علیرضا بهشتی: پدرم به موسیقیهای کلیسایی علاقه داشت
در آستانه سالروز شهادت دکتر بهشتی، به سراغ فرزند او، دکتر علیرضا بهشتی، رفتیم که استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس است. اما این بار هدف ما از این گپوگفت پرداختن به وجوه عقلانی، معرفتشناختی و انسانشناختی منظومه فکری شهید بهشتی نبود. میخواستیم بدانیم شهید بهشتی به عنوان یک فقیه و اسلامشناس چه موضعی نسبت به موسیقی دارد؟ به جز کتابهای جدی فلسفی - فقهی، آیا رمان، شعر و داستان نیز میخواند؟ اگر امروز بود به دغدغههای امروز ما همچون مشارکتهای سیاسی - اجتماعی زنان، هویتیابی جوانان و... چگونه پاسخ میگفت؟ هر یک از این موضوعها، خود فضایی مستقل برای بحث میطلبد با این حال، صرفاً میخواستیم در کلام فرزندش، مروری به آرای این متفکر داشته باشیم.
آنچه در ادامه میآید ماحصل این گپوگفت است که میخوانید.
جناب دکتر بهشتی! به عنوان فرزند شهید بهشتی جهانبینی پدر را چگونه توصیف میکنید؟
اگر بخواهیم شخصیت فکری شهید بهشتی را خلاصه اما دقیق توصیف کنم، او را یک «اسلامشناس اسلامگرا» میدانم که برایش «انسان» جایگاه و کارکردش نقش کلیدی در فهم از اسلام دارد. در تفسیری که شهید بهشتی نسبت به اسلام ارائه میکند «انسان» محوریت خاصی دارد. وجه ممیزه انسان از دیگر موجودات، «انتخابگری» او است و برای اینکه انتخابگریاش تحقق پیدا کند، دو پیششرط لازم است: «آزادی» و «آگاهی». پیامد انتخابگری انسان «مسئولیت داشتن» است؛ مسئولیت در قبال پنج اصل خویشتن خویش، خالق هستی، جامعه، طبیعت و تاریخ. اینها مسئولیتهای پنجگانهای است که برای انسان تبیین میشود. شهید بهشتی این فهم را مبتنی بر آموزههای قرآنی میداند و طبیعتاً وقتی وارد مباحث فقهی میشود، همین نگاه را حفظ میکند. ملاکهای بنیادین اخلاقی به نحوی در منظومه فکری شهید بهشتی نقش ایفا میکند که شریعت تابع اخلاق میشود. به تعبیر من، فقه و شریعت چیزی جز آییننامه اجرایی و انضباطی اصول اخلاقی فطری بشری (پیامبر درونی) که به امضای وحی (پیامبر بیرونی) رسیده، نیست.
به این اعتبار، در نگاه شهید بهشتی خط قرمزها و هنجارهای اجتماعی را کدام یک از اینها تعیین میکند؛ اخلاق، شریعت، سیاست یا قانون؟
همین فهم از انسان که او را به موجودی آزاد و انتخابگر تعریف میکند، تعیینکننده خط قرمزها است. حق اعمال انتخابگری نمایانگر انسانیت انسان است و هر چیزی که مختل تجلی انسانیت انسان باشد برای شهید بهشتی به عنوان خط قرمز مطرح میشود. به زعم شهید بهشتی انسان آزاد است که به سمت خیر یا شر برود، این یک اصل بنیادین است. اگر در این رابطه اجبار یا اکراهی باشد و فرد مجبور به انتخابهای از پیش تعیین شده شود، خلاف انسانیت عمل شده است، از این رو، وظیفه حکومت اسلامی نیز چیزی جز فراهم کردن گستردهترین طیف گزینههای مشروع، برای انتخاب آزادانه افراد نیست.
