نشستن بر تخت شاهی(۱)/ جانشین رضا شاه: ولیعهد پهلوی یا قاجار؟
***
در سال ۱۳۱۸ (۱۹۳۹)، با آغاز جنگ جهانی اول، روسیه مایه اصلی نگرانی ایران بود. کمونیسم برای اغلب ایرانیها حالتی پرابهام و مرموز داشت، با سنتهای آنها در تضاد بود، و «خدانشناسی»اش خوشایند آنها نبود. فکر مالکیت اشتراکی آنها را بر میآشفت، اشتراک زنان و دخترانشان، اندیشه غلطی که روحانیان از کمونیسم پخش کرده بودند، آنها را میترساند. به اعتقاد بسیاری از آنها کمونیسم ابزاری روسی برای سلطه و کنترل بود. در نتیجه از آن دوری میجستند و محکومش میکردند. پیمان آلمان و شوروی آنها را گیج کرده بود ولی در تغییر دادن عقیدهشان در جهت هواداری از متفقین تاثیر چندانی نداشت. از آنجا که معتقد بودند جنگ به سلطه شوروی بر ایران میانجامد، با جنگ مخالف بودند و تصمیم متفقین به نابود کردن آلمان را اشتباهی «تقریبا رذیلانه» میپنداشتند زیرا فارغ از اینکه چه کسی در جنگ پیروز شود اروپا تضعیف میشد و ایران در چنگال روسها باقی میماند.(۱)
رضا شاه بیش از اغلب افراد دیگر نگران بود. از وزرای خود خواست ارزیابی خود را از جریان پیشرفت جنگ به او بگویند و به چند تن از آنها هم دستور داد عقیده خود را در اینباره به صورت کتبی به او اعلام دارند. این نوشتهها باعث شد او احمد متین دفتری، وزیر دادگستری را به سمت نخستوزیری برگزیند و با این کار تعجب همه را برانگیزد.(۲) متین دفتری جوان و از خانوادهای وابسته با خاندان قاجار و هوادار آلمان بود. آن روز، ۳ آبان ۱۳۱۸، شاه مجلس دوازدهم را افتتاح کرده و اعلام داشته بود که از جنگ که از نظر اقتصادی و مالی به ایران صدمه میزند، ناراحت است و دعا کرده بود که به خاطر منافع ایران و جهان صلح بزودی برقرار شود.(۳) پس از مراسم بازگشایی مجلس، محمود جم، نخستوزیر، و اعضای هیات دولت در تالار آیینه مجلس با شاه ملاقات کردند و اجازه خواستند تا همان طور که قانون ایجاب میکرد استعفا دهند. جم انتظار داشت شاه از او بخواهد دولتی جدید تشکیل دهد، ولی با شگفتی دید که شاه به وزرایی که به صف ایستاده بودند نگریست و بعد از کمی درنگ گفت متین دفتری دولت را تشکیل میدهد و بعد رو به جم کرد و گفت «شما به وزارت دربار میآیید و با من کار میکنید.»(۴)
جنگ ایران را در موقع بدی غافلگیر کرده بود. با وجود ثابت ماندن حقوقها تورم روزافزون بود. درآمدهای نفتی کاهش یافته و باعث تاخیر در رشد صنعت شده بود. در چند سال گذشته آلمان مهمترین تامینکننده کالا و فناوری برای برنامههای صنعتیسازی ایران بود اما تامینکننده نیازهای ارتش نبود. شاه عمدا سلاحهایی را که برای نیروهای مسلح خود لازم داشت از شرکتهایی در کشورهای صنعتی کوچک میخرید، شرکتهایی مثل اشکودا و برنو در چکسلواکی و بوفورس در سوئد، تا سلطه بیگانگان را به حداقل برساند. برعکس تبلیغات بعدی بریتانیا و شوروی، او از هیتلر خوشش نمیآمد و از موسولینی متنفر بود. اعتقاد داشت موسولینی نقشههایی بلندپروازانه درباره خاورمیانه در سر میپروراند و احتمال دارد هیتلر را قانع کند تا با کمک او به کشورهای خاورمیانه، از جمله ایران حمله کنند.