پاسخ درودیان به یزدی: گشودن معماهای تاریخ یا مغلطه تاریخ؟
یزدی پیشتر به یادداشت درودیان درباره گفتوگوی اخیر خود با «تاریخ ایرانی» پاسخ داده بود که این مطلب پاسخ درودیان است به یزدی.
***
۱) سابقه گفتوگو با جناب آقای دکتر ابراهیم یزدی در سال ۱۳۷۸، به منظور نگارش کتاب پنج جلدی نقد و بررسی پرسشهای اساسی جنگ، زمینهای را فراهم کرد تا در واکنش به مصاحبه اخیر ایشان با سایت تاریخ ایرانی در مهرماه ۱۳۹۳، یادداشتی را تحت عنوان «جناب دکتر یزدی با خود صادق باشید، تاریخ که جای خود دارد!» بنویسم. ایشان اخیرا به این یادداشت پاسخ دادهاند. برای بررسی یادداشت ایشان، عنوان «سیاستزدگی در تاریخ» و «گشودن معماهای تاریخ یا مغلطه تاریخ» را انتخاب کردم، زیرا «مواجهۀ سیاسی» دکتر یزدی، برای رمزگشایی از معماهای تاریخی و علت این انتخاب برای روشن شدن واقعیات و حقایق تاریخی، قابل تأمل و بسیار پرسشبرانگیز است که در ادامه بحث به آن اشاره خواهم کرد.
۲) حقیقتا مساله من از ابتدای ملاقات با آقای یزدی، روشن شدن ادعای نهضت آزادی دربارۀ وقوع و ادامه جنگ بود. نه در گذشته و نه اکنون و نه در آینده، مساله من مواجهه و مجادله سیاسی – امنیتی با نهضت آزادی، به عنوان یک حزب سیاسی، با هرگونه سابقه و عملکرد سیاسی – امنیتی نبوده و نیست. به همین دلیل، از هرگونه اطلاعات و اسناد، همچنین استدلال و فهم جدید، از سوی ایشان و هر شخص دیگری استقبال میکنم و موجب مباهات اینجانب است که آنچه را نفهمیده، یا در فهم آن اشتباه کردهام، بیان کنم. با این توضیح، پاسخ آقای یزدی را بارها خواندم تا ببینم آیا اطلاعات جدیدی ارائه شده است یا نه؟ در یادداشت اخیر ایشان، یکی به نحوه تماس آمریکاییها با ایران، از طریق آقای عباس امیرانتظام اشاره شده و دیگری تاکید دکتر یزدی بر ملاقات رئیس ایستگاه سیا در ایران با مهندس بازرگان است. هر دو موضوع در مصاحبه با تاریخ ایرانی در مهر سال جاری بیان شده است، با این تفاوت که دکتر یزدی در ملاقات حضوری در سال ۱۳۷۸، وقتی از ملاقات خودشان با جورج کیو توضیح داد، هیچ نامی از مهندس بازرگان در میان نبود. امروز هم که از ایشان نام برده، برای ارزیابی صحت این خبر و چگونگی آن، دسترسی به مرحوم بازرگان وجود ندارد و نهضت آزادی هم اسناد آن را منتشر نمیکند. غیر از دو مورد یاد شده، خبر دیگری نیافتم که جدید باشد. اگر در این مورد اشتباه میکنم، بسیار سپاسگزار خواهم بود که این برداشت اصلاح و سایر مواردی که ادعا میشود، حاوی اسناد و اطلاعات جدید، برای گرهگشایی از معماهای تاریخ جنگ است، یادآوری شود.
۳) حقیقتا «گفتوگوی حضوری» یا «مناظره قلمی» با جناب آقای یزدی، به دلیل سوابق مبارزاتی و مسئولیتی ایشان، در اختیار داشتن اطلاعات، قدرت ذهنی در تحلیل مسائل، هوشمندی و توانایی برای مواجهۀ سیاسی - استدلالی با موضوعات و بسیاری از مسائل دیگر، مغتنم و برای اینجانب موجب افزودن دانش تاریخی - سیاسی، پویایی ذهنی، همچنین آموختن روش مواجهۀ ذهنی - تاریخی با معماهای تاریخی شده است. بنابراین از یادداشت اخیر ایشان، بسیار مشعوف و خرسند شدم و برای روشن شدن مواضع نهضت آزادی دربارۀ جنگ ایران و عراق، همچنان امید به ادامه آن دارم. ضمن اینکه اولین مواجهۀ اینجانب با دکتر یزدی در اسفند سال ۱۳۵۷ و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب توسط ایشان، شهید دکتر چمران و برخی دیگر، با عضوگیری و برگزاری دوره آموزشی در پادگان سعدآباد تهران بود که هنوز هم از بهترین خاطرات روزهای زندگی شخصیام، پس از پیروزی انقلاب است.