با توجه به اصل مبنایی که از اندیشه شهید بهشتی مطرح کردید حال میخواهیم کمی از دیدگاههای ایشان درباره فرهنگ و هنر بدانیم. این روزها در جامعه ما نسبت به موسیقی موضعگیریهای متفاوتی میشود؛ شهید بهشتی به عنوان یک اسلامشناس چه رویکردی نسبت به موسیقی دارد و خط قرمز او در این زمینه چیست؟
مرحوم بهشتی معتقدند که اولاً گزارهای با این عنوان که «موسیقی حرام است» نداریم. چه چیزی باعث حرمت بعضی از انواع موسیقی میشود؟ این ملاکی دارد که اتفاقاً تعیین موضوع آن ملاک، با فقیه است، اما تعیین مصداقش با خود فرد است؛ یعنی فقیه حکم را تعیین میکند و میگوید آن نوع از موسیقی که آدمی را از انسانیت خودش دور کند، در آیین اسلام مجاز نیست. از این رو، دکتر بهشتی هم حکم موضوع را روشن میکند و تشخیص مصداق را به افراد واگذار میکند: اینکه آیا موسیقی که گوش میدهند آنها را از انسانیتشان دور میکند یا خیر؟ اگر دور کند، از نظر اسلام حرام است؛ اگر نه، مشکلی ندارد.
ایشان خود به نوع خاصی از موسیقی علاقه داشتند؟
خیلی یادم نمیآید اما تا آنجا که به خاطر دارم به موسیقیهای کلیسایی علاقه داشتند که با ارگ نواخته میشد.
رمان چطور؛ هیچگاه دیده بودید که پدر رمان بخوانند؟
می دانم که دکتر بهشتی مجلههایی مانند «نگین» را میخواندند که حاوی مطالب داستانی هم بود، اما اینکه به رمان خاصی علاقه داشتند به خاطر ندارم، هر چند ماها را به خواندن کتابهای داستان تشویق میکردند. شعر هم از جمله علاقهمندیهای ایشان بود. شهید بهشتی لابهلای صحبتها از اشعار مولوی و حافظ و مانند آن مثال میآورد و از اشعار برای انتقال مفاهیم استفاده میکرد، هرچند ادعای شعرشناسی نداشت. ایشان چون ذهنی منطقی داشت، شعر را به عنوان تمثیل برای ایضاح به کار میبرد نه به عنوان برهان.
«نشاط اجتماعی» و ضرورت آن در جامعه، این روزها ذهن بسیاری از سیاستگذاران فرهنگی - اجتماعی را به خود مشغول کرده است، با توجه به اینکه شهید بهشتی کتابی با عنوان «موسیقی و تفریح از دیدگاه اسلام» را نیز در کارنامه علمی خود دارد، رویکرد ایشان به «نشاط اجتماعی» چیست؟
همانطور که اشاره کردید کتاب «موسیقی و تفریح از دیدگاه اسلام» که چند سال پیش منتشر کردیم، نمونه بسیار خوبی برای پاسخ به این مسأله است. دکتر بهشتی معتقد است که انسان مسلمان مؤمن «انسان با نشاط» است و این اصل را هم برای خود و هم برای ما و هم برای جامعه و مجموعههایی که با آنها کار میکرد، به عنوان یک اصل مؤکد پذیرفته بود. خودش به کوهپیمایی، تنیس روی میز، والیبال و شنا علاقهمند بود. اخیراً در اسناد مربوط به «دبیرستان دین و دانش» قم که ریاست آن را برعهده داشتند دیدم که چقدر زنگ ورزش را برای دانشآموزان جدی میگرفت و برای تهیه وسایل مورد نیاز هزینه میکرد.
در بحث مشارکت اجتماعی و سیاسی زنان ایشان چگونه میاندیشیدند و عمل میکردند؟
دکتر بهشتی از جمله افرادی است که بیشترین وسعت میدان عمل اجتماعی را برای خانمها قائل بود و این را در عمل هم نشان میداد؛ هم در فعالیتهای اجتماعی و هم در خانه. به اصرار ایشان یک خانم به عنوان تنها نماینده زن در مجلس خبرگان در فهرست کاندیداهای حزب جمهوری معرفی شد که اتفاقاً انتخاب هم شد. ایشان همچنین اصرار داشت در دیگر ارکان حزب هم خانمها حضور فعال داشته باشند. در زندگی خصوصی هم بر همین منوال عمل میکردند. قبل از انقلاب مادر من تصمیم گرفت رانندگی یاد بگیرد، پدر اصلاً مانع نشد و بلکه کمک هم کرد و آییننامه را خودشان با مادرم کار کرد تا بتواند امتحان دهد، هر چند که در نهایت مادر من به دلایلی موفق به اخذ گواهینامه نشد، اما شهید بهشتی اساساً منعی برای چنین فعالیتهایی نداشتند.
