ترور ناصرالدین شاه در گفتوگوی تاریخ ایرانی با مازیار بهروز / ترور شاه قاجار خودسرانه بود
مریم شبانی
***
ترور ناصرالدین شاه مسبوق به سابقه بوده و سالها پیش از میرزا رضای کرمانی، گروهی از بابیون نیز شاه را ترور نافرجام کردند. کدام زمینههای اجتماعی در عصر ناصرالدین شاه، شاهکشی را به مسالهای جدی تبدیل کرده بود؟ آیا این شاهکشی همچون بسیاری دیگر از مظاهر دنیای جدید که ناصرالدین شاه خود در ورود آن به ایران نقش داشت، از غرب به ایران وارد شده بود یا اینکه در تاریخ و فرهنگ سیاسی ایران ریشه داشت؟
به گمان من شاهکشی در ایران سابقه تاریخی درازمدتی دارد و نمیتوان آن را پدیدهای وارداتی از فرنگ دانست. اگر به تاریخ قبل از اسلام هم نگاه کنیم با ترور خسرو پرویز در تیسفون مواجهایم. حتی در همین دوران قاجار نیز آقامحمدخان ترور شده بود. اما درباره ترور ناصرالدین شاه باید گفت که ترور اول و ترور دوم ناصرالدین شاه به گمان من ارتباطی با یکدیگر ندارد. ترور اول که در سال چهارم سلطنت ناصرالدین شاه اتفاق افتاد در فضای جنگ داخلی و انقلاب دینی و ظهور جنبش بابیه صورت گرفت. این ترور بسیار بد برنامهریزی و اجرا شد و نهایتا هم ناموفق بود و تنها نتیجهای که از این ترور عاید شد قتلعام دوباره هواداران بابیه توسط نیروهای دولتی بود. ترور دوم ناصرالدین شاه که منجر به مرگ او شد، توسط میرزا رضای کرمانی صورت گرفت و ماهیتا با ترور اول تفاوت داشت. این ترور برخلاف ترور اول برآمده از جنبش دینی نبود و به واقع گونهای انتقامگیری سیاسی انگیزه و محرک این ترور بود. درواقع میرزا رضا اگرچه از حامیان سیدجمالالدین اسدآبادی بود و بعد از دیدار با او در استامبول به تهران آمد و شاه را ترور کرد، اما در بازپرسی معروفی که قبل از اعدام از او صورت میگیرد، به گونهای صریح و روشن ارتباط عملش با سیدجمال را تکذیب میکند و آن را اقدامی شخصی میشمارد. البته میرزا رضا متذکر میشود که مقصر توهینی که عمال دولت به سیدجمال الدین اسدآبادی کردهاند شخص ناصرالدین شاه است و او انتقام آن توهین را از شاه گرفته است. بنابراین به گمان من خط قرمزی که دو ترور را به یکدیگر متصل کند وجود نداشته است.
اگر قرار باشد با نگاهی تحلیلی به این ترور بنگریم، مشخصا در دوران ناصرالدین شاه وجود کدام زمینههای اجتماعی فرجام شاه را با ترور رقم زد؟
البته نباید فراموش کنیم که رویارویی با ترور برای شاههای بعد از ناصرالدین شاه نیز وجود داشته است. مثلا به سمت محمدعلی شاه، نوه ناصرالدین شاه نارنجک پرتاب میشود اما او از این ترور آسیبی نمیبیند. بعدها هم چندین بار اقدام به قتل محمدرضا شاه میشود که بازهم نافرجام میماند. بنابراین مساله ترور سیاسی یا شاهکشی در ایران هم قبل از ناصرالدین شاه وجود داشته و هم بعد از او و سابقه درازمدت در تاریخ ایران دارد. البته این شاهکشیها همواره دلایل متعدد داشته و نمیتوان دلیل و انگیزه ویژه و مشخصی را برای آن برشمرد و ذیل یک جمعبندی کلی تحلیل کرد و ترور ناصرالدین شاه نیز فارغ از آن نیست.