۴) آنچه هماکنون در این «مناظره مکتوب» جریان دارد، نقد و بررسی وقایع و مسائل اساسی جنگ از منظر نهضت آزادی است. بنابراین آراء و نظریات نهضت در گفتوگو با جناب یزدی و سپس نگارش یادداشت توسط ایشان، مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. مهمتر از آن، شیوه مواجهۀ نهضت آزادی و دکتر یزدی با جنگ و واکنش به هرگونه انتقاد از نهضت آزادی است. انتظار این است که همانگونه که نهضت آزادی به عنوان یک حزب سیاسی، خود را برای نقد بسیاری از موضوعات، از جمله وقایع و مسائل انقلاب و جنگ، همچنین مواضع و تفکر امام در مدیریت کشور، صاحب حق میداند و در زمان جنگ و پس از آن، بر این روش انتقادی پافشاری کرده است، انتقاد از مواضع نهضت آزادی نسبت به جنگ را نیز بپذیرد و به اتهام «حمله به نهضت آزادی»، از برخورد سیاسی با اینجانب که بیش از ۳۰ سال است دغدغه پژوهشی در حوزه مسائل جنگ ایران و عراق را دارم و گواه آن نگارش بیش از ۱۶ جلد کتاب، همچنین نگارش مقالههای مختلف، و هماکنون نیز تحقیق و یادداشتنویسی در وبلاگ شخصی دربارۀ جنگ ایران و عراق است، خودداری کند.
۵) در تمام سالهایی که دربارۀ جنگ تحقیق کرده و نوشتهام، با وجود آنکه نهضت آزادی به عنوان یک حزب سیاسی، در دوران جنگ و پس از آن، مواضع انتقادی نسبت به برخی تصمیمات و رخدادهای سیاسی - نظامی جنگ داشته است، علیه نهضت آزادی از بکار بردن لفظ لیبرال، وابسته به آمریکا و یا ستون پنجم دشمن، یا خائن و عامل لو رفتن عملیات در زمان جنگ، که بسیار مرسوم بوده و هست، خودداری کردهام، زیرا مسالۀ من پرونده سیاسی – امنیتی دکتر یزدی و یا نهضت آزادی نیست، بلکه به دنبال پژوهش دربارۀ موضعگیری نهضت آزادی دربارۀ جنگ و امام بوده و هستم. با وجود برداشت آقای یزدی از تلاشهای تحقیقاتی اینجانب، به عنوان «حمله به نهضت آزادی»، اینجانب هیچگاه با چنین قصد و غرضی، آثار و مواضع نهضت آزادی و دکتر یزدی را نقد نکردهام، چنانکه با وجود اطلاع از موضوع بسیار مهم و تاریخی آمادگی عراق برای حمله به ایران، قبل از تصرف سفارت آمریکا، از طریق ملاقات رئیس ایستگاه سیا در ایران با دکتر یزدی، این موضوع را در مصاحبه با روزنامه کیهان، در سال ۱۳۷۹، که اوج برخورد با نهضت آزادی و دستگیری اعضای آن بود، به این شرط طرح کردم که از این خبر به عنوان تیتر سیاسی استفاده نشود، که نشد.
همچنین انتظار داشتم جناب آقای یزدی نیز در نقد و بررسی آنچه نوشتهام، از جمله کتاب نقد و بررسی پرسشهای اساسی جنگ (۱۳۸۰) که پیش از این برای هرگونه نقد و نظری برای ایشان ارسال کردم، ولی مشخص نیست به چه دلیلی پاسخ ندادند، مبتنی بر موازین علمی - اخلاقی، و به دور از هرگونه بحث حاشیهای و مغالطهآمیزی، پاسخ به پرسشهای طرح شده را ارائه کند. نام بردن از اینجانب به عنوان شخصیت برجسته سپاه که هرگز افتخار آن را نداشتهام، در حالی که در مصاحبه مهرماه با سایت تاریخ ایرانی میگوید «آقای درودیان از مرکز تحقیقات جنگ سپاه...» با چه هدفی، جز طفره رفتن از پاسخ به پرسشهای طرح شده، انجام گرفته است؟ علاوه بر این طرح موضوع بازجویی ۵۲ جلسهای توسط سپاه که مربوط به پرونده سیاسی- امنیتی ایشان است، بدون اینکه اینجانب از اصل و فرع آن اطلاع داشته و یا ارتباطی به مطالعات و تحقیقات جنگ، همچنین پاسخ به پرسشهای طرح شده داشته باشد، همچنین اتهام ادامه جنگ به سپاه که از نظر سیاسی و تاریخی ایشان میداند اصل تصمیمگیری آن چگونه بوده است، و سایر موارد که هر کدام نیاز به بررسی و پاسخ جداگانه دارد، آیا جز با هدف گمراه کردن خوانندگان، از ابهامات موجود در مواضع دکتر یزدی و نهضت آزادی دربارۀ جنگ ایران و عراق، صورت گرفته است؟ آیا پیوند دادن این موضوعات با یکدیگر میتواند راه مناسبی برای فرار از پاسخ به پرسشهای اساسی، برای گشودن معماهای تاریخ باشد؟ با فرض اینکه خوانندگان هوشمند و فرهیخته، از طریق مواجهۀ سیاسی دکتر یزدی با مسائل تاریخی، ذهنشان متوجه موضوعات و مسائل دیگری شد، آیا این روش کمکی به روشن شدن معماهای تاریخ جنگ خواهد کرد؟
