کسی که از متوسلیان خبر داشت کشته شد

مهتدی در میزگرد فیلم «ایستاده در غبار»
محمد درودیان: اسرائیل هیچ سیگنالی نداده که متوسلیان را به اسارت گرفته است یا قصد مبادله دارد.
کسی که از متوسلیان خبر داشت کشته شد
 سرگه بارسقیان

 

تاریخ ایرانی: «۱۴ تیر ۶۱ احمد متوسلیان در جایی از تاریخ گم شد!» این آخرین جمله‌ای بود که روی پرده نشست و با روشن شدن چراغ‌ها، مهمانان «تاریخ ایرانی» با چهره‌ای متأثر اکران خصوصی در سالن سازمان هنری رسانه‌ای اوج را ترک کردند و به دیدار عوامل فیلم «ایستاده در غبار» رفتند. هر یک از آنان تا جایی حاج احمد متوسلیان، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص) و شخصیت اصلی فیلم را همراهی کردند؛ سردار اسماعیل کوثری در عملیات بیت‌المقدس برای آزادی خرمشهر وارد لشکر محمد رسول‌الله شد و برای ۱۶ سال لشکر ۲۷ را فرماندهی کرد. سردار محمد درودیان، پژوهشگر جنگ ایران و عراق با متوسلیان به سوریه رفت اما چون لباس نظامی به تعداد کافی نبود، همراه او به شناسایی نرفت و برای دریافت امکانات بیشتر به تهران برگشت که شنید متوسلیان در یکی از شناسایی‌ها در بیروت ربوده شده است. محمدعلی مهتدی، رئیس دفتر صداوسیما در بیروت پس از ربایش مسئول پیگیری پرونده متوسلیان و همراهانش سید محسن موسوی، کاظم اخوان و تقی رستگارمقدم شد که تا امروز تلاش‌هایش برای کشف سرنخی درباره سرنوشت اسرای ایرانی ادامه دارد. دیگر مهمان «تاریخ ایرانی» که به تماشای فیلم «ایستاده در غبار» آمد غلامعلی خوشرو، نماینده ایران در سازمان ملل بود که همراه کوثری، مهتدی و درودیان به گفت‌وگو با محمدحسین مهدویان نویسنده و کارگردان و حبیب‌الله والی‌نژاد تهیه‌کننده فیلمی نشست که برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فجر ۹۴ شد. آنچه می‌خوانید حاصل همین گفت‌وگوهاست:

 

***

بخش اول میزگرد را اینجا بخوانید


مهتدی: نمی‌دانم عوامل فیلم اپیزود دیگری برای آن درباره پس از ربایش ایشان خواهند ساخت یا نه؟ از لحظه‌ای که این اتفاق برای حاج احمد افتاد من این مساله را دنبال کردم تا همین الان که عملاً اقدامی صورت نمی‌گیرد.

مهدویان: اخبار درباره زنده بودن حاج احمد متوسلیان چقدر صحت دارد؟

مهتدی: مساله مفصل است. یک ساعت پس از اینکه حاج احمد متوسلیان، سیدمحسن موسوی، تقی رستگارمقدم و کاظم اخوان ربوده شدند، من مطلع شدم و پیگیری کردم. روز ۱۴ تیر ۱۳۶۱ بود. ماه رمضان بود، بیروت در محاصره اسرائیل بود و برای افطار و سحر آب و نان نداشتیم. وضعیت سختی حاکم بود. حتی برق را قطع کرده بودند. برای من سؤال بود که چرا در این شرایط که شهر محاصره است متوسلیان با موسوی و رستگارمقدم و اخوان به بیروت می‌آیند. به من گفتند که حاج احمد به عنوان فرمانده تیپ اعزامی برای شناسایی آمده است. خب چرا باید فرمانده برای شناسایی برود؟ عوامل زیادی هستند که می‌توانند شناسایی کنند، حتی خود لبنانی‌ها که می‌توانند اطلاعات کامل را بدهند. فرمانده با چه لباسی آمده است؟ اتومبیلی که در فیلم نشان داده می‌شود شماره درستی ندارد، بایستی شماره ماشین دیپلماتیک لبنان باشد که رنگ خودش را دارد. حاج احمد در فیلم با کت و شلوار شیک و اتوکشیده نشان داده شده است. محسن موسوی هم در فیلم شمایل دیپلمات‌های امروزی را دارد در حالی که آن زمان دیپلمات‌های ما اورکت آمریکایی به تن می‌کردند با چهره خاک‌آلود.

