مازیار بهروز: رابطه حزب توده با دولت مصدق هرگز عادی نشد
***
تا ۳۰ تیر سال ۱۳۳۱، حزب توده با توجه به گرایشهای گوناگون جبهه ملی نسبت به آنچه در فرآیند ملی شدن نفت اتفاق میافتاد مردد بود. نگرانی حزب توده به خصوص در چیدمان کابینه مصدق، نقش آنها را در مناقشه نفتی ایران پررنگ کرد. حزب توده اهمیت مساله ملی کردن نفت را تحتالشعاع همین مساله قرار داد و از حمایت کامل جنبش ملی کردن نفت و مصدق در عمل بازماند. آیا مساله اصلی حزب توده، تنها حمایت آنها از جنبش مصدق برای ملی کردن نفت بود؟ آیا حرکت بخشی از جبهه ملی به سوی آمریکا برای جلب حمایت آنها علیه انگلستان، دلیل شک و تردید حزب توده بود؟
برای درک «چراییها» و «چگونگی» رابطه حزب توده ایران و نهضت ملی، باید به دو جنبه این رابطه پیچیده دقت کرد. به این معنا که هم باید به روابط درونی جبهه ملی پرداخت و هم روابط درونی حزب توده را در نظر گرفت. در اینکه درون جبهه ملی و در طول سال اول جنبش جناحی وجود داشت که طرفدار آمریکا بود، شکی نیست. برخی از این افراد نیز در کودتا شرکت داشتند. این مساله نیز امروز دیگر عیان است که در راستای «سیاست موازنه منفی»، دکتر مصدق کوشید از آمریکا (تحت زعامت حزب دموکرات و رئیسجمهور هری ترومن) به عنوان اهرم یا عاملی برای خنثی کردن بریتانیا استفاده کند. اما مخالفت حزب توده با نهضت ملی به طور مشخص و مستقیم به این موضوع ارتباط نداشت. در درون حزب دو جناح در حال صفآرایی بود که در اوایل جنبش ملی هر دو به تبعیت از احکام حزب کمونیست شوروی و استالین، که آنان «بورژوازی ملی» مینامیدند، در اساس دیگر فاقد امکان رهبری جنبش رهاییبخش و ضد استعماری میدانست. از این منظر، جنبش ملی نفت و جبهه ملی دیگر دارای آن مقام نبودند که ادعای رهبری داشته باشند. اینکه واقعیت عکس این تحلیل را نشان میدهد، دستکم در سال نخست صدارت مصدق، تاثیری بر رفتار سیاسی حزب توده نداشت. همچنین، حزب با شعار ملی کردن نفت در بُعد ملی مخالف بود و مدعی بود باید صنعت نفت جنوب ملی شود و نه صنعت نفت در سطح کشور. اگرچه در آن زمان در شمال کشور صنعت نفتی وجود نداشت، اما شوروی علاقهمند به اکتشاف نفت شمال بود و لایحه ملی کردن صنعت نفت، جلو آن را میگرفت. البته یکی از جناحهای حزب توده پس از ۳۰ تیر ۱۳۳۱، سیاست خود را در مقابل دولت مصدق آهسته آهسته معتدل کرد. بنابراین به نظرم دلیل شک و تردید حزب نسبت به نهضت ملی ایران ریشه عمیق ایدئولوژیک داشت.
نقش انتقادات حزب توده از مصدق، یا حمایت مشروط از او در دو سال اول که به نوعی به بیاعتمادی دامن زد و نسبت به هسته مرکزی جنبش ملی بیگانه شد تا چه حد در شکست مصدق در کودتای ۲۸ مرداد سهیم بود؟ کودتایی که به نظر میرسید علیه چپگرایان و ملیگرایان بود. چرا که تا پیش از ۳۰ تیر و با وجود کابینه اول دکتر مصدق (با حضور گلشائیان، زاهدی، بوشهری و لطفی) اکثریت حزب توده نظری منفی نسبت به مصدق داشتند. هر چند به نظر میآمد حزب توده بعد از ۳۰ تیر کوشید اشتباه خود را جبران کند.
