نیکبین؛ از بنیانگذاری مجاهدین تا جدایی از آن
سعید شاهسوندی، عضو سابق سازمان مجاهدین خلق
در سال ۱۳۴۴، او یکی از سه عضو «مؤسس» و بنیانگذار تشکیلاتی مخفی بود که شش سال بعد نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» بر آن گذاشته شد. نیکبین علاوه بر عضویت در گروه «مؤسس»، در سه سال نخست، یکی از چهار عضو مرکزی گروه بود.
نیکبین در سال ۱۳۴۷ از تشکیلاتی که خود یکی از پایهگذاران آن بود جدا شد. با این همه به دلیل نقش و حضور وی در «بنیانگذاری» و به ویژه حضور پررنگی که در «تعلیمات اولیه» گروه داشت، ماجرای جداییاش، به او جایگاه «ویژه»ای در تاریخچه این سازمان داد.
این نوشته به جنبههایی از این «ویژگی» میپردازد.
۱- طبق «روایت رسمی» (بیانیه ۱۲ ماده مجاهدین خلق تنظیم شده توسط مسعود رجوی در سال ۱۳۵۵) سازمان مجاهدین توسط محمد حنیفنژاد، سعید محسن و اصغر بدیعزادگان در سال ۱۳۴۴ بنیاد نهاده شد. واقعیت اما این است که گرچه دو نفر اول و بخصوص محمد حنیفنژاد نقشی تعیینکننده داشتند، اما نفر سوم نه اصغر بدیعزادگان بلکه عبدالرضا نیکبین رودسری (عبدی) بود. بدیعزادگان یک سال بعد از تأسیس در سال ۱۳۴۵ به این جمع سه نفری پیوست.
سعید محسن در بازجوییهای ساواک (شهریور ۱۳۵۰) مینویسد: «از همان اوان کار، ما [خودش و حنیفنژاد] با یکی از نهضتیها به نام نیکبین آشنا شدیم. مطالعات وی کمک فراوانی به بالا بردن ما داشت. آقای نیکبین با من از دوره دانشجویی سابقه رفاقت داشت و در کوی دانشگاه من او را میشناختم. بعد از شروع کار ما، در حدود تابستان ۴۴، وی نیز گاهی به خانه ما رفتوآمد داشت و در حدود زمستان همان سال وی از کار ما مطلع شد.»
سعید محسن ادامه میدهد: «از لحاظ مطالعات اقتصادی نسبت به ما جلو بود و من و محمد حنیفنژاد در این مورد از وی استفاده میکردیم...» (بازجوییهای سعید محسن در ساواک، به نقل از کتاب «سازمان مجاهدین خلق؛ از پیدایی تا فرجام»)
محسن توضیح میدهد که اغلب کتب آموزشی گروه تازه تأسیس شده که، تا سالها بعد هم نامی نداشت، توسط عبدالرضا نیکبین (عبدی) تنظیم میشده است. سعید محسن اضافه میکند: «او تا اوایل سال ۴۶ در جریان کارهای ما بود و در بعضی از موارد تعلیماتی همفکری میکرد. کتابها قبلا توسط عبدالرضا نیکبین مطالعه [و تلخیص] شده بود. وی در آن موقع اغلب وقت خود را صرف مطالعه مینمود و تقریبا کمتر با دیگران تماس میگرفت. یک نوع روحیه گریز از افراد داشت. از سال ۴۷ وی مریض شد و تقریبا مدت یک سال [بیماری] او طول کشید. و در زمستان ۴۷ تقریبا همیشه در خانه ما میخوابید. بعدا دکتر به وی تجویز نمود برای نجات از ناراحتی ازدواج نماید. او که تقریبا از کار کردن عاجز بود در بهار سال ۴۸ ازدواج کرد و بعد از آن دیگر فعالیتی نداشته و زندگی عادی [در پیش] گرفته است ...» (بازجوییهای سعید محسن در ساواک، به نقل از کتاب «سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام»)
بازجوییهای سعید محسن گرچه طبق یک سنت و دستورالعمل تشکیلاتی برای کاستن از بار مسئولیت نیکبین، بیماری او را بیشتر از حد واقعی مطرح میکند، اما واقعیت این است که به دلایلی که هنوز تمام جوانب آن روشن نشده، نیکبین «اولین» و نیز «مهمترین» فرد از افراد جدا شده از تشکیلات مجاهدین خلق است.
۲- اگر حنیفنژاد را با ویژگیهای اقتدار، انضباط تشکیلاتی، قدرت تحلیل و جدیتی که گاه به خشکی پهلو میزد (هر چند که در درون فردی بسیار صمیمی و عاطفی بود) بشناسیم، سعید محسن، مکمل حنیفنژاد بود. سعید محسن در سازمان مظهر شوخطبعی و بذلهگویی و رفاقت بود. عارفمسلکی بود با عاطفه و جاذبههای فردی. سعید همراه با حافظه بسیار قوی و انباشت ذهنی در زمینه مسائل سیاسی - تاریخی، مکمل نظرگاههای سازماندهی، تشکیلاتی و عقیدتی حنیف بود.
