههای آنها موافقت نشد وارد عمل شوند. مایسکی گفت درخواستها باید به شرح زیر باشد: «نخست، همانگونه که بریتانیا اظهار داشته بود، اخراج آلمانها؛ دوم، حق عبور آزادانه نفرات روسی و تجهیزات جنگی در تمام راهآهن سراسری ایران.» ایدن وانمود کرد که این درخواست دوم با «اصرار ما مبنی بر اینکه ایران باید به دلیل نیاز به بیطرفی کامل آلمانیها را اخراج کند» به سادگی جور در نمیآید. شاید دشوار باشد که همزمان از دولت ایران بخواهیم تسهیلاتی را در اختیار اتحاد شوروی و شاید خود ما بگذارد که با بیطرفی منافات دارد. مایسکی، به قیاس، موضوع بیطرفی ظاهری سوئد در عین اینکه تسهیلات زیادی در مورد عبور افراد آلمان در اختیار آنها گذاشته است را مطرح کرد. ایدن پذیرفت که سوئد مثال خوبی در مورد رویه پیشنهادی است و قول داد در اینباره با همکارانش حرف بزند.(۴۴)
به هر حال نه ایدن و نه چرچیل، هیچ یک مایل نبودند قوای شوروی در ایران ریشه بدوانند. در حالی که پیمان شوروی و آلمان هنوز پابرجا بود، دولت هندوستان به شدت با این ایده مخالفت کرده بود. ایدن عمدا به بولارد دستور نداد موضوع را با رضا شاه در میان بگذارد. بولارد هم به نوبه خود، با شاه میانه خوشی نداشت. در مدت یک سال و نیمی که او در ایران بود، به ندرت با شاه ملاقات کرده بود و میاندیشید که او فردی منزوی است. بر اساس عقایدی که گفته میشد ولیعهد در مورد جنگ ابراز داشته، بولارد اکنون به این نتیجه رسیده بود که شاه و وارث او گمان میکنند آلمان شکستناپذیر است و تا حدودی به همان دلیل گرایش به هواداری از آلمان دارند. اصرار شاه بر دریافت حق امتیاز بیشتر برای نفت هم بولارد را دلگیر کرده بود. تصویری که او اینک از شاه در ذهن خود ساخته بود و به دیگران القا میکرد، تصویر دیکتاتوری کجخلق و فاسد بود که مردم از او متنفر بودند. کمی بعد که شاه تبعید شد بولارد ایرانیها را که برای شاه در تبعید خود ابراز احساسات میکردند، «ملتی فرومایه» خواند.(۴۵) بولارد و وزارت امور خارجه انگلستان فکر میکردند که شاه ممکن است استعفا ندهد ولی به هر حال او باید میرفت. جانشینی شاهزاده قاجار به نظر آنها عملی نبود، مگر اینکه یکی از بلندپایگان بومی از او حمایت میکرد. ولیعهد گزینه بدی نبود امّا آنها تصور میکردند که پس از برکناری رضا شاه، کنار آمدن با هیچ یک از افراد خاندان پهلوی آسان نیست. در اوائل مرداد بولارد توصیه کرد که کمک مالی انگلستان به ایران به گونهای تنظیم و عرضه شود که بین شاه و دولت تفرقه ایجاد کند، ولی ایدن پس از تأمل بیشتر به این نتیجه رسید که این کار عملی نیست.(۴۶)
***
علی منصور، نخستوزیر و جواد عامری، جانشین وزیر امور خارجه، مخاطبان ایرانی بولارد و اسمیرنوف (به ترتیب نمایندگان انگلستان و شوروی) بودند. به گفته منصور، ایران اصول بیطرفی را به دقت رعایت میکرد. در ایران آلمانیها به هیچ روی تهدیدی برای متفقین به شمار نمیرفتند. افزون بر این آلمانیها تنها بیگانگانی نبودند که در ایران حضور داشتند، افراد بسیاری از ملیتهای دیگر مثل هندیها، عراقیها و انگلیسیها هم بودند. در واقع مقامات انگلیسی اطلاعاتی کامل در مورد آلمانیها داشتند و از جمله تعداد، نام و دلیل حضور آنها در ایران را میدانستند و با توجه به مراقبت و هوشیاری ایران مقامات انگلستان حتما میدانستند که افراد آلمانی به هیچ روی تهدیدی برای آنها به شمار نمیروند. دیری نگذشت که دولت ایران تشخیص داد که شاید دلایل دیگری برای فشار متفقین وجود دارد و تمرکز بر حضور آلمانیها در ایران فقط سرپوشی برای آن نیت پنهانی است. شاه به منصور و عامری دستور داد این پرسش را با نمایندگان انگلستان و شوروی در میان بگذارند. آنها چنین کردند، ولی به گفته منصور پاسخ همچنان همان بود: متفقین از سیاست بیطرفی ایران راضی بودند؛ حضور آلمانیها در ایران مساله اصلی بود. منصور به سفیر ایران در لندن دستور داد همین پرسش را با ایدن، وزیر امور خارجه در میان بگذارد. پاسخ همان بود که منصور از بولارد شنیده بود.