توضیح یاد شده را به عنوان گلایه شخصی بیان نکردم، بلکه معتقدم اینگونه حاشیهسازی، اتهامزنی و مغالطه تاریخی در موضوعات و مسائل اساسی تاریخی که نیاز به شفافسازی و گرهگشایی دارد، نتیجهای نداشته و سرمایههای تاریخی ملت ایران را دستمایه مناقشات سیاسی قرار خواهد داد و امتداد تجربه گذشته به آینده را مخدوش و مانع از عبرتآموزی خواهد شد. حداقل از دکتر یزدی انتظار نمیرود با دانش تاریخی، سوابق مبارزاتی و مسئولیتهایی که داشته، همچنین شرایط سنی و سیاسی که با آن درگیر است، با فراموشی وظایف ملی - تاریخی خود، اینچنین به حاشیه رفته و مسائل تاریخی را، با مجادلات کلامی و مناقشات سیاسی درهم آمیخته و در گرداب ابهام و فراموشی قرار دهد.
۶) مناظرۀ مکتوب دربارۀ وقایع و مسائل جنگ ایران و عراق، همانند تاریخنگاری آن، صورتی از گفتمانسازی برای اقناع و باورپذیر کردن دربارۀ وقایع و مسائل، همچنین مواضع و نظرات است. مناسب است این مهم بر پایه اسناد و با استدلال صورت پذیرد، تا در فرآیند آن، برخی حقایق تاریخی روشن شود. منظور اینجانب از «وارونه کردن حقایق» توضیحات جدید و دگرگونه آقای یزدی، دربارۀ جلسه مشترک در سال ۱۳۷۸ است که در گفتوگو با سایت تاریخ ایرانی در مهرماه سال جاری صورت گرفته است. اما حقیقتا منظور ایشان از «قلب واقعیتهای تاریخی» توسط اینجانب روشن نیست، زیرا مساله مورد پرسش من در گفتوگوی حضوری با ایشان، مواضع و نظرات نهضت آزادی نسبت به وقایع و مسائل جنگ ایران و عراق است و هر چه از جلسه مشترک نقل کردم، بر صحت آن تأکید دارم. حال چه چیزی گفته یا نوشتهام که قلب واقعیتهای تاریخی است؟
در عین حال اگر دکتر یزدی، به اعتبار دبیرکلی نهضت آزادی، خود را متعهد به مجادله برای دفاع از مواضع و نظریات سیاسی خود و نهضت آزادی بداند و بر این منوال سخن گفته و بنگارد، اینجانب با اهتمام به وقایع و حقایق تاریخی، خود را به دور از هرگونه ملاحظهای، متعهد به شفافسازی و تبیین وقایع و مسائل جنگ ایران و عراق دانسته و بر اساس همین موازین، از پرداختن به حواشی موجود در یادداشت ایشان خودداری خواهم کرد، تا مسائل اساسی، در گرد و غبار برخواسته از مجادلات، یا غرضمندی سیاسی، به فراموشی سپرده نشود.
۷) دربارۀ اطلاع اینجانب از سفر جورج کیو به ایران و گفتوگو دربارۀ این سفر، آقای یزدی نوشته است: «ایشان (درودیان) در دیدار با من، هرگز این مساله را مطرح نکردند و این ادعا که از سفر آقای کیو به ایران اطلاع داشتند نیز بیاساس است.» هر چند اینجانب بر آنچه در متن قبلی نوشتهام و صحت آن، اصرار داشته و بر آن سوگند یاد میکنم، اما به اعتبار این عبارت آقای یزدی که پذیرفتهاند: «اگرچه ممکن است در بیان حقایق تاریخی اشتباه بکنم»، فرض را بر فراموشی ایشان گذاشته و دربارۀ آن سکوت میکنم، زیرا ادامه این بحث به شکل تکذیب و تایید، موجب پیدایش این تصور خواهد شد که یکی از طرفین و یا هر دو، دروغ میگویند! این برداشت از سوی خوانندگان محترم، موضوع بحث و ضرورت گشودن معماهای تاریخی را مخدوش خواهد کرد، لذا باید از پافشاری بر آن خودداری کرد.
