بررسی اصلاحات ارضی در دوره پهلوی/ سقوط در پی انحراف به چپ
وحید باسره
محمدرضا در همان آغاز با وضعیتی هرج و مرجگونه که زاییده خلاء قدرت پدر دیکتاتور او بود، روبرو شد. مردم، سیاسیون مخالف حکومت و روزنامه نگاران ناراضی به یکباره خود را از قید دیکتاتوری رضاخان رها دیدند. تجربه تاریخی فروافتادن خودکامگان دوباره تکرار شد و کشور در فضایی از هرج و مرج فرو رفت. در این میان بسیاری از گروههای سیاسی نیز از ضعف و ناتوانی دولت به نفع خود استفاده کرده و دست به سازماندهی دوباره زدند. از جمله این گروهها حزب توده بود. موسسان این حزب که پیش از این به 53 نفر مشهور بودند در سال 1313 و در بدو تاسیس حزب از سوی رضا شاه سرکوب شدند. اما اینک با آسودگی خیال دست به سازماندهی دوباره میزدند. جامعه بحرانزده و گرفتار قحطی که به تازگی پس از مدتها هوای آزادی را تنفس میکرد، اینک بهترین فضا برای حزب توده بود تا با شعارهای مارکسیستی خود از عدالت و برابری و آزادی بگوید و بسیاری را مجذوب خود کند. سازماندهی منظم این حزب همراه با حمایتهای بیدریغ شوروی باعث شد که در همان آغاز کار حزب توده به یک وزنه سیاسی قابل توجه در صحنه سیاست ایران تبدیل شود. «جان فوران» در این باره مینویسد:«اعضای حزب به سرعت زیاد شدند. از 6 هزار نفر در 1321ش به 25 هزار نفر در 1323ش و 50 هزار نفر عضو و 100 هزار نفر هوادار فعال در 1325ش رسید بطوری که تا آن زمان بزرگترین نیروی سیاسی ایران و تنها حزب بزرگ سازمان یافته کشور بود.»
جیمز آلن بیل پژوهشگر آمریکایی نویسنده کتاب «سیاست در ایران» حتی پیش تر میرود و دلیل این اقبال عمومی از حزب توده را زاییده تغییرات اجتماعی از جمله فرآیند شهری شدن و آغاز تحولات صنعتی میداند که در پس آن طبقه نوین کارگر شهری به وجود آمد. به عقیده جیمز بیل حزب توده با دریافت این تغییرات بیشتر توان خود را برای سازماندهی آن به کار برد.
جان فوران در تشریح برنامههای حزب توده در سال 1322ش مینویسد: «این برنامه به گونهای بود که کارگران را در رابطه با درخواست اصلاحات قانون کار، دهقانان را به خاطر اصلاحات ارضی و پیشهوران، روشنفکران و زنان را به خاطر درخواست حقوق سیاسی و امنیت شغلی جذب کرد.» سازماندهی وسیع، ضعف دولت در تامین نیازهای مردم، اشغال کشور از سوی بیگانگان، فقدان یک ایدئولوژی قدرتمند در برابر شعارهای مارکسیستی و برابریخواهانه و حافظه تاریخی مردمی که جز ستم و زور حاکمان را در خود نداشت، جملگی باعث شد که صحنه سیاسی ایران تحت تاثیر این حزب باشد و احزاب و گروههای دیگر نیز مجبور باشند به سایهای از این حزب و شعارهایش سقوط کنند. حکومت نیز نتوانست در مقابل فشار برابری خواهی دوام بیاورد و حتی پس از سرکوب حزب توده در پی غائله پیشهوری در آذربایجان، شعارهایش از زبان شاه شنیده شد. در صحنه جهانی نیز وضع به همینگونه بود. شوروی استالینی که پس از شکست آلمان نازی، شرق اروپا را در تصرف خود داشت با اعتماد به نفسی تمام، حمایت بسیاری از گروههای همسوی خود در سراسر جهان را آغاز کرد. همین امر ترس دیرینه غربیها را از شوروی تعبیر کرد و آنها را بر آن داشت تا در برابر این مخاطرات از منافع خود دفاع کنند. بخش بزرگی از این منافع در ایران قرار داشت که اشغال آذربایجان برخلاف توافق متفقین در تهران از سوی نیروهای شوروی، بزرگترین نشانه تهدید برای آنها بود.
