مازیار بهروز: حزب توده در کودتای ۲۸ مرداد دچار بیعملی شد
***
حزب توده در سال ۱۳۲۰ و به یک معنا از میان خاکستر ۵۳ نفر و زمانی که حکومت رضاخان سقوط میکند تأسیس میشود. ابتدا مختصری راجع به حال و هوای جریان چپ در دوران رضاخان توضیح بفرمایید.
در پاسخ به این پرسش باید در ابتدا گوشزد شود که در واقع سه جریان فکری چپ در بافت اولیه حزب توده شرکت داشتند. جریان اول باقیمانده حزب کمونیست ایران و عناصری از حزب سوسیالیست ایران بودند که در دهه ۱۹۲۰ میلادی از سوی حکومت رضاشاه سرکوب شده بودند و قانون ۱۳۱۰ ضد اندیشه اشتراکی برای این دو حزب طرحریزی شده بود. جریان دوم همان «۵۳ نفر» است که شما اشاره کردید و جریان سوم جوانانی بودند که به هیچیک از اینان وابسته نبودند ولی از آغاز کار حزب توده با آن همراه شدند. اما در مورد حال و هوای جریان چپ در دوران رضاشاه باید گفت همانگونه که اشاره شد، رضاخان بعد از تبدیل شدن به رضاشاه در نیمه دوم دهه ۱۹۲۰ میلادی کمر به نابودی دو حزب چپگرای کمونیست و سوسیالیست بست.
قانون ضد مرام اشتراکی ۱۳۱۰ (۱۹۳۱) در اساس برای غیرقانونی کردن این دو حزب سیاسی طرحریزی شده بود. حزب کمونیست ایران اما برعکس حزب سوسیالیست به شکل تمام و کمال نابود نشد و توانست در دهه ۱۹۳۰ میلادی هستههای کوچکی را در درون ارتش و بیرون از ارتش حفظ کند. هستههای حزبی مربوط به عبدالصمد کامبخش و سرهنگ سیامک از این جمله بودند. اما بیشتر تشکیلات حزب در این دوران متلاشی شد و برخی رهبران و اعضای حزب به شوروی فرار کردند و دچار استالینیسم گشته و کشته شدند (برای نمونه سلطانزاده و حسابی و غیره) برخی نیز به زندان افتادند (مانند پیشهوری و بعدها خود کامبخش و غیره). جریان معروف به «گروه ۵۳ نفر» در دهه ۱۹۳۰ میلادی و کمی پس از جریانات بالا به وجود آمد و مرکز ثقل آن و مغز متفکر جریان دکتر تقی ارانی بود که به تازگی به کشور بازگشته بود. در اینکه این «گروه» در اساس چقدر یک جریان سیاسی منسجم بوده یا نه تاکنون مطالب زیادی نوشته شده است و به نظر میآید یک جریان منسجم نبوده است. اما افرادی از این گروه به محوریت دکتر ارانی و نشریه دنیا برای مدت کوتاهی دست به فعالیتهای فکری و اجتماعی زدند تا شاید بتوانند جنبش فکری چپ را احیا کنند. اما در عمل این گروه نیز از سوی پلیس خیلی زود متلاشی شد.
حزب توده حداقل در آغاز تأسیس بیشتر از آنکه یک حزب کمونیستی باشد از خود نمایش یک حزب ملی و طرفدار مستضعفین ارائه میکند. آیا میان مؤسسان اولیه حزب درباره این موضوع توافق نانوشتهای وجود داشت یا اینکه برخی از آنها واقعاً حزب توده را به همین شکل مستقل و ملی میخواستند؟
به دلیل اشغال مشترک ایران از سوی متفقین و لزوم همکاری و همیاری شوروی با بریتانیا و آمریکا برای شکست فاشیسم، اصولاً در سطح جهانی روحیه همکاری و تشنجزدایی در تمامی احزاب کمونیست جهان برقرار بود. حزب توده نیز که از بدو تشکیل تحت تأثیر شوروی بود در این جهت قدم برداشت و به جای نام «حزب کمونیست» نام کم تشنجتر «حزب توده» را انتخاب کرد. این حزب همچنین با تدوین یک اساسنامه و برنامه حزبی غیرکمونیستی و جلب افراد خوشنام و غیرکمونیست چون سلیمان میرزا اسکندری کوشش نمود جلوهای کمتر جنجالی و چپ و بیشتر میانهرو از خود نشان دهد. بدون شک افرادی در مرکز حزب و در رهبری حزب بودند که این اقدام را با هدف خاص انجام میدادند. بنابراین پاسخ سؤال شما این است که میان بسیاری افراد و رهبری حزب یک توافق نانوشته وجود داشت ولی این بدین معنی نیست که تمامی افراد حزبی با این سیاست موافق بودند یا از آن اطلاع داشتند.