در عین حال این ادعای آقای یزدی که اطلاع اینجانب از سفر جورج کیو به تهران بیاساس است، مشخص نیست به چه اعتباری مطرح شده است؟ آقای یزدی با استدلال عجیبی برای اثبات عدم اطلاع اینجانب از سفر کیو، معتقد است چون در جلسات بازجویی از ایشان دربارۀ سفر کیو پرسش نشده است، پس من بیاطلاع بودم!! ایشان در واقع اطلاع اینجانب از سفر جورج کیو را، به معنای اطلاع بازجو فرض گرفته است. بنابراین وقتی بازجو در این مورد از ایشان سال نکرده، درودیان هم اطلاع نداشته است! فارغ از این استدلال که تا چه اندازه معیوب و بر پیشفرضهای غلط بنا شده و از هوشمندی و قدرت ذهنی دکتر یزدی، چنین برخوردی به دور از انتظار است، موضوع ملاقات دکتر یزدی با رئیس ایستگاه سیا در ایران، مربوط به سالهای گذشته بوده و ایشان مسئولیت رسمی داشته و لذا از نظر امنیتی موضوعیت نداشته تا مورد بازجویی قرار بگیرد، لذا طرح این موضوع از سوی ایشان، مشخص نیست با چه هدفی انجام شده است. ضمن اینکه توضیح دربارۀ عدم اطلاع اینجانب از سفر جورج کیو و ملاقات وی با دکتر یزدی، نیازی به چنین استدلال مغلطهآمیزی ندارد، بلکه موضوع بسیار ساده است. در سال ۱۳۷۷ مارک گازیروفسکی برای تحقیق دربارۀ پروژه کودتای نقاب، با اینجانب در تهران گفتوگو کرد و برای اولین بار خبر ملاقات جورج کیو، مسئول ایستگاه سازمان سیا در ایران را به من داد و گفت موضوع آمادگی حمله عراق به ایران را، شخصا از جورج کیو شنیده است. اینجانب در سال ۱۳۷۸ با اطلاع از این خبر مهم، و بدون آنکه آن را در اختیار هیچ مرجع سیاسی و امنیتی قرار بدهم، یا از طریق مصاحبه رسانهای اعلام کنم، در فرایند تحقیقاتی که داشتم در ملاقات با دکتر یزدی، با ایشان در میان گذاشتم که توضیحات کاملتر آقای ایشان، از ملاقات خودشان با جورج کیو، برای من بسیار سودمند بود. برای روشن شدن این موضوع، نظر به اینکه مارک گازیروفسکی هماکنون زنده و در دسترس است، در صورت اهمیت این موضوع و اصرار دکتر یزدی برای روشن شدن آن، میتوان اصل ماجرا و چگونگی اطلاع اینجانب را، از وی سؤال کرد!
۸) در یادداشت قبلی از آقای یزدی سؤال کرده بودم اگر شما مدعی هستید از آمادگی عراق برای حمله به ایران، قبل از تصرف سفارت آمریکا اطلاع داشتید و گزارش مسئول ایستگاه سازمان سیا در ایران هم بیانگر همین موضوع بوده است، با توجه به اینکه در تمام سالهای گذشته گفته شده، تصرف سفارت آمریکا موجب حمله عراق به ایران شد، چرا برای روشن شدن افکار عمومی، موضوع آمادگی عراق برای حمله به ایران را بیان نکردید؟ آقای یزدی در پاسخ نوشتهاند: «اطلاع داشتن از برنامههای عراق برای حمله احتمالی به ایران، دلیلی بر این نمیشود که اینگونه اطلاعات بلافاصله، به سطح افکار عمومی کشیده شود.» پرسش اینجانب در یادداشتی که نوشتهام، ناظر بر دوره زمانی پس از جنگ بوده است. در حالی که دکتر یزدی به جای پاسخ به پرسش طرح شده، موضوع را در چارچوب ملاحظات دیپلماتیک و امنیتی در زمان جنگ طرح کرده است. بدیهی است قبل از حمله عراق به ایران، هرگونه اطلاع از تهدیدات و آمادگی عراق برای حمله به ایران، باید به امام و مسئولین وقت اطلاع داده میشد، برابر ادعای مارک گازیروفسکی که در سایت خبری بی.بی.سی منتشر شده است، گزارش اطلاعات ملاقات با جورج کیو، به جانشینان دولت موقت داده نشده است. آقای یزدی در یادداشت خود مدعی شدهاند که دربارۀ این موضوع، به امام نامه نوشتهاند که صحت آن را، باید موسسه نشر آثار امام که اسناد را در اختیار دارد، تایید کند و یا دکتر یزدی و نهضت آزادی برای انتشار این سند اقدام نمایند که تاکنون ایشان و نهضت آزادی، از انجام آن خودداری و حتی خبر آن را پس از جنگ، با وجود ابهاماتی که در این زمینه وجود داشته است، برای روشن شدن برخی واقعیتهای تاریخی، به افکار عمومی اطلاع ندادهاند. اگر اینجانب در این زمینه اشتباه میکنم، لطفا دکتر یزدی و نهضت آزادی اعلام کنند، چگونه، در چه تاریخی، و در کجا، خبر ملاقات با جورج کیو رئیس ایستگاه سیا در ایران، مبنی بر آمادگی عراق برای حمله به این کشور، به امام و مسئولین سیاسی - نظامی کشور، همچنین افکار عمومی، اطلاعرسانی شده است؟