مشخصا این شاهکشی شکلی متفاوت و تازه داشت. نه دسیسههای درباری در آن موثر بود و نه انتقامجویی بزرگان قبایل و دعوای تاج و تخت. ناصرالدین شاه را یک رعیت کشت که اگرچه کینه شخصی از شاه و دربار داشت اما تحت تاثیر اندیشههای سیدجمالالدین اسدآبادی و روشنفکران تبعیدی ایران در استامبول دست به ترور شاه قاجار زده بود. آیا این شاهکشی را میتوان متاثر از آرمانگرایی رمانتیکهای انقلابی آن عصر در روسیه و اروپا دانست؟
من ترور ناصرالدین شاه را متاثر از رمانتیکهای انقلابی و فضای جهانی نمیبینم. تاجایی که از گفتههای میرزا رضا کرمانی به عنوان یک تاجر خرده پا برمیآید، از جانب مسئولان حکومت استبدادی اجحاف زیادی به او و مولایش سیدجمال الدین اسدآبادی وارد شده بود. همین دلیل میتواند کافی باشد تا یک فرد به صورت خودسرانه خشم خود را بر سر شاه خالی کند.
و چقدر این اقدام خودسرانه میرزا رضا در قتل ناصرالدین شاه راهگشای انقلاب مشروطه بود؟
ترور ناصرالدین شاه الزاما به معنی اقدام سیاسی حساب شده برای بهرهبرداری سیاسی نبوده است. اگر توجه داشته باشید از کشته شدن ناصرالدین شاه تا انقلاب مشروطه حدود ده سال فاصله است و لذا این ترور زمینهساز انقلاب مشروطیت نشده است. البته نباید از یاد ببریم که به هرحال ناصرالدین شاه با تمام قدرتی که داشت اما در مقابل جنبش تنباکو که بسیاری آن را پیش درآمد مشروطیت میدانند، کمر خم کرد و لذا میتوان دریافت که قدرت ناصرالدین شاه درمقابل جنبش اجتماعی چندان دوام و بقا نداشته است. بنابراین قتل ناصرالدین شاه در شکلگیری و گسترش جنبش اجتماعی منجر به مشروطه چندان اهمیتی نداشته است.
یعنی حتی این قتل تسهیلکننده و انگیزه مضاعف برای انقلابیون و مشروطه خواهان نبود؟
نه. به گمان من جنبش مشروطهخواهی در طی مسیر راه خود را پیدا میکرد کمااینکه این جنبش با ماجرای تحریم تنباکو آغاز شده بود و چه ناصرالدین شاه زنده بود و چه مرده، جنبش شکل میگرفت و نیروهای اجتماعی خواهان تحول میشدند. برای تنوع صحبت و به رغم میل باطنی در گمانهزنیهای اینچنینی، به نظرم اگر ناصرالدین شاه در مقطع پیروزی جنبش مشروطه زنده بود شاید در مقابل نهضت مشروطهخواهی همچون محمدعلی شاه در به توپ بستن مجلس عمل میکرد چرا که تحلیلگران تاریخ محمدعلی شاه را شبیهترین شاه به ناصرالدین شاه میدانند. اما اقدام محمدعلی شاه نیز افاقه مقصود نکرد و بازهم مشروطهخواهان پیروز شدند. به گمان من در پیگیری و انگیزه تحول خواهی نیروهای اجتماعی مشروطه خواه وجود ناصرالدین شاه و یا مظفرالدین شاه چندان تاثیری نمیتوانست داشته باشد.
به نظر میرسد ماجرای قتل ناصرالدین شاه که با عنوان "شاه شهید" نیز خوانده شد، خیلی زود از حافظه جمعی مردم ایران بیرون رفت. آیا نوع مواجهه درباریان این مساله را موجب شد یا زمینههای اجتماعی چنین فرجامی را رقم زده بود؟
واژه "شاه شهید" قبل از ناصرالدین شاه نیز برای آقامحمدخان نیز استفاده میشد و لذا استفاده این واژه برای ناصرالدین شاه اولین مورد نبوده است. اما دلیل این مساله که ترور و قتل ناصرالدین شاه فراموش میشود وارد شدن ایران به عرصه تحولات سریع اجتماعی و مشروطهخواهی در اکثر شهرها است. به دلیل اهمیت بالای این تحولات، به مرور موضوع قتل ناصرالدین شاه به فراموشی سپرده شد. البته گروههایی وجود داشتند که همواره به صورت نوستالژیک به دوران حکومت ناصرالدین شاه مینگریستند چرا که دوران حکومت او گونهای ثبات در کشور حاکم بود که در زمان حکومت پسر و نوهاش نشانی از این ثبات دیده نمیشد. نتیجه اینکه مسائل و چالشهای ایران در قرن بیستم چنان زیاد بود که بر حضور سیاسی میراث ناصرالدین شاه در صحنه اجتماعی - سیاسی ایران سایه میافکند.
