داستان دو نهضتی؛ یزدی معتقد و عبدی منتقد
ابراهیم یزدی باشکوه بدرقه شد و نیکبین با سکوت
تاریخ ایرانی: تابستان امسال دبیرکل نهضت آزادی ایران و یکی از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق به فاصله یک ماه از یکدیگر چشم از جهان فروبستند؛ ابراهیم یزدی در پنجم شهریور در ازمیر ترکیه و عبدالرضا نیکبین رودسری (عبدی نیکبین) در اول مرداد ۹۶ در تهران؛ هر دو از سرطان. اولی تا آخر عمر نهضتی ماند و دومی مدتی عضو نهضت آزادی بود و فقط در مقطع پایهگذاری مجاهدین ردی از خود گذاشت و رفت پی زندگی. ازدواج و عضویتش در سازمان با هم ناسازگار بودند: «وضعیت شخصیام به گونهای شد که باید میآمدم بیرون، زیرا من اعتقاد داشته و دارم که وقتی کاری را نمیتوانی انجام دهی باید متوقفش کنی. من هم به این نتیجه رسیدم که نمیتوانم این راهبرد را ادامه دهم و به این دلیل جدا شدم. من معتقد بودم ابزار تداوم راهبرد تئوریک و پشتوانه کار نظری را نداریم. زندگی خصوصیام هم طوری شد که دیگر نمیتوانستم در سازمان باشم. من به لحاظ ایدئولوژیک با کسی زاویه پیدا نمیکنم. شرایط عینی زندگی شخصی من با حرکت آنها تضاد داشت زیرا من به فردیت (نه منیت و خودخواهی) اهمیت میدهم. سازمان بعدها (پس از اعدام رهبران اولیه) به جایی رسید که فردیت افراد را کنار میگذاشت. در حالی که نفی هویت افراد بحرانزاست. جمعیت حاصل فردیت ماست.» این را در یکی از معدود مصاحبههای منتشر شده خود گفته است؛ در کتاب «نهضت آزادی ایران؛ از تأسیس تا انشعاب»، تألیف و تدوین عباس علیقلی طایفه و احسان کیانی.
موسس نیمهراه
سعید شاهسوندی، عضو سابق سازمان مجاهدین خلق، نیکبین را یکی از سه عضو مؤسس و بنیانگذار تشکیلاتی مخفی (در کنار محمد حنیفنژاد و سعید محسن) در سال ۱۳۴۴ میداند که شش سال بعد «سازمان مجاهدین خلق ایران» شد. اما نیکبین فقط سه سال اول را با سازمان همراهی کرد. شاهسوندی میگوید اغلب کتابهای آموزشی این گروه را نیکبین نوشته؛ سعید محسن هم میگوید: «مطالعات وی کمک فراوانی به بالا بردن ما داشت. از لحاظ مطالعات اقتصادی نسبت به ما جلو بود و من و محمد حنیفنژاد در این مورد از وی استفاده میکردیم. کتابها قبلاً توسط عبدالرضا نیکبین مطالعه [و تلخیص] شده بود. وی در آن موقع اغلب وقت خود را صرف مطالعه مینمود و تقریباً کمتر با دیگران تماس میگرفت.» اما نیکبین گفته «جزوههای ایدئولوژیک سازمان پس از جدایی من تدوین شدند. من نمیتوانم اثر ایدئولوژیک بنویسم. چون من ذهن آماری دارم و مباحث ایدئولوژیک فوقالعاده برایم مشکل است و اطمینانی به خود ندارم که بتوانم کار تئوریکی در زمینه مباحث ایدئولوژیک انجام دهم. هرچند در مباحث دو یا چند نفرهای که با بچهها داشتیم شرکت میکردم.»