(۵) در ضمن آلمانیها فارغ از میزان مهارت یا فعالیتشان ناگزیر به تبعیت از دستورهای نازیها بودند. بنابراین، بسیاری از آنها امکان داشت درگیر کارهای جاسوسی یا تبلیغاتی شوند. درست پیش از آغاز جنگ سفارت آلمان درخواست روادید ورود برای استادی آلمانی کرده بود که ادعا داشت میخواهد برای مطالعه روشهای آبیاری ساسانیان به ایران بیاید زیرا به گفته او ایران باستان از نظر فنون آبیاری سرآمد بود. نصرالله انتظام، که در آن زمان مدیر اداره سیاسی سوم و مسئول امور ایالات متحده و اروپا در وزارت امور خارجه بود، برای اینکه از شاه اجازه بگیرد، این درخواست را به دفتر مخصوص شاه ارسال داشت. شاه با آن مخالفت کرد و با تمسخر گفت از کی ایران در امور آبیاری چنین شهرتی پیدا کرده است؟ شاه توجه داشت که این مرد بالقوه افسری نظامی بود. بنابراین آمدن او را به ایران مصلحت نمیدانست.(۶) سر ریدر بولارد، که به تازگی وزیر مختار انگلستان در ایران شده بود، در گزارش خود مینویسد که دولت در مورد ادعاهای آلمان تردید دارد: «در واقع شاید بشود گفت که روابط ]بین ایران و بریتانیا[ دوستانه مانده است، و تردیدی نیست که شاه بیشتر هوادار متفقین است تا آلمانیها. اتحاد آلمان با شوروی در واقع چاره دیگری به جا نمیگذارد.»(۷) بولارد بیطرفی شاه را «بیطرفی تعصبآمیز» توصیف کرد. در واقع شاه تمام تلاش خود را به کار گرفت تا بیطرفی ایران را در حرف و در عمل حفظ کند. به جراید دستور داده بودند که فقط اخبار آژانسهای خبری بینالمللی را گزارش و مطلقا درباره جنگ هیچگونه اظهارنظری نکنند. ضیافتهای دیپلماتیک دو برابر شده بود تا کشورهای متخاصم را جداگانه دعوت کنند، در حالی که بیطرفها بین دو اردوگاه تقسیم شده بودند.
به هر حال، انگلستان تجارت ایران را با بهترین مشتریانش قطع کرده بود و با وجود درخواستهای ایران بازارهای صادرات و واردات مهمی برای جایگزینی به ایران پیشنهاد نکرده بود و این وضع باعث شده بود همه نگران آینده باشند. کمی پس از افتتاح مجلس در آبان ماه ۱۳۱۸، ایران به این دلیل که انگلستان راه را بر محمولهای از کالاهای نظامی و صنعتی که به چکسلواکی سفارش داده بسته است، به آن کشور اعتراض کرد. شاه موضوع را با بولارد در میان گذاشت: «سلاحها را نه فقط پیش از جنگ بلکه حتی پیش از آنکه آلمان، چکسلواکی را اشغال کند، سفارش داده بودیم. این چیزها را برای توسعه اقتصادی و برای تقویت قدرت دفاعی میخواهم و به کمک آنهاست که ایران میتواند بیطرفی خود را حفظ کند: باور نمیکنم که انگلستان بتواند به هیچ یک از آن دو اعتراض کند.»