شاه قانع نشده بود و بر دریافت پاسخی منطقی پافشاری میکرد. در روزهای میانی ماه مرداد منصور از شاه پرسید که شاید ایران با وجود زیانهای اقتصادی و مالی که متحمل خواهد شد، مجبور است از آلمانیها بخواهد که همگی ایران را ترک کنند. شاه در آغاز تمایلی به این کار نداشت ولی کمی بعد رضایت داد. منصور و عامری نزد اروین اتل(۴۷)، کاردار آلمان رفتند و موضوع را با او در میان گذاشتند. او موافقت کرد وضع بغرنج و استدلال ایران را با دولت متبوع خود در میان بگذارد. پس از مقداری نامهنگاری اتل به اطلاع منصور رساند که دولت آلمان درخواست ایران را پذیرفته است و به مناسبات دوستانه خود با ایران ادامه میدهد. نماینده آلمان افزود: «این موضوع مطابق میل ایران حل میشود ولی این پایان کار نیست. مقامات بریتانیا و شوروی برنامههای دیگری دارند که با این کار عملی نمیشود.»
شاه از نتیجه کار خرسند بود و به منصور دستور داد به اطلاع دو نماینده برساند اکنون که دولت ایران توافق آلمان را در مورد خروج تمام افراد آلمانی به دست آورده است، دیگر دلیلی برای مشاجره باقی نمیماند. منصور به عامری و حمید سیاح، مدیر سیاسی وزارت امور خارجه دستور داد موضوع را به اطلاع بولارد و اسمیرنوف برسانند. سیاح نتیجه را به صورت مکتوب به اطلاع منصور رساند:
۱۱ اوت ۱۹۴۱ (مرداد ۱۳۲۰)
جناب منصور
نخستوزیر
حسبالامر، در ساعت مقرر به سفارت شوروی در زرگنده رفتم تا پاسخ یادداشت ۶ اوت را به اطلاع اسمیرنوف، سفیر شوروی در مملکت شاهنشاهی برسانم. به دلیل کسالت آقای اسمیرنوف، آقای نیکولایوف، کنسول سیاسی سفارت مرا به حضور پذیرفت. حسبالامر، به او گفتم که با توجه به اینکه سفارت یادداشتی مکتوب برای دولت شاهنشاهی ارسال داشته است، دولت شاهنشاهی هم بالاجبار بر اساس مقررات بیطرفی پاسخی مکتوب عرضه میدارد. به هر حال دولت شاهنشاهی رسما به من مأموریت داده است که شفاها به عرض شما برسانم که به منظور از میان بردن هر گونه سوءتفاهم دولت ایران تصمیم گرفته است تمام افراد آلمانی تحت استخدام خود را ظرف دو هفته از ایران اخراج کند. آقای نیکولایوف پرسید: «آیا شما اطمینان دارید که آلمانیها ظرف این مدت ایران را ترک میکنند؟» من پاسخ دادم که مطمئن هستم. امضا حمید سیاح.(۴۸)
سفارت آلمان در تهران از دولت درخواست کرد که به اداره پلیس دستور دهد در صدور روادید خروج برای اتباع آلمانی تعجیل کند و از سفارت ترکیه هم بخواهد در مورد صدور روادید عبور همین کار را بکند. به هر حال تمام این کارها بیفایده بود. منصور مینویسد: «در ساعت ۴ صبح ۳ شهریور ۱۳۲۰ سفرای شوروی و بریتانیا، بدون هیچ گونه اطلاع قبلی، به خانه من آمدند و یادداشتهایی مبنی بر نگرانی کشورهای خود از مسائلی که پیش از این با احترام و اطمینان پاسخ گفته شدهاند، تسلیم کردند. در آن یادداشتها آنها به احتمال اقدام نظامی متعاقب سخن گفته بودند، در حالی که در همان زمان حملات نظامی به شهرهای بیدفاع مرزی ایران را از هوا و زمین آغاز کرده بودند.»