تقریباً تا زمانی که حزب توده علناً وارد حمایت از برنامه شوروی در موضوع نفت شمال در سال ۱۳۲۵ نمیشود هم این محبوبیت نسبی حزب در میان مردم را شاهد هستیم، چه اتفاقی میافتد که حزب توده اعتبار جمع کرده خود را در چنین رفتاری به حراج میگذارد؟
توضیح خود حزب این بود که سیاست اشتباهی در قبال نفت شمال اتخاذ شد و از این منظر حزب انتقاد به خود را وارد میدانست اما از آنجا که اینگونه طرفداری یکجانبه از شوروی و سیاستهای آن در قبال ایران در تاریخ حزب توده به کرات تکرار شد و نمیتوان وقایع نفت شمال را یک استثنا به حساب آورد، انتقاد حزب از خود را باید در حد یک «تعارف» ارزیابی کرد.
چه اتفاقی میافتد که اعضای حزب توده با همه ادعای تشکیلاتی و سوابق سیاسی خود فریب احمد قوام را خورده و به عضویت کابینه فردی درمیآیند که از نظر آنها اشرافزاده و ضد خلقی بود؟ تحلیل تودهایها از این ماجرا چه بود؟
ورود افراد حزب به دولت قوام یک اقدام تاکتیکی و از سر مصلحت روز بود و نباید با مسائل و باورهای نظری حزب توده اشتباه گرفته شود. این یک اقدام عملگرایانه بود. علاوه بر این فراموش نکنیم که یکی از وزرای حزبی در دولت قوام ایرج میرزا اسکندری (شازده سرخ) بود که مرتبهاش از اشراف هم بالاتر بود و به خانواده سلطنتی تعلق داشت.
چرا حزب توده از نیروهای درگیر در قیام افسران خراسان حمایت نمیکند اما در همان زمان تمام و کمال وارد حمایت از پیشهوری و فرقه دموکرات میشود؟
«قیام افسران خراسان»، بدون هماهنگی با حزب صورت گرفت و رهبری حزب آن اقدام را نابجا و نابهنگام میدانست. اما حزب توده در مرحله اول از پیشهوری و فرقه دموکرات دفاع نکرد. حزب توده با اضمحلال شاخه آذربایجان حزب در فرقه دموکرات در مقابل یک عمل انجام شده قرار گرفت و فقط پس از وارد آمدن فشار از سوی شوروی بود که با اکراه از فرقه دموکرات پشتیبانی کرد.
علیالظاهر هم در شورای مرکزی حزب توده خیلی نسبت به ماجرای فرقه دیدگاه خوبی وجود ندارد. آیا این مطلب درست است؟
حزب در آن زمان نهادی به نام «شورای رهبری» نداشت اما در میان رهبران حزب از دو منظر با فرقه مشکلاتی وجود داشت. نخست مشکلاتی بود که برخی رهبران با جعفر پیشهوری داشتند که سابقه آن به حزب کمونیست ایران بر میگشت. در این مورد میتوان به اختلاف اردشیر آوانسیان با پیشهوری اشاره کرد که یکی از دلایل به عضویت پذیرفته نشدن وی به رهبری حزب بود. مورد دوم اختلاف، نفس وجود «دو حزب کمونیست در یک کشور» بود که از لحاظ نظری قابل توجیه نبود و حزب آن را با اکراه و زیر فشار شوروی قبول کرد.
در ماجرای ترور شاه در دانشگاه تهران در سال ۱۳۲۷ که منجر به غیرقانونی اعلام شدن حزب توده میشود، انگشت اتهام به سوی برخی اعضای حزب توده مانند کیانوری گرفته میشود تا جایی که در کنگره حزب او مورد اتهام همحزبیها قرار میگیرد. ارزیابی شما از این جریان چیست؟
در مورد ترور شاه به نظر من مدرکی برای مشارکت حزب وجود ندارد و حتی در مورد کیانوری نیز نمیتوان گفت مدرک و سند قابل ارائه در «دادگاه تاریخ» وجود داشته باشد.
پس به نظر شما این ترور کار چه فرد یا گروهی بود؟ مثلاً رزمآرا؟
باید گفت معلوم نیست کار چه کسی بوده است و در مورد رزمآرا نیز مدرکی نیست یا من ندیدهام.
جناب آقای بهروز تا امروز دیدگاههای مختلفی در ارتباط با نقش حزب توده در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد و قضاوت در مورد عملکرد آنها مطرح شده است. با توجه به سوابق شما در مطالعه مسائل چپ در ایران، جمعبندی شما از عملکرد حزب توده در دوران دکتر مصدق و نهایتاً کودتای ۲۸ مرداد چیست؟
در مورد نقش حزب در کودتا، من قبلاً مفصل نوشتهام. به طور خلاصه باید بگویم که برعکس آنچه حزب ادعا میکرد که «کودتا را به ضد کودتا تبدیل خواهیم کرد» نقش حزب توده در عمل به بیعملی و ندانمکاری شبیه بود تا چیز دیگری. دلایل این برخورد حزب را باید در دو رویداد جستوجو کرد. اول مشکل جناحبندی و رقابتهای جناحی در درون حزب عملاً تشکیلات حزبی را دچار فلج ساخته و امکان اتخاذ سیاست درست و ابتکار عمل را از حزب سلب کرده بود. من در این مورد در کارهایم به اندازه کافی پرداختهام و دیگر وارد جزئیات نمیشوم. دوم مشکل رابطه حزب با دولت دکتر مصدق بود. اگر حزب میتوانست و میخواست کودتا را به ضد خودش تبدیل کند باید رابطه حسنهای با دولت میداشت. بدین معنی که حزب نمیتوانست در عین حمله به مصدق با دولت وی چنان رابطهای ایجاد کند که در زمان لازم به دفاع نظامی از آن بپردازد. بنابراین در نهایت باید گفت که برخورد حزب توده با کودتا به دلایل ذکر شده با ندانمکاری همراه بوده که در عمل به بیعملی آن منتهی شده است.