(۸) شاه خواستار هواپیماهای هاریکین، سلاح و دیگر کالاهای صنعتی از انگلستان بود. میخواست بداند آیا امکان دارد که انگلستان دست کم بخشی از نیازهای او را برطرف کند؟ بولارد حرف او را میفهمید. به دولت خود نوشت: «از آنجا که در سالهای اخیر آلمان نه فقط همهگونه محصولات صنعتی را در اختیار ایران گذاشته است، بلکه بخش اعظم صادرات این کشور را هم به خود اختصاص داده است، مساله یافتن بازاری جدید البته فوریت بسیار دارد، و اگر نتوانیم برای این موضوع راه حلی پیدا کنیم به نظر میرسد احتمالا دولت ایران بیش از همه از دولت انگلستان دلگیر میشود که از نظر ایران مسئول وضع وخیم این کشور است.»(۹)
در واقع قرارداد مولوتوف- ریبنتروپ موضع ایران را متزلزل کرده بود. آلمان وزنهای در برابر اتحاد جماهیر شوروی بود. شوروی با متهم کردن آلمانیها به فعالیتهای ضد شوروی در ایران، به ایران فشار آورده بود که آنها را از این کشور بیرون کند. این فشار پس از امضای قرارداد یاد شده در ماه اوت (مرداد) متوقف شد، و در این زمان دیگر آن حالت تعادل بین آلمان و شوروی در ایران کاهش یافته بود. ایران در این دوره و به ویژه پس از دستاندازی شوروی به لهستان و فنلاند، شوروی را تهدیدی جدی برای تمامیت ارضی خود تلقی میکرد و به دنبال راههایی برای حفظ خود بود. دولت ایران برای به دست آوردن سلاح به دولت بریتانیا نزدیک شد، ولی دولت بریتانیا با اعلام اینکه آنها خودشان کمبود دارند و امکان کمک برای آنها مهیا نیست، درخواست ایران را رد کرد. در همان زمان وضع مالی ایران، بیشتر به دلیل کاهش درآمدهای نفتی وخیم شده بود. در سال ۱۳۱۸ ریال در بازار آزاد در برابر پوند از ۱۴۰ به ۱۷۵ نزول کرد و در نتیجه بودجه همچنان کسری قابل ملاحظهای داشت. شاه شرکت نفت ایران و انگلیس را به کاهش عمدی تولید و بر این اساس حقه زدن به دولت ایران در مورد پرداخت حق امتیازی که باید به او میپرداختند، متهم کرد. لرد جان کدمن، رییس شرکت نفت ایران و انگلیس، در سال ۱۳۱۸ به ایران اعزام شد، ولی مداخلات وی در کارهای شاه تاثیری درازمدت نداشت. در بهمن ۱۳۱۸ (فوریه ۱۹۴۰) شاه به شرکت نفت گفت: «انگلستان باید نفت بیشتری از ایران ببرد و او تصمیم گرفته است وجهی را که از بابت حق امتیاز نفت دریافت میکند برای دریافت مقدار زیادی از موادی که ایران لازم دارد، در انگلستان خرج کند.»(۱۰) شاه میگفت البته هم به نفع انگلستان و هم به نفع ایران است که در ایران نفت بیشتری استخراج شود: «انگلستان حتما خواهان نفت ایران است، تمام دنیا خواهان نفت ایران هستند.» و شاه از بهانههایی که از سال ۱۳۱۶ برای توجیه نتیجههایی ارائه میشد که او را به شدت آزرده بودند، خسته شده بود. میگفت «کدمن باید بفهمد که تولید نفت ایران نباید کمتر از مقدار سال ۱۳۱۶ ]۱۹۳۷[ باشد.»(۱۱) شرکت نفت ایران و انگلیس به اطلاع دولت انگلستان رساند که برعهده دولت است که شاه را متقاعد کند که شرکت قادر به برآوردن خواستههای او نیست.
