محمد هاشمی: امام مخالف نمایش آتش زدن پرچم آمریکا از صداوسیما بود
به گزارش انتخاب، گزیدههایی از این گفتوگو در پی میآید:
* من برای هیچیک از این مسؤولیتها هیچگاه داوطلب نبودهام و هر وقت به من تکلیفی شده، بر اساس تکلیف -آن هم بر اساس مشورت با بزرگانی مانند حضرت امام (ره)، حضرت آقای اخوی یا دیگران- پذیرفتم.... آقای هاشمی تاریخچه و دایرهالمعارف انقلاب است و از منظر حضور آقای هاشمی و همینطور کار این دفتر، اینجا یکی از حساسترین جاهاست. گاهی یک کلام در بعضی از بیانیههای روابط عمومی یا دفتر ریاست مجمع میآید که میتواند کشور را به هم بریزد. من نمیدانم تیراژ روزنامهها چقدر است اما اگر تیراژ همه روزنامهها را روی هم جمع کنیم، به اندازه یک بیانیه دو خطی مجمع تشخیص مصلحت نظام مردم روی آنها حساس نیستند و به آنها توجه نمیکنند.
* من را به جایی تحمیل نکردند ولی به من تحمیل شده که پستی را حتماً باید بپذیرم. وقتی آقای خاتمی رئیسجمهور شدند، من معاون اجرایی آقای هاشمی بودم. آقای خاتمی برای انتخاب کابینه خودشان از اشخاصی خارج از کابینه برنامه و طرح خواستند. میخواستند این طرحها را مقایسه کنند و تصمیم بگیرند. از جمله از من هم برنامه خواستند اما من هیچ چیزی برای ایشان نفرستادم. من نه طرح فرستادم و نه بیوگرافی. یک روزی آقای در تماس تلفنی از من پرسیدند که چرا جواب ما را ندادید؟ من در پاسخ به آقای خاتمی گفتم بنا ندارم در دولت شما همکاری کنم. ایشان گفتند چرا؟ گفتم به دلایل شخصی، من آمادگیاش را ندارم. شما خیالتان راحت باشد و هر کسی را که میخواهید انتخاب کنید. بعضی از دوستان آمدند پیش من و بعضی از مشاغل دیگر را پیشنهاد کردند. گفتم من اصولاً بنای همکاری ندارم. روزی خود جناب آقای خاتمی تماس گرفتند و گفتند که شما مدارک و طرحتان را بفرستید. گفتم من عرض کردم که بنا ندارم همکاری کنم و چیزی هم ندارم بفرستم. بعد از این تماس تلفنی، اخوی ما تماس گرفتند. ایشان به من گفتند محمد! تو جواب منفی دادی؟ گفتم بله. گفتند چرا؟ گفتم خب، علاقه ندارم. گفتند نه، اگر شما همکاری نکنید میگویند هاشمیها کارشکنی کردند. پس شما بپذیر. من هم گفتم شما برای من ولی هستید، هر دستوری بدهید من میپذیرم.
* در دور دوم دولت آقای خاتمی نیز نامههای من موجود است. یک وقتی آمدند به من گفتند که بعضی از اعضای دولت –که حالا نمیخواهم اسم ببرم- در یک جایی صحبت کردند و گفتند فلانی دیگر معاون اجرایی نباشد یا مثلاً تصمیم میگیریم این معاونت را حذف کنیم. من گفتم نیازی به این نیست، من که داوطلب نیستم. بعد آقای خاتمی یک کمیته چهار نفره تعیین کرد متشکل از آقای دکتر عارف که آن زمان رئیس سازمان برنامه و بودجه بودند، آقای دکتر حبیبی که معاون اول بودند، آقای ابطحی که رئیس دفتر ایشان بودند و خود من که ما چهار نفر بیاییم بررسی کنیم آیا معاون اجرایی حذف بشود یا وظایفش به چه کسی محول شود... و منجر شد به اینکه معاون اجرایی را حذف کنند و بخشی از وظایفش را بدهند به وزارت کشور، بخشی را به معاون اول، بخشی را به دفتر رئیسجمهور و نهایتاً پست معاون اجرایی را حذف کردند.
* بعد از حذف پست معاون اجرایی، آقای خاتمی یکی از وزرایش را پیش من فرستادند و ۶-۵ مسؤولیت به من پیشنهاد دادند، یکی دو تا وزارت، ریاست دو، سه تا سازمان مثل هواپیمایی و بعضی سازمانهای دیگر که من گفتم من اصلاً علاقه ندارم و نمیتوانم کار کنم. من اصلاً نمیخواهم با این دولت همکاری کنم. در دور دوم، آقای هاشمی هم دیگر به من چیزی نفرمودند، به من هم تحمیل نشد و من هم از روی علاقه شخصیام کنار کشیدم.