تقریباً یک سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد سازمان افسران حزب توده لو میرود و سرکوب شدید این مجموعه از سوی فرمانداری نظامی تهران به سرکردگی تیمور بختیار آغاز میشود. برخی کشف این شبکه را سرآغاز تثبیت دیکتاتوری محمدرضا شاه میدانند که به تأسیس ساواک منجر میشود. اساساً یک حزب سیاسی چه احتیاجی به شبکههای مخفی نظامی و اطلاعاتی داشت؟ واقعاً دستاورد سازمان افسران چه بود؟
دستاورد سازمان نظامی حزب توده این بود که بسان سپر دفاعی حزب اقدام مینمود و میتوانست تا حدودی جلودار حمله به حزب باشد، کمااینکه پس از تلاش سازمان نظامی بود که تشکیلات حزبی شروع به فروپاشی کرد. سازمان نظامی همچنین در پرده برداشتن از کودتای ۲۵ مرداد (کودتای اول) نقشآفرین بود و اما در مورد بخش دیگر پرسش شما، اصولاً دارا بودن شاخه نظامی برای یک حزب سیاسی نمیتواند در دراز مدت معنایی جز استفاده از آن برای کسب قدرت سیاسی داشته باشد.
در حالی که حزب شاخه نظامی هم داشت، اما میبینیم که در یک مقطعی برخی از جوانان طرفدار حزب توده عملاً از آنها سرخورده میشوند و سازمانهایی مانند سازمان انقلابی توده یا سازمان چریکهای فدایی خلق از دل آنها خارج میشود. به نظر شما نحوه کنش حزب توده و واکنش رژیم شاه چقدر در شکلگیری جنبش مسلحانه تأثیر داشت؟
البته همانگونه که میدانید پیشینه سازمان چریکهای فدایی به حزب و جبهه ملی باز میگشت. و اما در مورد پرسش شما، نوع تشکیلات حزب برای فعالیت سیاسی در شرایط باز سیاسی یا نیمه مخفی مناسب بود و نه شرایط خشن زیرزمینی. حزب هیچ گاه قادر نگشت با شرایط فعالیت کاملاً مخفی خود را تطبیق دهد و از این منظر و در پاسخ شما، بیشک کنش حزب یکی از دلایل بر تافتن نسل جدید از آن بود.
ماجرای نفوذ ساواک در حزب توده را چگونه ارزیابی میکنید؟ مثلاً در سالهای اخیر کتابی با عنوان «جاسوسی در حزب توده» منتشر شد که به موضوع جاسوسی برادران یزدی برای ساواک میپردازد. تحلیل شما از بحث نفوذ سیا یا بهتر بگوییم ساواک در حزب توده چیست؟
من به مورد نفوذ ساواک در حزب در کارهای خودم پرداختهام و در اینجا یادآور میشوم که نفوذ در حزب در چند مورد روی داد و بسیار جدی بود و نتایج آن برای حزب توده بسیار سنگین و پرهزینه بود و به کشته شدن افراد انجامید.
نقش عبدالصمد کامبخش در حزب توده چه بود؟ از کامبخش دو تصویر کاملاً متفاوت روایت شده، عدهای او را بسیار باهوش و در عین حال دلسوز و وطنپرست و عده بیشتری او را جاسوس کا.گ.ب و عامل شوروی در پیگیری منافعشان معرفی میکنند. تفسیر شما از کامبخش چیست؟
به نظر من بیشک کامبخش در حزب کمونیست شوروی عضو بود و به احتمال نزدیک به یقین با سازمانهای اطلاعاتی آن کشور ارتباط داشت. فعالی مانند کامبخش اصولاً به فعالیت سیاسی از منظر ملی اعتقاد چندانی نداشت، برای وی مبارزه بین سوسیالیسم و سرمایهداری در بعد جهانی معنی داشت و بنابراین او در درجه اول عضو آن «ارتش بینالمللی» بود که به آن «کمپ سوسیالیسم» نام نهاده بودند، احساسات او برای مردم ایران، برای عدالت اجتماعی و برای مبارزه با سرمایهداری و امپریالیسم، همگی از زاویه دیدگاه بالا مطرح بود. بنابراین او «عاملیت شوروی» را الزاماً پدیده منفی نمیدانست اگر این وابستگی به پیشرفت برنامه سوسیالیسم کمک میکرد.
منبع: روزنامه ایران
نظر شما :