 

اما درباره پیگیری پرونده، شیخ موسی فخر روحانی سفیر وقت ایران در بیروت هر طرحی که برای شناسایی سرنوشت و آزادی ربوده‌شدگان ریختم را خنثی می‌کرد. آنچه پی بردیم این بود که این افراد جز محسن موسوی با لباس نظامی آمده‌اند که جلب توجه کرده است. موسوی با اورکت آمریکایی بود. با این سرنشینان وقتی ماشین دیپلماتیک وارد منطقه جنگی محاصره شده می‌شود در پست بازرسی جلب توجه می‌کند. من آن شب در سفارت ایران در بیروت با وزیر خارجه و دفتر ریاست جمهوری لبنان تماس گرفتم. چون سفیر ایران زبان انگلیسی و عربی نمی‌دانست من به جای ایشان صحبت می‌کردم. به نخست‌وزیر لبنان هشدار دادم این افراد هیات ایرانی و دیپلمات هستند. ماشین دیپلماتیک داشتند و پلیس دیپلماتیک همراهشان بوده است. آن‌ها ساعت ۱ نیمه شب به ما اطلاع دادند که ما با فالانژیست‌ها صحبت کردیم، مساله حل شد و این افراد آزاد شدند و مخیر هستند که در بیروت باشند یا برگردند بعلبک. آن‌ها با ماشین از بعلبک رفته بودند سمت شمال به طرابلس و در طول مسیر ماشین تحت شناسایی بوده و من شک نداشتم که پست بازرسی از قبل خبر داشتند که سرنشینان ماشین چه کسانی هستند چون شماره ماشین را داشتند و وقتی رسید گفتند خودش است. یعنی منتظر این ماشین بودند. این افراد را بازداشت کردند و به مرکز اطلاعات و امنیت نیروهای مسیحی فالانژ بردند. از اینجا به بعد روایت‌های مختلفی وجود دارد چون تمام افرادی که درگیر این مساله بودند را شناسایی کردیم و به دنبال آن‌ها رفتیم و اطلاعاتشان را گرفتیم. یک روایت اینست که یک نفر از این چهار نفر ایرانی حمله می‌کند و هفت تیر یکی را می‌گیرد و فالانژیست‌ها او را به رگبار می‌بندند. حدس من اینست که این شخص بایستی حاج احمد بوده باشد، چون کاظم اخوان یا موسوی و رستگارمقدم اهل چنین کاری نبودند. طبق این روایت یک نفرشان همان روز اول شهید شد که احتمالا حاج احمد است. بعداً معلوم شد که فالانژها دروغ گفتند و آن‌ها را نیمه‌شب آزاد نکردند. وزیر خارجه خودش زنگ زده و گفته بود این‌ها آزاد شدند و برگشتند به طرابلس. فردا صبح رفتم دفتر حرکت امل و با بی‌سیم با بعلبک تماس گرفتم که آیا آن‌ها رسیدند. حسین موسوی به من گفت آن‌ها رفتند بیروت و برنگشتند. معلوم شد فالانژیست‌ها به مسئولان سیاسی دروغ گفتند. دو روز بعد هم ماشین سفارت ایران در شهر طرابلس نزدیکی دفتر حزب بعث عراق پیدا شد. طوری برنامه‌ریزی کرده بودند که ما ماشین را آنجا پیدا کنیم و آن را به گردن حزب بعث عراق بیندازیم. ما ماشین را آوردیم و بازرسی کردیم و لکه‌های خون داخل ماشین هم بود.


مساله دیگر این بود که حاج احمد با پاسپورت عباس عبدی، مسئول امنیتی سفارت ایران در بیروت رفته بود. او قبل از اینکه محاصره بیروت تکمیل شود به دمشق رفت. حاج احمد پاسپورت دیپلماتیک عباس عبدی را به همراه داشت. خب ایشان را باید چگونه معرفی می‌کردیم؟ برای وزارت خارجه لبنان نوشتم ربوده‌شدگان سید محسن موسوی کاردار ایران، احمد متوسلیان وابسته نظامی سفارت ایران، کاظم اخوان فیلمبردار خبرگزاری جمهوری اسلامی و تقی رستگارمقدم راننده هستند. غافل از اینکه حاج احمد پاسپورت خودش را نداشت و با نام عبدی معرفی شده بود که ما این را بعداً متوجه شدیم و قرار شد اعلام نکنیم.

مهدویان: آقای عبدی گفت که حاج احمد لباس نظامی بر تن نداشت و اصلاً قرار بر این بود که به عنوان دیپلمات برود و پاسپورت من را گرفت.