در خرداد ۱۳۱۹ (ژوئن ۱۹۴۰) شاه موافقتنامهای اعتباری به ارزش ۵ میلیون لیره را که در ماه بهمن ۱۳۱۸ (فوریه ۱۹۴۰) در مورد خرید سلاح و کالاهای صنعتی با انگلستان امضا کرده بود، لغو کرد و استدلالش بر این پایه بود که بریتانیا مطابق مواد قرارداد عمل نکرده است. لحن خشک و جدی لغو قرارداد و چاپ آن در مطبوعات ایران خشم مقامات انگلیسی را برانگیخت.(۱۲) بولارد لغو قرارداد را ناشی از افزایش نفوذ آلمان دانست و آن را «نشانهای خطرناک» نامید. با وجود این درباره اعتبارات به لرد هالیفاکس، وزیر امور خارجه انگلستان نوشت: «اگر انعطاف بیشتری نشان داده بودیم، به ویژه در مورد سیمان و لوکوموتیوها، پاداش خوبی میگرفتیم.»(۱۳) هالیفاکس هر دو مورد را تائید کرد، ولی در مورد نحوه و لحن لغو قرارداد به بولارد دستور داد به اطلاع دولت ایران برساند که «بدترین تاثیر را بر دولت اعلیحضرت ]انگلستان[ گذاشته است.»(۱۴)
در این زمان دولت ایران از شرکت ملی نفت ایران و انگلیس درخواست کرد که حق ایران را به صورت طلا و قابل تبدیل به دلار بپردازد و در غیر این صورت شاه تهدید کرده بود که امتیاز نفت شرکت را در مجلس در تاریخ ۱۶ تیر (۷ ژوئیه)، روز تشکیل مجلس، لغو میکند. انگلستان که نگران شدت عمل شاه بود، به شکلی جدیتر به همراهی با وی اندیشید. بنا شد کدمن برای مذاکره با شاه عازم تهران شود.(۱۵) به بولارد تذکر دادند که انگلستان مایل نبود وارد مشاجره با کشورهای دیگر هم بشود و نفت ایران «اهمیت استراتژیکی زیادی دارد ]زیرا[ نفتی که از منابعی دیگر تامین شود بیشتر باید به دلار خریداری گردد.» به هر حال، به بولارد گفتند: «صبر و حوصله دولت اعلیحضرت ]انگلستان[ هم حدی دارد.» (۱۶) انگلستان خواستار حفظ روابطی دوستانه با ایران بود ولی بنا بود بولارد به هر نحوی که صلاح میداند دولت ایران را تهدید کند: «اگر دولت ایران خواسته دولت اعلیحضرت را در مورد روابط دوستانه برآورده نکند باید این نکته را به دقت در نظر بگیرد که دولت اعلیحضرت ممکن است کنترل کامل صدور نفت ایران را به عهده گیرد و چنین هم میکند.»(۱۷)
بولارد این تهدید را ابلاغ نکرد و انگلستان به این نتیجه رسید که نمیتواند خطر از دست دادن نفت آبادان را ندیده بگیرد و باید به خواستههای شاه توجه کند، هر چند انگلیسیها آن را نوعی باجخواهی تلقی میکردند. آنها واقعا تصور میکردند که شاه ممکن است این امتیاز را لغو کند و میخواستند به هر قیمتی از آن وضع بپرهیزند. آنها پیشنهاد کردند که این «باجخواهی» را به شکل چهار و نیم میلیون پوند وام بدون بهره بپردازند که «از دولت اعلیحضرت تقاضا میشود آن را اهدا کند.»(۱۸) افزون بر این درخواست احتمالی شاه درباره پرداخت این مبالغ به صورت قابل تبدیل به دلار از نظر خزانهداری «بسیار مشکلآفرین» بود.(۱۹) فکر تسلیم شدن در برابر خواستههای شاه برای انگلستان نفرتانگیز بود. سر کینگزلی وود، وزیر خزانهداری انگلستان، به لرد هالیفاکس نوشت: «کوتاه آمدن در برابر شاه این احساس را در سراسر شرق به وجود میآورد که ما در وضعیتی چنان مخاطرهآمیز قرار گرفتهایم که آمادهایم در برابر هر گونه زورگویی یا باجخواهی، حتی از سوی دولتی با تسلیحاتی ناچیز چون ایران، تسلیم شویم. من تصور میکنم لطمهای که به اعتبار ما در ایالات متحده امریکا و جاهای دیگر میخورد بسیار زیاد است.» او میخواست بداند آیا هالیفاکس صلاح میداند این موضوع را برای بحثی مفصل در «کابینه جنگ» مطرح کند یا نه.