گزارش یک قتل سیاسی/ نگاهی به ترور مجید شریف واقفی
سید نیما حسینی
بارها گفته بود که کار تمام شده. با تصمیم تازه سازمان هیچ قرابتی میان خود و سازمان احساس نمیکرد. نه فقط او، خیلیها بودند که تغییر ایدئولوژی را اشتباه میدانستند. از جمله او که هنوز هم دل در گرو آرمانهای محسن، حنیفنژاد و بدیعزادگان داشت.
قبل از آن هم چند بار طی تماسهایی به وحید افراخته، نماینده سازمان گفته بود که دلیلی برای ادامه همکاری وجود ندارد. به همراه صمدیه و صبا و یقینی و چند نفر دیگر مدتی بود که مذهبیترها را دور هم جمع میکردند و زمزمههای تشکیل گروهی تازه از میان انشعابیون مسلمان مطرح بود.
میان اعضای بدنه همه چیز خوب پیش میرفت اما فشارهای سران تازه به رهبری رسیده تمامی نداشت. افرادی که حتی تاریخ ورودشان به سازمان پس از او بود حالا داعیهدار پیشرویی و تغییر ایدئولوژی بودند.
او به دفاع از آرمانهایش بیش از جدال با یاران دیروز میاندیشید، آن سوی ماجرا اما نقشه همه چیز را کشیده بود. مجید و صمدیه از سوی رهبری سازمان خائن شماره ۱ و ۲ نامیده شده بودند. آنان که تغییر ایدئولوژی را از سربرگهای سازمان مجاهدین خلق و با حذف آیات قرآن کنار آرم آغاز کرده بودند، حالا از برافراشتن پرچم مبارزه ایدئولوژیک سخن میگفتند، اسلامگرایان را نماینده خرده بورژوازی چپ مینامیدند و اسلام را دینی ارتجاعی و مانع مبارزه برشمردند. این چنین بود که اسلامگرایانی چون شریف واقفی و صمدیه را خائن به آرمانهای طبقه کارگر و در خدمت امیال رژیم معرفی میکردند. در چنین شرایطی بود که حکم اعدام آنان را صادر و نقشه ترور آنها را عملیاتی کردند.
لطفالله میثمی از اعضای اولیه سازمان مجاهدین خلق درباره نگاه رهبران آن روز سازمان به مجید شریف واقفی و همفکرانش میگوید: «با همان تحلیل مارکسیستیشان گفته بودند که سیر جامعه به سمت اضمحلال خرده بورژوازی چپ است، اما پرولتاریا در حال رشد است، بازتاب خرده بورژوازی چپ در سازمان، مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه هستند. آنها خود را هم رهبر پرولتاریا میدانستند و گفته بودند اگر یک ضربه به اینها بزنیم این تغییر طبقاتی انجام میشود، غافل از اینکه در یک اتاق در بسته چنین تحلیلی از جامعه خیلی ذهنی بود.»
سازمان مدتی پیش از ترور مجید شریف واقفی از طریق لیلا زمردیان همسرش مطلع شده بود، که مجید مسلح است. لیلا که خود گرایشات مارکسیستی داشت در یک متن انتقاد از خود ـ پس از اینکه از طرف مسوولش در سازمان متهم شد که حقایق را نمیگوید ـ اعتراف کرد که از آذر ماه ۵۳ یعنی همزمان با آغاز جلسات مخفیانه مذهبیهای سازمان، میدانسته که شوهرش مسلح است ولی گزارش نکرده است.
این موضوع در کنار اعلام موضع صمدیه لباف در دیدار با وحید افراخته مبنی بر اینکه دیگر به دلایل اعتقادی نمیخواهد با سازمان کار کند، رهبران تازه را متقاعد کرد که انشعابیون مذهبی با سازماندهی و ارتباط منظم قصد ایجاد گروهی جدید را در سر میپرورانند.