مهتدی: یعنی عبدی شاهد بوده است؟

مهدویان: بله، من با عبدی صحبت کردم چون وقتی کسی پاسپورت دیپلماتیک همراهش می‌برد چرا باید لباس نظامی داشته باشد که تناقض ایجاد کند. البته تصمیم به رفتن معقول نبود و آقای عبدی گفت که حالا حاج احمد اصرار داشت اما چرا محسن موسوی پذیرفت؟

مهتدی: من همیشه فکر می‌کردم این یک توطئه بوده. چرا آن‌ها باید بروند؟

درودیان: فلسفه وجودی اعزام نیرو و بودنش ایجاب می‌کرده است. آن‌ها برای چه موضوعی به لبنان رفته بودند؟ فرمانده لشکرها همه همینطوری بودند مثلاً در عملیات سد دربندی‌خان خود آقای رضایی رفت بالای سد نگاه کرد. این سنت بود در بین فرماندهان.

مهدویان: ولی پیش‌قراولانی وجود داشتند که اول آن‌ها می‌رفتند شناسایی می‌کردند و اگر مسیرها پیدا و از نظر امنیتی تأمین می‌شد، فرماندهان می‌رفتند.

درودیان: این مسائل مرسوم بود. آن‌ها برای عملیات رفته بودند. آن شب در سفارت ایران در دمشق بحث بود ما از اسرائیل خط بگیریم، صحبت این بود که ارتش سوریه باشد، یک گردان ما هم بیاید و تشکیل خط بدهیم. خب فرمانده باید بداند از کجا باید اقدام کرد؟

مهدویان: این‌ها موقعی برای شناسایی می‌روند که دستور به برگشت داشتند.

درودیان: نه دستور نداشتند. ما برگشتیم به تهران که امکانات بگیریم، ولی به این دلیل برنگشتیم که امام فرمودند راه قدس از کربلا می‌گذرد. امام روز ۳۱ خرداد ۶۱ گفتند.

مهدویان: ولی حاج احمد ۱۴ تیر ربوده شد.

درودیان: البته این به شخصیت حاج احمد هم برمی‌گردد.

مهدویان: بله باید روان‌شناسی حاج احمد را در این تصمیم مؤثر دانست. او می‌خواست برود و همزمان که داشت به بیروت می‌رفت نیروها آرایش گرفته بودند که برگردند.

درودیان: حاج احمد همان الگوی ذهنی برای مدیریت صحنه را داشت که در پاوه و مریوان نشان داده بود. تحت سیطره ملاحظات سیاسی نبود.

مهتدی: من رئیس دفتر صداوسیما در بیروت بودم و چون دفتر ما را بعث عراق منفجر کرده بود در سفارت بودیم. عملاً امور سفارت را من انجام می‌دادم. وقتی اسرائیل سفارت ما را بمباران کرد و دفتر آقای عبدی را زد، ما دوباره آواره شدیم. مساله این بود که آنچه در آن تابستان در لبنان رخ داد یک طرح بین‌المللی بود که روی آن سال‌ها کار کرده بودند. ۱۴ هزار رزمنده فلسطینی در جنوب لبنان ذره‌ای مقاومت نکردند و عقب‌نشینی کردند. مصر، عربستان و دیگر کشورهای عربی و اروپا و آمریکا در جریان بودند. هدف این بود که فلسطین از لبنان اخراج شود و شد. آنقدر زمینه فراهم کرده بودند که هیچ کس دلش برای هیچ فلسطینی نمی‌سوخت. اگر ایران می‌خواست خط بگیرد، ملت و ارتش لبنان همه علیه ما خط می‌گرفتند. همه منتظر بودند که شیطان بیاید و فلسطینی‌ها را از این کشور بیرون ببرد. چون این وضعیت در تهران ناشناخته بود، فکر می‌کردند که می‌شود مقاومت کرد. اگر قرار بود مقاومت کنیم باید از سال‌ها پیش شروع می‌کردیم نه آن موقع که طرح داشت اجرا می‌شد. ۱۴ هزار رزمنده فلسطینی از جنوب لبنان به بیروت آمده و محاصره شده بودند، منتظر بودند که کشتی‌های ناتو بیایند و آن‌ها را سوار کنند ببرند اما آقای هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نماز جمعه تهران می‌گفت باید مقاومت کرد. من برایشان تلکس فرستادم که شما در جریان امروز نیستید و اصلاً موضوع چیز دیگری است.