بیتوجهی به خواستهها و اهداف شخصی افراد و هضم آنها در سازمان موجب جدایی نیکبین شد زیرا حنیفنژاد معتقد بود: «کسی که میخواهد مبارزه کند نباید ازدواج کند زیرا باید فول تایم انقلابی باشد.» روایت محمدمهدی جعفری از اعضای نهضت آزادی نیز موید همین مساله است: «مجاهدین از ازدواج او [نیکبین] بسیار ناراضی بودند. آنها خیلی اصرار داشتند که اگر ازدواجی صورت میگیرد باید درون سازمان و میان خود اعضا باشد.» سعید محسن هم میگوید: «از سال ۴۷ او [نیکبین] مریض شد و تقریباً مدت یک سال مرض او شدت یافت. بعداً دکتر به وی تجویز نمود که باید ازدواج کند. او در بهار ۴۸ ازدواج نموده و بعد از آن دیگر فعالیتی نداشت.» با این حال روایتهای دیگری هم برای این جدایی ذکر شده است. لطفالله میثمی از اعضای اولیه مجاهدین خلق میگوید: «عبدی میگفت که یا ترور شاه و یا بقیه کارها فایده ندارد.» او همچنین از حنیفنژاد نقل میکند که «یک سری اختلافات فکری پیدا کرده بودیم. [نیکبین] افکار چپ پیدا کرده بود. بعد از رفتن او ما یکدست شدیم.»
استادان اصلاحطلب، شاگردان برانداز
نیکبین عضو نهضت آزادی بود اما میگفت روحیه «باشگاهی» نهضت اقناعش نمیکرد و فضای سیاسی آن را ناشی از صمیمیت و دوستیهای قدیمی اعضایش میدانست و در فضای بعد از ۱۵ خرداد ۴۲ به نقد نهضت پرداخت: «مهمترین مسالهای که ذهن ما را خیلی به خود مشغول کرد، شکل سازمانی نهضت آزادی بود. دومین مساله تعلیمات نهضت بود. در حوزههای نهضت به ما میگفتند ما چیزی نداریم به شما یاد بدهیم. نهضت تحلیل مشخصی نسبت به اوضاع داخلی و جهانی نداشت.»
زمانی که نطفه مجاهدین بسته شد، نهضتیها در زندان بودند؛ به گفته نیکبین «آنان که بیرون بودند هم به سازمان پیوستند. زندانیها هم پس از آزادی از سازمان حمایت کردند. دلیلش هم همان روحیه باشگاهی نهضت بود یعنی مبنای حمایت رهبران نهضت هم روابط دوستانه و علاقه آنها به بچههای سازمان بود.»
نیکبین و حنیفنژاد و محسن تصمیم به ایجاد سازمانی گرفتند که کار تئوریکش را از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ شروع کرده بود؛ سال ۱۳۵۰ بود که سازمان به فاز مبارزه مسلحانه وارد شد، چند ماه پس از پیشدستی چریکهای فدایی خلق در واقعه سیاهکل. چنانکه نیکبین گفته «هر کس با هژمونی مبارزه مسلحانه مخالفت میکرد، متهم میشد به محافظهکاری. خیلی سریع تفکیک میکردند به سیاسیکار (به معنای سازشکار) و نظامیکار (یعنی مبارز).» همراهان نیکبین ۸ سال بعد از ۱۵ خرداد مبارزه مسلحانه را شروع کردند، اما ابراهیم یزدی، مصطفی چمران، صادق قطبزاده و پرویز امین ۷ ماه بعد از آن برای آموزش مبارزه چریکی با موافقت جمال عبدالناصر به مصر رفتند و گروه سماع (سازمان مخصوص اتحاد و عمل) را تشکیل دادند؛ چنانکه یزدی دو سال بعد (۲۷ اردیبهشت ۱۳۴۴) در نامهای به مهندس مهدی بازرگان، دبیرکل نهضت آزادی نوشت: «تجربه و درس بزرگ چهار سال گذشته این است که اگر حرف منطقی و حسابی ما را دشمن با گلوله جواب داده است، آیا میتوانیم جواب گلولهها را با حرفهای منطقی و حسابی بدهیم؟ اگر چنین فکر کنیم و جواب مثبت باشد، دنیا به ما خواهد خندید. این روش و جواب نه اسلامی است و نه دنیاپسند. جواب به این سؤال منفی است و از اول منفی بوده است. کلوخانداز را پاداش سنگ است.»
نامه یزدی در حالی نوشته شد که بازرگان در کتاب «اسلام، مکتب مبارز و مولد» سخنرانیاش در عید فطر ۱۳۴۰ را تکمیل کرده و نوشته بود: «اگر رضای خدا و مصلحت حق اقتضا نکرد نباید دست به جنگ زد. اولاً جنگ باید برای آن باشد که فتنه و آشوب از بین برود و به جای آن امنیت و آزادی عقیده برقرار شود، خود آن هدف نیست. ثانیاً به محض اینکه طرف دست از تجاوز و سرسختی برداشت، خدا بخشنده و مهربان است، شما هم باید مثل او باشید. جز با ستمکاران با دیگری نباید دشمنی کرد و تقوا داشته باشید.»