چقدر قتل ناصرالدین شاه قاجار در ایران برای پادشاهان کشورهای اروپایی و همسایگان ایران همچون عثمانی اهمیت داشت، با توجه به اینکه ناصرالدین شاه از جمله پادشاهان ایرانی بود که به کشورهای دیگر سفر کرده و با پادشاهان اروپایی دوستی داشت؟
کشته شدن شاه ایران تاثیر و بازتاب خاصی در کشورهای اروپایی و همسایگان ایران نداشت. نمونه چنین ترورهایی در کشورهای اروپایی نیز اتفاق افتاده بود از جمله اینکه چندسال قبل از ترور ناصرالدین شاه، تزار روسیه، الکساندر دوم نیز ترور شده بود. لذا ترور سران حکومتی و پادشاه در اروپا موضوع تازهای نبوده و بارها اتفاق افتاده بود. در عثمانی نیز چند سال قبل از ترور ناصرالدین شاه، سلطان عبدالعزیز در استامبول ترور شده بود و درنتیجه ترور شاه برای عثمانی نیز مساله تازه و عجیبی نبود. به هرحال ترور از جمله خطرات حکومتهای مطلقه است و خاص ایران نبود و لذا وقوع این اتفاق در ایران بازتابی نیز در کشورهای دیگر همراه نیاورد و تنها در قالب یک خبر در کشورهای دیگر مورد توجه قرار گرفت و مسائل و حواشی همراه خود نداشت.
در دوران مشروطه و بعد از آن، در یادکرد از دوران ناصرالدین شاه، آن دوران تحت عنوان دوران "شاه شهید" تا حدودی ارج یافت و در چنین وضعیتی اینگونه به نظر میرسید که مشروطهخواهان گاهی به قاتل و مقتول به یکسان اعتبار میبخشند. این تناقض را چگونه میتوان تفسیر و روایت کرد؟
در دوران طولانی حکومت ناصرالدین شاه، ایران هرچه بیشتر در بازار جهانی سرمایهداری ادغام شد و استعمار جهانی نفوذ خود را در ایران گستردهتر کرد. بنابراین در دوران ناصرالدین شاه با گونهای اصلاحات ناقص مواجه شدیم. باید توجه داشته باشیم که اصلاحات دوران ناصرالدین شاه، اصلاحاتی سیستماتیک و ریشهدار نیست، اصلاحاتی است ناقص که تا حدودی کپیبرداری شده و گاهی نیز در میانه پشیمانی شاه را همراه داشته و ناقص مانده است. این حرکت زیگزاگ مانند و عکس العملهای منفی و مثبت به اصلاحات در دوران ناصرالدین شاه را "عصر ناصری" مینامند. عصر ناصری دورانی است که ایران از یک طرف هرچه بیشتر تحت تسلط استعمار جهانی و به خصوص انگلستان و روسیه قرار میگیرد و نیز دورانی است که اصلاحات کوچکی در زمینههای حکومتداری و استفاده از تکنولوژی و فناوری جدید صورت گرفته است. بنابراین اگر برخی برای عصر ناصری اعتبار قایل هستند به این دلیل است که نمیتوان بر جنبههای مثبت این عصر چشم بست و نگاه به گذشته در هیچ کشور و عصری نباید سیاه و سفید انجام شود. بنابراین عصر ناصری به دلیل ثباتی که در مقایسه با دوران بعد از خود داشته است و نیز ورود تحولات و آشنایی ایران با تجدد بعضا مورد ارزیابیهای مثبت قرار گرفته است.
نظر شما :