علیرضا بهشتی: اسناد سفارت آمریکا به نفع بهشتی بود
آنچه در پی میآید، حاصل گفتوگوی چالشی خبرنگار «پایگاه اطلاعرسانی جماران» با دکتر علیرضا بهشتی است که بخشی از جدیترین انتقادات و ابهامات موجود دربارهٔ حزب جمهوری اسلامی شهید آیتالله دکتر بهشتی را با رئیس بنیاد نشر آثار شهید بهشتی در میان میگذارد. او در این گفتوگو حاشیههای اشغال سفارت آمریکا و موقعیت پدید آمده برای شهید بهشتی و حزب جمهوری اسلامی پس از این واقعه را توضیح میدهد. علیرضا بهشتی همچنین نقد دکتر بهشتی بر مذاکرات بازرگان با آمریکا را نه مخالفت با اصل مذاکره و یا تشکیک در تدین و سابقه انقلابی مذاکرهکنندگان که در عدم ارائه گزارش این سفر به شورای انقلاب که مشابه جایگاه مجلس بود، میداند.
دکتر سید علیرضا بهشتی، فرزند شهید بهشتی، از فعالان سیاسی است. او که دارای مدرک دکتری فلسفه سیاسی است، هم اکنون مسئولیت بنیاد نشر آثار شهید بهشتی را عهدهدار است.
***
در تاریخ ۲۹ بهمن سال ۵۷ بیانیهای به منظور اعلام موجودیت یک تشکیلات سیاسی با محوریت روحانیت صادر میشود. در این میان نام شهید مطهری به چشم نمیخورد. حال آنکه پنج تن از اعضای ارشد جامعه روحانیت مبارز به عنوان هسته اصلی و موسس حزب (که از سوی امام هم تایید میشوند) حضور دارند. شما علت عدم حضور شهید مطهری در حزب و عدم تمایل ایشان از حضور در تشکیلاتی با محور روحانیت را چگونه ارزیابی میکنید؟ در حقیقت علت اصلی اختلاف نظر شهید بهشتی و مطهری در چیست؟
باید عرض کنم که در همان زمان آغاز تشکیل حزب، این پرسش از آقای بهشتی شده بود. توضیح ایشان این بود که آقای مطهری ترجیح میدادند کار را به صورت انفرادی انجام دهند. شما حتما در جریان هستید زمانی که شهید بهشتی در سال ۱۳۴۹ از آلمان بازگشتند، مرکزی را با عنوان مرکز تحقیقات اسلامی در محل مسجد امیرالمؤمنین شکل دادند. در کتابی که در سال ۱۳۸۰ به مناسبت بیستمین سالگرد شهادت ایشان از طرف بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر بهشتی منتشر شد، طرح و ضرورت تأسیس این مرکز و دستور کار آن به قلم شهید بهشتی منتشر شد.
این مرکز متعلق به مکتب امیرالمؤمنین بود؟
بله، آقایان موسوی اردبیلی و دکتر باهنر در این مرکز حضور داشتند و برخی دیگر مانند آقایان امامی کاشانی، مهدوی کنی و شبیری در برنامههای این مرکز شرکت میکردند. به علت نزدیکی آقای بهشتی و مطهری، از ایشان هم برای حضور در مرکز دعوت شد. ایشان در جلساتی شرکت کردند، اما بعد از مدتی پیغام دادند که ترجیح میدهند اینگونه کارها را به صورت انفرادی انجام دهند. به نظر من نوعی اختلاف سلیقه میان این دو نفر وجود داشت. آن کار مطالعاتی مورد نظر آقای بهشتی، یک طرح تحقیقاتی جمعی به شیوه جدید به منظور بازشناسی منابع دینی و تحقیق و بازخوانی آن، با توجه به موضوعات و روشهای تحقیق جدید بود که کار بنیادین و عظیمی بود که با پیروزی انقلاب اسلامی متوقف شد. هر منبعی را دو نفر میخواندند و فیشها را با هم رد و بدل میکردند و در جلسه مشترک درباره آنها بحث میشد. البته آقای بهشتی در این نوع فعالیتهای علمی جمعی سابقه داشتند. برای مثال ایشان در اواسط دهه ۱۳۳۰ در قم حلقهای مطالعاتی درباره ماهیت حکومت اسلامی تشکیل دادند.
همین حلقه مطالعاتی اقدام به انتشار یک نشریه هم کرده بود، درست است؟
در نشریه مکتب تشیع برخی آثار آن حلقه منتشر شد، اما بعدها آقای علی حجتی کرمانی این مقالات را به صورت کتابی با عنوان حکومت اسلامی جمعآوری و در دهه ۷۰ منتشر کردند.
بنابراین اختلاف میان شهید بهشتی و مطهری را نمیتوان ایدئولوژیک دانست.
