به متوسلیان گفتند از لبنان برگردید
کوثری در میزگرد فیلم «ایستاده در غبار»
سرگه بارسقیان
تاریخ ایرانی: «۱۴ تیر ۶۱ احمد متوسلیان در جایی از تاریخ گم شد!» این آخرین جملهای بود که روی پرده نشست و با روشن شدن چراغها، مهمانان «تاریخ ایرانی» با چهرهای متأثر اکران خصوصی در سالن سازمان هنری رسانهای اوج را ترک کردند و به دیدار عوامل فیلم «ایستاده در غبار» رفتند. هر یک از آنان تا جایی حاج احمد متوسلیان، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) و شخصیت اصلی فیلم را همراهی کردند؛ سردار اسماعیل کوثری در عملیات بیتالمقدس برای آزادی خرمشهر وارد لشکر محمد رسولالله شد و برای ۱۶ سال لشکر ۲۷ را فرماندهی کرد. سردار محمد درودیان، پژوهشگر جنگ ایران و عراق با متوسلیان به سوریه رفت اما چون لباس نظامی به تعداد کافی نبود، همراه او به شناسایی نرفت و برای دریافت امکانات بیشتر به تهران برگشت که شنید متوسلیان در یکی از شناساییها در بیروت ربوده شده است. محمدعلی مهتدی، رئیس دفتر صداوسیما در بیروت مسئول پیگیری پرونده متوسلیان و همراهانش سید محسن موسوی، کاظم اخوان و تقی رستگارمقدم پس از ربایش آنها شد که تا امروز تلاشهایش برای کشف سرنخی درباره سرنوشت اسرای ایرانی ادامه دارد. دیگر مهمان «تاریخ ایرانی» که به تماشای فیلم «ایستاده در غبار» آمد غلامعلی خوشرو، نماینده ایران در سازمان ملل بود که همراه کوثری، مهتدی و درودیان به گفتوگو با محمدحسین مهدویان نویسنده و کارگردان و حبیبالله والینژاد تهیهکننده فیلمی نشست که برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فجر ۹۴ شد. آنچه میخوانید حاصل همین گفتوگوهاست:
***
حبیبالله والینژاد: بعد از تجربه مجموعه تلویزیونی «آخرین روزهای زمستان» که روایت مستندگونهای درباره شهید حسن باقری بود، تصمیم به ساخت نسخه سینمایی زندگی حاج احمد متوسلیان گرفتیم که تحقیق و تدوین فیلمنامه آن ۳ سال زمان برد. ۴۵ جلسه نیز فیلمبرداری آن طول کشید. بسیاری از عوامل و بازیگران از افراد محلی بودند حتی افرادی که در روستای دزلی دیده میشوند ساکن همان روستا و بسیاری از آنها از رفقای حاج احمد بودند.
محمدعلی مهتدی: ابتکار بسیار جالب و کار خیلی موفقی است و برای اولین بار است که چنین کاری ارائه میشود که در ابتدا نریشن از سوی شاهدان و همراهان حاج احمد آماده شده و بعد روایت آنها را تصویری کردهاید. همین ابتکار فیلم را به شدت اثرگذار کرده است.
والینژاد: این شیوه برای اولین بار است که در ایران استفاده شده که کارگردان فیلم آقای محمدحسین مهدویان آن را ابتدا در مجموعه آخرین روزهای زمستان تجربه کرد و «ایستاده در غبار» دومین کار ایشان با این ساختار بود. خوشبختانه این شیوه با بازخورد خوبی مواجه شده است. مردم با اثری سینمایی مواجه شدند که بازیگر و شخصیتهای شناخته شده نداشت اما تلاش شد تا جایی که به داستان لطمه نزند تصویر واقعیتری ارائه شود.