شاه و حامیان غربی او در سال 1327 زمانی که یکی از اعضای حزب توده در تلاشی نافرجام برای ترور شاه او را زخمی کرد به عمق اتفاقی که در جریان بود پی بردند تا برای رهایی از آن چارهای بیندیشند. طبق اقوال تاریخی در سال 1328 شاه به ایالات متحده سفر میکند و در آنجا به جای کمک اقتصادی به وی توصیه میشود که اصلاحات را آغاز کند. جیمز آلن بیل در تشریح نتیجه این سفر مینویسد: «محمدرضا شاه در 22 دی 1329 خواستار نشستی با حضور نخبگان سیاسی شد و در این نشست خطاب به آنها گفت که در 9 سال اخیر حرف بسیار زده شده اما کاری صورت نگرفته است. وی ابراز داشت که اکنون زمان اصلاح است.» شاه در این جلسه برای نخستین بار از عدالت اجتماعی سخن به میان آورد و در برآمدن برابری در مالکیت تاکید میکند. وی در نخستین گام فرمان واگذاری اراضی سلطنتی به کشاورزان را صادر میکند. البته این فرمان تا سالها بعد به صورت کامل اجرا نمیشود.»
اما این نخستین طلیعه از بزرگترین اصلاحاتی بود که در ایران صورت گرفته، آن چیزی که سالها بعد در قالب انقلاب سفید، اصلاحات ارضی نامیده شد و تغییرات عمیق و گاه دردناکی را در ایران حادث شد. جریان دکتر مصدق و ملی شدن صنعت نفت نیز یکبار دیگر سرنوشت شاه و حامیان غربیاش را در هم گره زد تا برای حفظ آن برنامهای مدون بچینند. شورویها نیز همچنان منافع غرب را در نقطه تازهای از جهان مورد تهدید قرار میدادند. همزمان با روی کار آمدن جان.اف.کندی در آمریکا شاه سفری دوباره به آمریکا میکند. کندی که خطر شوروی را در کوبا و در چند کیلومتری سواحل کشورش احساس میکند، شاه را یکبار دیگر تحت فشار میگذارد تا برای رهایی از فشار روسها خود دست به اصلاحاتی وسیع بزند و آنچنان که در اقوال تاریخی کم و بیش بر میآید شاه با اکراه میپذیرد و نطفه انقلاب سفید شکل میگیرد. بسیاری از کارشناسان انقلاب سفید را برنامهای برای حفظ نظام شاهنشاهی میدانند که تحت فشار عمده طبقات اجتماعی بود.
با آغاز دهه 1340 دامنه و تعداد تقاضای روشنفکران حرفهای چنان افزایش یافت که الگوهای قدرت سنتی را با تهدیدی جدی روبرو کرد. اعضای این طبقه نه تنها الگوی حکومت شاه را مورد تهدید قرار دادند بلکه به رویارویی با ساختار طبقاتی نیز پرداختند. جیمز آلن بیل راهحلی را که حکومت برای تفوق بر این مخالفتها در پیش میگیرد در همان قالب انقلاب سفید میداند. وی مینویسد: «با اغتشاشهای دهه 1340 آشکار شد بخشهای رو به رشد طبقه متوسط از پیوستن[به جریان حاکم] امتناع کردهاند. در چنین وضعیتی تصمیم بر آن شد که طبقاتی که اعضایشان از الگوهای سنتی حمایت میکنند، تقویت شوند... اعتقاد بر این بود که طبقه کشاورز چنین نیرویی است.» در نظر این پژوهشگر آمریکایی:«این انقلاب نه تنها حمایت تودههای کشاورز از شاه و نخبگان سیاسی میشد، بلکه به روشنفکران که سالهای زیادی برای منافع طبقات پایین فعالیت میکردند امتیازاتی ایدئولوژیک میداد.»
همین مساله باعث شد که انقلاب سفید علیرغم اینکه در قالب برنامه 12 مادهای ارائه شده بود بر نخستین ماده خود یعنی اصلاحات ارضی تاکید بیشتری داشته باشد. به هر حال نخستین مرحله اصلاحات ارضی در سال 1340 از سوی کابینه دکتر علی امینی و دکتر حسن ارسنجانی وزیر کشاورزی، چهره دراماتیک و کاریزماتیک، اصلاحات ارضی پیشنهاد شد و به اجرا درآمد.
جان فوران راست میگفت:«این برنامه مترقیتر از آن چیزی بود که شاه طلب میکرد. به موجب این برنامه مالکیت بزرگ مالکان حداکثر به یک روستا محدود میشد... بعد دولت املاک را به دهقانانی که حق نسق داشتند و با مالک در رابطه "سهم بری" بودند، میفروخت...خوشنشینان و دهقانان بدون حق نسق در این مرحله صاحب زمین نشدند... پیش از پایان گرفتن این مرحله، اعتراض مالکان، به جنبش درآمدن دهقانان و حسادت شاه از محبوبیت ارسنجانی- امینی، موجب برکناری کابینه امینی و کنار نهادن ارسنجانی از وزارت کشاورزی شد.» او در ادامه می نویسد:«حالا دیگر شاه اصلاحات ارضی را به خود میبست و آن را انقلاب سفید (در برابر انقلاب سرخ یا سوسیالیستی) مینامید.»
اما آیا اصلاحات ارضی موفقیتی برای حکومت شاه به بار آورد؟ با توجه به اینکه با انجام اصلاحات ارضی 93 درصد کشاورزان سهم بر صاحب زمین شدند، به نسبت تجربههای مشابه در منطقه موفق بود. اما این ظاهر امر بود. فوران از زبان «اریک هوگلند» که در دهه 1350 اصلاحات ارضی در ایران را مطالعه کرده، مینویسد:«موفقیت عملی از لحاظ منافع مثبت واقعی برای دهقانان مشمول قانون عملا صفر بود...اصلاحات ارضی ایران در حقیقت یک برنامه محافظهکارانه بود که مزایای مثبت معدودی داشت...اکثر روستانشینان از نظر موقعیت اقتصادی بهتر از سالهای پیش از اجرای برنامه نبودند.» به نظر میرسد یکی از بزرگترین مشکلات بر سر راه این طرح فقدان مطالعات جامعهشناختی و اجرای ناقص بود. بسیاری از دهقانان عمدتا خوشنشین که به واقع پرولتاریای کشاورزی بودند یا زمین به دست نیاوردند و یا صاحب زمین نامرغوب شدند. بسیاری از زمینها نیز کوچک بود و درآمد حاصل از آن کفاف نمیداد. در ضمن ساختارهای اجتماعی روستا دستخوش تحول شد و طبقات جدیدی به وجود آمدند از جمله کدخدایان و سر بنههای سابق که با سهم بیشتری که نصیبشان شده بود اینک مرفه شده و بر روستا تسلط پیدا کرده بودند. آنها از طریق اعطای وام به دهقانان کم درآمد زمینهای بیشتری نیز به چنگ آوردند.
به نظر میرسد عمدهترین پیامد برنامه اصلاحات ارضی آن بود که دولت قدرت سیاسی خود را جایگزین قدرت زمیندار در روستاها کرد. سپاه بهداشت، دانش و... سازمانهای دولتی و نهادهای روستایی و ژاندارمری نیز هر یک قدرت دولت مرکزی را در روستاها تحکیم کردند که همین امر موجب نارضایتی بسیاری از دهقانان شد. نقل قول از دهقانانی که از وضع موجود ناراضی بودند بسیار است. دولت متوجه نبود که ساختاری چند هزار ساله از رابطه مالک و دهقان که هر دو در آن خبره شده بودند را از هم پاشیده است و در مقابل نتوانسته جایگزینی مناسب برای آن تعریف کند.
به گفته جیمز آلن بیل در کتاب «سیاست در ایران»، بسیاری از کشاورزان تهیدست که برای باز پرداخت قسط زمینهای خود وام دریافت کرده بودند آن را صرف خرید لباس یا رادیوی ترانزیستوری کرده بودند. مسالهای که دولت را برای تامین مخارج طرح با دشواریهای جدی روبرو کرد. بسیاری از کارشناسان معتقدند که پدیده حاشیهنشینی که در دهه 1350 به اوج خود رسید و نارضایتیهای عمومی که عاقبت منجر به انقلاب اسلامی شد ریشه در انقلاب سفید و عدم درک رژیم سابق نسبت به ملتی داشت که بر آن حکومت میکرد.
نظر شما :