در واقع آنچه که مورد پرسش اینجانب از دکتر یزدی و نهضت آزادی بوده و هست، این موضوع است که هماکنون بیش از سه دهه از حمله عراق به ایران گذشته است و برای افکار عمومی این ذهنیت ایجاد شده که تصرف سفارت آمریکا موجب حمله عراق به ایران شد. با این ملاحظه و با توجه به اینکه عراق برابر گزارشهایی که موجود است، قبل از تصرف سفارت آمریکا به دنبال حمله به ایران بود، آیا توضیح دکتر یزدی و نهضت آزادی دربارۀ این موضوع، برای روشن شدن برخی معماهای تاریخ جنگ، لازم و ضروری نیست؟ وقتی دکتر یزدی در گفتوگوی خود مدعی است از آمادگی عراق در سال ۵۸ برای حمله به ایران اطلاع داشته است، آیا در دهه ۷۰، ۸۰، ۹۰، امروز و آینده، نباید این موضوع را به صورت شفاف، صریح و صادقانه، با هدف نشان دادن خوی تجاوزگری صدام و مدافع بودن ملت ایران، با افکار عمومی و نسل جوان کشور در میان گذاشت؟ برای آنچه که وظیفه ملی - میهنی دکتر یزدی و نهضت آزادی بوده و به هر دلیلی تاکنون از انجام آن امتناع کرده و طفره رفتهاند، چرا از توجیهات نظامی - امنیتی و ضرورت رعایت آداب دیپلماتیک در زمان جنگ، استفاده میشود؟
۹) چنانکه پیش از این نوشتهام، از آقای یزدی دربارۀ اسناد پرداخت غرامت به ایران برای خاتمه دادن به جنگ پس از فتح خرمشهر، درخواستی نداشتم، زیرا اسناد طبقهبندی شده، به معنای اظهارات مقامات رسمی، گزارش جلسات و یا مکتوبات رسمی و دولتی، دربارۀ پرداخت غرامت به ایران، همچنین تصمیمگیری برای ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، در نیمه اول سال ۱۳۶۱، در اختیار آقای یزدی نبود، زیرا ایشان و سایر اعضای نهضت آزادی، از سال ۵۸ و پس از تصرف سفارت آمریکا، هیچگونه مسئولیتی در دولت نداشتند. در غیر این صورت مناسب است آقای یزدی و نهضت آزادی توضیح دهند، چگونه در سالهایی که هیچگونه مسئولیت رسمی و دولتی نداشتهاند و تنها به عنوان یک حزب سیاسی فعالیت میکردند، اسناد دولتی و به کلی سری را در اختیار داشتهاند؟ آقای یزدی در یادداشت اخیر خود نوشتهاند:«مستندات در همان زمان از طریق شماره تلفنی که داده بودند، به ایشان (درودیان) داده شد.» سپس دکتر یزدی برای اثبات این ادعا که با پرداخت غرامت به ایران، امکان اتمام جنگ پس از فتح خرمشهر وجود داشت، مینویسند: «به هر حال، مستندات مربوط به پیشنهاد پرداخت غرامت جنگ به ایران پس از فتح خرمشهر، به شرح زیر بودند:
- خاطرات آقای هاشمی در کتاب عبور از بحران، ص۳۹۶، چاپ نهم ۱۳۸۶
- کتاب درودیان (نقد و بررسی پرسشهای اساسی)، به نقل از مرحوم عزتالله سحابی، ص۱۴۶،۱۳۸۰
- کتاب خاطرات مرحوم آیتالله منتظری، ص۳۲۲ ، دی ماه ۱۳۷۹
- کتاب آقای دکتر پارسادوست دربارۀ ارقام غرامت، ص۶۰۹، ۱۳۸۵
- اظهارات آقای دکتر ولایتی، وزیر امور خارجه وقت در مصاحبه با سایت بازتاب، ۱۲ فروردین ۱۳۸۴
- کتاب درودیان (نقد و بررسی پرسشهای اساسی جنگ)، ص۲۱۰، ۱۳۸۰
موضوع شماره تلفن اینجانب، به این شکل بود که در ادامه مباحثی که با آقای دکتر یزدی، دربارۀ مواضع نهضت آزادی نسبت به جنگ داشتیم، ایشان پس از چهار جلسه گفتوگو اظهار داشت این مباحث تاریخی است و باید برای ادامه آن مطالعه کنم. اینجانب شماره تلفن همراهم را به ایشان دادم تا هر زمان آمادگی پیدا کردند، اعلام کنند و به بحث ادامه دهیم. مدتی بعد، با شماره تلفن اینجانب فردی تماس گرفت و خودش را دکتر منوچهر پارسادوست معرفی و ضمن اشاره به اینکه شماره تلفن را دکتر یزدی در اختیار ایشان قرار داده است، اظهار تمایل کرد که دربارۀ مسائل جنگ گفتوگو کنیم. من به دلیل اینکه قرار بود بحث را با دکتر یزدی ادامه بدهم، دعوت ایشان را برای گفتوگو نپذیرفتم. از نظر اینجانب، هرگونه توضیح دیگری غیر از آنچه رخ داده و اکنون نوشتهام، کذب محض است.