خیر. بنده معتقدم این اختلاف روشی بود نه مبنایی. اختلاف روشی که میگویم به این معناست که در روش فعالیتهای اجتماعی و شیوه کار، قطعا اختلاف نظرهایی میان افراد وجود داشت. البته در شیوه ارائه استدلالهای علمی نیز این اختلاف نظرها وجود داشت. بنابراین تصویری که امروز از این اختلاف نظرها ارائه میشود، نوعی بزرگنمایی است. از طرفی توجه داشته باشید که در همان زمان، روحانیت مبارز تهران تشکیل شده بود و آقای مطهری در آن شرکت داشتند. البته کار مربوط به تشکیل حزب هم چنین قدمتی داشت، یعنی حداقل از تابستان سال ۵۶ و حتی پیش از آن در سال ۵۵ صحبت از تشکیل حزب بود و جلساتی نیز تشکیل میشد. در سال ۵۷ افراد مصممتر شدند، اساسنامههای متعددی نوشته شد و بحثهایی درباره نحوه اعلام موجودیت آن وجود داشت. مسلما پیش از انقلاب، حلقه اول حزب میدانستند که دستگیر خواهند شد. بنابراین قرار شد اسامی حلقه دوم پای اعلامیه اعلام موجودیت نباشد تا ساواک نتواند کل تشکیلات را از بین ببرد.
اما جامعه روحانیت مبارز چندان ماهیت تشکیلاتی نداشت. به طوری که به نظر میآید بیشتر حالت جمعیتی و هیاتی داشت.
اساسا در میان روحانیت ما کار مدرن تشکیلاتی کم سابقه است و تعداد کمی در اینگونه تلاشهای سازمان یافته حضور داشتند. از طرف دیگر، چه جامعه روحانیت مبارز، چه تشکلهای دیگری که به این شکل بودند، فقط از یک صنف خاص بودند. برای مثال، این جمعیت فقط شامل روحانیون بودند و روحانیون شاید بر اساس روابط و عاداتی که داشتند، میتوانستند بر اساس مناسبات سنتی خود، کارهایی از این قبیل را انجام دهند. هر چند در همان تشکل هم، شهید بهشتی نقش مؤثری در ساماندهی تشکیلاتی داشت و برای انسجام و انتظام آن زحمت زیادی کشید. دعوت برای همکاری با حزب از شهید مطهری و بسیاری از افراد دیگر، چه معمم و چه غیرمعمم صورت گرفت، اما بسیاری نپذیرفتند. پنج نفری که اعلام شدند نیز به عنوان هیات مؤسس بودند و افراد دیگری نیز در فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی شرکت داشتند. اما افرادی مثل آقای مهدوی کنی هم بودند که اعتقادی به این نوع کار حزبی نداشتند و معتقد بودند فعالیت در روحانیت کافی است.
خود آیتالله مهدوی کنی که تجربه ارتباط غیرتشکیلاتی با سازمان مجاهدین خلق را پیش از انقلاب داشتند.
البته اینگونه فعالیتها صورت سازمانی نداشت، بلکه در حمایت از آنها بود. در سال ۱۳۴۹ که فعالیت سازمان مجاهدین خلق علنی شد، بسیاری از مبارزان مسلمان به این تشکیلات امید داشتند و دلشان با این جریان همراه بود. بعدها کودتای ایدئولوژیک در درون سازمان و اعلام رسمی آن، بسیاری را ناامید کرد و منجر به کنارهگیری بسیاری از مبارزان مسلمان از حمایت از آنها شد. شبکه مبارزان هم در آن زمان مثل امروز خطکشی شده نبود. همه جریانات و گروهها همه جا حضور داشتند و با هم ارتباط برقرار میکردند. اعضای سابق هیات مؤتلفه با نهضت آزادی، نهضت آزادی با جبهه ملی، جبهه ملی با بازاریان مسلمان و همه با روحانیان اهل مبارزه، ارتباط داشتند. این خطکشیها بعدها پیدا شد.
شهید بهشتی به منظور شکلدهی حزب، از بسیاری از جریانات متضاد فکری و سیاسی دعوت به عمل میآورند. حضور حبیبالله پیمان تا حبیبالله عسگراولادی در یک حزب، حاکی از چه امری است؟ شما علت دعوت دکتر بهشتی از جریانات متعدد را چگونه ارزیابی میکنید؟
بسیاری از جزئیات آن روزها را میتوان از خلال آثار و به کمک افرادی که در آن جلسات حضور داشتند، بازسازی کرد و تنها با تکیه بر حافظه بنده و امثال بنده سخن نگفت. واقعیت این بود که برخی مبارزان بازار با وجود اختلاف نظری که با حسینیه ارشاد داشتند، کتابهای دکتر شریعتی را میخواندند و حتی نوارها و کتابهای ایشان را چاپ و توزیع میکردند. شهید مطهری و دکتر شریعتی با هم در حسینیه فعالیت داشتند، که البته بعدها این ارتباط به اختلاف کشیده شد. واقعا این حد از افتراق میان گروهها که پس از انقلاب ظهور پیدا کرد، پیش از انقلاب وجود نداشت. شما میبینید که همه در کنار یکدیگر در کمیته استقبال از امام فعالیت و به دولت موقت کمک میکردند. به تدریج، با تغییر و تحولاتی که صورت گرفت و با مطرح شدن موجودیتی به نام حکومت که کسی از جزئیات الگوی آن به درستی تصوری نداشت، اختلاف نظرها بیشتر و بیشتر شد.
آیتالله هاشمی رفسنجانی در خاطرات خودشان میگویند که حضور نهضت آزادی به عنوان تنها تشکیلات موجود پس از انقلاب و به دست گرفتن دولت توسط آنها به دلیل متشکل بودن، باعث شد ما هم تصمیم به تاسیس حزب بگیریم.