(۲۰) هالیفاکس در عین پذیرفتن اظهارات وود به او نوشت که انگلستان گزینههای زیادی پیش رو ندارد: بهای نفتی را که از منابع دیگر تامین شود هم باید به دلار بپردازند، انگلستان نمیتواند مخاطرات جنگی غیرضروری را در خاورمیانه متحمل شود و در ادامه یادآور شد: «اگر از بخت بد نبردی جدی با ایران رخ دهد، باید مراقب واکنشهای احتمالی اتحاد جماهیر شوروی هم باشیم.»(۲۱)
در عمل دولت ایران پیشنهاد وام را نپذیرفت. شاه پیش از این گفته بود که به هیچ عنوان پرداختهای کمتر از سه و نیم میلیون پوند در سال را که مساوی با حداکثر مبلغ پرداختی شرکت در سال ۱۳۱۶ (۱۹۳۷) بود، نمیپذیرد. اکنون او خواستار اضافه پرداخت بر اساس نرخ طلا در سال ۱۹۳۷ هم شده بود، که بنابر محاسبات شرکت برای دوره سالهای ۱۳۱۷ تا ۱۳۲۰ (۱۹۴۱-۱۹۳۸) یک و نیم میلیون اضافه باید به او پرداخت میشد. شاه البته میدانست که بریتانیا در موقعیتی دشوار قرار دارد و وضع وخیم آنها در خاور دور باعث وابستگی بیشتر آنها به نفت آبادان شده است. مقامات بریتانیایی هم به همین نتیجه رسیده بودند. مذاکره با رضا شاه دیگر بیمعنی بود؛ کدمن میگفت انگار با دیوار حرف میزنیم. در تاریخ ۳۰ مرداد ۱۳۱۹ (۲۱ اوت ۱۹۴۰) مشاجره پایان یافت: ۱) شرکت متعهد شد مبلغ یک میلیون و پانصد هزار پوند استرلینگ تا تاریخ ۹ شهریور (۳۱ اوت) بپردازد و مانده بدهیاش را تا سقف ۴ میلیون پوند استرلینگ برای هر سال بین سالهای ۱۹۴۰ و ۱۹۴۱، بابت حق امتیاز بر حسب تناژ، سود مشارکت، مالیات و اضافه پرداخت ادا کند. درباره دوره پس از سپری شدن سال ۱۳۲۰ (۱۹۴۱) اختلافنظرهای بین طرفین در مورد ادعاهای دولت در همان موقع با توجه به شرایط همان زمان و به قصد دست یافتن به ترتیبات مورد توافق هر دو طرف، بررسی میشود. طرفین موافقت کردند که این پیشنهادها بر شرایط امتیاز تاثیری نگذارد.(۲۲)
***
رضا شاه از شوروی میترسید و میاندیشید تا زمانی که جنگ ادامه داشت لازم بود ایران برای استقلال و حفظ تمامیت ارضی خود به تنهایی اقدام کند. در نتیجه شاه تلاش میکرد بهانه دست روسها ندهد. مقامات انگلستان تمکین ایران در برابر شوروی را در چارچوب قرارداد ۱۹۲۱ تعبیر میکردند، و بیش از ایرانیها برای ماده ۶ آن اعتبار قائل بودند. شاه تحت هیچ شرایطی به تجاوز روسها به قلمرو ایران گردن نمینهاد، هرچند میدانست در صورت تجاوز روسها امکانات لازم را برای جنگیدن با آنها در اختیار ندارد. در آن زمان انگلستان تنها قدرت بزرگی بود که شاه میتوانست از راه شرکت نفت ایران و انگلیس آن را تحت فشار قرار دهد، این توان البته باب طبع انگلستان نبود، در نتیجه دولت انگلیس قبول کرده بود که باید آنقدر صبر کند تا زمان تسویه حساب فرارسد. لیسی بگلی(۲۳) از وزارت امور خارجه انگلستان این احساس را در یادداشتی به واترفیلد در خزانهداری ابراز داشت: «هر قدر هم تسلیم شدن ناگزیر در برابر ایران ناخوشایند باشد، با در نظر گرفتن منافعی که از حفظ موقعیتمان تا فرارسیدن روزهای بهتر در مورد تامین حیاتی نفت به دست میآوریم، میبینیم که بهایی که برای آن میپردازیم به طور کلی نازل است.»(۲۴) از این پس انگلستان منتظر «روزهای بهتر» ماند.
