ما و انقلاب اکتبر؛ غیرروسها چه سهمی داشتند؟
وقتی ایرانشناسی ابزار گسترش انقلاب جهانی بود
تاریخ ایرانی: همایش «ما و انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه» با سخنرانی تنی چند از استادان و پژوهشگران تاریخ و فرهنگ یکشنبه ۵ آذرماه در تالار عباس اقبال دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار شد. در این همایش فرجالله احمدی دانشیار تاریخ، جهانگیر کرمی مدیر گروه مطالعات روسیه مطالعات جهان دانشگاه تهران، محسن شجاعی رئیس دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال و جواد مرشدلو، عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس به بررسی این انقلاب از منظر فرهنگ، سیاست، تاریخ و اقتصاد پرداختند.
تغییر انترناسیونالیسم به ناسیونالیست روسی
فرجالله احمدی با اشاره به چرخش به عقب بلشویکها گفت: «بر خلاف آنچه در انقلاب ۱۸۷۹ فرانسه رخ داد، ناسیونالیستهای روسی، پیروزمندان، رهبران انقلاب و بلشویکها در ابتدا شعارهای ضدناسیونالیستی و حتی انترناسیونالیستی دادند، اما به تدریج در مراحل بعدی ناسیونالیسم را نهادینه کردند و به رسمیت شناختند. این وضعیت تا دهه ۱۹۳۰ و طرح موضوع جنگ بزرگ میهنی به اوج میرسد؛ بنابراین ناسیونالیسم قدیمی روسیه به نوعی مجددا اعاده میشود.»
وی درباره نقش زبان روسی در ارتقای فرهنگ روسیسازی افزود: «سیاست روسیسازی به همان شکلی که در زمان تزارها مطرح بود، دوباره در تعلیم و تربیت، نظام اداری و غیره مورد توجه قرار گرفت و زبان روسی نقشی محوری ایفا کرد، حتی در دهه ۱۹۳۰ پوشکین به عنوان نماد ناسیونالیسم روسی مورد توجه قرار گرفت و بر دانش، زبان و فرهنگ روسی به عنوان ابزاری مهم برای ارتقای مرتبه اجتماعی و تحصیلی تاکید شد. جالب است استالین در سال ۱۹۳۸ مطرح کرد که اتحاد جماهیر شوروی یک حکومت چندملیتی است و دانش زبان روسی باید مهمترین ابزار ارتباطات و تماس در میان مردم این اتحاد باشد.»
به گزارش «تاریخ ایرانی»، این دانشیار تاریخ دانشگاه تهران با استناد به برخی از سخنان استالین درباره اهمیت زبان و فرهنگ روسی ادامه داد: «استالین در سخنرانی دیگری در میان فرماندهان نظامی گفت: روسها برجستهترین ملتی هستند که اتحاد جماهیر شوروی را تشکیل میدهند و نیروی هدایتگر در میان تمام مردمان کشور هستند، یعنی ملیت روسی این پایگاه و جایگاه را در میان سایر ملیتهای تشکیلدهنده اتحاد جماهیر شوروی دارد. بنابراین دولت روسیه از همان دهههای نخستین حتی هویت ازبکها، قزاقها، گرجیها، ترکمنها و... و نیز آکادمی علوم مستقل و زبانهای محلی را به رسمیت شناخت؛ ایستگاههای رادیویی مستقل، تلویزیون و همه امثال آن مورد اعتنا واقع شد.»
فرجالله احمدی، ناسیونالیسم روسی را در برپایی انقلاب اکتبر موثر دانست و عنوان کرد: «به این ترتیب سیاست روسیسازی تقریبا به نوعی، تقلیدی بود از آنچه تزارها در قرن نوزدهم انجام میدادند.»
نظارت کمونیستی بر شرقشناسی سرکوبشده
محسن شجاعی، درباره تاثیر انقلاب اکتبر بر ایرانشناسی گفت: «ایرانشناسی در روسیه پس از جنگهای ایران و روس اوج گرفت، از آنجا که حوزه وسیعی از ایران فرهنگی در دست روسها قرار گرفت، دست آنها را باز گذاشت تا به تحقیق و پژوهش درباره ایران بپردازند؛ اما پس از انقلاب اکتبر یک موج مهاجرت تقریبا دو میلیون نفری در روسیه روی داد، با این حال عمده شرقشناسان در روسیه ماندند و همچنان به تحقیق و تدریس در حوزه ایرانشناسی پرداختند. در این میان ولادیمیر مینورسکی شاید یکی از استثناهای شرقشناسی بود که پس از انقلاب اکتبر در ایران ماند، بعدها به فرانسه رفت و پس از آن به انگلستان سفر کرد.»