درودیان: درباره این نظریه‌ای که در ایران شکل گرفت که اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرد تا جلوی پیروزی ایران در جنگ با عراق را بگیرد، با تحقیق پی بردم که این دو موضوع هیچ ارتباطی با هم نداشتند. هیچ پیوستگی بین مساله ایران و لبنان وجود نداشت. این نظر آقای هاشمی بود.

مهدویان: اینکه امام گفتند ما فریب خوردیم منظورشان کشورهای عربی بود. اما این تصمیم که ما به لبنان نیرو بفرستیم تحت چه شرایطی گرفته شد؟

درودیان: این تصمیم امام نبود. تصمیم شورای عالی دفاع بود. عملیات طریق‌القدس در آذر ۱۳۶۰ به این دلیل نامگذاری شد که بین حمله اسرائیل به جنوب لبنان با تجاوز عراق به جنوب ایران پیوندی می‌دیدیم. من بعداً با تمام فرماندهان سپاه درباره این وقایع گفت‌وگو کردم. سردار دهقان می‌گفت نظر امام این بود که به‌طور مطلق برگردیم، گفت به زور امام را متقاعد کردیم فقط چند نفر بمانند و آموزش دهند. آقای فیروزآبادی هم می‌گوید که امام اجازه ساخت بیمارستان از سوی هلال‌احمر را در لبنان نداد اما در نهایت متقاعد شد در صورتی این بیمارستان ساخته شود که لطمه‌ای به جبهه داخلی نزند. وقتی در شورای عالی دفاع تصمیم به اعزام نیرو گرفته شد هواپیمای سی -۱۳۰ یا نظامی آماده می‌شود، اعضا بعد از جلسه سوار هواپیما شدند و رفتند. نه به امام اطلاع دادند و نه حتی به خانواده‌شان سر زدند.

خوشرو: تصور می‌کنم بعد از این مسائل بود که در بازنگری قانون اساسی آمد که تصمیمات شورای عالی امنیت ملی باید به تائید رهبری برسد. دستور امام برای برگرداندن نیروها به ایران خیلی سخت‌تر بود.

مهتدی: اگر دستور بود که برگردند چرا حاج احمد مانده بود؟

مهدویان: ایشان برای شناسایی رفته بود.

درودیان: البته باید چند مرحله شناسایی انجام شده باشد. چون ما کار روایتگری را کنار فرماندهان انجام می‌دادیم و هیچ دلیلی نبود که حاج احمد به من بگوید نیایید. ضمن اینکه من کل جلسه با آقای محتشمی‌پور درباره تأمین امکانات را ضبط کردم. آن شب که ما برگشتیم ایشان قرار بود با لباس نظامی به شناسایی برود چون گفت ای کاش زودتر می‌گفتید ما لباس به تعداد گرفتیم. من به یاد دارم آن‌ها آن شب ۱۲ یا ۱۴ دست لباس گرفته بودند. اما در آن مرحله‌ای که با لباس غیرنظامی رفتند ربوده شدند. حاج احمد و هیات ایرانی ۱۴ خرداد به لبنان رفتند، ۱۷ خرداد ما برگشتیم. هیاتی که برگشت به دیدار امام رفت. من با اعضای آن گروه گفت‌وگو کردم که گفتند ما با امام نماز خواندیم و وقتی خدمت ایشان گزارش دادیم امام گفتند باید برگردیم. در واقع ۱۴ روز قبل از ربوده شدن هیات ایرانی، امام این دستور را دادند. امام بعد از اعلام عقب‌نشینی صدام این موضع را گرفتند. در جلد ۱۶ صحیفه امام خمینی به تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۶۱ آمده که ایشان فرمودند: «من نمی‌دانم دیشب این اعلامیه‌ای که، اطلاعیه‌ای که صدام داده است و طولانی، خیلی طولانی است آقایان ملاحظه کردند. اگر ملاحظه نکردند، دنبال کنند، پیدایش کنند. به نظر من می‌آید که این را نوشتند و آن‌هایی که نقشه در دستشان است نوشتند و دادند دست صدام که او بخواند. و من آن‌طوری که از حال صدام در نظرم است، این است که حال صدام این نیست که بتواند تفکر کند یا بتواند یک چیزی بنویسد. او این چیزها را از دست داده است. شما نمی‌دانید که چقدر هذیان در این گفتار است…من میل دارم که آقایان پیدا کنند این را. کسانی که این اطلاعیه - بطوله - را، که یک ساعت بیشتر وقت من را صرف خودش کرد، مطالعه کنند، ببینند که این مرد چی دارد می‌گوید. اول چی می‌گفت، حالا چی می‌گوید. می‌گوید: ما برای اثبات اینکه صلح‌طلبیم، صلح‌جو هستیم، همه لشکر خودمان را امر می‌کنیم که از خاک ایران تا ده روز دیگر بیرون بروند. اگر راست می‌گوید این مطلب را، بسیار خوب، این یکی از مطالبی که ما داشتیم، حاصل. ولی چند تا مطلب دیگر داریم باید حاصل بشود، تا حاصل نشود ما در حال جنگ هستیم…بعد از آنکه این قدرت‌های بزرگ و خصوصاً امریکا، در همه توطئه‌ها فلج شد و شکست خورد و می‌بیند که این جنگی هم که او برای ما به پا کرده است، این هم دارد به آخر می‌رسد ان‌شاءالله، یک توطئه دیگری عمیق‌تر اجرا کرده است که در این توطئه، ما هم یک قدری بازی خوردیم و او این است که یک نقطه‌ای که پیش ما خیلی بزرگ است و ما نسبت به او حساسیت زیاد داریم، آن غائله را پیش آورد تا اینکه ملت ما را از آن مطلبی که در کشور خودش می‌گذرد و از آن جنگی که در کشور خودش می‌گذرد، غافل کند، قضیه هجوم اسرائیل به لبنان.» با تحقیقاتی که کردم پی بردم برخلاف محاسبه‌ای که کرده بودیم آمریکایی‌ها نه دنبال پایان جنگ بلکه در پی ادامه آن بودند. حتی این محاسبه که باید سریع‌تر وارد خاک عراق شویم هم اشتباه بود.