رضا شاه از جمله ایرانیهای نادری بود که خیلی از آلمانها خوشش نمیآمد، هر چند زمانی که افسر هنگ قزاق بود برای کمک گرفتن به آنها نزدیک شده بود. اما آن مربوط به زمانی قبل از روی کار آمدن هیتلر و نازیسم بود. پس از آنکه هیتلر به قدرت رسید و به ویژه پس از قرارداد مولوتوف-ریبن تروپ، رفتار رضا شاه روز به روز بیشتر تغییر کرد. این قرارداد و پیامدهای آن یعنی سرنوشت لهستان، دولتهای بالتیک و فنلاند، هشداری بود برای رضا شاه در این مورد که او نمیتواند به هیتلر اعتماد کند. از سوی دیگر، رخدادهای اروپا، ظهور هیتلریسم، الحاق چکسلواکی، قرارداد مونیخ و پیشروی سریع به سوی لهستان هشداری بود برای رضا شاه در این مورد که مراقب خصومت آلمان باشد. پیشروی چشمگیر نیروهای آلمان به سوی غرب در تابستان ۱۳۱۹ (۱۹۴۰)، شکست نروژ، دانمارک، هلند، بلژیک و فرانسه یکی پس از دیگری، رضا شاه را هم مثل دیگران تحت تاثیر قرار داد. با وجود این، رضا شاه برای اطمینانخاطر انگلستان در خرداد ۱۳۱۹ و در آستانه پیروزیهای آلمان، علی منصور را به سمت نخستوزیری منصوب کرد. این حرکت تغییر زیادی به بار نیاورد زیرا رضا شاه خود امور را اداره میکرد. در دوران نخستوزیری منصور اختلافات رضا شاه با انگلستان افزایش یافت هر چند او اصلا نمیخواست با آنها درگیر شود. در ماه دسامبر آنتونی ایدن(۲۵) به جای لرد هالیفاکس وزیر امور خارجه شد، امری که هر چند در آغاز تاثیری چندان بر مناسبات انگلستان و ایران نگذاشت، در نهایت چون ایدن سرسختتر از هالیفاکس بود، بر مناسبات دو کشور اثر گذاشت.
شاه اصرار داشت حق امتیاز نفت را بر اساس آنچه توافق شده بگیرد و انگلستان هر بار پس از چک و چانه بسیار آن را میپرداخت. هر چه شاه در مورد حقوقش بیشتر پافشاری میکرد، تبلیغات انگلستان علیه او تند و تیزتر میشد. در سال ۱۳۱۸ هم ان لمبتون و هم بولارد چنین توصیف کردهاند که به ویژه جوانان رضا شاه را به خاطر دستاوردهایش میستودند، ولی در این دوره بولارد او را نفرتانگیز و منفور مینامید. لئو ایمری، وزیر مستعمرات هندوستان، در یادداشتی خصوصی به ایدن نوشت رضا شاه در تمام دنیا منفور است و به طور ضمنی منظورش این بود که مشروعیت ندارد: «فراموش نکن که شاهزاده حسن قاجار، برادر کوچکتر شاه فقید، شاه مشروع است و در کشور ما به سر میبرد و هر وقت لازم باشد میتوانیم او را ]به ایران[ بفرستیم.»(۲۶)
ایدن پیشنهاد ایمری را پیگیری و آن را برای بحث در جلسه هیات وزیران مطرح کرد، ولی در نهایت به این نتیجه رسید که ایرانیان چندان از شاهزاده قاجار حمایت نخواهند کرد. او در پاسخ ایمری نوشت: «در تاریخ ایران هیچ موردی از «بازگشت» سلسلهای قدیمی را به یاد نمیآورم.»(۲۷) ایدن به هارولد نیکلسون هم که هوادار خاندان قاجار بود نوشت تردید دارد که «یکی از شاهزادگان قاجار از حمایت بومی قابل توجهی برخوردار باشد» و دوست ندارد «وظیفه دشواری را بر دوش نامزدی بگذارد که در پی برخورد با نخستین مخالفتها شکست بخورد.... ولیعهد کنونی خاندان پهلوی، همان گونه که گفتید، مزیتهایی دارد و اگر لازم باشد رضا شاه به شکلی از ایران برود که تمام افراد خانواده را با خود نبرد این مرد جوان هم شاید گزینهای باشد، ولی من فکر میکنم ما باید دست خودمان را باز بگذاریم و ببینیم چه پیش میآید.»