وی در رابطه با بهرهگیری کمونیستها از شرقشناسی برای توسعه انقلاب جهانی افزود: «بعد از پیروزی انقلاب اکتبر عمده شرقشناسان در کرسیهای خود ماندند، اما بعد از مدتی سمتگیریهای مارکسیستی - لنینیستی تلاش کرد آرام آرام تسلط خود را بر پژوهشهای شرقشناسی و ایرانشناسی بگستراند. منظور از شرقشناسی برای حکومت جوان شوروی این بود که شرق حلقهای از انقلاب جهانی و طبقه کارگر و زحمتکش نیز نیروی بالقوه آن هستند؛ لذا باید به شناسایی طبقات در جوامع شرقی پرداخت و بررسی کرد که از میان آنها کدام را میتوان پرولتاریا دانست و... اما شرقشناسان کهنهکار بازمانده از دولت تزاری به کار خود ادامه دادند.»
این عضو هیات علمی دانشگاه آزاد با اشاره به اقدامات انقلابیون در تغییر جریان شرقشناسی از پوسته تزاری به انقلابی گفت: «برای انقلابی کردن شرق، در مسکو دانشگاه کمونیستی زحمتکشان شرق تاسیس شد. در این دانشگاه افرادی از جمهوریهای شوروی و عدهای نیز از کشورهای خارجی درس میخواندند، به آنها تاریخ، اقتصاد، جامعهشناسی کشورشان را درس میدادند تا در برگشت حتما جزو سپاه انقلاب جهانی شوند. از این رو افرادی با این نوع آموزش به تدریج وارد مراکز شرقشناسی شدند.»
شجاعی با اشاره به شرقشناسی سرکوبشده در شوروی اظهار داشت: «اما در برخی مواقع اختلافات نظری میان شرقشناسان کهنهکار یا بهجایمانده از دوره تزاری با کمونیستها به سرکوب خیلی سخت منجر میشد که با رواج فشارها و محدودیتها برای بعضی از شرقشناسان همراه بود، این امر اصطلاح شرقشناسی سرکوبشده را در پی آورد، هرچند از بسیاری از سرکوبشدگانی که زندانی و شکنجه شده بودند، بعد از برآمدن بهار خروشچف اعاده حیثیت شد اما تا پایان دوره حکومت شوروی کسی به دنبال جمع کردن مدارک و اسناد مربوط به این فشارها نرفت.»
سهم مهجورمانده متفکران انقلابی غیرروس
جواد مرشدلو، در ادامه این همایش با تاکید بر چهره غیرروسی انقلاب اکتبر بیان کرد: «در میان فعالان انقلاب اکتبر، برخی در حوزه قفقاز و آسیای مرکزی بودند، شور انقلابی در آنها به مراتب بیشتر بود، فعالیت بیشتری داشتند و این شور انقلابی در مناطق مذکور از این قدرت برخوردار بود که خود را به روسیه غالب کند و در آنجا تبدیل به انقلابی بزرگ شود که در روسیه اتفاق افتاد؛ اما نکته مهمی که در جریان انقلاب اکتبر بررسی نشده، چهره غیرروسی آن است.»
وی با طرح پرسشهایی درباره نقش، سهم و سرنوشت مبارزان انقلابی غیرروسی در انقلاب اکتبر افزود: «انقلابی که در ترکستان، قفقاز و غیره رخ داد، تصورش آن چیزی نبود که از ۱۹۳۰ به بعد روی داد. لزوما آرمانش آن چیزی نبود که قرار بود در هیات مارکسیسم - لنینیسم در شوروی جلوه کند و به شکل الگو یا روایتی هژمونیک از انقلاب دربیاید؛ روایتی که لنین عرضه کرد و استالین به آن ماهیت هژمونیک داد. اینجاست که در روایت فعالیتها و افراد موثر در انقلاب اکتبر باید به عقب برگشت و مسائلی چون سهم غیرروسها در انقلاب، نوع واکنش آنها و اینکه هنگام سرعت گرفتن چرخه انقلاب چه اتفاقی برایشان افتاد و به چه سرنوشتی دچار شدند را مورد واکاوی قرار داد.»
این عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس به اهمیت حضور متفکران غیرروس در جریان انقلاب اکتبر پرداخت و بیان کرد: «در میان چهرههای مطرح انقلابی به دو نفر میتوان اشاره کرد که صاحب یک تفکر پیشرفته هستند؛ تفکری که چندان به لحاظ نظری و تئوریک در سطحی پایینتر از لنین، استالین و دیگر رهبران انقلابی قرار ندارد. یک چهره ایرانی، احمد سلطانزاده (آوتیس میکائیلیان) ارمنی مسلمان متولد مراغه و تربیتیافته حوزه قفقاز است. وی اگرچه خود را مسلمان نمیدانست و از تفکر سوسیالیستی - کمونیستی برخوردار بود، اما حضورش به عنوان متفکری غیرروس، توانست تفکری را در میان روسها نمایندگی کند. خوشبختانه بخش قابل توجهی از آثار سلطانزاده از سوی خسرو شاکری بررسی و برخی از آثارش به زبان فارسی و سایر زبانها ترجمه شده است. با این حال سلطانزاده در همان روند انقلاب به نوعی حذف شد.»