با این حال بازرگان همان زندانی آیندهنگری بود که در آخرین دفاعیهاش در دادگاه گفت: «ما آخرین سنگر دفاع از سلطنت مشروطه و قانون اساسی هستیم. اگر ما و نهضت آزادی را که یگانه جمعیتی است که صریحاً گفته و میگوید طرفدار قانون اساسی و سلطنت مشروطه است، ظاهراً محکوم کنید و اسمش را از بین ببرید، بعد از این اگر دادگاهی تشکیل شود، با جمعیتی سروکار خواهد داشت که واقعاً مخالف این رژیم است.»
این پیشگویی در همان زندان به وقوع پیوست؛ حنیفنژاد در زندان در سال ۴۲ به این نتیجه رسید که پس از کشتار خونین مردم در ۱۵ خرداد دیگر نمیشود با رژیم کنار آمد. مبارزه پارلمانتاریستی به بنبست رسیده و رژیم را باید با قهر و خشونت سرنگون کرد. شهریور ۴۲ که از زندان آزاد شد برای آموزش نظامی به اتفاق سعید محسن به سربازی رفت. بازرگان بعدها گفت: «پس از محاکمه و محکومیت در دادگاه، در زندان بودیم که از خبر تأسیس سازمان مخفی مجاهدین خلق به وسیله رهبران آن آگاه شدیم.»
پرویز ثابتی، رئیس اداره سوم ساواک، بازرگان و یدالله سحابی را دعوت کرد و به آنها گفت: «کار حنیفنژاد و دوستانش تقصیر شماست و شما باید جلوی این جریان را بگیرید.» بازرگان پاسخ داد که «شما مسبب این حرکت هستید و ما هم جلوی آن را نمیگیریم.» به روایت عزتالله سحابی «مهندس بازرگان و دکتر سحابی که خودشان از سوی ساواک تحت فشار بودند که مجاهدین و خطمشی مسلحانه را نفی و تکذیب کنند، برای محمدآقا [حنیفنژاد] پیغام میدادند که در شرایط فعلی که فرد مؤسس در جامعه ما کم است تو باید خود را حفظ کنی و دفاع تحریکآمیز نکنی.» لطفالله میثمی تعریف کرده که حنیفنژاد معتقد بود پیوند روحانیت با جنبش مسلحانه از شهادت بالاتر است «اما پس از اعدام چهار تن از بچهها مانند ناصر صادق و علی میهندوست، حنیفنژاد هم گفت که ما دیگر نمیتوانیم اینگونه در چارچوب نظام مشروطه دفاع کنیم و در دادگاه تجدیدنظر دفاع رادیکالی کرد. در حالی که در دادگاه اول به حبس ابد محکوم شده بود.»
پیشبینی بازرگان به حقیقت پیوست؛ دادگاه این بار با براندازان روبهرو بود نه اصلاحطلبان. بازرگان آنها را شاگردانی میدانست که استاد شدهاند و گفته بود «من نمیتوانم اسلحه بدهم، چه کمکی از من بر میآید؟»
سازمان علیه بازرگان
۲۰ بهمن ۱۳۵۰ که سازمان مجاهدین خلق با صدور بیانیهای اعلام موجودیت کرد و نوشت «تجربیات انقلابی در خون و آهن نوشته شده»، نیکبین در جمعشان نبود اما یزدی نشریه «پیام مجاهد» را به عنوان ارگان نهضت آزادی خارج از کشور منتشر میکرد. رابطه بازرگان با مجاهدین که پیش از آن به دلیل روابط عاطفی او و سران اولیه وجود داشت، به مرور کمتر شد، اما آیتالله طالقانی که حامی اهداف و آرمانهای مجاهدین بود، به روابط خود ادامه داد. اردیبهشت ۱۳۵۴ که سازمان با بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک، مارکسیست شدن خود را علنی کرد، فکر و عمل بازرگان را به نقد کشید: «آقای مهندس نمیتواند این را درک کند که تا انسان به صورت جوامع طبقاتی زندگی کرده، همیشه ایدئولوژی، سیاست و فرهنگ تابع منافع طبقاتی بوده. شما واقعاً چه کردهاید؟ آیا همین نتیجه روشن که اکنون شما و بسیاری از همراهان قدیم شما جذب سیستم طبقه حاکم شدهاید و با سکوت و انفعال خود، دشمن را تأیید کردهاید، نشانه آن نیست که سازش و تسلیم را به مبارزه تا آخرین نفس ترجیح دادهاید؟ آیا این خود از ماهیت طبقاتی ایدئولوژی، تفکر و انگیزههای نارسا و محدود شما ناشی نمیشود؟ به هر حال در یک بعد تاریخی، اگر نه فرد شما، اما طبقه و تفکر شما محکوم به شکست بود و تاریخ به صحت چنین حکمی گواهی داد.»
