گفتوگوی تاریخ ایرانی با استفانی کرونین: رضا شاه به اندازه چماق از هویج استفاده نکرد
سامان صفرزائی
پرفسور کرونین نویسنده کتابهای «شاهان، سربازان و زیردستان؛ ۱۹۲۱-۱۹۴۱»، «سیاستهای قبیلهای در ایران؛ ۱۹۲۱-۱۹۴۱»، «ارتش و ایجاد دولت پهلوی در ایران؛ ۱۹۲۱-۱۹۲۶» و همچنین مولف کتابهای «اصلاحات و انقلاب در ایران مدرن» و «ساخت ایران مدرن: دولت و جامعه در زمان رضا شاه؛ ۱۹۲۱-۱۹۴۱» است.
***
خانم دکتر کرونین، به عنوان پرسش نخست لطفا برای ما پیرامون دلایل هجوم نیروهای متفقین در جنگ جهانی دوم برای اشغال ایران بگویید؟ آیا تنها فعالیتهای آلمانیها در ایران سبب هجوم بریتانیا و ارتش سرخ شوروی به شمال و جنوب ایران شد؟
انگیزه اصلی هجوم متفقین به واسطه نگرانیهای ژئواستراتژیک بود. واجب بود تا کریدوری گشوده شود تا اتحاد جماهیر شوروی را تجهیز کند و از ثبات تولید نفت در خلیج فارس اطمینان حاصل شود. گرچه ایران در جنگ جهانی دوم خود را بیطرف اعلام کرد، اما نزدیکی رضا شاه به آلمان در دهه ۱۹۳۰ باعث این نگرانی شد، به ویژه اینکه بریتانیا گمان نمیکرد رضا شاه متحدی معتمد باشد. او بیش از اندازه غیرمحبوب بود و نگرانی تنها بخاطر متمایل شدن وی به سوی آلمانیها نبود، بلکه میترسیدند رضا شاه آزادانه توسط افسران نظامی حامی متحدین سرنگون شود، همانند آنچه در سال ۱۹۴۱ در رژیم عراق روی داد.
به نظر میآید همزمان با اشغال ایران، رضا شاه نمیتوانست بر روی بسیج نیروهای مردمی تکیه کند؛ محبوبیت اجتماعی رضا شاه در سال ۱۹۴۱ چگونه بود؟
مطمئنا قضیه این است که تا سال ۱۹۴۱ رضا شاه عمده – اگر نگوییم «تمام» – حمایتهایی که در نیمه نخست دهه ۱۹۲۰ قادر به بسیج آنها برای خیزش او در قدرت شد را از دست داده بود و با پیادهسازی برنامههای اصلی اصلاحاتش در اواخر دهه بیست و اوایل دهه سی، به طور دقیق از سال ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۳ رژیم به یگانه حامی خود بدل شد. در طی دهه ۱۹۳۰ رژیم همزمان با دو نزاع و خصومت مواجه بود: نخست از سوی عناصری که از روش دیکتاتوری و شیوه اجرای برنامههای سیاسی شاه منزجر بودند و دوم از دست دادن حمایت نخبگان روحانی ملیگرایی که با تامین پرسنل برای وزارتخانهها و دیگر نهادها، پشتیبان اصلی تمرکز قدرت او شده بودند.
خب اساسا به باور شما کدام عملکرد سیاسی رضا شاه باعث بروز چنین خصومتهایی و از دست دادن حمایتهای پیشین شد؟ اشتباه سیاسی شاه پهلوی چه بود؟
اشتباه عمده سیاسی او شکست در پروردن و تامین یک پایه سیاسی برای رژیم خود بود. فرمانهای او اغلب به پروژههای «تک نفره» بدل شد. همچنین به طور کلی، در استفاده از هویج به اندازه چماق ناکام ماند. با وجود اینکه در دهه ۱۹۲۰ مزایای امنیت شخصی و برقراری نظم را ارائه کرد، اما به خشونتها و هرج و مرجهای دهههای قبل خوشامد گفت. در دهه ۱۹۳۰ او به طور فزایندهای تنها متکی به استفاده از زور بود.