وقتی مذاکرات اولیه با شریف واقفی و صمدیه و چند تن دیگر از جمله سعید شاهسوندی به نتیجه نرسید، مرکزیت به حذف فیزیکی این سه تن رای داد و وحید افراخته به همراه حسین سیاهکلاه، محسن سیدخاموشی و منیژه اشرفزاده کرمانی به عنوان تیم ترور برگزیده شدند.
روز واقعه؛ ترور در خیابان ادیبالممالک
۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۴ بود. ساعت حدود چهار بعدازظهر را نشان میداد. مجید که از طریق لیلا همسرش از قرار مذاکرهای با فرستاده سازمان مطلع شده بود، به سهراه بوذرجمهرینو رسید.
به محل قرار که رسید از توطئه بیخبر بود. هرچند خود سلاح سازمانیاش را برای تداوم مبارزه با رژیم پنهان کرده و از تحویل آن به سازمان سرباز زده بود، اما تصور نمیکرد بر سر قرار با یاران دیروزش باید به فکر تیراندازی و دفاع از خود باشد. او جز بر عوامل بیگانه و کارگزاران رژیم شاه اسلحه نکشیده بود و از برادرکشی در میان نیروهای خلقی تصوری نداشت.
طبق برنامه لیلا زمردیان البته آنچنان که بعدها گفته شد بیآنکه از جریان ترور مطلع باشد، شریف را تا محل ملاقات همراهی کرد و سپس جدا شد. به شریف گفته شده بود این جلسه برای اتمام حجت است و حتی امیدواریهایی به او داده شده بود که قرار است سازمان با فعالیت جداگانه آنها موافقت کند.
دقایقی بعد وحید افراخته نزد مجید شریف آمد و همراه او وارد یکی از کوچههای خیابان ادیبالممالک شد. جایی که از ساعتی قبل سیدخاموشی و سیاهکلاه در آن مستقر شده بودند و منیژه اشرفزاده کرمانی هم در کمین بود تا ورود این دو را به نیروهای دیگر اعلام کند.
هنوز لحظاتی از ورود افراخته و شریف واقفی به کوچه نگذشته بود که صدای دو گلوله پی در پی سکوت منطقه را شکست. گلوله اول را حسین سیاهکلاه از روبرو به صورت شریف واقفی شلیک کرد و گلوله دوم از اسلحه وحید افراخته که پشت سر او ایستاده بود، شلیک شد.
محسن سیدخاموشی درباره وقایع پس از ترور میگوید: «من لنگ را برداشته و داخل کوچه شدم که دیدم مجید شریف واقفی، به صورت، روی زمین افتاده است. لنگ را روی صورت او گذاشتم و برگشتم؛ ماشین را روشن کرده دستمالی تر کردم. وقتی عباس و حیدر جسد را داخل ماشین گذاشتند، من خونهای روی سپر را پاک کردم و با هم سوار شدیم و رفتیم...»
تیم ترور از آنجا به میدان خراسان رفتند. وحید افراخته از ماشین پیاده شد و سیاهکلاه و سیدخاموشی وارد جاده مسگرآباد شدند. در ۱۸ کیلومتری جاده مسگرآباد، جسد را پیاده کردند، جیبهای او را خالی کردند و محلول کلرات، بنزین و شکر روی صورت و بدن او ریختند. پس از آتش زدن جسد که به سوختگی دستهای سیاهکلاه منجر شد، پیکر شریف واقفی را مثله کرده و در چند گودال همان منطقه دفن کردند.
بازتاب ترور در میان زندانیان سیاسی
حذف شریف واقفی و به دنبال آن ترور ناکام صمدیه لباف و بازداشت او در همان روز شکاف میان نیروهای مذهبی و مرکزیت سازمان به رهبری تقی شهرام و بهرام آرام را عمیقتر کرد. خفقان حاکم بر فضای عمومی کشور اجازه تحلیل درست این شرایط را در رسانهها سلب کرده بود اما هرچه در فضای عمومی سکوت حاکم بود، تلاطم حاصل از این تسویه حساب تشکیلاتی در میان نیروهای سیاسی زندانی غیرقابل انکار بود.
