نگاهی به تاریخنگاری انقلاب/ یادداشتی از رسول جعفریان
تا این زمان، بخشهایی از تاریخ انقلاب نوشته شده است و در آینده مطالب بیشتری نوشته خواهد شد. خاطرات، اسناد، تواریخ عمومی و روزشمار، تک نگاری در باره برخی از موضوعات مهم، شرح حال رجال، و همین طور کتابهای تحلیلی قالبهایی است که به بیان بخشی از تاریخ انقلاب پرداخته است. از این بابت، از همه مؤسسات ریز و درشت که تلاش میکنند تاریخ انقلاب را بنویسند و جلوی تحریف آن را بگیرند، سپاسگزاریم.
البته، تاکنون، نه همه خاطرات گفته و نوشته شده، نه همه اسناد منتشر گشته، و نه نگارش تواریخ عمومی و دیگر موارد به پایان رسیده است. شاید آنچه انتشار یافته یک صدم آنچه هست و روزی انتشار خواهد یافت، نباشد، و این کار دست کم تا یک صد سال دیگر هم ادامه خواهد یافت.
یک مثال ساده، داستان مشروطه است. آنچه در پنجاه سال اول مشروطه چاپ شد، عشر آنچه بعد از آن طی سه چهار دهه منتشر شد، نیست. علاوه بر آن که طی این چند دهه، مجلدات زیادی از تواریخ عمومی و اسناد کهن چاپ شد، تحلیلها و دیدگاهها هم عوض شد و شیخ شهید فضل الله نوری که غالبا در پنج دهه اول مطرود و مستبد شناخته می شد، در دوره اخیر، شخصیت محبوبی گردید که دهها کتاب و صدها مقاله در باره نقش مثبت وی در مشروطه نوشته و چاپ شد. تازه، چند سال است که همه میگویند مبادا مشروطه تکرار شود؟
این تجربه چه چیزی را به ما نشان میدهد؟ به عقیده بنده نشان میدهد که نوشتن تاریخ، به ویژه توسط کسانی که در بطن آن هستند و طرفدار آن، تنها بخشی از ماجراست. بخش دیگر آن به دست کسانی نوشته خواهد شد که زمان ما نیستند یا در زمان ما هستند، اما مخالف و بیتفاوت نسبت به گرایش اصلی موجود در انقلاباند. از نگاه اینان و بسیاری دیگر، طبیعی است که ماجرا وقتی کاملا شفاف خواهد بود، که همه آنچه هست انتشار یابد و در یک مقایسه واقع بینانه، که امکان خارجیاش البته بسیار دشوار است، آنچه گذشته، به صورتی شفاف در اختیار قرار گیرد.
اگر تفسیرهای مختلف را که خود نشأت گرفته از زاویههای متفاوت است بر آنچه گذشت ضمیمه کنیم، در آن صورت باز هم داستان از این که گاه تصور میشود، دشوارتر و پیچیده تر خواهد شد.
اما فارغ از اینها، سخن این مقال آن است که آنچه تاریخ انقلاب را مینویسد، سرنوشت انقلاب است. مشروطه، سرنوشت خوبی نداشت و تاریخ از مخالفان آن که شیخ فضل الله نوری بود دفاع کرد. مشروطه، به اهداف ضد استبدادیش نرسید، تجدد را نیم بند عرضه کرد و کار را دست رضاشاه سپرد، برای همین بدنام شد. البته همچنان در برخی از آرمانهایش مقبول است، اما تاریخ نگاران پسین، دیگر مثل کسروی و ملکزاده فکر نمی کردند. دنبال اسنادی میگشتند تا نشان دهند مشروطه از روز اول قدم در راه اشتباهی گذاشته است. پس در تاریخ نویسی انقلاب آنچه مهم است این است که انقلاب به چه مسیری برود و چه نتایجی را به دنبال داشته باشد.
یک مثال از گذشتهها بزنم. میرزا ابوطالب نواده دختری میرفندرسکی، فیلسوف معروف، تاریخ دوره شاه سلطان حسین را در کتاب تحفه العالم نوشت. این کتاب، در تاریخ سالهای اول پادشاهی شاه سلطان حسین بود که از قضا خیلی از رسوم بد گذشته را نسخ کرد و نویسنده هم که روحانی برجستهای بود، مشتاقانه و جدی آن موارد را نوشت و از او ستایش کرد. اما آیا تاریخ شاه سلطان حسین، پس از آن که رفتارش سبب سقوط صفویه شد، همان گونه نوشته شد؟
بنابرین اگر حکومتی بتواند ایران انقلابی را به مسیر درستی هدایت کند، جلوی فساد را بگیرد، عدالت را اجرا کند، حق را به حق دار برساند، مملکت را به جایگاه شایسته آن برساند، فقر را از میان ببرد، دشمنانش را با جنگ و صلح رام کند، به صورت طبیعی و انسانی شرایط زندگی را برای مردم فراهم کند، و برای هر مشکلی، چارهای متناسب بیندیشد، آن وقت است که تاریخ آن خوب نوشته خواهد شد، به این معنا که ،آنچه رخ داده خودش تاریخ نوشته شده است، یعنی درست همان چیزی است که نسل بعد در انتظار آن است و لازم نیست برای اثباتش این همه کتاب نوشت و مقاله به چاپ رساند.
وقتی برای نگارش تاریخ یک موضوعی، سماجت می کنیم، به نظر میرسد قصد ما آن است تا چیزی که برای نسل بعد بدیهی نیست، بدیهی کنیم! این یعنی این که در دستانداز عبور کردهایم و حالا باید زمین را صاف نشان دهیم . باید هر روز سندی رو کرد، تا نشان داد همه چیز درست و طبیعی بوده است. هر روز باید تحلیلی ارائه کرد تا آنچه را شفاف نبوده، شفاف شود. این در حالی است که وقتی همه چیز طبیعی رخ میدهد، طبیعی پیش میرود تاریخ نوشتن نیاز ندارد؟ یا اگر دارد چرا این همه انرژی باید صرف کرد؟ اگر در یک جامعه آب از آب تکان نخورد، و مثلا مردمان یک روستا هزاران سال آرام زندگی کنند، چه نیازی به نگارش تاریخ آن، آن هم تاریخ سیاسی خود دارند؟
بنابرین باید توجه داشت، منهای آنچه که به هر روی، به مقدار محدود باید نوشت، تاریخ انقلاب ، در سرنوشت انقلاب نهفته است. این که چگونه پیش برود و حقانیتش را در عرصه عمل نشان دهد.
این روند باید نشان دهد که وقتی کشور ما وابسته به قدرت های خارجی بود، پیشرفت نکرد، اما اکنون کشوری است پیشرفته. این را باید دید و نشانههایش را لمس کرد.
این روند باید نشان بدهد که وقتی کشور ما دست عوامل پهلوی بود، رفتارها ظالمانه و ستمگرانه و دادگاهها ناعادلانه بود، اما وقتی انقلاب شد، همه چیز، طبیعی و عادلانه و معقول پیش رفت. این تاریخ است و قضاوت آینده و آیندگان و نسل های سوم تا دهم و بعد از آن هم از روی همین رفتار خواهد بود.
آنچه ما با تاریخ نویسی، به عنوان حقانیت در پی آن هستیم، چیزی است که سرشت و سرنوشت انقلاب آن را در عمل و متن زندگی و تفکر مردم خود را نشان خواهد داد. حتی اگر کسانی باشند که بخواهند تصویر دیگری بدهند، تلاششان به جایی نخواهد رسید.
منبع: خبرآنلاین
نظر شما :