چرا مردم ایران در روز ۳۰ تیر حاضر به پرداخت هزینه شدند؟
در این نوشتار سعی میشود در بررسی رویداد ۳۰ تیر به تحلیل رفتار مردمی پرداخته شود که بعدها به کرات متهم شدند به تشخیصهای نادرست یا عدم قاطعیت در اجرای تشخیصهای درست، مردمی که در آن روز، هم تشخیص درستی دادند و هم با پرداخت هزینهای کلان، تصمیم و تشخیص خود را عملی کردند.
قبل از ۳۰ تیر
دکتر مصدق همزمان که نبردی حقوقی را در عرصه سیاست خارجی با انگلیس آغاز کرده بود، مجبور بود در داخل، هم علیه دخالتهای درباریان در امور سیاسی مبارزه کند و هم افرادی را که تحقق همه خواستههای انباشته شده را همزمان میخواستند، کنترل کند. دخالتهای دربار روز به روز افزایش مییافت و علاوه بر محمدرضا شاه، خواهر و مادرش هم علنا وارد میدان شده بودند. آنها، هم در عزل و نصبهای دولت، هم در امور مجلس و هم حتی در مسائل امنیتی و نظامی دخالت میکردند.
شاه برخلاف قانون اساسی مشروطه، اختیار انحلال مجلس و انتصاب اعضای سنا را برای خود قانونی کرده بود و در تعیین اعضای هیات دولت نیز، حق انتخاب وزیر جنگ را تنها برای خود قائل بود. مصدق نیز با استناد به قانون اساسی که «اعضای هیات دولت نه تنها مسوول امور وزارتخانههای خود که مسوول عملکرد کل مجموعه دولت هم هستند»، میگفت که نمیتواند مسوولیت دولتی را بپذیرد که در آن وزارت جنگ، خود دولتی در داخل دولت باشد.
به این دلایل مصدق استعفا داد و شاه هم بلافاصله قوامالسلطنه را جانشین او کرد. اما تنها ۵ روز پس از این اقدام شاه، با قیام مردم در سطح کشور و اوج گرفتن آن در ۳۰ تیر۱۳۳۱ و در پی جان باختن صدها تن در تهران و سایر شهرهای ایران و نهایتا با پیوستن بخشی از نیروهای سرکوبگر به صفوف مردم، دولت قوامالسلطنه سقوط کرد و مصدق مجددا نخستوزیر شد.
چرا مردم حاضر به پرداخت هزینه شدند؟
همان طور که در مقدمه اشاره شد، مردم ایران بارها متهم شدهاند که یا با تشخیصهای نادرست در شکلگیری حکومتهای استبدادی نقش داشتهاند یا با عدم قاطعیت در برابر این حکومتها، در تداوم سلطه آنها سهیم بودهاند. اما رویداد ۳۰ تیر عکس این ادعا را ثابت میکند.
از قبل، تانکها و مسلسلهای ارتش در خیابانهای تهران صف کشیده بودند و اخباری از تیراندازی به سوی مردم در برخی از شهرستانها به تهران میرسید اما علیرغم همه این تهدیدها مردم تهران به خیابانها ریختند و فریاد یا مرگ یا مصدق سر دادند. چگونه چنین حمایتی شکل گرفت؟ چگونه مردم حاضر به پرداخت این هزینه شدند؟
کارنامه ۱۴ ماهه حکومت مصدق (تا تاریخ استعفا از نخستوزیری) تنها در عرصه خارجی و ملی کردن نفت نمره قبولی نگرفته بود بلکه خدمات او در عرصه داخلی هم بسیار ارزشمند بود. در فضای آزاد سیاسی و فعالیت چشمگیر مطبوعات، علیرغم دخالتهای دربار و نظامیان، افکار عمومی متوجه تلاشهای مصدق برای استقرار آزادی و عدالت اجتماعی و همزمان تاکید بر اجرای قوانین بود.