(۴۹) منصور به رفتار بیسابقه متفقین، یعنی حمله بدون هشدار قبلی به کشوری بیطرف که هر چه را از او خواستهاند انجام داده است، اعتراض کرد. او از متفقین خواست عملیات خود را متوقف کنند تا ایران بفهمد آنها واقعا چه میخواهند. نمایندگان دو کشور این درخواست را نپذیرفتند و فقط گفتند آنها اظهارات منصور را به کشورهای متبوع خود ابلاغ خواهند کرد.
در ساعت ۴:۳۰ صبح منصور به عامری خبر داد و دو نفری به کاخ تابستانی سعدآباد رفتند تا به شاه گزارش دهند. شاه مبهوت شده بود. پرسید «چرا؟ هیچ دلیلی ارائه کردهاند؟» او به عامری دستور داد که سفرای انگلستان و شوروی را به حضور او بیاورد. مدتی طول کشید تا عامری سفرا را از رختخواب بیرون بکشد؛ ولی سرانجام هر سه به حضور شاه شرفیاب شدند. شاه به عامری دستور داد از آنها بپرس چرا این کار را کردهاند؟ عامری پرسش شاه را برای بولارد ترجمه کرد و او هم که اندکی روسی بلد بود آن را برای اسمیرنوف تکرار کرد. دو سفیر، پس از بحثی کوتاه به زبان روسی، آنچه را قبلا به منصور گفته بودند تکرار کردند: آنها فقط میدانستند که دولتهای متبوعشان به آنها دستور داده بودند یادداشتها را تسلیم کنند. شاه عصبانی بود: «من مسوولیتهای خاص خودم را دارم. من باید بدانم چرا نیروهای شما به این کشور حمله کردهاند. شما به ما اعلام جنگ نکردهاید. حمله به کشوری دیگر مستلزم اعلام جنگ است، اعلام جنگی منطقی، ولی ما مناسبات حسنهای داشتیم. پس دلیلش چیست؟» پاسخ همان بود: «ما نمیدانیم.» «شما این را هم نمیدانید که من وظایفی دارم که باید آنها را به جا آورم؟ من باید بدانم که آیا کشورم در حال جنگ است یا نه. این ممکن نیست. اگر درخواستی داشتید چرا به ما نگفتید؟» عامری که این گفتهها را ترجمه میکرد تاکید داشت که بولارد به آنها پاسخ گوید: «شاهنشاه از شما سوال میکند. شما باید به او پاسخی بدهید.» بولارد پس از صحبت با اسمیرنوف سرانجام گفت به عقیده آنها مساله حضور آلمانیها در ایران مطرح است. شاه گفت: «من تمام آلمانیها را از ایران اخراج میکنم. بعد چی؟» سفرا بار دیگر با هم تبادل نظر کردند و سپس برای مشورت با دولتهای متبوع خود و بازگشتن با پاسخی مناسب وقت خواستند.(۵۰) همان روز صبح مولوتوف به ساعد، سفیر ایران، گفته بود که متفقین به این دلیل به ایران حمله کردند که ایران برای اخراج آلمانیها هیچ اقدامی نکرده بود. او ماده ۶ قرارداد ۱۹۲۱ را اساس اقدام شوروی دانسته بود و اظهار داشته بود که به محض جلوگیری از تهدید آلمان، نیروهای شوروی ایران را تخلیه میکنند.(۵۱)