مهتدی: تحقیقات من نشان داد علت برگشتن سید محسن موسوی به بیروت، درخواست‌های مکرر سفیر ایران بود که چندین تلکس فرستاده بود به دمشق و به او گفته بود تکلیف شرعی می‌کنم به تو که بیایی. سفارت ایران در بیروت کاهش نیرو داده بود. آقای فخر روحانی قبل از حمله اسرائیل وارد لبنان شده بود. او درحالی که طرح بین‌المللی حمله اسرائیل به لبنان در مراحل آخر اجرا بود می‌گفت اگر محسن موسوی از دمشق بیاید اینجا من این طرح را خنثی می‌کنم. ما می‌گفتیم محسن موسوی بیاید چکار کند؟ چرا باید بیاید؟ او اصرار داشت که موسوی باید بیاید اینجا. خود او علناً گفته بود که من را از تهران دفتر آیت‌الله منتظری فرستادند، او جزو دارودسته مهدی هاشمی بود، به او گفته بودند شما سفیر فوق‌العاده ایران در لبنان هستی، دم محسن موسوی را می‌گیری می‌اندازی بیرون. من این جمله را ده بار از فخر روحانی شنیدم.

مهدویان: در واقع سفیر سابق ایران از لبنان رفته بود. دوره‌ای سفارت ایران با کاردار اداره می‌شد که آقای سیدمحسن موسوی بود. آقای فخر روحانی به عنوان سفیر ایران در لبنان انتخاب می‌شود. روایت رسمی اینست که ایشان چون مسلط به اوضاع نبود، وقتی جنگ شروع می‌شود اولین چیزی که می‌خواهد اینست که موسوی که آن زمان در تهران مرخصی بوده، هر چه سریع‌تر به لبنان برگردد.

مهتدی: من موضوع را طور دیگری می‌بینم. فخر روحانی می‌گفت به من گفتند می‌روی آنجا دم محسن موسوی را می‌گیری می‌اندازی بیرون. موسوی هم نبود، باید می‌آمد که این کار را می‌کرد. ایشان ده تا تلکس زد به آقای محتشمی‌پور که به موسوی بگویید بیاید و تکلیف شرعی اوست که این کار را بکند. فالانژیست‌ها هم سر پست بازرسی درباره ماشین اطلاع داشتند. جیپی از پلیس دیپلماتیک همراه این ماشین بود. وقتی هیات ایرانی در سر پست بازرسی باربارا بازداشت شدند، به سرنشینان جیپ گفتند شما بروید و آن‌ها را به مرکز امینی بردند. ژاندارمی که سوار بر جیپ بود آمد و به سفیر خبر داد و سفیر هم دوان دوان آمد خانه من و گفت چنین اتفاقی افتاده است. یک ساعت به افطار مانده بود. ما شروع کردیم به برقراری تماس‌ها. آن موقع نگفت که من به موسوی گفتم که تکلیف شرعی داری بیایی. من دلایل زیادی به دست آوردم که این مساله ساده نیست و پیچیدگی‌هایی دارد.