آقای هاشمی در هنگام تشکیل حزب جمهوری اسلامی، یعنی در اولین جلسات حزب هنوز زندان بودند. من بر اساس نوشتهها و صحبتهای آقای بهشتی و آنچه که در خانه ما میگذشت، میگویم که ایشان با گروههای مبارز ارتباط داشت و با طرز فکر و فعالیتهای آنها آشنایی دقیقی داشت. اما هیچ یک از گروهها در آن زمان که گامهای اولیه برای تشکیل حزب جمهوری برداشته شد، فعالیت حزبی گسترده و فعال نداشتند. البته، بسیاری از دوستان همفکر با نهضت آزادی در جلساتی در انجمن اسلامی مهندسان و انجمن اسلامی پزشکان دور هم جمع میشدند. در آن روزها، بیشتر چهرهها مثل آیتالله طالقانی و آیتالله منتظری هم زندان بودند. عدهای دیگر از مبارزان هم خارج از کشور بودند. من فکر میکنم برای شناخت صحیح از فضای مبارزه در تاریخ معاصر ایران و حوادث دو دهه منتهی به انقلاب و دهه اول بعد از انقلاب، بایستی اطلاعات کافی درباره چند پدیده کسب شود.
یکی از آنها تأثیر خاطره تلخ تاریخی مشروطه است و دیگری حافظه تاریخی مربوط به کودتای ۲۸ مرداد و مقدمات آن. به خاطر دارم که دو تا سه سال اول انقلاب، همیشه انتظار کودتا و حمله نظامی را داشتیم.
یکی دیگر از این رویدادها، حادثه تاریخی انحراف ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق بود. این واقعه برای همه بسیار تلخ بود، به این دلیل که بسیاری از مبارزان مسلمان به آن امید بسته بودند، اما ناگهان با چیزی مواجه شدند که کاملا مخالف تصورشان بود. البته آقای بهشتی در همان سالهای اولیه شکلگیری آن با آقای حنیفنژاد و افرادی مانند آقای میثمی تماس داشت. اما ناگهان وقتی در سال ۵۴ اعلام شد که ایدئولوژی سازمان تغییر یافته است، شوک بزرگی به مبارزان مذهبی در خارج و داخل ایران وارد شد.
پس از پیروزی انقلاب، دو کانون اختلاف نظر هم به فضای سیاسی کشور منتقل شد، یکی اختلافات درون زندان و دیگری اختلافات خارج از کشور. هر کسی بخواهد وقایع این دوران را بررسی کند باید این پنج حادثه را به خوبی بشناسد. در ابتدای بیانیه اعلام موجودیت حزب جمهوری اسلامی نیز آمده است که هر گاه نیروهای مسلمان متشکل نبودهاند، دستاوردهای آن نهضت یا انقلاب به دست افراد دیگر به تاراج رفته است. این نگرانی اصلی بود. آقای بهشتی در زمان تشکیل نهضت آزادی، علی رغم نزدیکی بسیار با تشکیلدهندگان این حزب، آن را چندان مطابق با برداشتی که خود از اسلام به عنوان یک الگوی زیستی داشت، نمیدانست.
آقای بهشتی در جایی میگویند هر جا رفتم اسلام مکتبی را ندیدم، آیا ایشان موفق شد الگوی اسلام مکتبی را در حزب پیاده کند؟
قصد ایشان همین بود. این مساله را به خوبی میتوانیم در مواضع حزب جمهوری اسلامی ببینیم که در همان بحبوحه اختلافها، جنگ و مشکلات مربوط به اداره کشور تدوین شد و به عنوان آخرین سند از مواضع فکری شهید بهشتی منتشر شد و باقی ماند. البته نگاه این گروه با نگاه اسلام سنتی غیرسیاسی متفاوت بود و همچنین با نگاه اسلام سنتی سیاسی نیز تمایز داشت. نگاه حزب جمهوری اسلامی بیشتر به نگاه نواندیشی دینی نزدیک بود. چیزی که آقای بهشتی و همراهانش از آن به عنوان اسلام پویا و مترقی یاد میکردند. اتفاقا در همین باره آقای مهندس لطفالله میثمی در نشریه چشمانداز ایران مقالهای تحت عنوان «بهشتی و مجاهدین» نوشتند که در آن به دو نکته مغفول اشاره شده است. اولی سخنرانی دکتر بهشتی در بهمن ۵۷ است، که ایشان در باب جمهوری دموکراتیک اسلامی سخنرانی کردند و دیگری الگویی که ایشان با عنوان «خمینی، شریعتی، مجاهد» برای تبیین نیروهای مبارز انقلاب تعریف کردند.