اسماعیل کوثری: قبل از سال ۱۳۷۸ که من در لشکر ۲۷ محمد رسولالله سپاه بودم، فیلمنامهای درباره حاج احمد متوسلیان نوشته شده بود که برای ساخت آن با آقای فرجی در شبکه ۲ با بودجه ۴۷۵ میلیون تومان به توافق رسیدیم. کارگردان فیلم «ایستاده در غبار» تلاش کرده همه چیز را واقعی نشان دهد و به حاشیه پرداخته نشده است. این سبک در سینما جدید است. در آن فیلمنامه به شخصیتهایی مثل محسن وزوایی پرداخته شده بود که اگر کسی نشناسد شاید تصور کند او یک نیروی عادی است در حالیکه او از دانشجویان پیرو خط امام و دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف بود. ۳ نفر از دانشجویان به عنوان مترجم در لانه جاسوسی حضور داشتند، خانم معصومه ابتکار، حسین شیخالاسلام و محسن وزوایی. او در عملیات فتحالمبین فرمانده گردان و در عملیات بیتالمقدس فرمانده تیپ محوری بود درحالیکه ۲۲ سال داشت و مسئولیت بسیار سنگینی در قبال چند هزار نفر از بهترین جوانان مملکت بر عهدهاش بود. در عملیات فتح خرمشهر در جاده اهواز - خرمشهر دیدم چند نفر از بچهها به هم نزدیک میشوند. زیر آن آتش سنگین از آنها پرسیدم چرا انقدر به هم نزدیک میشوید. گفتند ما با هم رفیقیم. گفتم شما رفیقید اما گلوله که رفیق نمیشناسد. پرسیدم از کجا اعزام شدید، گفتند از قم. بعد یکی از آنها توضیح داد ما ۳ نفر دانشجوی دانشگاههای آمریکا بودیم. موقعی که عملیاتهای قبلی مثل حصر آبادان، طریقالقدس، فتحالمبین و…انجام شد تصمیم گرفتیم به ایران بیاییم. بلیت گرفتیم به تهران آمدیم و از قم اعزام شدیم به جبهه. در این فیلم محور حاج احمد است اما شخصیت رزمندهها را هم باید به گونهای نشان داد. در دوره طاغوت نتوانستند روستای دزلی را از کردها بگیرند اما حاج احمد با کمک همان کردها که آنها را برادر صدا میکرد توانست دزلی را پس بگیرد. حاج احمد در مقام فرمانده هیچ برتری نسبت به دیگر رزمندگان حس نمیکرد و لذا شیفتهاش شدند. این اخلاق و رفتار و صحبتهای فرماندهی باعث شد رزمندگان ایستادگی کنند و این پیروزیها حاصل شود و با تمام سلاح و تجهیزاتی که استکبار جهانی در اختیار عراق قرار داده بود رزمندگان با انگیزه الهی دفاع کردند و غیر از آن نمیشد در مقابل دشمن ایستادگی کرد. دشمن تصور میکرد در ۳ روز خوزستان را از ایران جدا میکند و هفت روزه به تهران میرسد اما رزمندگان با فرماندهی حضرت امام این تصور را باطل کرد. میشود این روحیه را در قاب هنر نمایش داد.
در فیلم «ایستاده در غبار» شخصیت محمود شهبازی به تصویر کشیده شده، دانشجوی دانشگاه علم و صنعت. این جوانان رزمنده را باید به گونهای به نسل جوان شناساند تا درس بگیرند و اگر این اهداف در آثار هنری بگنجد اثرات خیلی بهتری خواهد داشت. در این فیلم پس از مرحله اول عملیات الی بیتالمقدس یکباره آزادی خرمشهر نشان داده میشود. درحالیکه متوسلیان در این عملیات از ناحیه ران پا زخمی میشود اما حاضر نمیشود عقب برود و همانجا در خط مقدم درمان میکند. یا همانطور که در فیلم نشان داده شده حاج احمد در مریوان خدمات بسیاری به مردم کرد و نه فقط به نیروهایش. یا همان حالات عصبانیت را داشت و فراتر از برخوردی که با وزوایی کرد روز قبل از عملیات بیتالمقدس با سرهنگ شاهینراد که بعداً فرمانده لشکر شد دعوا کرد و یک سیلی در گوش سرهنگ خواباند. اما فردای آن روز همه را جمع کرد پشت خاکریز و تک تک از آنها عذرخواهی کرد و بوسید. من شاهد این صحنه بودم. حضور حاج احمد در کنار رزمندگان به آنها روحیه میداد. وقتی میگفتند حاج احمد در خط آمد انگار چند لشکر اضافه شده است. رزمندگان به فرمانده نگاه میکردند، کسی نمیگفت فرمانده ایستاده در عقب و دستور میدهد چون وقتی خودش در خط مقدم است آنها روحیه میگرفتند و خجالت میکشیدند عقب بنشینند. خصلتهای برجسته فرماندهان با سن کم بود که این صحنهها را در دفاع مقدس خلق کرد.