وی با برشمردن ویژگیهای متفکران غیرروس در جریان انقلاب افزود: «چهره دیگر، فردی تاتار به نام میرسعید سلطان گالیف بود که آثارش به انگلیسی و فرانسه ترجمه شده اما برای ایرانیان چهره چندان شناختهشدهای نیست. وقتی آثار وی را بررسی میکنید، درمییابید که نه تنها صاحب اندیشهای قابل توجه در سطح تئوریک است بلکه نظریهای بدیل را در برابر نظریه استالین طرح میکند؛ نظریهای که قائل به حضور پرولتاریا در چارچوب روسیه و مبنی بر این بود که همه باید علیه روسیه متحد شوند. گالیف معتقد بود همه غیرروسها و مسلمانان را باید در همان گروه پرولتاریا گنجاند.»
این عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس ادامه داد: «همه به جز معدود تاتارهایی که جزو زمینداران بزرگ طرفدار تزارها به شمار میآمدند، علیه تزارها شورش کردند و هدفشان برانداختن نظام تزاری بود. نظریه گالیف در کنگره دوازدهم حزب کمونیست به حاشیه رانده و خودش نیز بعد از مدتی حذف شد.»
سیطره استالینیسم بر فرهنگ، اقتصاد و سیاست شوروی
جهانگیر کرمی نیز یکی از سخنرانان همایش انقلاب اکتبر بود که سراغ نوسازی در این انقلاب رفت و گفت: «وقتی استالین به یک عنصر مهم در شوروی تبدیل شد، با یک دوراهی مواجه شد؛ انقلاب جهانی یا نوسازی روسیه. انقلاب جهانی ادامه یابد و از صدور آن حمایت شود و یا اینکه نوسازی صورت بگیرد و شوروی به عنوان امالقرای جهان کمونیستی آباد و به عنوان الگویی برای سایر کشورها به چپها ارائه شود. وقتی این مسئله مطرح شود، دیگر چیزی از مارکسیسم - لنینیسم به ویژه مارکسیسم باقی نمیماند؛ زیرا مارکسیسم بحث حاکمیت طبقه کارگر را مطرح میکند اما دغدغه نوسازی روسیه، امنیت، توسعه و حفظ نظام سیاسی روسیه، آن داعیه جهانی را به شدت محدود میکند.»
وی با تاکید بر سیطره تفکر استالینیسم بر شوروی افزود: «وقتی استالینیسم غلبه کرد، به چارچوب کلی نظام سیاسی شوروی تا پایان سلطه کمونیسم تبدیل شد؛ زیرا بعد از استالین و حتی در دوره خروشچف اصلاحات معدودی در حوزه سیاست، ادبیات و فرهنگ صورت گرفت، اما برنامههای اقتصادی کماکان با جرح و تعدیلهای محدودی ادامه یافت. از طرفی در دوره برژنف نیز بازگشت به دوره استالینیسم اتفاق افتاد و تا زمان گورباچف ادامه پیدا کرد.»
مدیر گروه مطالعات روسیه دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران ادامه داد: «اما روشهایی که استالین در حوزه به ویژه نوسازی به آن مشهور است، در نگاه نخست تمرکز قدرت و ایجاد یک دولت توتالیتر به عنوان مهمترین ویژگی این دوره بود و از سوی دیگر اقتصاد دولتی و برنامهریزیشده که دولت در همه شئون متولی آن میشد. بحث اقتباس فناوری از غرب و انتقال تکنولوژی برای بازسازی و نوسازی صنعتی روسی و ایجاد صنایع بزرگ و راهبردی و به ویژه صنایع نظامی که تبدیل به پدیدهای شد که تا پایان حکومت شوروی صنایع نظامی، بزرگ و راهبردی همچنان کلیدیترین بخش اقتصاد روسیه را تشکیل میدادند.»
کرمی نوسازی در شوروی کمونیستی را چندان متفاوت از نوسازی در غرب و یا ژاپن ندانست و گفت: «یکی دیگر از ویژگیهای دوره استالین، بحث اشتراکی کردن کشاورزی بود. در دوره استالین مجددا به شرایط اولیه انقلاب بازگشتند، کشاورزی کاملا اشتراکی و یک بسیج فراگیر برای کار و تولید در کشور ایجاد شد که به انباشت سرمایه عظیمی از دسترنج کارگران و کشاورزان برای حمایت از صنایع جدید انجامید. این در واقع سرمایهداری دولتی بزرگی را ایجاد کرد که با نوسازی آلمان در عصر بیسمارک، هیتلر و نوسازی ژاپن در عصر میجی و ... تفاوت چندان چشمگیری نداشت. تنها تفاوت آن به برنامهریزی دولتی و تمرکز اقتصادی و تمرکز در صنایع بزرگ بازمیگشت؛ اما این نوسازی در حوزه سیاست و فرهنگ کاملا وجهی توتالیتر به خود گرفت که متفاوت از تجربه غرب بود. در نهایت در چنین فضایی بحران مشارکت، هویت و بسیاری بحرانهای دیگر سر جای خود ماند، اگرچه بحران توسعه حل شد.»
نظر شما :