فارغ از این ملاحظه، این پرسش وجود دارد که چگونه تحویل اسنادی که آقای یزدی در یادداشت خود اشاره کردهاند، از طریق تلفن همراه به اینجانب امکانپذیر است؟! اگر مدعی شده بودند که در ملاقات حضوری تحویل شده است و یا ایمیل کردهاند، معقولتر بود و بیشتر مورد پذیرش مخاطبان قرار میگرفت. در عین حال اگر آنچه در یادداشت دکتر یزدی، به عنوان اسناد تحویل شده به اینجانب مورد اشاره قرار گرفته، این موارد است، سؤال این است که آنچه از آقایان هاشمی و ولایتی نقل شده، چه نیازی بود که اینجانب در حالی که بیش از دکتر یزدی به آنها دسترسی داشته و دارم، چنین مطالبی را از ایشان درخواست کنم؟ همچنین آنچه من در کتابهایم نوشتهام و در سال ۱۳۸۰ منتشر شده است، چه وجهی دارد که در سال ۱۳۷۸ از سوی ایشان، به عنوان اسناد به من تحویل دهد؟! مهمتر آنکه آقای یزدی به تاریخ برخی از این اسناد که مدعی شدهاند به اینجانب تحویل دادهاند، توجه نکردهاند. تاریخ انتشار این اسناد نوعا مربوط به پس از گفتوگوی انجام شده میان من و ایشان در سال ۱۳۷۸ است. به عنوان مثال ما در سال ۷۸ گفتوگو کردیم و خاطرات آقای منتظری در سال ۱۳۷۹ چاپ شده است. حال چگونه این اسناد را قبل از انتشار آنکه یک سال بعد بوده است، به صورت تلفنی (!!) به اینجانب تحویل دادهاند؟! یا آقای ولایتی در سال ۸۴ با سایت بازتاب گفتوگو کرده است. با توجه به اینکه سایت بازتاب در سال ۱۳۸۱ تاسیس شده و تا سال ۸۶ با همین نام فعالیت کرده و از آن تاریخ تاکنون به نام تابناک فعالیت میکند، در سال ۷۸ که هنوز سایت بازتاب تاسیس نشده تا با دکتر ولایتی مصاحبه کند، چگونه این اسناد به اینجانب تحویل شده است؟! مطالعه آنچه به عنوان اسناد از آن نام برده شده و مدعی هستند به اینجانب تلفنی تحویل شده و همچنین تأمل در تاریخ آن، موجب این پرسش است که هدف از این مغلطه سیاسی - تاریخی چیست؟ چرا با توجه به مفهوم سند و اهمیت تاریخ انتشار آن، در یک مناقشه مهم تاریخی، تا این اندازه بیدقتی و سهلانگاری صورت گرفته است؟ آقای یزدی و نهضت آزادی چه درکی از افکار عمومی و مخاطبین فرهیخته و هوشمند دارند که چنین بیمهابا تاریخ را تحریف و مخدوش میکنند؟
۱۰) تصور عمومی بر این باور است که یک حزب سیاسی، همانند نهضت آزادی، در برابر یک تصمیمگیری مهم تاریخ و سرنوشتساز، باید در زمان واقعه، مواضع سیاسی خود را نسبت به آن اعلام کند. چنانکه دکتر باوند بر اساس همین تصور، طی یک سخنرانی مدعی شدهاند:«بعد از پیروزی نظامی ایران در فتح خرمشهر، بعضی از احزاب و گروهها مانند نهضت آزادی خواستار پایان جنگ شدند.» (روزنامه ایران- ۸۰.۶.۲۵ - ص ۶) طرح چنین ادعایی، این پرسش را ایجاد میکند که مواضع نهضت آزادی دربارۀ ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، در چه زمانی و چه بوده است؟ آیا چنانکه دکتر باوند اعلام کرده است، نهضت آزادی پس از فتح خرمشهر، خواستار اتمام جنگ بود؟ اینجانب در ملاقات با آقای ابراهیم یزدی، این پرسش را طرح کردم که اگر شما همزمان با تصمیمگیری برای ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، مواضع نهضت آزادی را به عنوان یک حزب سیاسی، به افکار عمومی اعلام کردهاید، سند آن را برای تحقیقات، در اختیار اینجانب قرار دهید.