درودیان: فالانژیست‌های لبنان با اسرائیل ارتباط داشتند؟

مهتدی: بله.

درودیان: هیات ایرانی برای اسرائیلی‌ها ارزش اطلاعاتی خیلی زیادی داشت. در رسانه‌های ایران هم اعلام شده بود و آن‌ها هم خبر داشتند که ایرانی‌ها رفتند به لبنان. روزی که هیات ایرانی ربوده شد درست یک ماه از ورود آن‌ها به سوریه می‌گذشت. پس باید کاری که حاج احمد کرد آن‌ها را مجبور به درگیری کرده باشد که کشته شوند. وگرنه این‌ها ارزش اطلاعاتی زیادی داشتند که چرا ایرانی‌ها آمدند و دنبال چه چیزی هستند؟

مهتدی: من تمام امکاناتی که آنجا داشتم را بسیج کردم که اطلاعاتی درباره آن‌ها جمع‌آوری کنم. یک سری اطلاعات حاکی از این بود که وقتی این ۴ نفر را آوردند، یکی از آن‌ها درگیر شد که کشته می‌شود. از ایلی حبیقه، فرمانده‌ فالانژیست‌ها سؤال کردند که چکار کنیم، او هم گفت که ۳ نفر دیگر را خلاص کنید. این یک سناریو بر اساس یک سری اطلاعات است. اطلاعات دیگری وجود دارد مبنی بر اینکه این ۴ نفر زنده و در بازداشت هستند. ما بازداشتگاه آن‌ها را پیدا کردیم. تا روزی که بشیر جمیل، رهبر فالانژها که رئیس‌جمهور لبنان شده بود در یک انفجار کشته شد، اطلاع داشتیم که این ۴ نفر زنده هستند. وقتی جمیل کشته شد فالانژیست‌ها از عصبانیت هر چه زندانی مسلمان بود را در زندان‌ها کشتند.

درودیان: یعنی اسرای ایرانی دست فالانژهای لبنان بودند؟ تحویل اسرائیل داده نشدند؟

مهتدی: بله دست فالانژها بودند.

درودیان: آن‌ها برای فالانژها هیچ ارزش اطلاعاتی نداشتند. برای اسرائیلی‌ها مهم بودند.

مهتدی: یک سری اطلاعات می‌گفت که این‌ها در این حادثه شهید شدند.

مهدویان: ایلی حبیقه در دهه ۱۹۹۰ گفت اسرای ایرانی تحویل یک ناوچه اسرائیلی شدند.

مهتدی: این مساله مربوط به مدت‌ها بعد است. ما روی این مساله خیلی کار کردیم.

درودیان: اگر دست اسرائیل هم بودند باید آن‌ها به ما سیگنال می‌دادند و مثلاً می‌خواستند با رون آراد خلبان اسرائیلی مبادله کنند.

مهدویان: شما کدام فرض را قوی‌تر می‌دانید؟

مهتدی: شخصی به نام احمد حبیب‌الله که یکی از اعراب اسرائیل است که در گروه دفاع از زندانیان بود، برای اولین بار در شهر ناصره در فلسطین اشغالی به خبرگزاری فرانسه گفت که این ۴ نفر زنده و در زندان‌های اسرائیل هستند. چون حبیب‌الله در رأس یک ان‌جی‌او بود و خبرگزاری‌ها این گفته او را منعکس کردند، این خبر برای ما حجت بود. در تبادل اسرای اسرائیلی با حزب‌الله لبنان، برخی از اسرا می‌گفتند آن‌ها را دیدند. یا اسیری می‌گفت محسن موسوی را دیده است.

مهدویان: بله محسن موسوی را خیلی‌ها گفتند که دیده‌اند.

مهتدی: می‌گفتند موسوی مسئول توزیع غذا در میان زندانیان بود. این‌ها نیاز به تحقیق داشت که آیا این اطلاعات کانالیزه شده است یا واقعی است؟ آیا می‌خواهند برای ما امیدی نگه دارند که این‌ها زنده هستند؟ چون در نهایت اسرائیل دنبال این است که اطلاعاتی درباره خلبانش رون آراد بگیرد. ما حتی با آقای خاویز پرز دکوئیار دبیرکل وقت سازمان ملل هم گفت‌وگو کردیم و او معاونش پیکو را فرستاد با اسرائیلی‌ها مذاکره کند و گزارشی آورد. در تمام گزارش‌های اسرائیلی‌ها آمده بود که این ایرانی‌ها پیش ما نیستند. فالانژیست‌ها آن‌ها را به قتل رسانده‌اند.