محمد درودیان: «ایستاده در غبار» فیلم بسیار بزرگ و تاثیرگذاری است که بعد از مجموعه «آخرین روزهای زمستان» شاهدش بودیم. فیلم مستند درباره جنگ در تلویزیون به بنبست رسیده بود. الگوی شهید آوینی مناسب دوره جنگ بود که به کار تهییج و تحریک برای جذب نیرو میآمد. الگوی دیگری نیز بود که با فرماندهان جنگ گفتوگو میکردند و برش میزدند. اما این ابتکار مستندسازی جنگ را از بنبست و دوگانگی نهادینه شده خارج کرد که با این شیوه همه موضوعات جنگ را میشود روایت کرد. یک نویسنده یا کارگردان مطابق ایده و تراش و شکل کاری که در نظر دارد، اثر خود را مینویسد و میسازد و نمیتوان انتظار مطابقت عینی با واقعیت را از آن داشت، منتهی چون این فیلم یک اثر مستندگونه است نکتهسنجیها درباره آن بیشتر میشود. برخی صحنهها را خودم شاهد بودم یا درباره آن تحقیقاتی کردم. در عملیات بیتالمقدس که راویان در کنار فرماندهان بودند و ضبط میکردند، وقتی نوارشان تمام میشد به آنها نوار خام میدادیم و نوارهای پرشده را به عقب میآوردیم که آسیب نبینند. من حاج احمد را در عملیات بیتالمقدس زیر یک چادر دیدم که عصا دستش بود. در صحنهای از فیلم نشان داده میشود متوسلیان بیسیم به دست میدود که از نظر نمادین صحنه بسیار تاثیرگذار و زیبایی است و الزاماً نباید در عالم واقع اتفاق افتاده باشد، اما پای حاج احمد در آن عملیات زخمی شده بود. من در تهران در ستاد مرکزی سپاه با موتور میرفتم که دیدم لندکروزی از روبرو میآید که حاج احمد در آن بود، وقتی همدیگر را دیدیم و ایستادیم و روبوسی کردیم، نمیتوانست به خوبی از ماشین پیاده شود.
کوثری: با عصا بود.
محمدحسین مهدویان: بعد از عملیات بیتالمقدس نشان داده میشود که با عصاست. در فیلم فقط مرحله اول عملیات نمایش داده میشود و ایشان در مرحله دوم عملیات مجروح شدند.
درودیان: درباره اعزام به لبنان هم نکاتی هست که باید روشن شود. اسرائیل در ۱۴ خرداد ۶۱ به جنوب لبنان حمله کرد. در ۱۷ خرداد شورای عالی دفاع جلسه تشکیل میدهد و آقای هاشمی درباره اعزام نیرو به لبنان تصمیمگیری میکند. اصلاً امام اطلاعی از این تصمیم نداشت. پس از این جلسه حاج احمد همراه با هیاتی رفت و دیگر برنگشت. در ابتدا رزمندگان لشکر ۵۷ ذوالفقار ارتش رفتند و سپس از لشکر ٢٧ محمد رسولالله اعزام شدند که من همراه این هیات در معیت حاج همت با هواپیمای سی ۱۳۰ رفتم. در واقع حاج همت با نیرو رفت و نه حاج احمد. جلسه توجیهی هم در فرودگاه برگزار نشده است.
مهدویان: اعزام نیرو به لبنان در چند مرحله انجام شده است، چون تعدادی از نیروها با هواپیمای بوئینگ ۷۴۷ اعزام شدند.
درودیان: حاج همت با هیاتی رفت که آقایان سلیمی و صیاد شیرازی هم بودند.
مهدویان: حاج همت دو سه بار رفت و برگشت.
