ناگفتههای ایران – کنترا؛ سفری که ریگان را رسوا کرد
به گزارش «تاریخ ایرانی»، کتاب ۴۴۸ صفحهای «ایران - کنترا: رسوایی ریگان و سوءاستفاده از قدرت ریاست جمهوری» نوشته مالکوم برن، معاون آرشیو امینت ملی ایالات متحده است که با بهرهگیری از دهها هزار سند طبقهبندی شده، جزئیات سفر مقامات آمریکایی به تهران و معامله فروش سلاح در قبال آزادی گروگانها را روایت کرده است. در این کتاب یادداشت جان مکماهون معاون وقت سازمان سیا در نوامبر ۱۹۸۵ (آبان ۱۳۶۴) منتشر شده که وقتی آمریکا از طریق اسرائیل در فکر فروش موشکهای هاوک به ایران بود، نوشت: «نقشه اسرائیل انتقال اسلحه به عناصر مشخصی از نظامیان ایرانی است که آمادهٔ براندازی حکومت هستند.» درک این موضوع مشکل است که چطور مقامات آمریکا توانستند باور کنند که ایرانیانی که مخالف رژیم خودشان هستند ممکن است در موقعیتی باشند که آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان را تضمین کنند.
به نوشته این کتاب، یکی از طرفهای اصلی در ایران برای تحویل سلاحها، معاون اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد که وفادارترین نهاد به آیت الله خمینی است. در عین حال، بسیاری از ایرانیان بودند که مثل اکبر هاشمی رفسنجانی – رئیس وقت مجلس - این موضوع را فرصتی برای بهبود روابط با ایالات متحده میدیدند؛ اما حکومت ایران در یک موضوع یکپارچه و متحد بود: نیاز به دستیابی به سلاحها و قطعات یدکی آمریکایی بیشتر برای افزایش شانس شکست عراق در خلال جنگ سالهای ۱۳۶۷-۱۳۵۹.
برن مینویسد آنچه که میتوانست سفری شگفتانگیز و فتح بابی برای روابط باشد – هنوز تنها سفر مقامات آمریکایی در طول ۳۵ سال است - به دلیل فقدان آمادگی کامل و دقیق تبدیل به فاجعهای در ابعاد وسیع شد. برنامهریزی خیلی کمی صورت گرفته بود، برای همین آمریکاییها در فرودگاه زیر پایشان علف سبز شد! تا ساعتها بعد یکی از مقامات ایرانی سر برسد و به آنها خوشامدی بگوید. رابرت مکفارلین، مشاور امنیت ملی آمریکا در آن زمان از کاخ سفید خارج شد و به عنوان شهروندی عادی وارد عمل شده بود. نزدیکترین مقام ایرانی که مکفارلین با او جلسه گذاشت «دکتر نجفی» (هادی نجف آبادی) رئیس کمیسیون روابط خارجی مجلس شورای اسلامی بود. در طول مدت اقامت هیأت آمریکایی هم ایرانیان نتوانستند آزادی یکی از گروگانهای آمریکایی در لبنان را تضمین کنند.
سایت المانیتور در گفتوگویی با برن از او پرسیده که آیا از درجه جهالت آمریکا نسبت به ایران تعجب نکرده است؟ او در پاسخ گفته است: «چیزی که باعث شد جا بخورم این بود که آمریکاییها حتی نمیدانستند که چه چیزی را نمیدانند. همه این اتفاقات واقعاً با اطلاع تمام رهبران ارشد ایران از جمله [آیتالله] خمینی صورت گرفت. طنز داستان اینجاست که آمریکاییها این شانس فوقالعاده را داشتند که بطور مستقیم با ردههای بالای نظام ایران ارتباط برقرار کنند، اما نتوانستند از این موقعیت بهرهای ببرند.»
برن افزود: «جورج کیو کارشناس سازمان سیا در مسائل ایران که مکفارلین را در تهران همراهی میکرد، عمیقاً باور داشت که برخی از ایرانیان علاقمند پیگیری روابط بلند مدت با آمریکا بودند و نه فقط موضوع خرید سلاحها. اگر این موضوع با درک بهتری از چگونگی عملکرد فضای سیاسی ایران انجام میشد و رویکرد وسواسی نسبت به گروگانها اتخاذ نمیشد، امکان داشت که نتیجه ملموسی از این ماجرا حاصل شود اما به جای آن عدم اعتماد و کنش بیشتری در هر دو طرف ماجرا را بوجود آورد و بدون شک احتمال بهبود روابط را به تأخیر انداخت.»