درودیان: آراد انقدر برای اسرائیلی‌ها مهم بود که اگر یک نفر می‌گفت او را دیده آن را پیگیری می‌کردند. اسرائیل دو، سه مورد ربایش انجام داد تا از محل رون آراد مطلع شود. حاضر بود همه زندانیان را در ازای رون آراد آزاد کند. این سیگنال خیلی مهم است که خب می‌گفتند ایرانی‌ها دست ما نیستند.

مهتدی: من رفتم دمشق با ایلی حبیقه فرمانده فالانژها گفت‌وگو کردم. نبیه بری را واسطه کردیم با عبدالحمید خدام صحبت کرد که ما اجازه پیدا کنیم با ایلی حبیقه گفت‌وگو کنیم. ایلی حبیقه مسئول امنیتی فالانژیست‌ها بود که اگر اسرای ایرانی شهید شده‌اند، او باید تصمیمش را گرفته باشد. او اسم زندانی را در شمال لبنان به ما داد که بررسی کردیم دیدیم روی دیوارهای زندان به فارسی چیزهایی نوشته شده است. این نشان می‌داد که این‌ها مدتی آنجا بودند. ما اطلاعاتی داشتیم که این ۴ نفر را از زندان با قایق بردند وسط دریا تحویل ناو اسرائیلی دادند. بعد هم که احمد حبیب‌الله گفت این‌ها در زندان اسرائیل هستند. حبیب‌الله به شکل مشکوکی سر به نیست شد. پسرش دوباره همین اطلاعات را تائید کرد و گفت پدرم را برای داشتن این اطلاعات به قتل رساندند. البته این احتمال وجود دارد که خواسته باشند ما را کانالیزه کنند. همه احتمالات مطرح است و هیچ احتمالی بر دیگری رجحان ندارد.

درودیان: کمیته‌ای درباره اسرای ایرانی در شورای عالی امنیت ملی به ریاست آقای علی ربیعی (عباد) تشکیل شده بود. در آن دوره برادر آقای موسوی پیگیر اخبار و جزئیات جدید پرونده بود. کسی که مسئول پرونده بود می‌گفت این اسرا شهید شده‌اند. به گفته او، ما آلمانی‌ها را واسطه کردیم که از اسرائیلی‌ها درباره وضعیت این اسرا خبر بگیرند اما آن‌ها خبری نداشتند.

مهدویان: ربودن این اسرا با پرونده رون آراد وابستگی دارد؟

درودیان: یکی از احتمالات ربایش هیات ایرانی ارتباطش با پرونده رون آراد است. اسرائیل این ایرانی‌ها را برای مبادله می‌خواست اما یک سیگنال طی این مدت نیامده است.

مهتدی: کمی می‌خواهم به جنبه‌های درام این فیلم هم اشاره کنم. قبلاً نظر آقای رضا کیانیان را راجع به این فیلم خوانده بودم که گفته بود بهترین فیلمبرداری و کارگردانی را دارد و فیلم خوبی است. حالا که فیلم را دیدم می‌گویم حق با آقای کیانیان است.

درودیان: سبک کار آقای مهدویان منحصربه‌فرد است.

مهتدی: من ۱۸ سال خبرنگار صداوسیما بودم و گزارش تصویری زیادی گرفتم، مونتاژ و سینک کردم و می‌دانم شما با چه ظرایفی صدای واقعی حاج احمد را با هنرپیشه نقش ایشان لیب سینک کردید. البته در هر فیلمی چند کلایمکس (نقطه اوج) وجود دارد و قبل از آن چند واقعه (ایونت) می‌آید. گرچه فیلم «ایستاده در غبار» نوعی مستند است اما به نظرم می‌توانستید طوری برنامه‌ریزی کنید که فیلم یکی دو کلایمکس داشته باشد. اما انگار عامه مردم مخاطب شما نیستند، مخاطب شما آن‌هایی هستند که حاج احمد را می‌شناسند، درباره عملیات بیت‌المقدس اطلاعات دارند. انگار شما فرض گذاشتید که مخاطب باید اطلاعات زیادی داشته باشد و بعد به تماشای این فیلم بنشیند. راهی وجود داشت که از زبان پرسوناژهایی که بازی می‌کنند اطلاعاتی به مخاطب عادی بدهید. در فیلم محمد رسول‌الله (ص) اسخته محمد عقاد، وقتی شمشیرها را تیز می‌کنند، شمشیر ذوالفقار را نشان می‌دهند، بازیگر می‌گوید این سیف علی(ع) است. او به بیننده اطلاع می‌دهد شخصیتی که در فیلم نشان داده نمی‌شود امام علی است. شاید می‌توانستید حاج همت را از زبان یک پرسوناژ معرفی کنید.