اگرچه حزب توده تا حدودی توانست سیاست خود نسبت به دولت ملی را تصحیح کند، اما مشکلات همچنان ادامه داشت. در طول سال دوم دولت ملی، انتقادهای بیربط و حملههای بخشی از حزب به مصدق ادامه داشت. در این زمان همچنین رقابتهای جناحی در درون حزب نیز افزایش یافت. بیشک حزب به عنوان سازمانیافتهترین و مستقلترین حزب سیاسی در ایران میتوانست بر ضد کودتا نقش موثری داشته باشد اما این مساله با رابطه حزب توده و دولت ملی ارتباطی مستقیم داشت. از این منظر، رابطه حزب توده با دولت ملی هیچگاه به مرحله تنشزدایی و عادی نرسید. پس از ۳۰ تیر و در صبح روز ۲۸ مرداد، هنگامی که تظاهرات اوباش آغاز شد، همچنان حزب توده ایران بر اساس قانون ۱۳۲۷ غیرقانونی بود. اما از اسفند ۱۳۳۱ تا مرداد ۱۳۳۲ حزب توده ایران پس از اتفاقات ۳۰ تیر تلویحا در کنار دولت ملی و دکتر مصدق بود و حمایت خود را از تصمیمات مهم جبهه ملی همچون محدود کردن اختیارات شاه در ارتش، تلاش دولت برای مدیریت اقتصاد بدون نفت و همچنین موضوع جنجالی انحلال مجلس هفدهم اعلام کرده بود و به حمایت علنی از دولت میپرداخت. با این حال چرا مصدق حزب توده را همچنان غیرقانونی نگاه داشته بود؟ چرا حزب را قانونی نکرد؟ آیا این مساله در همان اختلافاتی ریشه داشت که از دو سال قبل در سیاست ایران رخ داده بود؟
بعد از اتفاقاتی که برای حزب توده پیش آمد، حزب توانسته بود تشکیلات خود را بازسازی کند و به حالت نیمه مخفی خود را در دوران دولت ملی متشکل کند، اما آمریکاییها بر مصدق فشار میآوردند که چرا این شبکه نیمهمخفی را نیز جمع نمیکند. بنابراین مصدق میان اقدام برای قانونی کردن حزب یا ریشهکن کردن آن، راه وسطی پیدا کرد و به آمریکاییها میگفت که حزب عمل غیرقانونی انجام نداده تا دولت اقدامی علیه آنها انجام دهد. در ضمن حزب توده تا پایان کار دولت ملی هیچگاه کاملا از آن پشتیبانی نکرد و سیاست خود را با نهضت ملی تطبیق نداد.
جدایی جنبش تودهایها از جنبش ملی ریشه در چه داشت؟ آیا اگر حزب از همان آغاز خود را پرچمدار ملی کردن نفت معرفی کرده بود میتوانست نیروهای اصلی جنبش ملی را به خود جذب کند؟
در آن دوران مساله نفت در ذهن ایرانیان به خواستی حساس و هیجانبرانگیز تبدیل شده بود. نیرویی که میتوانست بر امواج این شور و احساسات ملی سوار شود، میتوانست رهبری آن را نیز برعهده بگیرد. حزب توده معتقد به ملی کردن نفت جنوب (شرکت ایران و انگلیس) بود اما در کنار این مساله خواهان اهدای نفت شمال به اتحاد شوروی نیز بود. بنابراین با چنین سیاستی امکان سوارشدن بر امواج احساسات و شور ملی برای حزب وجود نداشت.
در تابستان ۱۳۳۲ دولتی در ایران بر سر کار بود که با توجه به اختیارات خاص، قدرتمندترین نخستوزیر مشروطه به حساب میآمد؛ منافع بریتانیا به طور خاص و منافع آمریکا به صورت عام با ملی شدن نفت به خطر افتاده بود، حزب توده نیز در کوچه و خیابان نزد روشنفکران دست بالا را داشت و البته مجلس هفدهم نیز که دولت در آن چندان چیره نبود با یک رفراندوم و رای اکثریتی بسیار بالا منحل شده بود. نقش سیاست مصدق پس از ملی شدن نفت را در شکست دولتش چگونه ارزیابی میکنید؟ حتی دکتر مصدق پس از ماجرای ۹ اسفند ۱۳۳۱ در یک قهر سیاسی با شاه به سر میبرد، تا آنجا که در مراسم سلام نوروز ۱۳۳۲ در دربار نیز شرکت نکرد. آیا میتوان در شکست مصدق، نسبتی میان اختلاف او با شاه از یکسو، جنگ عریان با بریتانیا بر سر ملی شدن نفت از سوی دیگر و درگیریهایی که با حزب توده داشت، ارتباطی برقرار کرد؟
ملی کردن صنعت نفت وجه عمده جنبش ملی ایران بود اما همه آن نبود. وجه دیگر جنبش، مبارزه مصدق با شاه برای محدود کردن اختیارات او بود. به این معنا که مصدق به عنوان یک مشروطهخواه کوشید شاه را مجاب کند که سلطنت کند و نه حکومت. از سوی دیگر شاه نه اعتقادی به قانون اساسی داشت و نه مشروطهخواه بود. بدون شک این دو برخورد متضاد به روند توسعه مسائل سیاسی، به خصوص در مبارزه با امپریالیسم بریتانیا، تاثیر میگذاشت. حزب توده نتوانست هیچ کدام از دو وجه نهضت ملی را به درستی تشخیص دهد و بنابراین سیاستهایی اتخاذ کرد که همه از آن باخبریم. اما در مورد اشتباهات دکتر مصدق به نظرم در نقد این دوران باید از کاستیهای دولت او نیز یاد کرد. البته همه ممکن است در مورد تمام موارد انتقاد موافق نباشند. از این منظر، با وجود آنکه مصدق اختیارات لازم را در تابستان ۱۳۳۱ به دست آورده بود به نظر میرسد اقدام او در پاکسازی ارتش از عناصر طرفدار کودتا ناکام ماند. همچنین به نظرم شاید باید رابطه با آیتالله کاشانی بهتر مدیریت میشد تا ایشان نیز به آن حد در مقابل جبهه ملی نمیایستاد. بیشک انتخاب تیمسار دفتری برای جایگزینی مرحوم تیمسار افشارطوس اشتباه بزرگی بود. به نظرم به نکات دیگری نیز میتوان اشاره کرد اما به همین موارد بسنده میکنم.