دکتر یزدی در مصاحبه با سایت تاریخ ایرانی میگوید: «بعد از فتح خرمشهر معتقد بودیم که جنگ باید تمام شود.» پرسش این است که نهضت آزادی به عنوان یک حزب سیاسی، از چه زمانی و چگونه مخالفت خود را با ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر اعلام کرده است؟ برابر اسناد موجود، نهضت آزادی در سوم خرداد سال ۱۳۶۱ در بیانیهای اظهار امیدواری کرد این پیروزی غرورآفرین زمینههای رشد و تعالی بیشتر و وحدت و اتحاد عمیقتر را در کشور فراهم کند. سپس در اول تیر همان سال، طی بیانیهای، به تلاشهای دولت موقت برای جلوگیری از جنگ تحمیلی اشاره شد. غیر از دو مورد یاد شده، در خرداد و تیر سال ۱۳۶۱، در اسفند همان سال، یعنی ۹ ماه پس از فتح خرمشهر، نهضت آزادی در قطعنامه پنجمین کنگره نهضت آزادی، نخستین مخالفت خود را با ادامه جنگ، به صورت آشکار اعلام کرد. همچنین نامه محرمانه مرحوم مهندس بازرگان به امام برای اتمام جنگ، در تاریخ اسفند سال ۱۳۶۲، یعنی ۲۱ ماه پس از فتح خرمشهر نوشته شده است.
با طرح مجدد پرسش یاد شده در یادداشت قبلی، آقای یزدی در پاسخ نوشته است: «نهضت آزادی ابراز مخالفت علنی با ادامه جنگ را به مصلحت نمیدانست.» سپس نوشته است: «نامه محرمانه به امام نوشته شد و پس از جلب موافقت شورای مرکزی نهضت، در همان تاریخ، این نامه به اینجانب تحویل شده است.» در ادامه دربارۀ اینکه چرا این اسناد را منتشر نمیکنید، نوشته است: «انتشار این نامه به وسیله نهضت آزادی، میسر نیست، زیرا به علت فشارهای وارده، شورای مرکزی نمیتواند تشکیل جلسه دهد، اما آقای درودیان میتوانند آنها را منتشر کنند.»
چنانکه روشن است دو موضوع متفاوت مورد بحث و پرسش است، اما مشخص نیست به چه دلیل اینگونه مغالطه میشود؟ موضع نهضت آزادی در زمان جنگ و نگارش نامه به امام، یک موضوع مهمی است که باید موضوع، محتوای و علت نگارش آن، جداگانه بررسی شود. آنچه مورد پرسش است این است که آیا نهضت آزادی به عنوان یک حزب سیاسی، در زمان تصمیمگیری برای ادامه جنگ، مواضع خود را به افکار عمومی اعلام کرده یا نه؟ پاسخ آقای یزدی به این پرسش، با ابهام و ایهام همراه است، به گونهای که نوشتهاند: «نهضت ابراز مخالفت علنی با ادامه جنگ را به مصلحت نمیدانست.» این توضیح به این معنا است که نهضت آزادی با وجود مخالفت با ادامه جنگ، مواضع خود را بنا به مصالحی که وجود داشت، به صورت آشکار اعلام نکرده است. ضمن اینکه توضیح ندادهاند منظور از مصالح چیست؟ اگر نهضت آزادی مخالف ادامه جنگ بود و این موضوع را به زیان ملت ایران و منافع کشور ارزیابی میکرد، کدام مصالح بالاتر از این بود که به عنوان یک حزب سیاسی، موضع تاریخی خود را به مردم اعلام کند؟ چنانکه حزب توده اینگونه عمل کرد. همچنین چرا فقط گفته میشود نهضت آزادی مخالفت خود را بنا به مصالحی در نامه محرمانه به امام اعلام کرد، ولی تاریخ نامه به امام را با صراحت اعلام نمیکند؟ (چنانکه در سطور قبلی اشاره شد، نامه مرحوم مهندس بازرگان به امام ۲۱ ماه پس از فتح خرمشهر، در اسفند سال ۱۳۶۲ نوشته شده است.) پرسش مهمتر آن است که این چه مصالحی بود که در زمان فتح خرمشهر، در خرداد سال ۱۳۶۱ رعایت شد، ولی در سال ۱۳۶۳، همین پرسش، به همراه مواضع دیگری از جمله ضرورت اتمام جنگ، با استناد به صلح امام حسن علیهالسلام، از سوی نهضت آزادی طرح شد که امام خمینی در واکنش به آن، شعار «جنگ تا رفع فتنه» را طرح کردند؟
به نظرم موضوع بسیار ساده است، ولی دکتر یزدی و نهضت آزادی با برخورد سیاسی و مغالطهآمیز، از طرح آن طفره میروند. مساله این است که نهضت آزادی همزمان با تصمیمگیری برای ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، همانند حزب توده که موضع رسمی خود را در مخالفت با ادامه جنگ اعلام کرد و هزینه سیاسی آن را پذیرفت، هیچگونه موضعی دال بر مخالفت با ادامه جنگ را به صورت رسمی و آشکار، خطاب به افکار عمومی اعلام نکرده است، ولی با صراحت و صادقانه به این موضوع اعتراف نمیکند.