سال ۱۳۵۷ اختلافات خارج از کشور در میان مبارزان مسلمان اوج گرفته بود، به خصوص میان آقای صادق قطبزاده به عنوان نماینده نهضت آزادی خارج از کشور و آقای بنیصدر به عنوان نماینده جبهه ملی خارج از کشور. ماجرای کودتای داخل سازمان هم که اتفاق افتاده بود. تحرکات جدید امام در نجف هم به تدریج مطرح میشد و شکاف عمیقی میان نیروهای مبارز مسلمان در خارج از کشور به وقوع پیوسته بود. شهید بهشتی در آن زمان ممنوعالخروج بود، اما به بهانه زایمان خواهرم که در آن زمان در اتریش مشغول تحصیل بود، موفق به سفر به خارج از کشور شد. ایشان از اردیبهشت تا اوایل شهریور ۵۷ در خارج حضور داشتند و سفرهای متعددی به منظور کاهش اختلاف نظرها و شناسایی نیروهای مناسب برای اتفاقاتی که در حال سرعت گرفتن بود، در اروپا و آمریکا انجام دادند. البته کسی فکر نمیکرد که انقلاب به این سرعت پیروز شود، اما به هر حال تحولات سیاسی داشت سرعت میگرفت. بایستی تشکیلات و شبکههایی تدارک دیده میشد. میدانیم که آقای بهشتی یکی از مؤثرترین افراد در شکلگیری انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا بود و آن را به عنوان تشکلی که نیروهای مستعد و ورزیده در آن حضور داشتند میشناخت. ایشان در توضیح عوامل شکلگیری نهضت، مثلتی را مطرح کرد؛ با سه ضلع رهبری امام خمینی، ضلع ایدئولوژیک شریعتی و ضلع مسلحانه آن یعنی مجاهدین.
یعنی حمایت ایشان از مجاهدین بعد از ۵۴ صورت گرفت؟
این تز مربوط به سال ۵۷ است، یعنی زمانی که گروه عوامل کودتای درون سازمان، با عنوان پیکار از مجاهدین جدا شده بود. ایشان معتقد بودند به جای اینکه فکر کنیم این سه در تقابل با هم هستند، باید به این فکر کنیم که هر سه در شکلگیری این حرکت نقش داشتهاند. این تز، مربوط به تبیین وضعیت موجود بود نه الگویی برای رهبری یا ساخت نظام آینده. شهید بهشتی این مساله را ابتدا در خارج از کشور و پس از آن در ایران مطرح کردند.
بنیاد نشر آثار شهید بهشتی، چرا سخنرانی ایشان با موضوع حکومت دموکراتیک اسلامی را منتشر نکرد؟
متأسفانه ما نوار سخنرانی ایشان در دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ در بهشتزهرا را نداریم، اما اساسنامه شورای انقلاب را منتشر کردیم که همین مساله در آنجا ذکر شده است. توجه داشته باشید که به لحاظ علمی برای فهم پدیدههای تاریخی و شناخت جریانهای فکری، باید بافتار و زمینه تاریخی را بازسازی کنیم؛ وگرنه به قضاوتهایی غیرواقعی دست پیدا میکنیم. در آن زمان، بسیاری از جمهوریهای دموکراتیک در دنیا، مثل آلمان شرقی، به اردوگاه شرق وابسته بودند. بنابراین این اصطلاح، هم اشارهای به درکی لیبرالی از شکل حکومت داشت و هم نوعی از چپزدگی مارکسیستی را القا میکرد. آن زمان شعار نه شرقی نه غربی یکی از دالهای مرکزی گفتمان انقلاب بود. ضمن اینکه ما همچنان در دوران جنگ سرد به سر میبردیم که این بلوکبندیها بسیار جدی و تأثیرگذار بود. این را هم از یاد نبریم که پس از انقلاب، گروههای چپ فعالیت گستردهای داشتند و مجلات، نشریات، شبنامهها و جلساتشان رونق بسیاری داشت. آنچه که من از تغییر نام جمهوری دموکراتیک اسلامی به جمهوری اسلامی به یاد دارم این است که تصور این بود که وقتی میگوییم جمهوری، دموکراتیک بودن در آن مستتر است. اما اضافه کردن این کلمه ممکن است وابستگی آن به اردوگاه شرق یا غرب تلقی شود. برای همین وقتی امام گفتند جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر، بسیاری از انقلابیون آن را قابل پذیرش میدانستند و با آن به عنوان انحراف از ارزشهای انقلاب برخورد نکردند. گویی به نظر بسیاری از افراد، عنوان جمهوری دموکراتیک اسلامی نوعی توتولوژی بود. به نظر من، اتفاقی که افتاد به این شکل بود. البته بعدها مرتبا تلاش شد که روی جمهوریت نظام، چه در قانون اساسی و چه در نوشتهها و مصاحبهها، تأکید شود.
بنابراین تمایزی با دیدگاهی که مهندس بازرگان تحت عنوان جمهوری دموکراتیک مطرح میکرد، در نظر دکتر بهشتی وجود داشت.
بله، مهندس بازرگان به این نتیجه رسیده بودند که وجود کلمه «دموکراتیک» برای جلوگیری از ایجاد زمینههایی که میتواند به معنی بازگشت استبداد باشد، ضروری است.