بحث جوانان و هویتیابی آنان نیز از دیگر موضوعاتی است که این روزها بسیار پیرامونش بحث و نظر در میگیرد، دکتر بهشتی به «من کیستم جوان ایرانی» چگونه پاسخ میدهد؟
مهم این است که زندگی برای فرد معنا داشته باشد؛ یعنی بداند از کجا آمده، برای چه آمده و به کجا میرود و به چه شیوههایی میتواند این راه را برود. برای اینکه زندگی اجتماعی معنا داشته باشد، انسان باید نسبت به گذشته خود آگاه شود. از مهمترین آسیبها و مشکلات ما این است که اغلب از هویت تاریخیمان بیاطلاع هستیم. اینکه از کجا آمدیم؟ چه عناصری وارد فرهنگ ما شده است؟ نسبت ما با جهان متجدد چگونه بوده و امروز این نسبت چگونه است؟ پرداختن به این مسائل به جوانان کمک میکند تا هویت خود را بشناسند، بازسازی کنند و محترم بشمارند. این مسائل دستوری و شعاری نیست و جوان باید بتواند آزادانه انتخاب کند، اگر چنین کنیم نمیخواهم بگویم بحران هویتیمان به کلی حل میشود، ولی راه برای حل آن باز میشود. ما اگر بتوانیم به تعبیر فلسفی از آن روایتی که گذشته را به حال و آینده متصل میکند روایتی منسجم بسازیم، طبیعتاً با بحران هویت مواجه نمیشویم. جوانانی که در پیروزی انقلاب و پس از آن نقش بسیار مهمی داشتند، توانسته بودند این کار را در همان دهههای ۴۰ و ۵۰ انجام دهند، حال اینکه چرا دوام پیدا نکرد خود بحث مفصلی است.
چند روز پیش سالروز درگذشت دکتر شریعتی بود، به نظر میرسد دکتر شریعتی و شهید بهشتی در مباحثی که پیرامون هویت و انسان ارائه میکنند، وجوه مشترکی دارند؛ بهویژه آنجا که از «عصیانگری انسان» و «بازگشت به خویشتن» سخن میگویند، چقدر به نزدیکی نظرگاه این دو متفکر معتقد هستید؟
موافقم که تفکرات این دو بخصوص در رابطه با انسانگرایی خیلی به هم نزدیک است. واقعیت این است که تحمیل زندگیهای قالبی به انسانها اجازه تبلور انسانیتشان را نمیدهد؛ به همین خاطر «عصیان علیه قالبها» وجهی است که دکتر بهشتی در مباحثش مرتب مطرح میکند. قرابت فکری این دو بسیار بالا بود و به همین دلیل از معدود روحانیونی که در آن دوره از فعالیتهای دکتر شریعتی دفاع میکرد، دکتر بهشتی بود؛ هر چند نقدهایی هم به او داشت که در گفتوگوهایی منتقل کرد.
اگر امروز شهید بهشتی بود، فکر میکنید کدام موضوعها و چه مباحثی دغدغه فکری او میشد؟
تحقق عدالت اجتماعی، پاسداشت حقوق ملت و آزادیهای فردی و سیاسی، توسعه سیاسی از طریق نهادینه کردن تحزب، نهادینه کردن عقلانیت جمعی، پیشرفت بر مبنای توسعه انسانی، گفتوگوی میان ادیان و مذاهب، بازگشت اخلاق به روابط اجتماعی، تحکیم پیوندهای اجتماعی و توسعه جامعه مدنی، اصلاح قانون اساسی و بازخوانی قرآن محور اسلام برای ارائه راههایی برای تحقق این آرمانها؛ فکر میکنم اینها از موضوعاتی باشد که میتواند هر متفکری را در زمانه ما دغدغهمند کند و دکتر بهشتی هم احتمالاً بر این مباحث تأمل و تمرکز میکرد.
منبع: روزنامه ایران
نظر شما :