درودیان: تا جایی که میدانم رفت و برگشتی نبود. من با حاج همت رفتم که شهید دستواره و سعید قاسمی هم با ما بودند. قرار بود همان تاریخنگاری جنگ که اینجا میکردیم را آنجا هم انجام دهیم و دفتر سیاسی سپاه را تأسیس کنیم. حتی جلسهای که با آقای محتشمیپور سفیر ایران در سوریه داشتیم را ضبط کردم که حاج احمد و همت درباره امکاناتی که نیاز داشتند صحبت میکردند. بنا شد برگردیم امکانات بگیریم. حاج محسن رفیقدوست و آقای محتشمیپور میخواستند برگردند و قرار شد من هم همراهشان بیایم. شبی که ما میخواستیم برگردیم حاج احمد گفت من برای شناسایی میروم. به حاج احمد گفتم من هم بیایم که گفت ما لباس به تعداد تهیه کردیم، کاش زودتر میگفتی.
مهتدی: چه لباسی منظورش بود؟
درودیان: به نظرم منظورش لباس ارتش سوریه بود.
مهتدی: چون در فیلم کت و شلوار به تن دارند.
درودیان: بله تا جایی که میدانم با لباس نظامی رفتند چون گفت لباس به تعداد تهیه کردیم. ما با هواپیما برگشتیم که امام چند روز بعد فرمودند راه قدس از کربلا میگذرد که ما دیگر نرفتیم و حاج احمد هم برنگشت. بنابراین رفت و برگشتی در کار نبود.
مهدویان: در پژوهش فیلمنامه با تعدادی از افرادی که صحبت کردیم گفتند نیروها در چند مرحله به سوریه اعزام شدند. عکسهای آنها هم موجود است.
کوثری: هر کسی از دید خود و اتفاقی که برایش افتاده ماجرا را نقل میکند. موقعی که حاج احمد از جنوب به تهران آمد چون من مسئول عملیات سپاه تهران بودم ایشان را جلوی ساختمان فعلی شورای عالی امنیت ملی دیدم. میخواست پیش حضرت آقا (آیتالله خامنهای) که آن زمان رئیسجمهور بودند برود. شوخی کردیم که حاج احمد شما که تهران آمدید ماشین استیشن شما هم که شیشه ندارد، خطرناک است و نارنجک میاندازند، خندید و رفت. ما برای دیدار امام به جماران رفتیم. حاج احمد دیر رسید. ناصر کاظمی و چند نفر دیگر هم بودند. به سیداحمدآقا گفتند، امام پذیرفت و حاج احمد و همراهانش رفتند. وقتی برگشت در خیابان یاسر در پیادهرو نشست و نقشه را پهن کرد و گفت میخواهیم برویم سوریه و از آنجا لبنان.
درودیان: این مربوط به قبل از سفر حاج احمد به لبنان بود که وقتی رفت دیگر برنگشت که آن قضایا برایش اتفاق افتاد.
مهدویان: ممکن است جزئیاتی باشد که در فیلم نیامده است. حتی اگر فیلم مستند محض هم باشد در موقع فیلمسازی مفاهیم را سادهسازی میکنیم. برای نمایش اعزام نیروها به لبنان فقط به نمایش یک مرحله بسنده کردیم.
درودیان: ما شب رسیدیم به سوریه. اولین نیرو بودیم و غافلگیرانه وارد شدیم. حاج محسن رفیقدوست قبل از ما آنجا بود و به استقبال ما آمد و سوریها سخنرانی کردند و خیر مقدم گفتند. سوریها از حاج محسن میپرسیدند اینها چند نفرند؟ حاج محسن نمیدانست. میگفت هفتصد و خوردهای. میگفتند خوردهاش چقدر است، حاج محسن دقیق نمیدانست. سوریها آنقدر غافلگیر شده بودند که ما را بردند در پادگان زبدانی که مقر پیشاهنگی آنها بود. ما شب آنقدر خسته بودیم که وقتی روی تشک میزدیم کلی خاک بلند میشد، اما خوابیدیم. آنها جایی را پیشبینی نکرده بودند. برای پذیرایی هیچ آمادگی نداشتند. حاج همت و احمد با بچهها صحبت کردند. برادر بشار اسد به پادگان آمد و سخنرانی کرد. در واقع جایی که برای نیروها سخنرانی کردند آنطور که در فیلم نشان داده شده کنار هواپیما نبود بلکه در پادگان زبدانی بود. البته طبیعی است کارگردان بر اساس تراشی که از این شخصیت در ذهن خود ساخته، فیلم را پیش برده و ده فیلم دیگر هم میتوان درباره حاج احمد ساخت. نکته دیگر اینکه ما در جنوب بودیم که آقا محسن رضایی گفت که بچهها لشکر ۲۷ را تشکیل بدهند. ما همیشه میدیدیم که حاج احمد و همت با هم هستند، اما در هیچ جایی از فیلم ندیدم که این فردی که کنار حاج احمد دیده میشود حاج همت است و ای کاش اشارهای به این میشد.