این سیاستها باعث نشد تا تمامی تلاش وی برای ساخت جامعهای مدرن با اشغال ایران بر باد رود؟
اینگونه نیست که تمام تلاشهای وی در نتیجه اشغال ۱۹۴۱ بر باد رفته باشد. حاکمیتی او که بنا نهاده بود دوباره اعلام وجود کرد و پسرش قادر شد دیگر بار سلطنت را مستحکم کند.
دکتر کرونین، ممکن است قدری پیرامون فعالیتهای ایلات و طوایف پس از اشغال ایران سخن بگویید؟ آیا خیزشی علیه دولت مرکزی و یا قوای اشغالگر خارجی به چشم میخورد؟ به طورکلی در موقع اشغال و پس از آن موقعیت قبایل و ایلات که در زمان رضا شاه تحت فشار بسیار بودند، چه تغییری نسبت به پیش از اشغال کرد؟
کنارهگیری رضا شاه با شادی و شور جمعیت ایلات و طایفهای مواجه شد. آنها فورا زیستگاههایی که در طی دهه ۱۹۳۰ مجبور به سکنی در آن شده بودند را ترک کردند، مجددا خودشان را مسلح کردند و کوچ را از سر گرفتند. خانهای طوایف بازگشتند و جایگاه و لقبشان را در زمینهایی که از آن محروم شده بودند بازپس گرفتند. به عنوان بخشی از این پروسه، اتحادیههای (کنفدراسیون) ایلی، همچون بختیاری که به لحاظ تاریخی ارتباط نزدیکی با بریتانیاییها داشتند بار دیگر به عنوان حاکم واقعی جنوب ایران آغاز به همکاری با نیروهای اشغالگر متفقین کردند.
ایل قشقایی چطور؟
قبایلی که گذشتهای ضدبریتانیایی داشتند، به ویژه قشقایی، حالا آشکارا گرایش گستردهای به سوی آلمان پیدا کرده بودند. در فوریه ۱۹۴۳ ایل قشقایی و بویراحمدی شکست ویرانکنندهای بر ارتش ایران تحمیل کردند. ارتش ایران - زیر فشار بریتانیا- دستور داشت تا کنترل را در دست گیرد. گرچه پس از نبرد استالینگراد و زمانی که روشن شد آلمان جنگ را خواهد باخت، سیاست حمایت از آلمان رها شد. در شمال ایران که توسط اتحاد جماهیر شوروی اشغال شده بود، گروههای قبیلهای محدودهای از شیوههای عملگرایانه مذاکره - برخی مواقع خصمانه، بعضی اوقات دوستانه- با قدرت دو فاکتو(عملا موجود)، خواه ارتش سرخ، خواه کارگزاران حکومتهای مرکزی و ایالتی و یا حکومتهای خودمختار که در سال ۱۹۴۶ در کردستان و آذربایجان پدیدار شدند، را پذیرفتند.
دیدگاه روشنفکران مشروطهخواه پیرامون اشغال ایران چه بود؟ اشغالی که باعث سقوط دیکتاتوری مهیبی شد که سالها با قدرت در برابر اپوزیسیون مشروطهخواه قرار گرفته بود؛ فروپاشیای که برای آنها میتوانست یک رویا باشد، اما از سوی دیگر مشروطهخواهان با این واقعیت روبرو شدند که این رویا تنها با دستان قوای اشغالگر به حقیقت پیوسته است، حقیقتی که به ارزشهای انقلاب مشروطه در سال ۱۹۰۶ نمیتوانست نزدیک باشد. آنها چگونه با چنین پارادوکس بزرگ دست و پنجه نرم کردند؟
به طور عام، ایرانیان به تصمیم متفقین برای انجام آنچه خودشان در انجامش بسیار ضعیف بودند خوشامد گفتند و رضا شاه از قدرت خلع شد. البته طبقه روشنفکر پس از آن با واقعیتهای اشغال روبرو شد که مشقت بیکرانی برای مردم عادی و همچنین دشواریهای سیاسی برای خود روشنفکران بوجود آورد. اشغال متفقین چشمانداز سیاست داخلی ایران را به طور کامل تغییر داد. پس از استعفای رضا شاه، کار اصلی روشنفکران مشروطهخواه به چالش با کنترل متفقین در شمال و جنوب ایران معطوف شد. این نزاع تا مدتها پس از پایان جنگ جهانی ادامه یافت و در بحران ملی کردن نفت در سال ۵۳-۱۹۵۱ به اوج خود رسید.
نظر شما :