برگردیم به حزب جمهوری اسلامی. وقتی حزب جمهوری اسلامی وارد عرصه شد، مخالفان زیادی داشت، اما به مرور زمان این مخالفان حذف شدند. در نتیجه حزب جمهوری اسلامی بدون رقیب ماند و به همین دلیل نیز از بین رفت. به نظر شما حزب جمهوری اسلامی نمیتوانست تمهیدی بیندیشد که بنیصدر به سمت مجاهدین خلق کشیده نشود؟
صادقانه بگویم که شهید بهشتی در این زمینه تلاش بسیاری کرد. ایشان حتی تلاش میکرد که مجاهدین خلق به سمت اپوزیسیون شدن و قرار گرفتن در برابر نظام نیز نروند. آقای بنیصدر را هم همه به عنوان یک روشنفکر دیندار و مبارز میشناختند. اما واقعیت این است که گاه افراد وقتی در شرایط جدیدی قرار میگیرند، دغدغههای خود را فراموش میکنند. البته آقای بنیصدر هم ویژگیهای مثبت داشتند و هم نقاط ضعف. شهید بهشتی هم بر این نکته تأکید داشتند و در آخرین جلسات حزب میگفتند مبادا حالا که آقای بنیصدر از کار برکنار شدهاند، نکات مثبت ایشان را فراموش کنیم. اما واقعیت این است که آقای بنیصدر حزب را مقابل خود میدیدند، با اینکه در ابتدای شکلگیری، برای عضویت در حزب دعوت هم شده بودند. البته این تنها منحصر به آقای بنیصدر نبود.
ممکن نبود همانطور که آقای بازرگان گفتند، چند کرسی را در مجلس به مجاهدین خلق میدادند و آنها را وارد نظام میکردند؟
مجاهدین خلق کاندیدا معرفی کردند و آقای مسعود رجوی، در مرحله دوم نفر بیستم شد که با توجه به اینکه تنها ۱۲ نفر دیگر برای تکمیل تعداد نمایندگان تهران نیاز بود، عملا به مجلس راه نیافت. در مورد آقای بهشتی، این را هم بگویم که ایشان فرصت هیچ گفتوگویی با مجاهدین خلق را از دست نمیداد. ایشان به صداقت لایههای زیرین مجاهدین خلق اعتقاد داشت و در خرداد سال ۶۰ افسوس میخورد که چرا سرگرم کار اجرایی شده و آنطور که باید برای متوجه کردن این دسته از اعضای مجاهدین خلق تلاش نکرده است. ضمن آنکه برای روشن شدن وضعیت سیاسی آن روز، باید یادآور شوم که حزب جمهوری اسلامی یکی از گروهها بود. حتی روحانیت مبارز تهران نیز با حزب جمهوری اسلامی اختلاف نظرهایی داشت و بخش قابل توجهی از اعضای آن حامی آقای بنیصدر بودند. بنابراین همه چیز در دست حزب جمهوری اسلامی نبود.
در مورد حضورشان در شورای انقلاب چطور؟
شورای انقلاب، شورای منتخب گروهها و احزاب انقلاب نبود؛ شورایی منصوب از طرف امام بود.
اما اعضا برای معرفی افراد به امام با هم مشورت میکردند، پس میتوانستند چنین کاری را انجام دهند.
پنج نفر اولیه را امام تعیین کردند. آقایان مطهری، بهشتی، باهنر، موسوی اردبیلی و هاشمی رفسنجانی منصوب مستقیم امام بودند. سپس اینها افراد بعدی را به امام معرفی میکردند و زمانی تعداد اعضاء به ۱۷ نفر رسید. همان زمان بحثی درباره حضور اقشار مختلف در شورای انقلاب وجود داشت، مثل زنان و دانشجویان. پیشنهاد شد نماینده خانمها در شورای انقلاب، خانم زهرا رهنورد باشند. همچنین، چند نفر دیگر، از جمله شهید بهشتی، آقای مهندس موسوی را پیشنهاد دادند که ایشان مدتی هم در شورای انقلاب حضور داشتند. ایشان نسبت به آقای موسوی از قبل شناخت و اعتماد داشت و در حزب هم، با تکیه به همین سابقه، مسئولیتهای حساسی مانند مدیریت روزنامه حزب، دفتر سیاسی و قائم مقامی دبیرکل حزب به ایشان داده شد. گروهی دیگر از اعضای شورای انقلاب هم معتقد بودند احزاب مختلف باید نماینده داشته باشند. این اختلاف نظرها همیشه وجود داشت.
برخلاف آنچه که گاه گفته میشود، آقای بهشتی به تعددگرایی باور داشت و به نظام تک حزبی اصلا اعتقاد نداشتند. این یک اتهام منصفانه نیست. چون آقای بهشتی هم در مواضع و هم در عمل حزب جمهوری اسلامی، نوع روابطشان را با گروههای مختلف بیان میکنند. کسی که نوع رابطهاش را با نیروهای مختلف بیان میکند، نمیتواند به نظام تک حزبی اعتقاد داشته باشد. ایشان میگفت یک عده هستند که با اصل نظام تقابل دارند، یک عده هستند که با اسلام سازگاری ندارند اما درون نظام میخواهند فعالیت کنند که ما باید رابطهمان را با آنها تنظیم کنیم، یک عده هستند که مسلمان هستند و با ما اختلاف دیدگاه دارند و غیره. ایشان برای ارتباط با همه اینها فرمول را ارائه میکنند. تفکری که اینگونه به تعدد و تکثر نگاه کند را نمیشود به انحصارطلبی متهم کرد.