کوثری: حاج احمد و حاج همت و محمود شهبازی همیشه با هم بودند. حتی هر سه نفر سفر حج با هم رفتند. بعد از عملیات فتحالمبین باید تیپ تشکیل میشد. آقا محسن با شهید بروجردی صحبت کرد که حاج همت و احمد انتخاب شدند. بعداً این دو نفر به شهبازی گفتند بیاید. درباره اعزام نیرو به لبنان میشد این نکته را هم اضافه کرد و حتی در فیلم گذرا به آن اشاره میشد که کشورهای عربی قول داده بودند نیرو اعزام کنند. آنها پیشنهاد دادند که با اعزام نیرو علیه اسرائیل که تا بیروت آمده بود بجنگیم. اما فقط لیبی یک گردان فرستاد که آن هم ناقص بود. ما در کوتاهترین زمان نیرو فرستادیم که آنها فکر نمیکردند ما آنقدر سریع اقدام کنیم. چون کشورهای عربی نیرویی نفرستادند به حاج احمد و دیگر نیروهای ایرانی گفته شد که برگردید.
درودیان: هیاتی با حضور آقای سرهنگ سلیمی خدمت امام رسیدند و گزارشی دادند و ایشان نیز گفتند که هیات ایرانی از لبنان برگردند. نکته دیگر درباره فیلم اینست که حاج احمد را خیلی تر و تمیز نشان میدهد درحالی که واقعاً خاک در خوزستان غوغا میکرد…
مهدویان: حاج احمد چندان هم تر و تمیز نیست.
کوثری: از نظر شما خاکآلود هست اما خاکی بودن آنجا فرق میکند.
درودیان: دو عکس وجود دارد یکی از شهید کاظمی و یکی شهید باکری. فقط سرخی گونه در میان آن همه خاک دیده میشود. همه چهرهها خاکی بود.
کوثری: البته من باید گله کنم از هنرمندان که به این هشت سال دفاع مقدس که نقطه عطف تاریخ کشور ماست کمتر پرداختهاند. جا دارد که فیلمهای متعدد و داستانهای مختلفی ساخته شود که برای جوانان جذاب خواهد بود و موجب افزایش غرور جوانان ما خواهد شد. شخصیتی مانند حاج همت معلم بود، در سیستان و بلوچستان کار فرهنگی میکرد و بعد از تحرکات ضد انقلاب و شروع جنگ به کرمانشاه رفت و بعد پاوه و سپس باقی مناطق جنگی. چگونه یک معلم هم اخلاق را رعایت میکند هم بعد نظامی و سیاسی و معنوی را در خود تقویت میکند. شهید باکری یک شهردار بود که ضرورت جنگ او را به صحنه آورد و فرمانده لشکر شد. او در دوره مسئولیتش چنان محبوبیتی داشت که در مناطق آذریزبان همچنان به او میگویند آقا مهدی. بنابراین درباره جنگ نه باید غلو کرد و نه کم گذاشت.