همان بعدازظهر، منصور آنچه را رخ داده بود به اطلاع مجلس رساند، شاه هم تلگرامی به فرانکلین روزولت، رییسجمهور امریکا، فرستاد و از او درخواست کرد برای برقراری صلح میانجیگری کند. ایرانیها احترام زیادی برای امریکاییها قائل بودند که بخشی از آن ناشی از رفتار مثبت لویی گوته دریفوس(۵۲)، سفیر ایالات متحده، و کارهای خیریه خانم دریفوس در زاغهنشینهای جنوب تهران بود.(۵۳) به هر حال دریفوس میانه خوشی با بریتانیاییها یا روسها نداشت و دیری هم نگذشت که مناسباتش با نیروهای نظامی ایالات متحده در خلیج فارس با دشواریهایی روبرو شد. منصور معتقد بود که بریتانیاییها و روسها دست به دست هم دادند تا دریفوس را از امور مربوط به جنگ دور نگه دارند و کمی بعد کاری کردند که او از ایران منتقل شد.(۵۴) روزولت هم که در جریان امور قرار گرفته بود، فقط با پاسخی عاری از تعهد به شاه ایران اطمینان داد که استقلال ملی ایران و تمامیت ارضی این کشور رعایت میشود. چهار سال بعد این اطمینان شدیدا مورد پرسش قرار گرفت. همانگونه که بعدها جورج لنچاوسکی اشاره کرد، اگر ایالات متحده در چند مورد موضع خود را روشن میکرد، «میتوانست مانع از بروز بسیاری از رخدادهای ناگوار شود.»(۵۵)
پینوشتها:
30- Andre Smirnov
۳۱ـ انتظام، پیشین، ص. ۸.
32- Foreign Office to Tehran, 14 July 1941, No: 382, FO 371/ 27196
۳۳ـ همان.
۳۴ـ روزشمار، ۱: ۳۲۶
35- Eden to Government of India, 23 July 1941, No: 382, Fo 371/27196.
۳۶ـ همان.
37- Amery to Eden, 31 July 1941, E 4276, FO 371/27196
۳۸ـ گاهنامه، ۱: ۱۷۱.
۳۹ـ گاهنامه، ۱: ۱۷۱-۱۷۲.
۴۰ـ گاهنامه، ۱: ۱۷۳.
41- Secretary of State to Government of India, etc., 21 August 1941, EXT 5074 1941, FO 371/27197.
۴۲ـ همان.
43- Ivan Maisky
44- Foreign Office to Moscow, 1 August 1941. No: 945, FO 371/ 27196.
45- From Tehran to Foreign Office, 25 October 1941, No: 1037, FO 371/27248.
۴۶ـ نگاه کنید به مراسلات بین بولارد و وزارت امور خارجه:
Numbers 523T 512T 524T, 11 August 1941, FO 371/27197.
49- Ervin Etel
۴۸ـ علی منصور، خاطره، در رضا شاه در آینه تاریخ، ویراستار ابراهیم صفایی، لسآنجلس، ۱۳۶۵ (۱۹۸۶)، صص. ۳۸۹-۳۸۸.
۴۹ـ همان، صص. ۳۹۰-۳۸۹.
۵۰ـ جواد عامری، ویراستار صفایی، پیشین، صص. ۲۸۰-۲۷۸.
۵۱ـ گاهنامه، ۱: ۱۷۴.
52- Louis Goethe Dreyfus
53- George Lenczowski, Russia and the West in Iran, Westport, Connecticut, Greenwood Press, 1949, pp. 281-283.
۵۴ـ ابراهیم صفایی. پیشین. ص. ۳۹۱.
55- Lenczawski, Op. cit. p. 283.
نظر شما :