درودیان: بله خصوصاً اینکه حاج احمد و همت در تشکیل تیپ با هم بودند. حاج احمد به این دلیل از لبنان برنگشت که با حضور حاج همت لشکر ۲۷ مشکلی در فرماندهی پیش نمی‌آمد بعد هم که حاج همت فرمانده لشکر شد.

مهدویان: انتخاب این شیوه برای روایت سینمایی زندگی حاج احمد متوسلیان داستان مفصلی دارد. به جای واقعه (ایونت)، کنش محور همراه حاج احمد جلو رفتیم و فیلم روابط علت و معلولی درام‌های کلاسیک را ندارد. به هر حال شکل قصه‌گویی در سینما تغییر کرده است. ما در این روایت رویکردی تجربی داشتیم که مبتنی بر پیش‌فرض‌های قبلی نبود.

مهتدی: دو، سه صحنه فیلم می‌توانست کلایمکس باشد که تماشاگر را میخکوب کند از جمله صحنه عمل جراحی و بازداشت توسط ساواک و…

مهدویان: ما سعی در رقیق کردن و عادی دیدن صحنه‌های فیلم داشتیم وگرنه در فیلم دیگری این‌ها می‌توانست صحنه‌های باشکوهی باشد.

خوشرو: اتفاقاً این نوع نگاه شما خیلی تاثیرگذار بود. همانطور که در دادگاه نوشت من پشیمانم و در فیلم نشان داده شده که کسی از ابتدا اسطوره و قهرمان نیست.

مهدویان: تماشاگر امروز سینما تغییر کرده و پوست‌انداخته است. دنبال روایت‌های سبک‌تر است. فرض ما این بود که تماشاگر از دیدن درام‌های ساختگی و مصنوعی و نمایشی دلزده است. البته جذب مخاطب برای فیلم جنگی در ایران بسیار مشکل است چون به عنوان ژانر وابسته به حاکمیت به آن نگاه می‌کنند. فیلم جنگی در این ۲۰ سال اخیر از ماهیت خود که قرار بود تصویری درست و واقعی از وضعیت انسانی جنگ نشان دهد تبدیل به روایت ساختگی و ایدئولوژیک و شعاری شده است که در دهه ۶۰ مخاطب داشت اما الان ندارد. تماشاگر ما با این پیش‌فرض به تماشای فیلم می‌نشیند.

مهتدی: البته این فیلم جنگی نیست، بلکه فیلم دفاع مقدس است که ماهیتی ایدئولوژیک دارد. جوانی که آن دوره را درک نکرده و ایدئولوژی ندارد طبیعتاً از این فیلم لذت نمی‌برد.

مهدویان: تماشاگری که به سینما می‌آید و روی سردر بیلبورد فیلم دفاع مقدس می‌بیند ترجیح می‌دهد این فیلم را انتخاب نکند. این خیلی به ما صدمه زده است. اما بالاخره تماشاگرانی هستند که ترجیح می‌دهند فیلم را ببینند و از آن‌ها و مخصوصاً جوانان بازخوردهای بسیار خوبی گرفتیم. انگار منتظر فیلمی هستند که این احساسات را غلیظ نکند. با این وجود استقبال تماشاگران از این فیلم غیرمنتظره بود. تماشاگر با روایتی جدید از داستان‌های جنگ بدون پرداخت‌های باشکوه دراماتیک و صحنه‌پردازی‌های آنچنانی روبرو می‌شود که شبیه خود زندگی باشد. تماشاگر ایرانی آنقدر به این سبک فیلم‌ها بی‌اعتماد است که ناچاریم برخی مواقع از اتفاقی واقعی که خیلی افسانه‌ای به نظر می‌رسد، چشم‌پوشی کنیم. در عوض هرچه به پایان فیلم نزدیک می‌شویم که اعتماد تماشاگر جلب شده تماشاگر با احساس غلیظی از سالن سینما خارج می‌شود.
 

کلید واژه ها: متوسلیان اسماعیل کوثری محمد درودیان غلامعلی خوشرو محمدعلی مهتدی محمدحسین مهدویان


نظر شما :