آقای دکتر جریان اختلافات شهید بهشتی با شهید منتظری چه بود؟
ببینید، اختلاف برداشتها و تحلیلها از شرایط موجود، یک امر طبیعی است. شهید منتظری یک مقدار تندرویهایی داشتند که شاید ناشی از دوران حضور ایشان در خارج از کشور بود که با گروههای خاصی کار میکردند. علاقه شخصی آقای بهشتی به شهید منتظری در حدی بود که پیش از ورود به جلسه آخر در شامگاه هفتم تیر، شهید منتظری را در آغوش کشیدند و گفتند: «سلام! محمد آقای ما». ایشان نقدهای شهید منتظری را از روی عناد نمیدانستند. نقد شهید منتظری به شهید بهشتی این بود که ایشان را به کندروی و لیبرال بودن و گاه توسل به تزویر متهم میکرد.
بعد از اشغال سفارت شهید بهشتی مورد انتقاداتی واقع شد؛ موضع دانشجویان پیرو خط امام و آقای موسوی خوئینیها در این میان چه بود؟
آقای موسوی خوئینیها پیش از انقلاب و در جریان روحانیت مبارز با شهید بهشتی ارتباطاتی داشتند. اما به هر دلیل، آقای موسوی خوئینیها وارد حزب نشدند. جریانی بود که اعتقاد داشتند در مناقشه میان حزب و آقای بنیصدر، نه باید طرف آقای بنیصدر را گرفت و نه حزب جمهوری؛ بلکه باید جریان سومی را به وجود بیاورند. این جریان سیاسی در حادثه اشغال سفارت آمریکا بیشتر مطرح شد. البته همه آنهایی که در اشغال سفارت نقش داشتند اینگونه فکر نمیکردند، ولی خیلی از بحثها آنجا شروع شد. جو کلی که شاید در مورد همه کسانی که در سفارت بودند صدق نکند، این بود که با توجه به هجمهای که بر حزب جمهوری وجود داشت، بهتر است دانشجویان پیرو خط امام سعی کنند مواضعی را اتخاذ کنند و به گونهای حرکت کنند که متهم به وابستگی به حزب جمهوری اسلامی نشوند. واقعا هم وابسته نبودند و حتی شاخه دانشجویی حزب جمهوری اسلامی در جلسات قبل از اشغال سفارت، مخالفت خودش را با اشغال سفارت اعلام کرد و نمایندگانش گفتند که حزب با این ایده موافق نیست. بنابراین، نه تنها ارتباط سازمانی نداشتند، بلکه اختلاف دیدگاه هم داشتند.
یادم است که گروههایی مثل مجاهدین خلق و گروههای چپ مانند چریکهای فدایی نیز دوست داشتند این سابقه ضد آمریکایی در اختیار آنها باشد و پیشرو باشند. بعد از گروگانگیری، میخواستند آن را به نفع خودشان مصادره کنند. به خاطر همین مدام آنجا بودند و میتینگهای مختلفی با شعارهای خودشان در اطراف سفارت برگزار میکردند. البته هوشیاری آقای خوئینیها و دانشجویان پیرو خط امام، مانع شد به هدفشان برسند. یادم هست که دو طرف خیابان طالقانی کاملا بسته شده بود. در این زمان دانشجویان طرفدار مجاهدین خلق میگفتند که در لانه علیه بهشتی سند وجود دارد. برای ایشان جای تعجب نبود. طبیعی هم بود که ایشان به عنوان عضو مهم شورای انقلاب، خیلیها به دیدارشان بیایند که مذاکره کنند. ایشان میگفتند این سندها را منتشر کنید چون من مطمئنم مطالبی که در آنها هست به ضرر من نیست. بعدها که منتشر شد، معلوم شد که همینطور هم بوده. نویسنده گزارش گفته بود که ما با آدمی مواجه شدیم که دنیا را میشناسد، زبان دیپلماتیک را میفهمد. آدم زیرکی است که از منافع ملی کشورش دفاع میکند، اما کسی است که با او میشود حرف زد. با ما هم رفتاری دیپلماتیک دارد. در آن زمان، هر روز، اسنادی منتشر میشد. دقیقا مثل یک گروه سیاسی که اسنادی در اختیار داشته باشد که در زمان مقتضی، منتشر کند. این کار در جو به شدت ضد آمریکایی آن موقع، واقعا اثر داشت.
گاهی اوقات در بین مردم یک کلاغ چهل کلاغ هم میشد. جوی پر از اتهام، دروغ و شایعهسازی حاکم شده بود. من خودم در آن زمان یک آزمایش کوچک در دبیرستانی که تحصیل میکردم انجام دادم. یادم است کسی در مورد شایعه کاملا دروغ همسر آلمانی داشتن شهید بهشتی از من سؤال کرد. برای اینکه به او نشان بدهم چقدر راحت میشود شایعههای کاملا بیاساس ساخت، داستانی را از خودم ساختم و به یکی از دانشآموزان گفتم. وقتی خبرش با شاخ و برگ فراوان به خودم برگشت، به آن دوستم گفتم ببین چقدر راحت میشود شایعه درست کرد؟ این تجربه شخصی خودم بود. جامعه به شدت مستعد این آفتها بود. دقیقا مثل هشت سال اخیر که جو بدی به وجود آمد که از نظر شایعهسازی و دروغ، بازگشت به همان دوران شد. متاسفانه در هشت سال اخیر دروغ به راحتی در کشور ما رواج پیدا کرد و بگم بگمها، جو سیاسی را آلوده ساخت. هدف وسیله را توجیه کرد و خیلیها چشمهایشان را به راحتی به روی واقعیتها بستند. در آن زمان هم کافی بود که بگویند سندی از فلان شخص در سفارت است تا اعتبار و حیثیت او را به راحتی به باد دهند. آن فرد هم که فرصتی برای دفاع از خودش نداشت.