(۲۸) به هر حال موضوع جایگزینی یکی از افراد خاندان پهلوی با یکی از افراد خاندان قاجار در دهه ۱۳۲۰ و اوائل ۱۳۳۰ باز هم مطرح شد، هر چند حمید پسر حسن که مدعی تاج و تخت بود، نام دروموند را برای خود برگزیده، در ناوگان بازرگانی نامنویسی کرده و با پذیرش تبعیت انگلیسی مایه حیرت نیکلسون شده بود. نیکلسون با وجود اینکه این شاهزاده قاجار را برای سمت شاهی ایران توصیه میکرد به ایدن نوشت «اینکه چگونه ممکن است شاه شاهان اهمیتی به دودمان خود ندهد در حدی که ولیعهد او اجازه یابد به عضویت ناوگان بازرگانی انگلستان درآید و به زبانی جز انگلیسی سخن نگوید، برای من قابل درک نیست.»(۲۹)
پینوشتها:
1- Ann Lambton to Professor Rush brooks Williams, 21 December 1939, No. 308/4/39. PO 371/24570.
۲ـ روزشمار، ۱: ۳۱۶-۳۱۵.
۳ـ گاهنامه، ۱: ۱۵۹.
۴ـ خاطرات محمود جم، سالنامه دنیا، باز چاپ در حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، جلد ۸، تهران، ۱۳۶۴، ۱۲۳-۱۲۲
۵ـ پهلوی، محمدرضا، مصاحبه در تبعید درباره پاسخ به تاریخ، مصر، ۱۹۸۰.
۶ـ خاطرات نصرالله انتظام، ویراستار محمدرضا عباسی و بهروز طیرانی، تهران، سازمان اسناد ایران. ۱۳۷۱، ص. ۲.
7- Sir Reader Bullard to Viscount Halifax, "Political Review of the Year 1939 in Iran", February 10, 1940, EP 584/584/34, FO 371/24531, p.2.
8- Boulard to Viscount Halifax, 4 January 1940, No: 3, FO 371/24570
9- Sir Reader Boulard to Viscount Halifax, "Politica Review of the Year 1939 in Iran," February 10, 1940, EP 584/584/34, Fo 371/24531.
10- W. Fraser, Anglo-Iranian Oil Company Concession in Iran, 23 February 1940, FO 371/24572, p. 2.
۱۱ـ همان.
12- Moghaddam to Viscount Halifax, 19 June 1940, No. 1520, FO 371/24572
13- Bullard to Halifax, 20 June 1940, No: 181, FO 371/24572.
14- Halifax to Bullard, 25 June 1940, No: 142, FO 371/24572.
15- A. P. Waterfield (Treasury) to Sir Arthur Street (Air Ministry), 3 July 1940, FO 371/2452.
16- Foreign Office to Bullard, 4 July 1940, No: 156, FO 371/24573
۱۷ـ همان.
18- Sir Kingsley Wood to Halifax, 22 July 1940, FO 371/24573.
۱۹ـ همان.
۲۰ـ همان.
21- Halifax to Wood, 26 July 1940, FO 371/24573
۲۲ـ ۲۴۵۷۴/۳۷۱ FO. پاسخ نهایی دولت ایران، ۲۱ اوت ۱۹۴۰
23- Lacy Baggallay
24- 25 August 1940, FO 371/24754.
25- Anthony Eden
26- Leo Amery to Anthony Eden, 16 May, E 2583, FO 371/27196.
27- Foreign Office, Anthony Eden to Leo Amery, 18 August 1941, E 4586/3691, FO 371/27197.
28- Eden to Nicholson, 18 August 1941, E 4594/3691, FO 371/27197.
29- Nicholson to Eden, 8 August 1941, E 4594, FO 371/27197.
نظر شما :