غلامعلی خوشرو: مسئولیت ما در سازمان ملل عمدتاً بحث بر سر صلح و امنیت بینالمللی است. این امنیت و ثبات در ایران بینظیر است، اطراف ما مملو از جنگ و خشونت است. رمز ثبات و امنیت ایران چیست؟ یکی از پیامهای فیلم «ایستاده در غبار» پاسخ به همین سؤال است. نشان میدهد چطور جانفشانی رزمندگان که همه از اقشار بودند، به این کشور وحدت و ثبات بخشید. اخیراً هماهنگ کردیم یکی از استادان تاریخ دانشگاه کلمبیا که متخصص مطالعات خاورمیانه است به ایران سفر کند. او ۲۰ سال به ایران نیامده بود. وقتی از او پرسیدید ایران را چگونه دیدید، گفت پیشرفتهایی در سیاست و اقتصاد و صنعت در ایران رخ داده اما اگر انقلاب و جنگ نشده بود به سرنوشت برخی کشورها دچار شده بود که نخبگان ارتش و اقتصاد بر جامعهای فقیر و پرخشونت و افراطی حکومت میکنند. او میگفت اگر انقلاب یا جنگ نمیشد در ایران مردم با حاکمیت یکی نمیشدند. به گفته این استاد، کوچه و خیابانهای ایران به نام شهداست و مردم به آنها و خانوادههایشان احترام میگذارند اما در کشوری که با شما جنگیده، چنین احترامی برای کشتهشدگان قائل نیستند چون مردم آنجا فکر میکنند تجاوزکار بودند. من چطور میتوانم این مفاهیم را به فرزندان خودم منتقل کنم؟ این فیلم توضیح میدهد و فیلمی است که پسرم آن را میبیند. یکی از ویژگیهای خوب فیلم اینست که نیامده در ابتدا اسطورهای تعریف کند. فردی را نشان میدهد که درس او آنچنان خوب نیست و در بازار کار میکند. فردی است که به تدریج در کوران انقلاب و جنگ پخته و پرداخته میشود. جنگ است که آدمها را میسازد. در آمریکا هم شخصیتهای بزرگ مانند واشنگتن، جفرسون و مدیسون که ارزشهای این کشور را بنیان گذاشتند همگی در جنگ بودند. ایران به راحتی امن و آرام نشده است. اینکه مردم با حاکمیت اتصال و ارتباط دارند برای وحدت ایران بسیار مهم است. در همین انتخاباتی که برگزار شد حدود ۴۰ میلیون نفر رأی دادند، اما در اطراف ما برای اداره یک روستا خون صدها نفر ریخته میشود ولی در این کشور خون از دماغ کسی نیامد. آن همه هزینه داده شده که این رشد و امنیت به دست آمده است. فیلم این موضوع را به خوبی نشان میدهد، جذاب است و از شخصیتهای حاضر در جنگ اسطوره نمیسازد که خارج از دسترس فهم مردم باشد و بگوید مردمانی الهی بودند که الهی هم رفتند و با ما که زندگی عادی داریم سنخیتی ندارند. اتفاقاً همه این افراد شبیه همین مردم و از همین مردم بودند و این فیلمها به خوبی میتوانند اتصال بین نسلها را برقرار کنند و این تجارب منتقل میشود. هنوز هم مادری در قم هست که خانهاش را که فرسوده شده عوض نمیکند، همچنان منتظر است که پسرش برگردد و میگوید اگر برگردد همین جا میآید، کجا برود دنبال من؟
کوثری: در جنگ تعداد شهدای ما از کشتههای عراق به مراتب کمتر بود، حتی تعداد مجروحین، جانبازان و اسرای ما هم کمتر است. در کنار اعلام تعداد شهدای هر عملیات باید دید تعداد کشتهشدگان دشمن چقدر بود؟ مثلاً ۳۹۵۰۰ نفر از رزمندگان ما در اسارت آنها بودند ولی تعداد اسرای آنها نزد ما بیش از ۶۱ هزار نفر بود. این برخاسته از مدیریت فرماندهان در صحنه و عمدتاً هنر امام بود که به جوانان اطمینان کرد.
خوشرو: اسم و عنوان خیلی خوبی برای این فیلم انتخاب شده است که رمز و رازی در خود دارد. غبار هم به مفهوم گرد و غبار در جنگ است و هم اینکه شرایط آن دوره از نگاه جوانان ما غباری است و با آن ارتباط ندارند و دیگر اینکه با هر غباری فرد منتظر آمدن سوار است؛ مصداق شعر «دیدی دل که یار نیامد، گرد آمد و سوار نیامد». رازی که تا امروز باقی مانده و درباره اسارت و حیات یا شهادت ایشان ابهام وجود دارد هم زندگی ایشان را غبارآلود کرده است.
بخش دوم میزگرد را اینجا بخوانید
نظر شما :