از دلایل ایجاد این عدم اعتماد دوطرفه میتوان به این مورد اشاره کرد که اساساً سلاحهایی که از سوی اسرائیل به ایران داده شد مدلهای پیشرفتهای نبود که ایرانیان سفارش داده بودند و نیز در خلال معامله، ایرانیها بطور مرتب اضافه مبلغهای درخواستی را پرداخت کردند که سود آن به جیب منوچهر قربانیفر، خاشقچی دلالان اسلحه و در نهایت شبه نظامیان ضد کمونیست نیکاراگوئه رسید که معروف به کنتراها بودند. برن نقل میکند که ستوان دریایی اولیور نورث کارمند شورای امینت ملی که مسئول پروندههای گروگانگیری لبنان و شبهنظامیان کنترا بود، گفته قربانیفر به او این «ایدهٔ ناب» را داد که برخی از عواید این کار را صرف تأمین اسلحه برای شبهنظامیان نیکاراگوئه کنند که به شدت از سوی کنگره آمریکا تحریم شده بودند و رساندن سلاحهای مهلک آمریکایی به آنها ممنوع بود.
ماجرا موقعی فاش شد که یک هواپیمای حمل سلاحهای قاچاق به کنتراها در پنجم اکتبر ۱۹۸۶ (۱۳ مهر ۱۳۶۵) در نیکاراگوئه سقوط کرد و یک ماه پس از آن سقوط بود که مجله لبنانی الشریعه، داستان سفر پنهانی مکفارلین به تهران را برملا کرد.
افشای ماجرا برای دیپلماتهای آمریکایی در خاورمیانه به شدت مایه شرمساری شد، چرا که دستور اکید وجود داشت مبنی بر منع فروش سلاح به هر دو طرف جنگ ایران و عراق. سیاستی که با عنوان «عملیات ثبات» خوانده میشد و پس از انقلاب ایران در سال ۱۹۸۳ توسط مقامات آمریکا برای منع فروش سلاح به ایران پایهگذاری شده بود و این افشاگری نشانه زیر پا گذاشتن قانون بود. گزارش مجلهٔ لبنانی موجی از اعتراض و اتهام خیانت را از سوی دولتهای عربی برانگیخت که در جنگ حامی عراق بودند.
دولت ریگان برای جبران معامله با تهران، در سال ۱۹۸۷ (۱۳۶۶) توافق کرد از کشتیرانی در خلیج فارس محافظت کند و درگیر سلسلهٔ برخوردهایی با ایران شد که با سقوط هواپیمای مسافربری ایرانی و کشته شدن همهٔ ۲۸۰ مسافر آن به اوج خود رسید. ایران آتشبس با عراق را قبول کرد. اما شانس ایجاد روابط حسنه میان ایران و آمریکا بر باد رفت. جالب است که فکر کنیم اگر ایالات متحده در سال ۱۹۸۵ (۱۳۶۴) تلاش بهتری در جهت جذب ایران میکرد، ممکن بود چه اتفاقی روی دهد؟
بروس ریدل، افسر سابق سازمان سیا و کارشناس مسائل خاورمیانه که در شورای امینت ملی بود و بطور مستمر راجع به جنگ ایران و عراق نوشته است، در تکلمهای به کتاب برن مینویسد: «موضوع ایران گیت یک بررسی موردی بود برای اینکه بدانیم چه کارهایی را در عملیات اطلاعاتی خارجی نباید انجام دهیم. بسیاری از دروغهایی که منجر به ماجرای ایران –کنترا شد ممکن است مدلی باشند برای فریبی که منجر به جنگ گمراهانهٔ آمریکا در عراق در سال ۲۰۰۳ شد.»
«تاریخ ایرانی» بزودی اسناد جدیدی که در این کتاب آمده است را منتشر خواهد کرد.
نظر شما :