نیکبین اما چند سالی از آن دو جوانتر است. او در رشته ریاضی در دانشگاه تهران قبول شده و دو سالی هم ریاضیات میخواند اما ریاضیات سودای او نیست. او سودای دیگری در سر دارد: سیاست، اقتصاد و مبارزه اجتماعی. به همین دلیل دانشگاه و رشته ریاضی را وا مینهد و به مطالعات سیاسی - اقتصادی و اجتماعی میپردازد. به این ترتیب جمع سه نفر اولیه یکدیگر را تکمیل میکنند.
۳- نیکبین نیز دارای سابقه سیاسی - مذهبی فعالی است. جلسات «کانون نشر حقایق اسلامی» محمدتقی شریعتی (پدر دکتر علی شریعتی) در مشهد و سپس دوران دانشجویی در تهران و فعالیتهای سیاسی دهه ۴۰ از جمله عضویت در نهضت آزادی ایران.
در پرونده او در ساواک، نامهای با امضای او و شماری دیگر از دانشجویان و دانشآموزان فعال آن زمان خطاب به آیتالله محمدهادی میلانی و در حمایت از آیتالله خمینی وجود دارد که نشاندهنده نقش و موقعیت اوست. نوع نگارش و نیز مفاد نامه از سویی موضع مذهبی امضاکنندگان را نشان میدهد و از سوی دیگر نشان از موضعگیری اجتماعی آنان دارد (بندهای ۱، ۲ و ۴). شماری از امضاکنندگان بعدها در زمره کادرهای سیاسی سازمان مجاهدین خلق و یا مرتبطان با آن درآمدند.
متن نامه نوشته شده:
«بسمه تعالی
به حضور مبارک حضرت آیتاللهالعظمی جناب آقای حاج سید محمدهادی میلانی دامظله العالی، هدفهای مقدس روحانیت به پیشوایی مجاهد عالیقدر حضرت آیتاللهالعظمی حاجآقا روحالله خمینی که عبارتند از:
۱- استقرار حکومت مردم بر مردم.
۲- اجرای فوری انتخابات آزاد.
۳- رعایت توافق قوانین مصوبه با موازین حقوق اسلامی و لغو هرگونه فرمان شخصی و تصویبنامه وزارتی که به عنوان قانون نامیده میشود.
۴- بهبود وضع اقتصادی مردم ایران بویژه طبقات کارگر و دهقان و دیگر زحمتکشان.
۵- جلوگیری از حیفومیل اموال عمومی یا صرف آن برای خواص خودی.
۶- استخدام نیروهای مسلح کشور در جهت هدفهای حقیقی و معین آنها، نه خفقان افکار آزادیخواهانه و سرکوبی حقطلبان.
۷- دوستی صمیمانه با همه ملل اسلامی و دول آزادشده اسلامی.
۸- تقبیح همدستی با دولت پوشالی اسراییل و ترویج صهیونیزم.
مورد تائید کامل ما امضاکنندگان ذیل است.»
نخستین امضاکننده، که بیانیه نیز سبک نوشتههای اوست کسی نیست، جز عبدالرضا نیکبین. شمار دیگری از امضاکنندگان که بعدها در صحنه سیاسی - مبارزاتی ایران نقشآفرینی کردند از این قرارند: لطفالله میثمی. مرتضی (تراب) حقشناس. احمد طباطبائی. مجتبی و مصطفی مفیدی. حسن افتخار جهرمی و....
۴- نیکبین گرچه در گامهای اولیه همراه بود ولی بعدها تمایلی به ادامه ندارد. برای کنارهگیری او دلایل گوناگونی گفته شد. از جمله «بیماری»، «ضعف انگیزههای مبارزاتی» و روایتی هم مبنی بر عملگرایی اوست که گویا میگفته؛ یا ترور شاه یا بقیه کارها فایده ندارد. علت هرچه بود، عبدی تا اوایل ۱۳۴۷ با سازمان همکاری داشته و در این زمان کنارهگیری میکند.
به این ترتیب در گروهی با هدف مبارزه مسلحانه در حالی که هنوز در مراحل جنینی و صد درصد مخفی است و ضریب ضربهپذیری آن بسیار بالاست، یکی از اعضای اولیه، که اطلاعات فراوانی هم دارد قصد کنارهگیری میکند. تجربههای پیش از این ماجرا و متأسفانه بعد از آن نشان میدهند که در اینگونه موارد عکسالعملها بسیار شدید و خشن است.
بهمن بازرگانی، عضو مرکزیت سازمان مجاهدین در سال ۱۳۴۸، دراینباره میگوید: (بهمن بازرگانی در سال ۵۰ بعد از دستگیری به اعدام و سپس حبس ابد محکوم شد. در زندان نظرات ایدئولوژیکی او تغییر کرد. بازرگانی سال ۵۷ از زندان آزاد شد.) «الان ممکن است این موضوع خیلی طبیعی به نظر بیاید که یک نفر که برای مبارزه آمده است و حالا هم نمیخواهد مبارزه کند، میگوید: "خداحافظ ما رفتیم". اما در آن زمان که ما در تشکیلات بودیم این موضوع اصلا طبیعی نبود. شاید کسی که برای مبارزه آمده بود و میخواست کنار بکشد باید کشته میشد. این مساله در آن موقع رواج داشت. چون مساله امنیت و اسرار مطرح بود. فردی که میخواست کنار برود به این سادگی نمیتوانست...»