پس عدم انتشار اسناد فشار روانی شدیدی بر روی حزب جمهوری میآورد.
یکی از کانونهای جدی فشار بود. البته سکوت دوستان مستقر در سفارت هم این موضوع را تشدید میکرد. چرا که اگر آنها میگفتند که محتویات سندیات چیست، بسیاری از مسائل حل میشد. چند بار آقای بهشتی درخواست کردند که این اسناد منتشر شود؛ اما آنها میگفتند به صلاح نیست، در حالی که محتوا کاملا به نفع آقای بهشتی بود. در آن دوره اگر کسی بحث مذاکره با آمریکا میکرد، گناهی نابخشودنی بود. در همان موقع، در سفر آقای بهشتی به استان یزد، از ایشان سؤال کردند که شما راجع به رابطه با آمریکا چه فکر میکنید و از ایشان با لحن بدی پرسیده بودند که چرا دولت موقت خیانت کرده و در الجزیره مذاکره کردند. ایشان گفتند من با اصل مذاکره مخالف نیستم. مهم این است که چه میگوییم و چه میدهیم و چه میخواهیم. مگر میشود رابطه را با دنیا قطع کرد؟ بعد هم تاکید کردند که آقای بازرگان و آقای سحابی و دوستان دیگر را آدمهای متدین و با سابقه انقلابی و مبارزاتی میدانیم و اختلاف نظرهایی که داریم در این سطح که شما میگویید، نیست. در مورد شیوه اداره کشور اختلاف داریم و در این مورد به خصوص صحبت ما این است که چرا گزارش این سفر به شورای انقلاب که مشابه جایگاه مجلس بود، ارائه نشده است.
از جمله نکاتی که در مورد حزب ذکر شده است، استفاده حزب از منابع مالی است. به نظر شما استفاده حزب از وجوهات شرعی، در صورتی که احتمالا سایر احزاب آن دوره از چنین امکانی به صورت مساوی برخوردار نبودند قابل توجیه است؟
اولا میدانید که وجوهات، به هر حال با اختیاری که مراجع به افراد معتمد میدهند، صرف امور مختلفی میشود. این روش از قدیم بوده است و امروز هم وجود دارد. نکته دوم این است که وجوهات شرعی با بودجه حکومتی متفاوت است. مثلا همان موقع گروههایی بودند که از وجوهات استفاده میکردند یا درآمدهای دیگری داشتند. مثلا بازار، گروههای مختلف مبارز را حمایت میکرد و این گروهها شامل این حمایت مالی میشدند؛ از حزب جمهوری اسلامی تا جامعه روحانیت مبارز تا مجاهدین خلق یا جبهه ملی.
به نظر میرسد که ماهیت و موجودیت و اتحاد حزب، بر پایه شخصیت شهید بهشتی سوار است. آسیبی که پس از شهادت ایشان، بروز پیدا کرد و موجب تضعیف حزب شد. به نظر شما عوامل موثر بر افول حزب، پس از شهید بهشتی را باید در کجا جستجو کرد؟
برخی افراد در حزب بودند که ماهیت کار حزبی و تشکیلاتی را از دیگران بهتر میفهمیدند، مثل شهید بهشتی و شهید باهنر. اما برخی دیگر تجربهای نداشتند. بعد از حوادث سال ۶۰، بسیاری از این افراد که در شورای مرکزی بودند در داخل حکومت سمت پیدا کرده بودند و فکر میکردند کاری که میخواهند در داخل حزب بکنند را بهتر است در داخل حکومت انجام دهند؛ لذا کار حزبی دیگر از نظر آنها ضرورت پیشین را نداشت. مسئولیتشان هم سنگین شده بود و وقتش را هم نداشتند. برخی هم فایده حزب را صرفا در تقابل با گروههای دیگر میدیدند. وقتی گروههای دیگر نبودند، فلسفه وجودی حزب دیگر معنی پیدا نمیکرد.
در دولت دهه ۶۰، همان تکثر و وسعت نگاه ایدئولوژیک و اقتصادی موجود در حزب، دیده میشود و این موجب بروز اختلافاتی در دولت شد.
اتفاقا این مساله، جزو نقاط قوت دولت مهندس موسوی بود، چرا که مثل دولت آشتی ملی، مساله مهم، کمک به اداره صحیح کشور بود، نه وابستگی حزبی. مثلا شهید بهشتی هم از شهید رجایی برای نخستوزیری دفاع کردند. این بود که آقای موسوی میخواست گروههای مختلف بتوانند شرکت داشته باشند. اما متأسفانه مشکلی که ما در جامعهمان با آن مواجهیم، این است که در جامعه ما آدمها برای کار گروهی تربیت نشدهاند. بنابراین در داخل هر گروهی بلافاصله انشعاب به وجود میآید. کار جمعی احتیاج به فهم کار جمعی و تربیت شدن افراد از کودکی برای کار جمعی دارد. نمیتوانیم در کار جمعی بگوییم حرف مرا قبول کنید وگرنه یا شما از گروه بیرون بروید یا من.