میثمی از ناباوری اولیه نیروهای سیاسی در مواجهه با خبر برادرکشی مجاهدین خلق سخن میگوید. از اینکه «مرحوم بازرگان از اینکه سازمان مجاهدین که دست پرورده تفکر مذهبی خودش بود اینطور شده به قدری وحشت کرد که گویی آذربایجان میخواهد تجزیه شود و مملکت دارد از دست میرود.»
عمده نیروهای سیاسی با انتقاد از این اقدام آن را فاجعهای برای مجاهدین خلق به حساب میآوردند. لطفالله میثمی درباره بازتاب این واقعه در میان زندانیان سیاسی میگوید: «در زندان هم واکنشهای زیادی به وجود آمد. ابتدا وقتی مارکسیستها کار جریان شهرام را محکوم نکردند، مذهبیها کمونشان را از آنها جدا کردند. من در قرنطینه که بودم وقتی یقین پیدا کردم که سازمان مارکسیستی شده و بیانیه دادهاند و آدمکشی شده با خود گفتم ۳۰ سال مارکسیسم ضربه خورد. البته بعدها خودشان در مهر ۵۷ به عنوان سازمان پیکار بیانیه دادند و این کار را نقد کردند. کارشان با هیچ منطقی قابل دفاع نبود. اگر بهانه میگرفتند و صمدیه و مجید را متهم میکردند که اسلحهها را برای خودشان مصادره کردهاند، در مورد محمد یقینی هیچ توجیهی هرچند به ظاهر نداشتند. شهرام از پشت با اسلحه او را میکشد و جسدش را هم در سد کرج میاندازند. این قتل کاملا نشان داد که حذفهای خونبار ناشی از رهبریطلبی بوده است. این جریان بعدها نامشان را عوض کردند و به سازمان پیکار برای رهایی طبقه کارگر تبدیل شدند.»
بازداشتهای گسترده و اعدام اعضا
ساواک پس از آگاهی از وقوع قتلی در کوچه ادیبالممالک در خیابان ری ـ تهران، به پیگیری بیوقفه موضوع پرداخت و به سرنخهایی دست یافت اما هنوز به ابعاد این موضع پی نبرده بود که ماجرای بازداشت وحید افراخته و محسن سیدخاموشی پیش آمد. در ۳۱ اردیبهشتماه ۱۳۵۴ یعنی در همان روزهایی که تقی شهرام و همفکرانش به دنبال حذف شریف واقفی، در پی حذف فیزیکی دیگر مخالفان اسلامگرای خود بودند، دو تن از افسران مستشاری ایالات متحده به نامهای سرهنگ جک برنر و سرهنگ پل شفر در قیطریه تهران ترور شدند. شش مرداد همان سال وحید افراخته و محسن سیدخاموشی به اتهام دخالت در این ترورها بازداشت شدند.
در این هنگام مرتضی صمدیه لباف حدود سه ماه بود که در زندان بود اما کلمهای علیه همفکرانش لب به اعتراف نگشوده بود. بازداشت وحید افراخته اما ضربهای بزرگ به سازمان و نیروهای دربند آن بود. اعترافات افراخته درباره وقایع چند ماه آخر و افشای ترور سازمانی شریف واقفی نه تنها پروندههای اسلامگرایانی چون صمدیه لباف را بار دیگر در نوبت رسیدگی قرار داد، بلکه به بازداشت حدود ۴۰۰ تن از اعضای مجاهدین هم انجامید.
کشف اختلافات و نزاع خونین میان طیفهای مارکسیست و اسلامگرای سازمان فرصتی طلایی در اختیار ساواک قرار داد چرا که اثبات این نزاع و معرفی اعضای سازمان مجاهدین به عنوان قاتلان مجید شریف واقفی، شکستی سخت برای سازمان در افکار عمومی مخالفان بود. ساواک حتی تلاش کرد از خانواده شریف واقفی مصاحبهای تلویزیونی علیه سازمان و برای تشکر از رژیم شاه بگیرد تا بر اساس آن بتواند ضرباتی سختتر به پیکر سازمان وارد کند که ناکام ماند.
در روز ۱۰ دی ماه ۱۳۵۴ دادگاه نظامی تهران اعلام کرد ۱۰ نفر را به اتهام برنامهریزی و اجرای نقشه ترور سه سرهنگ امریکایی، سرتیپ زندیپور و چند نفر دیگر به اعدام محکوم کرده است. این ۱۰ نفر عبارت بودند از: وحید افراخته، محمدطاهر رحیمی، محسن سیدخاموشی، مرتضی صمدیه لباف، محسن بطحایی، منیژه اشرفزاده کرمانی، ساسان صمیمی بهبهانی، عبدالرضا منیری جاوید، مرتضی لبافنژاد و مهدی غیوران.
وقوع انقلاب و بازداشت تقی شهرام
هرچه در دوران رژیم پهلوی موضوع تسویههای فیزیکی سازمان یا دستمایه سوءاستفاده ساواک قرار گرفت و یا مسکوت ماند، پس از انقلاب اما با باز شدن فضای سیاسی عطش رمزگشایی از ترورهای سیاسی موضوع را به محاکمات علنی در دستگاه قضایی کشاند.
ذات رقابتهای سیاسی آزاد در آن دوران این بود که برخوردهای قضایی با نیروهای سیاسی به سرعت به موضوعی جناحی تبدیل میشد و گروهها برخورد با خود را به قدرتطلبی گروهها و جریانهای درون قدرت نسبت میدادند، این چنین بود که اندکی پس از برگزاری اولین مراسم بزرگداشت مجید شریف واقفی در چهارمین سال قتلش، خبر دستگیری محمدتقی شهرام، رییس شاخه سیاسی و مغز متفکر سازمان مجاهدین خلق در دوره تغییر ایدئولوژی که بعدها خود از رهبری سازمان تسویه شده بود، غوغایی سیاسی ـ رسانهای به پا کرد.
نشریه سپاه پاسداران در خبری ذیل تیتر «تقی شهرام در چنگال عدالت» نوشت: «در هفته گذشته تقی شهرام یکی از اعضای سابق کادر رهبری سازمان مجاهدین که سهم مهمی در ایدئولوژی این سازمان داشته است توسط پاسداران انقلاب اسلامی دستگیر و تحویل دادستانی کل انقلاب گردید. وی که در لوای اسلام ضربههای شدیدی به سازمان مجاهدین و دیگر سازمانهای اسلامی وارد کرده بود متهم به انجام اعمال زیر میباشد: قتل ۱۳ نفر از اعضای سازمان مجاهدین، عاملیت اصلی در ایجاد تفرقه و اختلاف بین مبارزین و تصفیههای سازمانی، عاملیت اصلی در قتل مهندس یقینی و همچنین متلاشی کردن سازمانها و گروههای مبارز اسلامی، از بین بردن امکانات مالی و وسایل سازمان از قبیل اسلحه و خانههای تیمی و... معرفی افرادی که قادر به تصفیه آنها نبوده به ساواک و نیز متهم به سوءاستفاده از بیتالمال مبارزین.»
دادستانی انقلاب به دنبال بازداشت شهرام با صدور اطلاعیهای از تمامی کسانی که از وی شکایتی دارند خواست برای ثبت شکایت خود به دادستانی مراجعه کنند. خانواده مجید شریف واقفی که از ابتدای انقلاب پیگیر رسیدگی به پرونده فرزند خود بودند و پیش از آن خواستار بازجویی از شکنجهگران ساواک درباره فرزندشان شده بودند از جمله نخستین افرادی بودند که شکایت از شهرام را تقدیم دادستانی کردند.
همزمان با این واقعه «سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» که به دنبال جدایی از سازمان مجاهدین توسط همفکران شهرام تاسیس شده بود، با صدور بیانیهای ضمن اعتراض به بازداشت تقی شهرام، بدون رد اعمال خلاف وی مدعی شد: «قضاوت نسبت به انحرافات و اشتباهات رهبری گذشته بخش منشعب سازمان مجاهدین خلق، که در جریان یک مبارزه انقلابی و ضد امپریالیستی صورت گرفته است، فقط و فقط در صلاحیت سازمانهای انقلابیای است که فعالانه در جریان مبارزه انقلابی شرکت داشتهاند و فقط آنها هستند که میتوانند نسبت به این امر به قضاوت بنشینند.»
این سازمان در ادامه آورده است: «به نظر ما بدون اینکه ذرهای محکومیت انحرافات و اشتباهی که تقی شهرام در راس آنها قرار داشته فراموش شود، بدون اینکه اختلافات سیاسی- ایدئولوژیک با وی از نظر ما دور شود، بایستی در افشای ماهیت هدفی که میوهچینان انقلاب از دستگیری تقی شهرام دنبال میکنند کوشش کرد. در این راه به هیچ وجه انحرافات هرچند بزرگ تقی شهرام نباید دلیل بر سکوت در مقابل هدفهای دستگیرکنندگان و گردانندگان امر قرار گیرد.»
سازمان «رزمندگان آزادی طبقه کارگر» از دیگر گروههایی بود که با وجود اعتراض به بازداشت شهرام تلویحا بر آنچه «انحرافات و اشتباهات» شهرام میخواند صحه گذاشت و با این حال نوشت: «کسانی حق دارند با اشتباهات و انحرافات تقی شهرام برخورد کنند که در سختترین شرایط تا پای جان به مبارزه با امپریالیسم، سرمایهداری و دیکتاتوری پرداختهاند... این تودهها هستند که باید به قضاوت در مورد اشتباهات درون نیروهای انقلابی بنشینند. این همرزمان تقی شهرام هستند که باید به ارزیابی خطاها و انحرافات او بپردازند.»
اما جالبتر از همه واکنش سازمان مجاهدین خلق به این دستگیری بود. این سازمان که پس از انقلاب با نقد و رد عملکرد دوران حضور تقی شهرام در سازمان، بار دیگر به عرصه سیاسی بازگشته بود در واکنش به بازداشت او اعلام کرد که با توجه به ارتباط مستقیم و غیرمستقیم اتهامات شهرام به عملکرد سازمان خواستار حضور نمایندگان خود در جلسات محاکمه اوست. در واکنش به این درخواست دادستانی کل انقلاب اعلام کرد: «اتهام آقای محمدتقی شهرام مخالفت و یا انشعاب از سازمان مجاهدین خلق نبوده بلکه صدور فرمان قتل عدهای مسلمان مبارز در دوره طاغوت میباشد و لذا مورد خاصی برای دفاع از سازمان مزبور وجود ندارد...»
با ادامه اعتراضات مجاهدین، روابط عمومی دادستانی شرایط شرکت نمایندگان این سازمان در جلسات محاکمه شهرام را این چنین اعلام کرد: «نماینده سازمان مجاهدین خلق تنها به دو صورت میتواند در محاکمه محمدتقی شهرام شرکت کند: به عنوان ناظر تماشاچی و یا شاهد و شاکی.»
حدود یک سال پس از بازداشت محمدتقی شهرام، رسیدگی به اتهامات او بعد از یک بار تعویق در تاریخ ۲۳ تیرماه ۱۳۵۹ در دادگاهی ویژه در محل دادسرای انقلاب اسلامی مرکز به ریاست حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه آغاز شد. این جلسه اما در همان ابتدا با بنبست مواجه شد. شهرام که رسیدگی به پرونده خود را در صلاحیت دادگاه انقلاب نمیدانست از حضور در جلسه دادگاه امتناع و اعلام کرد تنها در دادگاهی که مجاهدین خلق برایش تشکیل دهد شرکت خواهد کرد.
بدین ترتیب معادیخواه پس از نوشتن متن آخرین اخطار به شهرام برای حضور در دادگاه که لاجوردی نماینده دادستان آن را قرائت کرد از عکاسان و خبرنگاران دعوت کرد تا با حضور در محل نگهداری او از دلایل عدم حضورش در دادگاه مطلع شوند. او علاوه بر اینکه مسائل پرونده خود را مربوط به یک سازمان انقلابی و خارج از صلاحیت دادگاه انقلاب معرفی کرد، از عدم حضور هادی اسماعیلزاده و رضا متیننژاد - دو وکیلی که برای دفاع از او اعلام آمادگی کرده بودند - در دادگاه و وجود اتهامات دروغ در متن کیفرخواست دادستانی به عنوان دیگر دلایل خود برای عدم حضور در جلسات محاکمه یاد کرد.
از او پرسیده شد که گفته میشود علاوه بر صدور دستور قتل شریف واقفی و صمدیه لباف شما دستور قتل کسان دیگری را نیز صادر کردهاید، در این باره چه میگویید؟ شهرام گفت: «مساله در مورد من فقط شریف واقفی و صمدیه لباف هستند. بقیه اتهامات دروغ است.»
از شهرام پرسیده شد که وکیل شما در دادگاه چه کارهایی خواهد کرد که خود شما نمیتوانید انجام دهید؟ وی پاسخ داد: «من کاملا از وضعیت زندگی خود مطمئن هستم. موج تبلیغات علیه من نباید شما را فریب دهد. وکیلی که برای من تعیین میشود باید متعهد باشد نه کسی که در وسط دادرسی علیه من شروع به سخنرانی نماید. اگر چنین وکیلی پیدا شود من هماکنون حاضرم در دادگاه حضور پیدا کنم. البته در دادگاه من دفاعیات خود را خواهم کرد ولی چون من برای دفاع از خود احتیاج به دریافت مدارک و همچنین تماس با گروههای مختلف دارم لذا باید وکیلی باشد تا به این کارها برسد.»
شهرام در ادامه سخنان خود گفت: «مثلا نامهای از همسر شریف واقفی وجود دارد که همسر شریف واقفی به تشکیلات میگوید من خیانتکار هستم، مرا باید اعدام کنید. مثلا این نامه و مدارکی از این قبیل برای روشن شدن مسائل در دادگاه مورد احتیاج است، پس باید کسی دنبال تهیه این مدارک برود. مساله من مربوط به تشکیلات یک سازمان انقلابی است.»
یکی از خبرنگاران از شهرام سوال کرد: چرا تاکنون از سوی سازمان مجاهدین خلق از شما شکایتی نشده است؟ دلایل این کار چیست؟ شهرام پاسخ داد: «این یک مساله سیاسی است. هیچ گاه سازمان مجاهدین با شکایت خود از من مساله سیاسی را تبدیل به مساله جنایی نخواهد کرد.»
از وی سوال شد شما چگونه مساله قتل فرد یا افرادی را یک مساله سیاسی میدانید؟ وی پاسخ داد: «اعضای سازمان مجاهدین خلق میتوانند در دادگاه شکایت کنند اما در مورد شریف واقفی مساله این است که شریف واقفی قبل از اینکه به خانوادهاش تعلق داشته باشد به سازمان مجاهدین خلق تعلق داشته است. این قبیل افراد بدون اینکه به خانواده خود تضمین بدهند به سازمان تضمین میدهند و تمام مال و جان خود را در اختیار تشکیلات میگذارند.»
محاکمه بدون حضور شهرام و تلاش برای انصراف شاکیان
شهرام بر اساس استدلالهایی که در حاشیه جلسه اول دادگاهش مطرح کرده بود تا پایان در هیچ یک از جلسات محاکمه خود شرکت نکرد. با این حال جلسات محاکمه ادامه داشت و همزمان با روشن شدن ابعاد جنایات او و همفکرانش، انتشار پی در پی بیانیههای اعتراضی گروههای چپگرا و شبهمارکسیستی و تلاشهایی برای منصرف ساختن شکات از پیگیری قتل عزیزانشان در جریان بود.
از آن پس افراد و چهرههای مختلفی از سوی سازمان و خانواده تقی شهرام با مراجعه به خانوادههای قربانیان به ویژه مجید شریف واقفی خواستار انصراف از شکایاتشان شدند که هر بار با پاسخ منفی آنان روبرو شدند.
سیده مریم شریف واقفی، خواهر مجید درباره حضور یکی از این چهرهها در خانهشان میگوید: «یک روز با کمال تعجب دیدیم که مادر رضاییها را به خانه ما آوردند و اظهار داشتند به پاس احترام این مادر از شکایت علیه تقی شهرام منصرف شوید. ما که از دیدن این صحنه مات و مبهوت شده بودیم خطاب به مادر رضاییها گفتم این کار شما چه معنی میدهد؟ آیا مسوولان سازمان و هواداران شما از این عمل شما اطلاع دارند؟ آیا بر این کار شما چه نامی میتوان گذاشت جز عمل منافقانه؟ در این لحظه برادرم مهندس سیدمرتضی شریف واقفی، خطاب به مادر رضاییها گفت: مادر حواست را جمع کن. فریب اینها را نخور. تو چند فرزند شهید دادهای شایسته نیست تا بدین حد شخصیت خود را فراموش کنی و به صورت مهره بیارادهای در دست افراد فرصتطلب درآیی. ولی او که غرق در ذهنیات تلقینی خود بود، از سخنان ما بسیار برآشفت و به ناچار با دست خالی به تهران برگشت.» نکته جالب در مورد این رویداد آنکه خواهر کوچکتر مجید با دستگاه ضبط صوتی کوچکی که در زیر لباس به گردن آویخته بود گفتوگوهای این جلسه را روی نوار ضبط و در موقع محاکمه تقی شهرام این نوار به دادگاه ارایه شد و سخنان مادر رضاییها چون سندی متقن در زمینه خلاف حقیقتگوییهای سازمان مجاهدین کنونی و ماهیت واقعی آنها اعلام گردید.
تغییر قاضی و صدور حکم برای تقی شهرام
محاکمه تقی شهرام تا اواخر تیرماه ۵۹ ادامه یافت. ۳۰ تیرماه بود که پیش از برگزاری چهارمین جلسه دادرسی حجتالاسلام معادیخواه که ریاست دادگاه را در جلسات قبل برعهده داشت، اعلام کرد که به دلیل رسمیت یافتن مجلس شورای اسلامی و اینکه او نماینده مجلس شده است و طبق قانون اساسی دخالت قوه مقننه در کار قوه قضاییه ممنوع است از ریاست دادگاه ویژه استعفا میدهد.
به دنبال استعفای معادیخواه، آخرین جلسه دادگاه ویژه رسیدگی به اتهامات تقی شهرام، به ریاست حجتالاسلام مبشری برگزار شد. در این جلسه نماینده دادستان با قرائت مطالبی از نوشتههای شهید صمدیه لباف و دیگر شهدا، به دفاع از متن کیفرخواست پرداخت و سپس دادگاه وارد شور شد. حجتالاسلام مبشری رییس دادگاه هم اعلام کرد پس از شور لازم رای نهایی به متهم ابلاغ خواهد شد.
سرانجام در روز پنجشنبه ۲ مرداد ۱۳۵۹ روزنامهها ذیل خبر اعدام ۲۱ محکوم دادگاههای انقلاب اسلامی مرکز، از تیرباران محمدتقی شهرام خبر دادند. روابط عمومی دادستانی کل انقلاب در اطلاعیهای که همان روز منتشر شد، اعلام کرد «محمدتقی شهرام به جرم به شهادت رساندن فرزندان دلیر اسلام، شهید مجید شریف واقفی و علی میرزا جعفر علاف و جواد سعیدی و مجروح کردن شهید صمدیه لباف که منجر به شهادت وی گردیده چون این مجاهدین شهید حاضر نشدند دست از عقیده اسلامی خود بردارند و عقیده مارکسیستی را قبول کنند هدف ترور ناجوانمردانه آقای تقی شهرام قرار گرفتند که حتی هیچ یک از سازمانهای همفکر و همیارانش حاضر نشدند صحه روی این اعمال جنایتکارانه هولناک بگذارند. لذا دادگاه انقلاب اسلامی مرکز این وارث خون شهیدان نامبرده را مفسد فیالارض تشخیص داده و به اعدام محکوم نمود که حکم صادره سحرگاه امروز در محوطه زندان اوین به اجرا درآمد و نامبرده تیرباران شد.»
بدین ترتیب آمر یکی از بزرگترین و مهمترین تسویه حسابهای سیاسی در تاریخ مبارزات پیش از انقلاب به جوخه اعدام سپرده شد اما هنوز هم با گذشت سالها نمیتوان کتمان کرد که مسائلی که با عدم حضور تقی شهرام در دادگاه ناگفته باقی ماند، بخشی مبهم در تاریخ مبارزات گروههای چپگرا در ایران را رقم زده است. با وجود اینکه شهرام خود موضوع ترور شریف واقفی و صمدیه را سیاسی دانسته و آن را ناشی از وفاداری خود و خیانت کشتهشدگان به ایدئولوژی سازمان متبوعش ارزیابی کرده بود، اما شاید هنوز هم بهترین قضاوت را لطفالله میثمی، عضو سابق سازمان مجاهدین خلق درباره این ماجرا داشته باشد. او در جایی گفته بود: «ایدئولوژی معمولا سیاه سفید است. میگویند هر که با ما نیست دشمن ماست و مراتب رشد را در نظر نمیگیرند، ولی ماجرای خشونت سال ۵۴ شکل تشکیلاتی داشت و میگفتند چون آنها از تشکیلات عدول کردهاند باید اعدام شوند، در حالی که تشکیلات هویتی به نام اسلام داشت و هر کس این هویت را زیر پا میگذاشت مشکل داشت. بعدا در سال ۵۷ از خود انتقاد کردند که باید سازمان را به حال خودش میگذاشتند و آنها که مارکسیست شدند انشعاب میکردند. یک عامل دیگر هم رهبریطلبی بود که با ایدئولوژی تناقضی همراه شده بود و این عوامل با هم جور شده بود. البته وقتی شهرام، محمد یقینی را کشت هیچ دلیل تشکیلاتی سیاسی ـ ایدئولوژیک وجود نداشت و کاملا بر اساس رهبریطلبی بود و آغاز افول آشکار آنها از همان جا بود.»
منابع:
۱- آرشیو روزنامههای کیهان، اطلاعات، بامداد، تیرماه ۵۸ و ۵۹
۲- عبور از سازمان؛ زندگی مجاهد شهید، مجید شریف واقفی، شهرزاد ساسانپور، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
۳- شهادت مجید شریف واقفی؛ ریشهها، بازتابها و پیامدها، گفتوگوی سیدمهدی غنی با لطفالله میثمی، مجله چشمانداز ایران، شماره ۶۷ - اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۰
۴- ترور مجید شریف واقفی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
۵- روزشمار تاریخ ایران؛ از مشروطه تا انقلاب اسلامی، باقر عاقلی، نشر نامک
نظر شما :