ملی شدن نفت؛ حماسه ملی و نسیان ایرانی
تاریخ ایرانی: هگل در یکی از سلسله درسگفتارها در دانشگاه برلین که بعدها به شکل یک رساله با عنوان «فلسفه تاریخ» منتشر شد به کنایه میگوید: «تاریخ میخوانیم که از تاریخ نیاموزیم.» این فیلسوف نامدار آلمانی به تلخی اشاره دارد که ملتها و دولتها نه تنها چندان از تاریخ نمیآموزند بلکه کنش و رفتار سیاسی آنها نشان میدهد [که گویا قرار نیست حتی در آینده نیز] از تاریخ درس بگیرند.
حال حکایت حماسی ملی شدن صنعت نفت توسط دولت دکتر محمد مصدق نخستوزیر ایران است که چند سال گذشته پنداری به «آفت» هگلی مبتلا شده است. به این سیاق، آیا قرار نیست در آستانه هر بهار از این پیر پاکدست ایرانی به نیکی یاد کنیم؟
این یادداشت کوتاه برای درسآموزی از سازوکار فرآیند ملیسازی صنعت نفت توسط دولت مصدق نیست بلکه صرفاً برای قدرشناسی از این اشرافزاده پاکنهاد است؛ آزادمردی که نگرش و درک او از نهاد «دولت» این نبود که این نهاد باید یک شرکت سهامی خاص باشد برای رانت و تاراج و تقسیم دارایی و منابع ملی کشور بین دوستان و خویشان و نزدیکان و خودیها!
هفتاد سال پیش برخلاف دولتهای گوناگون خاورمیانه که عموماً «دولت» را نوعی شرکت سهامی با مسئولیت محدود پنداشته و حسابهای بانکی داخلی و خارجی اعضا را از این خوان بیپایان انباشته بودند، نخستوزیر پاکنهاد ایران، نه تنها حقوق دولتی دریافت نمیکرد، بلکه حتی هنگام سفرهای خارجی برای خرج از کیسه دولت هم بسیار محتاط بود و «حق ماموریت» دریافت نمیکرد.
هنگامی که او در میانه جنگ سرد شرق و غرب پرچم استقلال اقتصادی ایران را برافراشت، به نیکی میدانست که به لحاظ فنی و مهندسی اداره این صنعت عظیم از عهده اندک متخصصین ایرانی برنمیآید؛ به همین علت است که پس از مشاوره با یک مستشار هوشمند آلمانی به نام یالمار شاخت (رئیس بانک مرکزی و وزیر اسبق اقتصاد و دارایی هیتلر) با آگهی در رسانههای خارجی توانست ۳۰۰ مهندس و تکنیسین نفت و شیمی را به استخدام درآورده و آماده اعزام به ایران کند؛ اقدامی هوشمندانه و شایسته که در دقیقه ۹۰ با تلاش پشتپرده سفیران انگلیس و فشار به دولتهای آلمان و ایتالیا ناکام ماند.
اینک برخی این تصمیم شایسته نخستوزیر را مستمسک قرار داده و رایزنی نخستوزیر ایران با دکتر یالمار شاخت (آن هم هفت سال پس از پایان جنگ دوم جهانی) را از نشانههای گرایش رئیس دولت به سوی برلین و ناسیونالسوسیالیسم میدانند و یا او را به پوپولیسم متهم میکنند! این اشخاص اتهامزننده را که گویی به «ولگاریسم» قلمی هم مبتلا هستند، من در چندین مقاله پیشین که همه در سایت «تاریخ ایرانی» منعکس شده است با لحنی نرم و آرام پاسخ دادهام.
تیمسار سرلشکر «رزمآرا» نخستوزیر پیشین در مجلس گفته بود که هنوز ایران آمادگی اداره فنی تخصصی پالایشگاه آبادان را ندارد اما دکتر مصدق که پس از ترور تیمسار رزمآرا و دوره کوتاه نخستوزیری حسین علاء، اختیار دولت را در دست گرفت از همان ابتدا و مخفیانه رایزنی درباره اداره فنی این صنعت را آغاز کرده بود.
بیگمان نخستوزیر ایران هیچ «مصونیت» تاریخی ندارد و هرگز «مقدس» و عاری از خطا و گناه نبوده و از نقش وی چنین برداشتی نمیشود و عملکرد دولت او را باید نقد کرد. با این حال اما دور از داوری و انصاف است که برخی بیمحابا اینجا و آنجا میکوشند نام و یاد این پاکدست میهن را از صفحه تاریخ معاصر پاک کنند و یا زشتتر آنکه به بهانه نقد دولت مصدق، این آزادمرد قاجاری را با عبارات سخیف مورد حمله قرار دهند.
بیست و نهم اسفند روز ملی شدن صنعت نفت، روز بزرگداشت صرفاً یک حماسه اقتصادی نیست بلکه روز حماسه سیاسی نیز هست. اسناد کوران جنگ سرد و جولان شرق و غرب بویژه در خاورمیانه نشان میدهند که اقدام دولت ایران گویی بیشتر بار سیاسی داشته برای بازیافت استقلال سیاسی کشور و قطع ید از نفوذ هولناک شرکت نفت ایران و انگلیس در خصوص دخالت عوامل و مزدبگیران پیدا و آشکار این شرکت بیگانه در فرآیند تصمیمسازی مجلس و دولت و دربار ایران.
حال که ما هم به پیروی از هگل تاریخ میخوانیم که از آن هیچ نیاموزیم اما آیا حتی این حق را نیز نداریم که «مصدق» را بخوانیم؟ به نام و یاد این پیر پاکدست ایران بیاییم از «سقراط» حکیم لااقل درسی بیاموزیم و وارد یک «دیالوگ» ایرانی شویم و برای یافتن «حقیقت» به سوی یک هماندیشی جمعی برویم تا روشن شود که بیست و نهم اسفند روز دو حماسه اقتصادی و سیاسی ایران است؛ گرچه قرار نیست از آن درسی بیاموزیم!
نظر شما :