ماجرای آقای آیت در حزب چه بود؟
نواری از صحبتهای آقای آیت علیه بنیصدر در جمعی از دوستانشان پخش شد. ایشان به گونهای اظهارنظر کرده بود که گویی مواضع حزب جمهوری اسلامی است. میدانم که قرار بود آقای بهشتی ایشان را در جمع حزب بازخواست کنند، چرا که به اعتقاد ایشان کار آقای آیت خلاف تشکیلات حزبی بود.
زمانی که آقای جلالالدین فارسی کاندیدا شد، آقای موسوی اردبیلی استعفا دادند. دلیل این مخالفت چه بود؟
همینطور است. خود آقای بهشتی هم با کاندیداتوری آقای فارسی مخالف بودند. چند سال پیش، خودم از آقای موسوی اردبیلی درباره این مساله سؤال کردم. ایشان گفتند من به طور کلی با کسی میتوانم همکاری کنم که با درصد بالایی با من همنظر باشد. اما آقای بهشتی با کسانی که ۳۰ درصد هم با ایشان توافق نظر داشتند، کار جمعی میکردند. یکی از نقاط درخشان ایشان همین نکته است که مخالف کاندیداتوری آقای فارسی بودند، اما زمانی که در شورای مرکزی رأیگیری انجام شد و ایشان رأی اکثریت را به دست آورد، کلامی در مخالفت ابراز نکرد.
این اتفاق نشان نمیدهد که حزب با بدنه فاصله زیادی داشت؟
هنوز که آقای فارسی رأی نیاورده بود.
یعنی هیچ چیز معلوم نبود؟
ببینید فضای انتخاباتی همیشه یک فضای سیاسی هیجانی است. معلوم نبود چه چیزی از صندوق خارج میشود. نه اینکه بخواهم بگویم آن زمان تقلبی صورت گرفت، بلکه جو روانی قابل پیشبینی نبود و چهرههای شناخته شده حزب نیز محبوبیت بالایی در جامعه داشتند. البته گروههایی به موفقیت آقای بنیصدر در انتخابات کمک کردند. بالاخره رقابت انتخاباتی همین است، اما کارهایی شد که نباید میشد. مهم این است که وقتی آقای فارسی در شورای مرکزی حزب رأی آورد نه یک کلمه و نه حتی یک ژست مبتنی بر مخالفت آقای بهشتی با کاندیداتوری آقای فارسی نمیبینیم.
همین عدم وجود نگاه تشکیلاتی هم باعث ضربه خوردن حزب در آینده شد.
بله. تا زمانی که بحث و گفتوگو مطرح است مشکلی نیست. اما زمانی که رأیگیری انجام میشود دیگر بحثها باید تمام شود. من در بسیاری از گروهها میبینم که افراد به تصمیمگیری جمع احترام نمیگذارند و بعد از تصمیمگیری جمع و رأیگیری باز هم مخالفت خود را اظهار میکنند. پذیرفتن رأی اکثریت، مصداق دیکتاتوری نیست بلکه به معنی رعایت الزامات کار جمعی است. وگرنه این دیگر کار حزبی نیست، کار هیاتی است و طبع ما ایرانیها هم با کار هیاتی سازگارتر است. آقای بهشتی با تشکیلات آهنین مخالف است. ایشان مهمترین فرد در حزب را عضو ساده حزب میداند، اما نظم تشکیلاتی را لازم میداند. نکته کلیدی این است که آقای بهشتی حزب را معبد میداند نه معبود. به نظم و تشکیلات کار حزبی هم اعتقاد داشت و به همین دلیل اصرار به تشکیل کنگره و شورای مرکزی دائمی داشت که این به علت شهادت ایشان اتفاق نیفتاد.
سایت بنیاد نشر آثار شهید بهشتی در حال حاضر فیلتر است؛ علت این موضوع به شما اعلام نشده؟ شما پیگیری درباره این موضوع نداشتید؟
موضوع بارها پیگیری شده، هم به صورت مکتوب و هم شفاهی، اما حتی علت فیلتر شدن سایت را هم مشخص نکردهاند. اگر علت مشخص میشد، ما میتوانستیم تصمیم بگیریم، بالاخره یا اطلاعاتی را که با آن مشکل دارند، از روی سایت بر میداشتیم و یا موضوع را میپذیرفتیم و میگفتیم امکان حذف این اطلاعات را نداریم، اما ما هنوز نمیدانیم که با کدام بخش از اطلاعات منتشر شده روی سایت ما مشکل دارند.
اما سایت بنیاد نشر آثار شهید بهشتی فقط در زمینه انتشار آثار ایشان فعالیت میکند.
بله! همینطور است، مطالبی که منتشر میشود، در مورد ایشان است.
آخرین مکاتبه شما چه تاریخی بود؟
حدود سه ماه پیش.
نظر شما :