در تاریخ معاصر ایران همواره موضوع مشروطه، نفت و مصدق از اهمیت خاصی برخوردار بوده و هست. اما فهم عرفی نگاه تاریخی در ایران همواره کودتای آمریکایی- انگلیسی را در مقابل وجدان تاریخی خود دیده است. برخلاف نقدهایی که از سوی برخی جریانات سیاسی بر او وارد شده که مصدق محافظهکار است، اما گویی سیاست رادیکال پیشه دولت او بوده؛ سیاست «یا همه چیز یا هیچ چیز»؛ دولت مصدق نفت را ملی کرده بود، مجلس هفدهم را منحل کرده بود و در جنگی عریان با بریتانیا بسر میبرد، همچنین اختلاف با آیتالله کاشانی، تاکید بر مشروطیت سلطنت پهلوی دوم، تاکید بر انتخابات آزاد و... نسبت مشی سیاسی او را با جریانهای چپ و اندیشههای مارکسیستی چگونه ارزیابی میکنید؟
اول باید به این نکته اشاره شود که مصدق نفت را ملی نکرد بلکه ملت ایران از طریق لایحه مجلس نفت را ملی کرد و مصدق مسئولیت اجرای قانون را برعهده گرفت. به نظرم مصدق نه محافظهکار بود و نه رادیکال. حکم تاریخ او را در برههای خاص، سکاندار کشتی ایران در دریایی توفانی کرده بود. دکتر مصدق هم در حد امکان کوشید تا این کشتی را از غرق شدن نجات دهد و پروندهاش نیز نشان میدهد که در این امر تا حدودی موفق شد و از جهاتی هم خیر. برای نمونه، نفت ایران در اسم ملی شد ولی در محتوا مساله به آینده ارجاع داده شد. بیشک او نتوانست شاه را مجاب به پذیرش قانون اساسی کند اما نشان داد که شاه در تحلیل نهایی نسبت به قانون بیاعتقاد است. این مساله هم به مشروعیت شاه صدمه اساسی زد و هم یکی از دلایل انقلاب ۱۳۵۷ بود. کلام آخر اینکه، پروژه مشروطیت پیش از آنکه درباره دموکراسی باشد، درباره قانونمدار کردن حکومت و جامعه بود. از این منظر دکتر مصدق یک مشروطهخواه واقعی بود و کوشش میکرد در حین چالش استعمار، دربار و حکومت را نیز مجاب به قبول قانون کند.
آیا همصدایی او با جریان چپ ایران میتوانست در اتخاذ مشی سیاسی او تاثیرگذار باشد؟ به عنوان نمونه، اگر مصدق در ۲۵ مرداد بنا به پیشنهاد فاطمی، سلطنت را به طور انقلابی منحل و اعلام جمهوری میکرد یعنی پیش از رخ دادن کودتا، انقلاب میشد، آیا مسیر سیاست ایران را در پرتو ملی شدن نفت به شکل حادث تغییر نمیداد؟
نخست باید توجه شود که بخشی از چپ (منشعبین حزب توده به رهبری خلیل ملکی و همراهانش) با نهضت ملی همراه بود. اما حزب توده که جریان اصلی چپ بود با مصدق مشکل داشت. در حالتی بهتر، نهضت ملی و نهضت چپ باید در به سرانجام رساندن پرونده ملی کردن نفت دستکم برای کوتاهمدت همدیگر را همراهی میکردند. اما به دلایلی که ذکر شد این عمل صورت نگرفت. ولی دکتر مصدق به عنوان یک قانونگرا و مشروطهخواه، نه خواهان جمهوری بود و نه برای چنین عملی به صدارت رسیده بود. بنابراین نمیتوان از وی انتظار داشت تا در شرایط خاص دیگری یا تحت تاثیر عواملی، جمهوریخواه شده باشد.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما :