گفتوگوی داس و چکش/ گزارشی از نوارهای منتشر شده مذاکرات چریکهای فدایی و مجاهدین مارکسیست شده
ما نمیتوانیم با هم در یک سازمان جای گیریم. ضمناً دشمن فوری یکدیگر هم نیستیم. البته اگر در جامعه کار به درگیری برسد - که روزی به ناچار خواهد رسید - آنگاه رودرروی هم میایستیم.
حمید اشرف خطاب به مصطفی شعاعیان
1) این آخرین جملاتی بود که در واپسین دیدار مصطفی شعاعیان و حمید اشرف رد و بدل شد؛ دیدارهایی که با ایده تشکیل جبههای واحد متشکل از گروههای معتقد به مبارزه مسلحانه آغاز ولی به تهدید یکدیگر به رودررویی در دو جبهه مقابل هم منتهی شد. شعاعیان چندی به صورت منفرد و چندی با راهاندازی گروهی محدود سعی کرد یک جریان مستقل مارکسیستی در ایران تاسیس کند، اما چون معتقد به حرکت جبههای بود سعی بسیار کرد به نزدیکترین جریان مارکسیستی که میشناخت یعنی چریکهای فدایی خلق ملحق شود. اما از رهگذر آن به جای ائتلاف با فداییان به فهم تازهای از این گروه مارکسیست رسید و دریافت که آن اتوپیایی که در ذهن خویش از جبهه متحد مبارزه با رژیم پهلوی ترسیم کرده تا چه اندازه خیالی و غیرواقعی است.(1) شعاعیان در نامه ششم خود به فداییان مینویسد: «فداییان چهارچنگولی به لنینیسم خودشان- که تازه چندان ربطی به لنینیسم ندارد- چسبیدهاند.»(2) چریکهای فدایی خلق هم شعاعیان را مارکسیستی مینامیدند که دارای ایدهها و تفکرات التقاطی بود. در آن زمان بسیاری از نیروهای جدی معتقد به مارکسیسم - لنینیسم شعاعیان را در زمره "مارکسیستهای آمریکایی" میخواندند.(3)
چریکهای فدایی خلق طالب مبارزه جبههای نبودند و حتی وقتی مجاهدین خلق مارکسیست شده با ایده "جبهه واحد تودهای" به دیدار آنها رفتند، در ردیهشان به تلاشهای ناکام شعاعیان اشاره کردند که او هم خواست ولی رفقا نخواستند: « رفقا شعاعیان را به ما معرفی کردند... ما در جلساتی که در رابطه با همون تشکیل جبهه داشتیم، یک تمایل مشخص را در رفقا کشف کردیم و آن این هستش که رفقا جبهه را نمیخوان اساساً، و این جبهه واسه شون یک چیز مضریه فعلاً، چرا؟ بطور مشخص هم معلوم بود، چرا که فکر میکردن که عناصر مذهبی و عناصر به اصطلاح سنتی خرده بورژوازی جبهه را تایید نمیکنن.»(حمید اشرف)
نوار گفتوگوهای درونی بین دو سازمان چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق ایران که اخیرا منتشر شده، شرح تلاش ناکام دیگری است از نزدیکی رفقایی که نه در خاستگاه و نه در ابزار، وجه مشترکی در مبارزه ندارند و راه وحدت فداییان و مجاهدین سازمان خلقی بس طولانیتر و دست نیافتنیتر از آنست که تازه مارکسیست شدهها میاندیشیدند. گفتوگوهای درونی در پاییز سال ۱۳۵۴ (کمی پس از انتشار بیانیه اعلام مواضع) بین سازمان مجاهدین خلق ایران و سازمان چریکهای فدائی خلق ایران و طبعاً در شرایط بسیار دشوار امنیتی در تهران صورت گرفته است، به طوری که حتی برای اجتناب از شناسایی یکدیگر، در دو سوی پرده می نشستند. این گفتوگوها طی یک یا چند نشست، در خانههای تیمی انجام شده است. نوارها را سازمان مجاهدین ضبط میکرده و پس از خاتمه نشستها، نسخهای از نوارها را که جمعاً حدود ۱۰ یا ۱۲ کاست میشده، در اختیار رفقای فدایی قرار داده است. در نشستها، از طرف چریکهای فدایی، حمید اشرف و بهروز ارمغانی شرکت داشتهاند و از طرف سازمان مجاهدین خلق، تقی شهرام و جواد قائدی(احمد).(4)
نوارهایی که 35 سال پس از گفتوگوهای دو سازمان مارکسیستی معتقد به مشی مسلحانه منتشر شده، دربرگیرنده استدلالات مجاهدین و فداییان در چرایی و چگونگی تشکیل "جبهه واحد تودهای" ، تردیدهایی که چریکهای فدایی نسبت به اصالت و صداقت مارکسیستی مجاهدین خلق دارند و نیز موضع دو سازمان نسبت به گروههای متحد آنها در خارج از کشور است.
2) گرچه اعضای دو سازمان مجاهدین و فداییان از نسل جوان طبقه روشنفکر بودند، اما در خاستگاه طبقاتی آنها تفاوتهایی وجود داشت که در قضاوت هر یک در برخورد با دیگر اقشار اجتماعی موثر بود و حتی دامنه آن به تشکیل جبهه واحد تودهای نیز کشیده شد و فداییان طبق همین دیدگاه معتقد بودند: «چون اقشار مختلف طبقاتی تشکل خودشان را پیدا نکردند، بحث جبهه اساسا معنی ندارد و جبهه واحد موقعش نیست.»(اشرف) اکثر اعضای مجاهدین فرزندان تجار، بازاریان، روحانیون و دیگر اعضای مذهبی طبقه متوسط سنتی بودند؛ اما بیشتر اعضای سازمان فدایی را فرزندان آموزگاران، کارمندان، متخصصان و دیگر اعضای غیرمذهبی طبقه متوسط جدید تشکیل میدادند.همه اعضای مجاهدین بدون استثنا شیعه بودند اما شماری از فداییان به خانوادههای غیرشیعه - سنی، ارمنی و زرتشتی- تعلق داشتند.(5) مجاهدین مارکسیست شده را گریزی از این خاستگاه نبود، کمااینکه این نگاه متفاوت بر یکی از مجادلههای حمید اشرف و تقی شهرام سایه افکند؛ آنجا که شهرام در پاسخ به اشاره اشرف به عضوگیری مجاهدین از بازاریها و این گفته او که «چون ایدئولوژی سازمان وقتی بازاری هست، کسی هم که با پذیرش اون ایدئولوژی میاد تو سازمان، همون به اصطلاح ایدئولوژی خرده بورژوایی را پذیرفته»، میپرسد:« پرولتر بودن مگه الزاماً اینه که حتماً طرف دانشجو باشه؟» اشرف حتی این گفته شهرام را نمیپذیرد که سازمانی ولو خرده بورژوایی و فئودالی میتواند پیوندهای طبقاتی خود را قطع و جهتگیری مخالفی پیش بگیرد. اشرف خرده بورژوازی مدرن را زاییده بورژوازی کمپرادور میداند که اصلاً مبارز نیست و خرده بورژوازی مبارز در ایران، خرده بورژوازی سنتی است. اشرف از اقدام مجاهدین در بمب گذاری بانک عمران انتقاد میکند و در پاسخ به شهرام که میگوید بانک عمران متعلق به شاه و در رابطه با بنیاد پهلوی است، میگوید:« ما برعلیه بورژوازی بزرگ (اشاره به شاه) عمل میکنیم، بطوریکه پرولتاریا حسش بکنه، ولیکن یک سازمان خرده بورژوایی برعلیه بورژوازی بزرگ عمل میکنه، بطریقی که خرده بورژوازی حسش کنه و طرف پیشگامش رو بگیره.» مجاهدین اما معتقد به تعامل با خرده بورژواها و گذر یک "دوره انتقالی" بودند که طی آن باید با یک کارگر، دانشجو و در کل عناصر جدید، دوره سمپاتی طی شود که در فرایند تعاملات کلامی و مطالعاتی بتوان به تفکرات مذهبی او تاخت:« ما با این کارگر یک دوره سمپاتی باید طی کنیم، باهاش یک کتاب بخونیم، دوتا حرف بزنیم. در جا که نمیتونیم بهش بگیم آقا خدا نیست. دو تا کتاب بش میدیم.»(شهرام) و معتقد بودند در برخورد با خرده بورژوازی نیز باید در ابتدا خلع مالکیت کرد:« طرف بقول معروف لات آس و پاس میشه. یعنی این آقا هیچی نداره. حتی قرار ما این بود که خونهات را هم باید بفروشی. باید بروی خونه اجارهای، فردا اگر گرفتنات، چرا دست رژیم بیفته؟ پولاش هم ازش میگیریم.»(شهرام)
اشرف در مباحثهاش با شهرام، تبدیل سازمانی که بر اساس تمایلات و خواستههای سیاسی خرده بورژوازی قوام پیدا کرده، به سازمانی پرولتری را با توجه به پیشینهاش نمیپذیرد و میگوید وقتی چنین اتفاقی افتاد و در این سازمان جریانی مارکسیستی رشد کرد، از سوی طبقهای که نمایندگی آن را بر عهده دارد، طرد میشود. اگر چنین تکامل مارکسیستی نیز رخ دهد، بایستی با باور کل اعضای گروه باشد، نه اینکه چنین جریانی اجباراً بوجود بیاید. مجاهدین مارکسیست در بیانیه خود روشن کردند که تغییر مواضع از بالا به پایین بوده و کسانی که حاضر به «اصلاح» خود نشدند- حدود 50 درصد- تصفیه شدند.(6) اشرف به طیف مذهبی مجاهدین حق داد که درباره مارکسیست شدهها میگفتند "اینها دیگه مجاهدین نیستن که، اینا یه آدمای مارکسیستن دیگه، اینها برند پی کارشون، مجاهدین هم همون مسلمونن" و حتی پرسش قابل تاملی خطاب به مجاهدین مارکسیست شده مطرح میکند:« این مساله را بررسی کردید که برای جناحهای مذهبی و اونهایی که میخوان مذهبی باقی بمونن، سازمان مجاهدین را واگذار کنید؟» این یکی از مهمترین فرازهای گفتوگوهای رهبران دو سازمان است که در چندین نوبت شهرام پروسه تدریجی تغییر ایدئولوژی مجاهدین خلق را شرح میدهد که: « در چنین صورتی که شما پیشنهاد میکنید خیلی خوب، چند تا مارکسیست بودن جدا شدن رفتن پی کارشون، سازمان مجاهدین هم بلافاصله تبدیل میشد به یک سری عناصر مذهبی، که خب بودند. یعنی اون حقانیت تاریخیای که ما اینجا میخواستیم برای مارکسیسم ثابت بکنیم، در واقع لوث میشد رفیق... اگر ما میاومدیم میگفتیم خیلی خوب آقا ما یک عده به اصطلاح مارکسیست بودیم اصلاً چرا بریم سازمان درست کنیم، میرفتیم تو رفقای فدایی. دیگه حالا از این بهتر؟ خوب آنوقت چی میشد؟ خیلی خوب، فوقش اون بود که یک عده از مارکسیستهای سازمان مجاهدین بلند شدند رفتند کجا؟ تو سازمان فداییها! خوب، این یه جریان طبیعیه، همیشه هم هست. چیزی که خیلی از خرده بورژوازی هم دلش براش لک زده. ولی، مسالهاینه که ما میخوایم این را نشون بدیم که مارکسیسم یک حقانیتی داره، که در پروسه عمل انقلابی خودشو تحمیل میکنه و نشون میده. و این چیزیه که در واقع ما میخواستیم، یعنی اون جنبه تاریخی و در جریان به اصطلاح اجتماعی که ما عمدتاً میخواستیم تأثیر بذاریم این بود.» شهرام نه تنها اشارهای به تصفیه مذهبیها و تغییر اجباری ایدئولوژی سازمان نمیکند بلکه معتقد است طی تماس با مذهبیها، مثل نمونههای آزمایشگاهی پولاریزاسیونی بوجود میآید که:« از ١۵ نفرشون، دائمأ یک عدهشون مارکسیست میشن، یک عدهشون دگماتیستتر میرن، به قول معروف، اینا را میکشونن به اون سمت.»
3) این تنها مرز افتراق رفقای فدایی و مجاهد نبود که آنها در هدفگذاری هم دچار اختلاف بودند؛ فداییان در دوران اشرف، با اعتماد به نفسی که مختص آن نسل در ایران بود، هر حملهای را با دقت و وسواس تدارک میدیدند و اجرا میکردند. بانکهای رژیم شاه (برای تامین نیازهای مالی جنبش) و سران عمده سیاسی و نظامی که نقششان در سرکوبیها آشکار بود(نظیر سرلشگر زین العابدین فرسیو، رییس دادگاه نظامی مسوول رسیدگی به محاکمات سیاسی در سال 1350) آماج اصلی بودند. فداییان بر خلاف مجاهدین، هیچ خارجیای را ترور نکردند و قتل خارجیان را مجاز نمیدانستند؛ سازمان مجاهدین اما منافع بیگانگان را در ایران هدف بمب گذاری قرار میداد واعضای بورژوازی را که برای سرکوب کارگران به حکومت متکی بودند و شکنجه گران ساواک را به قتل میرساندند. نمونههای این گونه عملیات، بمب گذاری در دفاتر شرکتهای نفتی آمریکایی در اوایل دهه 1350، قتل محمد صادق فاتح یزدی (کارخانهداری که با فراخواندن نیروهای امنیتی برای سرکوب یک اعتصاب، موجب مرگ و جراحت کارگران شده بود در سال 1350) و قتل سرگرد ساواک علینقی نیک طبع، شکنجهگر معروف، در سال 1353 بود.(7) مجاهدین خلق اما این را کافی نمیدانست و در پی پشتوانههای خارجی سرکوبهای رژیم شاه میرفت، چنانکه ترور سه مستشار فنی آمریکایی در نیروی هوایی در شهریور 1355 را چنین توجیه کرد که: «مستشاران معدوم ویلیام کاترل، رابرت کرونگارد، دنالد اسمیت نیز جز همان لشگر مزدوران آمریکایی بودند که... مخفیانه سرکوب خونین و خفقان و فشار بیحدی را که از طرف رژیم شاه خائن بر خلق ما اعمال میشود، رهبری میکنند. آنها نه تنها عاملی برای توسعه و تحکیم سلطه امپریالیستی و غارت و استثمار خلق ما توسط امپریالیزم امریکا به شمار میآیند، بلکه خود نیز با دریافت حقوقهای هنگفت، ثمره کار و زحمت مردم ما را میمکند و مطابق اسناد بدست آمده از همین جاسوسان، حداقل حقوق هر یک از مستشاران امریکایی از ارتش ایران، ماهیانه بالغ بر 80 هزار تومان میشود. به عبارت دیگر یک امریکایی مزدور در ایران، بخاطر جنایاتی که علیه منافع و آزادی خلق ما انجام میدهد، یک جا حقوقی معادل دستمزد 120 کارگر را از ثمره کار و زحمت مردم ما میبلعد.»(8)
4) طرح مساله "اتحاد" یا "وحدت" نیروهای مبارز، البته در چارچوب اندیشه و عمل مارکسیستی، به عنوان یک فرمول تکراری از سالهای 50-1349 توسط چریکهای فدایی خلق عنوان شده بود. در مقدمهای که مسعود احمد زاده در خرداد ماه 1350 برای چاپ دوم رساله خود نوشت، به طور مشخص شعار "اتحاد تمام نیروهای انقلابی و تمام خلقهای سراسر ایران" را مطرح کرد.(9) سازمان مجاهدین خلق هم در بیانیه اعلام مواضع، پیشنهاد تشکیل جبهه واحد تودهای را مطرح کرد: «امروز امر وحدت نیروهای انقلابی نه به دنبال تمایل این گروه یا خواست آن گروه، بلکه به دلیل ضروریاتی الزام آور شده است. بدین ترتیب سازمان مجاهدین تشکیل جبهه واحد تودهای مرکب از تمام نیروهای خلقی وارد در جبهه نبرد علیه رژیم مزدور... را به تمام نیروهای مترقی ایران پیشنهاد میکند.» بنا بر پیشنهاد سازمان مجاهدین "تمام مارکسیست - لنینیستهای واقعی، تمام نیروهای مبارز مذهبی، دموکراتهای انقلابی، نیروها و نمایندگان جنبشهای مسلح روستایی میتوانند در این جبهه سازمان داده شوند."(10) مجاهدین این پیشنهاد را با فداییان در میان گذاشتند و نشستهای مشترکی بین آنها برگزار شد اما درست پس از نشستهای اواخر سال53 و اوایل 54 و اعلام تصفیههای درونی سازمان مجاهدین، موضعگیری فداییها در خصوص وحدت دگرگون شد. به جای آن شعارهای قبلی، ناگهان در شماره ششم "نبرد خلق"(اردیبهشت 54) در سرمقالهای با عنوان "شعارهای وحدت" مطالبی از این دست انتشار یافت: «در شرایط کنونی، سازمانهای انقلابی ضد رژیم به هیچ وجه نمیتوانند تشکیل جبهه واحد بدهند... مساله تشکیل جبهه در شرایط کنونی منتفی است...»(11) شهرام "شعارهای وحدت" فداییان را اینطور تعبیر کرد که:«انگار آب سردی ریختن رو سر ما.» سازمان چریکهای فدایی خلق در تبیین علت عدم ضرورت تشکیل جبهه واحد در ایران معتقد بود که در شرایط کنونی سازمانهای انقلابی ضد رژیم به هیچ وجه نمیتوانند تشکیل جبهه واحد دهند، زیرا این سازمانها نه تنها تاکنون به نماینده واحد این یا آن طبقه تبدیل نشدهاند ، بلکه هنوز رابطه ارگانیک با طبقهای که نماینده ایدئولوژی آن هستند نیز پیدا نکردهاند.(12) به عقیده چریکهای فدایی، «شرایط عینی مطلوب برای تشکیل جبهه در عرصه مبارزات بورژوا دموکراتیک و تودهای- دموکراتیک در درجه اول با تشکل طبقاتی نیروهای اجتماعی مشخص میشود و پس از آن با رشد، شکلگیری مبارزات این نیروها و همچنین با سمت گیری طبقاتی آنها قابل تشخیص است. حال باید دید چه وقت میتوان از تشکل طبقاتی نیروهای اجتماعی سخن گفت، هرگاه در پهنه مبارزات سیاسی و اجتماعی جامعه، سازمانها و احزابی ظاهر شوند که توانسته باشند اقشار و طبقات خاص را بطور نسبی سازماندهی کرده باشند و با شرکت در زندگی و مبارزات تودهها به نمایندگی اقشار و طبقات اجتماعی تبدیل شده باشند و این نمایندگی مورد پذیرش آن اقشار و طبقات قرار گرفته باشد. در غیر اینصورت نمیتوانیم از تشکل طبقاتی نیروهای اجتماعی سخن بگوییم. به اعتقاد ما بدون تشکل طبقاتی نیروهای اجتماعی و جریان یافتن مبارزات این نیروها به رهبری و یا حداقل تحت تاثیر سازمانهای سیاسی خود، شرایط عینی برای تشکیل جبهه فراهم نخواهد بود و در صورتیکه این امر حاصل شده باشد، سمتگیری نیروها کاملا مطرح است، این سمتگیری فرم و محتوای مبارزهای را که این نیروها به آن مشغولند مشخص میسازد. عواملی از قبیل دشمن مشترک و استراتژی محوری مرحلهای مشترک و تاکتیک محوری مشترک، دیگر شرایط عینی تشکیل جبهه را مشخص میسازند.»(13) اشرف هم در جلسه با مجاهدین از همین موضع تشکیل جبهه واحد تودهای را مورد نقد قرار میدهد و شهرام در پاسخ درباره ضرورت تشکیل جبههای متحد بین سازمانهای مارکسیستی طرفدار مشی مبارزه مسلحانه میگوید: «بهترین جا برای مبارزه ایدئولوژیک با اینها(گروههای دیگر) تو یک جبهه هست.» او جای دیگر اشاره میکند که طرح مساله جبهه و خود وحدت یکی از وسایل تودهای شدن است و باعث میشود همه نیروها پشت سر سازمانهای خود قرار گیرند:« شما در شعارهای وحدت در واقع بدون اینکه هیچ دلیل مشخصی بیارید، صرفا میگید که چون سازمانها ماهیت طبقاتیشون و پشتوانه طبقاتیشون دقیقا مارک نخورده و خودشون اقرار و اعترافی نمیکنن بنابراین جبهه نمیتونه بوجود بیاد، در حالیکه مساله اینطوری طرح میشه که خود جبهه و خود وحدت یکی از وسایل چی، تودهای شدنه، یکی از وسایل همینه که همه نیروها پشت سر سازمانهاشون دربیان.» اما بر خلاف مجاهدین، فداییان ضمن اینکه اعلام میکنند "مبرمترین وظیفه استراتژیک ما در شرایط کنونی وحدت نیروهای اپوزیسیون نبوده، بلکه شکل دیگری از بسیج نیروها است" اشکالات و ایرادات تشکیل چنان جبههای را بیان کردند: «ضربه پذیری سازمانها و گروههای سیاسی- نظامیبه سبب ارتباط با سازمانها و گروههای سیاسی که نتیجه طبیعی شرکت در "جبهه واحد تودهای" است افزایش مییابد... تشکیل "جبهه واحد تودهای" در واقع عملی است در جهت اعتبار بخشیدن به سازمانها و گروههای سیاسی، عملی که موجب نیرومندی سازمانهای معتقد به مشی مبارزاتی غلط میشود.»(14) مجاهدین خلق نه تنها قائل به کسب اعتبار گروههای سیاسی در پی تشکیل جبهه واحد نبود که تاسیس سازمانی واحد را موجب ایجاد قدرتی میدانست که به برخورد قویتر با نیروهای دیگر جنبش اعم از مذهبی و سیاسی منجر میشود، چنانکه به گفته شهرام: «اصلیترین هدف ما اینه، اینها را بیاریم نیروهاشونو جذب کنیم، تحت هدفهای مبارزه مسلحانه، اینها را چکار کنیم، سازمان بدیم.هر چه بیشتر در واقع بکشونیم به این سمت.در یک جریان چی، مبارزه... ما خط اونا رو داریم تعیین میکنیم در این جبهه...اگر جنبش مسلحانه قدرت نداشت ما باید خیلی احتیاط میکردیم،اما بقول لنین کسی که از خودش اطمینان ندارد، از وحدت هم میترسه. وحدت باید درست تعیین بشه.» در میانههای گفتوگو و با وجود اینکه شهرام مصرا درصدد متقاعد کردن فداییان به پذیرش وحدت است و میگوید:« وحدت با شما اصله» اما در عین حال تاکید میکند مساله وحدت دو سازمان به ابراز نقطه نظراتشان نسبت به تشکیل جبهه موکول میشود. این در حالیست که مجاهدین خلق چند ماه پیش از آن تاکید کرده بودند رهبری جنبش را نباید الزاما در وجود یک یا دو سازمان خلاصه کرد و استدلال آنها این بود که: «شرایط پلیسی- فاشیستی که رژیم دیکتاتوری شاه بوجود آورده، در جبهه خلق اجبارا وجود هستهها، سازمانها و عناصر جدا از هم را ایجاب کرده است که اینها در مرحلهای از رشد خود و با نشان دادن صداقت انقلابی خویش در عمل و در میدان مبارزه، میبایست موضع طبیعی خود را در آن ارگانی که سرانجام میبایست رهبری مبارزات خلق را به عهده بگیرد، اشغال کنند. از این نظر تاکید بر روی وحدت را نباید یک برخورد عاطفی که در عین حال کمک بیشتر به حل مسائل جنبش میکند تلقی کرد. وحدت هم اکنون به عنوان آن نقطه عطفی در پروسه کار تشکیلاتی و سازماندهی نیروهای جنبش مطرح است که هر عملی و هر خط مشی تشکیلاتی جز آن لاجرم و ضرورتا مفهوم خرده کاری تشکیلاتی پیدا خواهد کرد که نیرو بر باد ده جنبش است.»(15)
5) آخرین نشست مهم مرکزیت دو سازمان در خصوص مساله وحدت، در فروردین یا اردیبهشت 1355 برگزار شد.از طرف سازمان مجاهدین تقی شهرام، بهرام آرام و محمد جواد قائدی و از جانب چریکهای فدایی، حمید اشرف، بهروز ارمغانی و محمد رضا یثربی شرکت کردند. ملاقات در یکی از خانههای مرکزی فداییها، در حوالی خیابان حسینی (بین تهران نو و نظام آباد) انجام شد و بیش از 8 ساعت به طول انجامید. ارمغانی به شدت و بطور جدی از پیشنهاد وحدت شهرام طرفداری میکرد. از جمله علل طرفداری وی، این بود که مدتها از سوی چریکها عنصر رابط بود و با قائدی ارتباط داشت. در همین جلسه شهرام اعلام کرد که قائدی به مرکزیت خلق وارد شده که این نیز نوعی ماور به نفع فداییها تلقی شد.اشرف و یثریی با پیشنهاد وحدت مخالفت کردند و اهم دلایل آنها، وجود اختلاف در تحلیلهای طبقاتی دو گروه، سوء عملکرد مرکزیت سازمان در مورد مذهبیها و هژمونی طلبی آن بود. پس از این مذاکرات روابط دو سازمان، بار دیگر به تیرگی گرایید و به تدریج روابط مقطع و ناپیوسته جایگزین روابط قبلی شد.(16) نامهای که مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران خطاب به کادرها نوشت(1355.6.31) بهترین تصویر از روابط رفقای مارکسیست بود: « هم اکنون نه تنها اندیشه وحدت دو سازمان، اندیشه قرار دادن یک هدف مشخص در مقابل روابط دو سازمان و سازمان دادن تمام فعالیتهای عملی و نظری در این سمت در تحت رهبری و مسوولیت یک کمیته مشترک از عناصر دو سازمان، همچنان بر زمین مانده است، بلکه همان روابط عادی و معمول گذشته نیز امروز مورد تردید قرار گرفته است.امروز روابط دو سازمان در فضایی حرکت دارد که پرده ابهام و غبار اوهام آن را محاصره کرده است. هر چند در این فضا جلوتر میرویم نقاط روشن آن کمتر و تیرگی و ابهام آن افزونتر میگردد. بدین قرار چشم انداز روابط دو سازمان به هر آینه روند کنونی ادامه یابد، به هیچ وجه نقطه روشن و امیدبخشی را نوید نمیدهد. چنین چشم انداز تاریک و ناامید برای روابط دو سازمان بیتردید نمیتواند موجب تاسف همه ما و تمام کسانی نشود که نسبت به سرنوشت جنبش مسلحانه پیشتاز، بقا و پیروزی آن و همچنین زندگی و استحکام جنبش انقلابی ایران احساس مسوولیت میکنند.»(17) روابط دو سازمان در همان پرده ابهام و غبار اوهام محصور ماند؛ پردهای که در جلسات وحدت نیز مجاهدین نتوانستند آن را براندازند، چنانکه به گفته اشرف در سازمان چریکهای فدایی هم این شیوه متداول بود و حتی جلسات شورا در پشت پرده تشکیل میشد و این بخاطر مسائل امنیتی بود و فاصلهای هم حس نمیکردند. اما فاصله رفقای پردهنشین بیشتر و بیشتر شد تا آنکه سازمان مجاهدین خلق اعلام کرد:«راه وحدت دیگر نه از طریق کار در میان تودههای دو سازمان، بلکه از پهنه یک مبارزه ایدئولوژیک گسترش یافته در سطح جامعه عبور خواهد کرد.»(18)
پینوشتها:
1 و 2- مصطفی شعاعیان، هشت نامه به چریکهای فدایی، به همت خسرو شاکری، نشر نی، چاپ اول، 1386
3- بذرهای ماندگار، اشرف دهقانی، 2005، ص 158
4- گفتوگوهای درونی بین دو سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و مجاهدین خلق ایران، تراب حق شناس، انتشارت اندیشه و پیکار
5- ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، نشر نی، ص 606
6- شورشیان آرمانخواه، مازیار بهروز، انتشارات ققنوس،ص 135
7- همان، صفحات 121 و 122
8- اعلامیه سیاسی نظامی شماره 24 سازمان مجاهدین خلق، دهم شهریور 55
9- سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام، جلد دوم، صفحه 212
10- بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران، محمد تقی شهرام، مهر ۱۳۵۴، ص 48
11- سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام، ص 213
12- شعارهای وحدت، نبرد خلق ، شماره 6 ص 2
13- نشریه ویژه بحث درون دو سازمان مجاهدین خلق ایران و چریکهای فدایی خلق ایران، انتشارات سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، شماره اول، فروردین 1355، صفحات 5-3
14- همان صفحات 38-36
15- نشریه مجاهد، شماره 5، خرداد 1354
16- سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، صفحات 216-215
17- مسائل حاد جنبش ما؛ دومین نشریه بحث بین سازمان مجاهدین خلق ایران و سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، اسفند ۱۳۵۵، صفحات 36-35
18- همان، صفحه 38
منبع: ماهنامه مهرنامه
نظر شما :