خاطره آیتالله یزدی از ملاقات با بازرگان و ابراهیم یزدی: جلسه مخفیانه شنود شد
بعد از ارتحال حضرت امام که بنده به ریاست قوّه قضائیّه منصوب شدم، یکبار از سوی مقام معظم رهبری به من پیغام دادند که آقایان بازرگان و یزدی مایلند که با من ملاقات کنند. گفتم: «هیچ اشکالی ندارد.» در همین احوال از سوی وزارت اطلاعات به من اعلام شد که این ملاقات صلاح نیست. گفتم: مگر اطلاعات باید برای من تکلیف تعیین کند؟ آقایان از من ملاقات خواستهاند و من هم به آنها پاسخ مثبت دادهام و دوست دارم آنها بیایند و حرفهایشان را بزنند. یادآوری میکنم که در اوایل مسئولیت من در قوه قضائیّه، چند مورد پیش آمد که برخی افراد و ارگانها خواستند روی تصمیمگیری فردی من اثر بگذارند. من گفتم: «اگر من مسؤول هستم، باید خودم تصمیم بگیرم.» برای نمونه در مورد آزادی یک فرد انگلیسی این اتفاق افتاد و خوشبختانه با مقاومت من آنگونه عمل شد که مسئولیت من اقتضا میکرد.
به هر تقدیر بعد از آنکه من برای ملاقات با آقای بازرگان و یزدی اعلام موافقت کردم، موجی از سمپاشی تبلیغاتی علیه من شروع شد. از جمله عنوان کردند که فلانی روحیّه ملیگرایی دارد و با این وضع چگونه میخواهد از خط امام حمایت کند؟ من گفتم که منافاتی میان حمایت از خط امام و استماع حرف مخالف نمیبینم.
موعد ملاقات تعیین شد و آقایان آمدند و من از قبل تمهیداتی اندیشیدم تا برنامه ضبط محرمانه صحبتهایی که در جلسه مطرح میشود، انجام شود. در واقع برای اولین بار بود که در زندگیام دست به ضبط محرمانه میزدم. وجه قضیه هم این بود که حدس میزدم با توجه به تبلیغات منفی که علیه من به خاطر این ملاقات راه انداختهاند، لازم است اصل مکالمات برای روز مبادا در اختیار من باشد.
جلسه آغاز شد و پس از سلام و احوالپرسی و تعارفات معمول و اینکه مدتهاست همدیگر را ندیدهایم و عذرهایی که در این رابطه تراشیدیم، وارد اصل مطلب شدیم. در ابتدا آقای بازرگان تاریخچهای از روند شکلگیری انقلاب اسلامی بیان کرد و از علاقهاش به حضرت امام، سخن گفت. بعد به عواملی که به ایجاد دیوار بیاعتمادی میان آنان و حرکت امام دامن زد، اشاره کرد و بعد عنان کلام را به دست آقای دکتر ابراهیم یزدی داد.
او هم صحبتهای خاص خودش را مطرح کرد و از جمله به من خطاب کرد که شما به تازگی مسئولیت خطیر قضا را به عهده گرفتهاید و با مجموعهای از کارهای زمین مانده مواجه هستید و... آقایان حدود سه ربع ساعت حرفهایشان را زدند و من دقیق گوش کردم.
به گزارش پارسینه در ادامه این مطلب آمده است: بعد از آن شروع به صحبت کردم و گفتم: جناب آقای بازرگان! آقای دکتر یزدی! همه حرفهای شما را شنیدم. ولی یک سؤال برایم باقی است و آن این که اگر شما برای فعالیت سیاسی آزاد باشید، و بتوانید به راحتی جلسه ترتیب دهید و حرفهایتان را بزنید، آیا به موارد مثبت نظام هم اشاره خواهید کرد؛ یا همواره از منفیات که ما هم منکر آن نیستیم، دم خواهید زد؟ و آیا بعد از پیروزی انقلاب تاکنون چنین کردهاید و نیمه پر لیوان را دیدهاید؛ یا همواره در صدد جمعآوری نقاط ضعف هستید و اگر هم به دو نقطه مثبت اشاره کنید، برای آن است که برای گفتن نقاط ضعف، دورخیز کنید؟ بعد به چند نمونه از کارهای مثبت نظام اشاره کردم و گفتم: «آیا شما قبول ندارید که در سایه این انقلاب، این موارد تحقق یافت؟» گفتند: «چرا؛ ولی!» جلسه به درازا کشید و دو حلقه نوار پر شد.
در نهایت گفتم: «شما که دوست دارید دستگاه قضائی امنیت کامل را برای فعالیتهای شما برقرار کند، به یک شرط بنده چنین خواهم کرد و آن اینکه جلسهای ترتیب دهید و در آن حتی در بدو امر به موارد کاستی و ضعف نظام اشاره کنید؛ ولی قول بدهید که در ادامه لااقل به دو مورد از امتیازات این حکومت و دستاوردهای مثبت آن هم بپردازید. اگر چنین کنید، مطمئن باشید که من میدان را برای فعالیت شما باز خواهم گذاشت.»
مجدداً آقای یزدی شروع به صحبت کرد. حرفهایش تند و خشن بود و خشونت او در قیاس با نرمی آقای بازرگان، مرا به یاد وقایع صدر اسلام میانداخت که بعد از ارتحال پیامبر اسلام (ص) از میان آن دو نفری که میداندار شدند، یکی از آنها دارای روحیه نرم و انعطافپذیری بود؛ به نحوی که حتی میشد روی او اثر گذاشت، اما آن دیگری خشک و خشن بود. معروف است که میگویند در جریان «فدک» و موارد دیگر این دو تن دو برخورد مختلف داشتند. جلسه مزبور به همین کیفیت خاتمه یافت. این در واقع سومین جلسهای بود که ما با آقایان ملیّون برخورد داشتیم.
نظر شما :