* تعریفی که امام از صداوسیما داشتند این بود که صداوسیما دانشگاه عمومی سراسری است، دانشگاه است و باید آموزنده باشد. صداوسیما عمومی است و این رسانه متعلق به همه مردم است و متعلق به یک قشر و یک گروه خاص نیست. باید منافع مردم را در نظر بگیرد و همه هم باید در آن حضور داشته باشند. صداوسیما سراسری است، یعنی بعد تهرانی ندارد بلکه کشوری است. ملت ایران در سراسر کشور هستند و باز در تعبیر دیگر فرمودند صداوسیما شرکت سهامی نیست که مثلاً قوه قضاییه بگوید یک سومش مال من است. یک قوه مجاز نیست از صداوسیما علیه یک قوه دیگر استفاده کند. اینها همه فرمایشات امام در مورد صداوسیماست. یا در مورد مسائل شرعی امام حدود بسیار روشنی را گذاشتهاند، مثلاً فرض کنید حتی در گفتارهای رادیویی که ما سؤال میکردیم اگر زن و مرد یا دختر و پسر بنشینند با هم حرف بزنند، حکمش چیست؟ میفرمودند اگر اینها تحریکآمیز صحبت نکنند، اشکالی ندارد ولی اگر این گفتوگو، گفتوگوی تحریکآمیزی باشد، خلاف شرع است یا در مورد موسیقیها میفرمودند اگر متناسب با مجالس لهو و لعب باشد، حرام است. هر قدر هم میگفتیم شما مصداق تعیین کنید، میفرمودند علما حکم را میگویند، متخصصین باید تعیین مصداق کنند. امام مصداق نمیگفتند، موردی میگفتند. یا در مورد پوشش و مسائل مختلف، مطالب زیادی را من در این ۸ سال از حضرت امام دارم و اصولاً مبنای مدیریت ما هم در صداوسیما، عمدهاش نظراتی بود که از امام داشتیم، چون هنوز قوانین به این شکل مدون نشده بود، مرزها خیلی مشخص نبود.
* در خصوص حفظ حریم خصوصی و حیثیت افراد امام فوقالعاده حساس بودند. یک هیأت هشت نفره از جنبش عدم تعهد همان سالهای اول جنگ برای میانجیگری جنگ به تهران آمده بودند. یکی از اعضای این هیأت، ضیاءالحق، رئیسجمهور پاکستان بود. رادیو در یک گفتار رادیویی ضیاءالحق را «ضیاءالباطل» خطاب کرد. امام برافروختند و گفتند شما مهمان دعوت میکنید که به او توهین کنید؟ ببینید اینها ملاکهایی بودند یا مثلاً وقتی که پرچم آمریکا را سپاه یا نیروهای نظامی روی زمین نقاشی کرده بودند و روی آن رژه میرفتند یا در بعضی مراسم میسوزاند و سیما تصویر آن را میگرفت و پخش میکرد، امام به ما اعتراض کردند و فرمودند که پرچم نماد ملت است، ما به ملت کاری نداریم، ما با دولت آمریکا در تعارض هستیم و جنگ داریم. با ملت آمریکا که جنگی نداریم، چرا شما احساسات ملت آمریکا را جریحهدار میکنید؟ دیگر این را نشان ندهید.
* اگر بخواهیم با محک ارزشهایی که امام تبیین کردهاند و اکثراً هم مکتوب هست و سوابقش در سازمان وجود دارد، صداوسیمای امروز را ارزیابی کنیم، به نظر من صداوسیما امروز رسانه ملی نیست، یک رسانه جناحی است، کاملاً وابسته به یک جناح است و رسانهای نیست که حیثیت و آبروی افراد را رعایت کند، یعنی رسانه عمومی نیست. صداوسیما اینها را زیر پا گذاشته و به آن اصلاً عمل نمیکند. صداوسیما رسانهای نیست که ضوابط شرعی را رعایت کند، یعنی از آن دانشگاه عمومی سراسری چیزی باقی نمانده است؛ فقط کلمه «سراسری» باقی مانده که آن هم پوشش سراسری دارد؛ دیگر نه عمومی است و نه دانشگاه. بدآموزی هم بسیار دارد. بعضی از برنامهها فاجعه است و هتک حرمت حیثیت و آبروی جامعه، بزرگان، کوچکان، اشخاص، گروهها و سازمانها را میکند و هیچ فرصتی هم به آنها نمیدهد که از خودشان دفاع کنند، در حالی که یکی از تأکیدات امام که مصوبه هم دارد این است که اگر کسی مورد ظلم قرار گرفت و هتک حرمت شد، باید از او اعاده حیثیت شود و به خودش هم اجازه داده شود بیاید و از خودش دفاع کند.
* من معاون سیاسی شهیدرجایی در زمان نخستوزیری ایشان بودم. آن زمان شهید رجایی و آقای بنیصدر که رئیسجمهور بود، بر سر تعیین هشت وزیر از جمله وزیر امور خارجه اختلاف نظر داشتند و به نتیجهای نمیرسیدند. دفتر کار من و شهید رجایی کنار هم بود. در همان ایام شهید رجایی به اتاق من آمدند و گفتند بیا برویم بیرون. پرسیدم کجا برویم؟ گفتند «سرچشمه». آن زمان محل حزب در خیابان سرچشمه بود. در مسیر رفتن مشغول صحبت شدیم و یک وقتی دیدم در میدان آرژانتین هستیم. پرسیدم مگر قرار نبود به سرچشمه برویم؟ به جماران اشاره کردند و گفتند «سرچشمه» آنجاست. در جماران خدمت امام رسیدیم. شهید رجایی در حضور امام (ره) از من درخواست کردند مسؤولیت وزارت امور خارجه را بپذیرم. من قبول نکردم و گفتم نمیخواهم وزیر شوم. امام (ره) از شهید رجایی پرسیدند شما قبل از این جلسه با ایشان صحبت نکرده بودید؟ شهید رجایی گفت نه و میخواستم در حضور شما به ایشان پیشنهاد بدهم. من قبول نکردم اما در حضور امام قول دادم کمک کنم و پس از آن تا تعیین وزیر، سرپرست وزیر امور خارجه بودم.
نظر شما :