تغییر ایدئولوژی مجاهدین به تعبیر محمد توسلی - دبیرکل فعلی نهضت آزادی - مانند پتکی بود که بر سر بچه مسلمانها فرود آمد. توسلی، عبدالعلی بازرگان و میرحسین موسوی پنج بیانیه با نام مستعار «مسلمانان آگاه» یا «دانشجویان آگاه» منتشر کردند. متن این بیانیهها توسط دکتر یزدی در نشریه «پیام مجاهد» در آمریکا نیز به چاپ رسید: «در شرایط تخفیف ضوابط ایمانی برای داوطلبین عضویت در سازمان، هر آینه امکان رشد مارکسیسم و بالا آمدن منافقین پیدا میشود و سازمان روش التقاطی به خود میگیرد. واضح است که چنین ترکیب نامانوس و نامتجانسی امکان رشد ندارد و بالاخره گسیخته میشود. در این آب گلآلود مارکسیستها با همان حیلههای همیشگی خود حداکثر استفاده را میکنند و وارث ناخلف شهدای مسلمان میشوند.» نهضت آزادی خارج از کشور نیز که دکتر یزدی عضو آن بود در مقالهای با عنوان «خیانت و انحراف» نوشت: «خط مشی نهضت آزادی ایران در برابر این انحراف، محکوم ساختن قاطعانه آن و طرد منحرفین بوده است که ابتدا و در مرحله اول سکوت موقتی و عدم انتشار نشریات آنها را در پیش گرفت و لذا نشریات جدیدی را که به نام مجاهدین منتشر میشد، تکثیر و توزیع ننمود و عدم شناسایی خود را از گروه منافقین و خائنین نشان داد.»
رابطه نهضت آزادی خارج از کشور با سازمان مجاهدین خلق به کلی قطع شد. بازرگان در تبیین رابطه خود و نهضت آزادی با مجاهدین در دهه ۵۰ میگوید: «رهبران نهضت آزادی کلیه عملیات مجاهدین را تأیید نمیکردند. بنده با ترور افراد موافق نبوده و شیوه چپگرایانه آنها را نمیپسندیدم.»
۴ دهه بعد از آن نیکبین گفت که «به نظر من تغییر ایدئولوژی، نتیجه یک بحران اخلاقی بود که سازمان دچارش شد و نتیجهاش را در ۷ تیر [انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی] و انفجار دفتر نخستوزیری نشان داد. با ادامه این روند، نه فقط سازمان که مخالفانشان هم به این بحران اخلاقی آلوده شدند.»
نیکبین سازمان را دچار انحراف اخلاقی میدانست نه انحراف ایدئولوژیک چون فردیت افراد را انکار میکرد. نیکبین سه سالی بیشتر دوام نیاورد و راهش را از مجاهدین جدا کرد؛ اما یزدی ۵۵ سال (از ۱۳۴۱ تا ۱۳۹۶) بر مدار نهضت ماند و دبیرکلی را به محمد توسلی واگذار کرد؛ یکی از امضاکنندگان بیانیه «مسلمانان آگاه». تفاوت راه یزدی و عبدی را در درگذشت آنها میتوان دید؛ یکی با شعار «یزدی، بازرگان، نهضت ادامه دارد» هوادارانش تشییع شد و دیگری با سکوت اسلافش بدرقه شد.
***
نهضت آزادی ایران؛ از تاسیس تا انشعاب
عباس علیقلی طایفه و احسان کیانی
نشر صمدیه
چاپ اول، ۱۳۹۵
۳۳۷ صفحه
۲۱ هزار تومان
نظر شما :