دربارۀ انتشار اسناد، دکتر یزدی نوشته است:«نهضت به علت فشارهای وارده به شورای مرکزی، برای تصمیمگیری نمیتواند جلسه تشکیل بدهد.» در واقع عدم تشکیل جلسه شورای مرکزی، بهانهای برای عدم انتشار اسناد ذکر شده است. آیا دکتر یزدی همانگونه که با سایت تاریخ ایرانی بدون هیچ مشکلی گفتوگو کرده و یادداشت گذاشته است، همچنین دسترسی که به رسانههای خارجی و داخلی دارد، نمیتواند این موضوع مهم و تاریخی را به سادگی توضیح دهد؟ آیا برای این کار به تشکیل جلسه شورای مرکزی نیاز است؟ آیا برای انتشار سند ملاقات دکتر یزدی با صدام در هاوانا که در سال جاری در سایت تاریخ ایرانی منتشر شد، نهضت آزادی مشکلی برای تشکیل جلسه نداشت، ولی برای توضیح دربارۀ این موضوع و انتشار اسناد نمیتواند جلسه تشکیل بدهد؟ مهمتر آنکه دکتر یزدی در مصاحبه خود با سایت تاریخ ایرانی، به بخشی از نامه محرمانه مرحوم مهندس بازرگان به امام اشاره کرده است، با این توضیح چرا تمام نامه را منتشر نمیکنید؟ وقتی در این مصاحبه بخشی از نامه منتشر شده چرا موضوع را امنیتی کرده و گفته برای انتشار سند، شورای نهضت باید تشکیل جلسه بدهد و امکان برگزاری آن نیست؟
نوشته شده که: «آقای درودیان میتوانند اسناد را منتشر کنند.» فارغ از مسئولیت سیاسی - اخلاقی، نهضت آزادی برای تهیه سند و انتشار اسناد، اینجانب در سال ۱۳۸۰، در کتاب نقد و بررسی پرسشها در صفحه ۱۳۶، با اشاره به نامه مهندس بازرگان به امام، در تاریخ اسفندماه ۱۳۶۲، یک پاراگراف از نامه را به تناسب موضوع مورد بحث در کتاب منتشر کردهام! اما پرسش این است که با توجه به اینکه آقای یزدی در موضوع انتشار اسناد غرامت، به انتشار کتاب اینجانب در سال ۱۳۸۰، استناد کرده است، چرا در موضوع انتشار سند محرمانه مهندس بازرگان، اقدام اینجانب را نادیده گرفته و میگوید درودیان اسناد را منتشر کند؟ اگر فرض بر این باشد که کتاب مورد نظر مطالعه نشده است، پرسش این است چرا بدون دقت کافی، مجددا انتشار سند از اینجانب مطالبه شده است؟ یا اگر کتاب مورد مطالعه قرار گرفته و از انتشار سند اطلاع دارند، چرا انتشار آن از اینجانب درخواست شده است؟ آیا این نوع طرح مساله، به معنای برخورد سیاسی و مغالطهآمیز با مسائل تاریخی و حیاتی ملت شریف ایران نیست؟
۱۰) در پایان بر این باور هستم که متاسفانه، تعلقات سیاسی - حزبی دکتر ابراهیم یزدی و برخی ملاحظات دیگر، مانع از توضیح شفاف و صادقانه، برای روشن شدن برخی مسائل اساسی جنگ ایران و عراق شده است. با وجود اینکه تعلقات فکری - عملی، اجتنابناپذیر، همگانی و پایدار است، معتقدم باید به پاس اهمیت زحمات و جانفشانیهای ملت شریف ایران در دوران جنگ، تاریخ رخدادهای سیاسی - نظامی این واقعه بزرگ و تاریخی را، تا اندازهای که امکانپذیر است، به دور از مناقشات سیاسی و در سطح ملی، صادقانه به بحث و گفتوگو گذاشت. اینجانب به سهم خود با آنچه در آثار پیشین و هماکنون در وبلاگ شخصی نوشته و مینویسم، هدفی جز این نداشته و ندارم. اگر هم در این زمینه کوتاهی کرده و یا بضاعت آن را ندارم، از خداوند طلب مغفرت و استعانت دارم. از دکتر یزدی با سوابق سیاسی و دبیرکلی نهضت آزادی نیز انتظار میرود تا فرصت دارند، به پرسشهای یاد شده با صراحت و صداقت بیشتر و بدون مغالطه سیاسی و کلامی پاسخ دهند، تا شاید از این طریق، گره بخشی از معماهای تاریخی جنگ ایران و عراق، در زمان حیات سیاسی ایشان گشوده شود.
وبلاگ نویسنده
نظر شما :