۵- در تاریخ مبارزات سیاسی ایران، قبل از مشروطه تا نهضت ملی شدن نفت و نیز تا زمان حاضر، تصفیههای خونین و صدور حکم اعدام درونگروهی، که الزاما اختصاص به ایدئولوژی خاص و یا خطمشی مسلحانه هم نداشت، کم نیستند: از مبارزان قبل و بعد از مشروطه گرفته تا فدائیان اسلام و حزب توده، از چریکهای فدایی خلق تا سازمان مجاهدین خلق ایران در قبل و بعد از انقلاب. نمونههای غیرایرانی مشابه نیز که البته فراوانند. در مواردی هم که «حذف» و «ترور فیزیکی» امکانپذیر و یا گاه به صلاح نبوده، «ترور شخصیتی» فرد جدا شده در دستور کار قرار گرفته است. در این زمینه نمونهها فراواناند.
«مرتد»، «خائن به خلق»، «عامل امپریالیسم»، «مزدور»، «همکار رژیم»، «بریده» و یا «بریده مزدور» و حتی «شکنجهگر و تیر خلاصزن» القابی است که گروهها و سازمانها به معترضان، منتقدان و یا جداشدگان از خود نسبت دادهاند. چنین است که محاکمههای دربسته و غیابیِ درون تشکیلاتی، صدور حکم اعدام و یا انتساب ناشایستترین القاب و توهینها و تهمتها، بخشی از تاریخچه گروههای مبارزی است، که خود برای دگرگون کردن وضع موجود به وجود آمدند.
۶- ماجرای عبدی اما اینگونه نشد. گرچه سعید محسن و به خصوص محمد حنیفنژاد از جدایی عبدی بسیار ناراحت بودند و تلاش فراوانی هم برای پاک کردن ردهای اطلاعات او متحمل شدند، اما جدایی عبدی به صورتی کاملاً مسالمتآمیز و بدون توهین و فحاشی و در واقع بدون ترور فیزیکی یا شخصیتی انجام گرفت.
نحوه برخورد سازمانِ تحت رهبری حنیف نژاد و سعید محسن با ماجرای کنارهگیری عبدی بسیار دموکراتیک و در منتهای تحمل و آرامش صورت گرفت. روایت است که افرادی از سازمان از جمله محمد حنیفنژاد، سعید محسن، پوران بازرگان و منصور بازرگان در مراسم جشن عروسی عبدی شرکت کردند و به مناسبت ازدواجش هدیهای هم به او دادند. این روش، متاسفانه در سالهای بعد به فراموشی سپرده شد. چنین رفتار و مناسباتی البته دوطرفه بود و عبدی هم رازدار اسرار امنیتی سازمان ماند. او تا شهریور ۵۰ و بعد از آن، از بسیاری افراد و بسیاری مکانها و بطور مشخص خانههای مرکزی تشکیلات باخبر بود.
۷- پس از لو رفتن نام نیکبین در بازجوییهای بعد از ضربه شهریور ۵۰، ساواک، به گمان رابطه با تشکیلات، بلافاصله اقدام به دستگیری او نکرد. مدتی تحت تعقیب و مراقبت ساواک بود. نیکبین در دیماه ۱۳۵۲ دستگیر و بعد از طی مرحله بازجویی به ۱۸ ماه زندان محکوم شد. در پایان مدت محکومیت، ساواک خواستار همکاریاش شد. پاسخ منفی او یک سال دیگر بر زندانی بودن او افزود (البته بدون حکم و به اصطلاح ملیکش). نیکبین در ۲۴ مرداد ۱۳۵۵ از زندان آزاد شد.
از عبدی یادگارهای فراوان چه به صورت مقالات و نوشتههای آموزشی و تحلیلی و چه کتابهای تلخیص شده بجای ماند. اما مهمترین یادگار او مقاله «مبارزه چیست» و «چه باید کرد؟» است. این دو نوشته، تا سالها و حتی مدتی بعد از انقلاب در زمره نوشتههای اصلی آموزشی سازمان مجاهدین خلق ایران بود.
عبدالرضا نیکبین نمونهای از نسل جوان بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بود، که کودتا را برنتابیدند. کودتایی که چهره ایران را برای سالها تحت تأثیر قرارداد. نیکبین نماینده نسلی عاشق و دردمند اما، گرفتار در میان دو تیغه تیز استبداد و استعمار بود. نسلی سرشار از شور و شوق برای آزادی و عدالت اجتماعی، با همه قوتها و ضعفها، بیتجربگیها و تناقضهایشان.
نظر شما :