تنها دو ماه پس از به قدرت رسیدن مصدق و یک سال قبل از قیام ۳۰ تیر (۲۳ تیر۱۳۳۰) تظاهراتی که مجوز قانونی نداشت، توسط نیروهای امنیتی سرکوب شده بود و شماری جان باختند. اما مصدق غیرقانونی بودن این تظاهرات را مستمسکی برای سلب مسوولیت از خود قرار نداد و پس از تشکیل کمیسیون تحقیق و پیگیریهای جدی، رئیس شهربانی و همچنین وزیر کشور خود را برکنار کرد. این اولین بار بود که در طول تاریخ، مردم شاهد حمایت بخشی از حاکمیت و برخورد آن با بخشی دیگر از حاکمیت بودند و این، امید مردم را به تحولات آینده بیشتر کرد. چند ماه پس از این رویداد و در پی تداوم فضای آزاد سیاسی، مخالفان مصدق به تحریک دربار و با نظارت نیروهای امنیتی، به مراکز چندین روزنامه و سازمان جوانان و چندین سینما و تئاتر حمله کردند (۱۴ آذر ۱۳۳۰) اما باز هم مردم شاهد بودند که علیرغم هم تقلاهایی که برای تحریف این رویداد و سلب مسوولیت از عاملان آن صورت گرفت، با پیگیریهای مصدق و افشاگریهای مطبوعات، هم به آسیبدیدگان این حادثه خسارت پرداخت شد و هم شمار زیادی از اوباش که عاملان این جنایت بودند (به خصوص شعبان جعفری ملقب به شعبان بیمخ) بازداشت و روانه زندان شدند. این برخوردهای قاطعانه آن هم در شرایطی که مصدق مجبور بود با انگلیس و متحدان جهانیاش مبارزه کند و بر مشکلات اقتصادی ناشی از تحریم نفت مقابله کند، از چشمان تیزبین مردم پنهان نماند. مخصوصا که این تلاشها و جدیتها و برخوردهای صادقانه و توام با احساس مسوولیت، با اقداماتی در راستای تامین حقوق کارگران و دهقانان عجین شد که در ادامه این نوشتار به آن پرداخته میشود.
تاثیرات توسعه همهجانبه
تحولاتی که در دوران مصدق ایران را فرا گرفت تنها محدود به یک یا دو حوزه داخلی یا خارجی نبود بلکه در همه عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، جامعه ایران شاهد توسعهای همگون و چندجانبه بود. اصولا پروژه ملی کردن نفت برای مصدق، بیش از مزایای اقتصادی آن، دارای دستاوردهای سیاسی بود.
تحولات سیاسی متاثر از این اقدام هم، به رشد در عرصه اجتماعی منجر میشد. مصدق معتقد بود تنها با استقلال کامل از بیگانگان، برقراری کامل آزادی، عدالت اجتماعی و ریشهکنی فساد و عقبماندگی اجتماعی- فرهنگی تحقق خواهد یافت و البته برای تحقق این خواستهها هم منتظر رسیدن به استقلال کامل نمیماند بلکه همزمان در هر دو عرصه برای رسیدن به خواستهها تلاش میکرد. مردم هم ناظر و شاهد این تلاشها در میان انبوهی از مشکلات و موانع بودند.
مخاطبان مصدق تنها مردم شهری و طبقه متوسط نبود. تیم همکاران مصدق، مخصوصا جناح چپ جبهه ملی به رهبری خلیل ملکی، پروژههایی بنیادی را برای بهبود شرایط کارگران و دهقانان آغاز کرده بودند. از چندین سال پیش تلاش برای متشکل کردن کارگران و مطرح کردن حقوق بنیادی آنها (هشت ساعت کار روزانه، حق بیمه مریضی و بیکاری و...) توسط حزب توده شروع و این خواستهها رسما وارد ادبیات سیاسی ایران شده بود و اتحادیههای کارگری قوی و منسجم بودند. اما در دوران مصدق اولین بار بود که در کنار اپوزسیون، بخشی از حاکمیت نیز به تعقیب این خواستهها میپرداخت.
دولت ضمن آنکه حق تشکل و اعتراض و اعتصاب را برای آنها قائل بود، گامهای بیمانندی در راستای تامین حقوق اجتماعی کارگران بر میداشت که در نوع خود و در آن تاریخ بینظیر بود. تامین بیمه بیکاری (آن زمان با عنوان کمک هزینه نداشتن کار مطرح بود) که مصدق درصدد اجرای آن بود در هیچکدام از کشورهای منطقه وجود نداشت. همزمان بررسی اصلاحات ارضی و تغییر روابط مالک و دهقان آغاز شده بود که طبق آن، کاهش سهمیه مالکانه و اختصاص آن به بهبود شرایط دهقانان و اجرای پروژههای عمرانی در روستاها صورت میگرفت که گامی بسیار جدی در راستای خواستههای آنها محسوب میشد.
این تحولات آن هم در دورهای بسیار کوتاه (۱۴ ماه) اعتماد اقشار فقیر و زحمتکش جامعه را به مصدق جلب کرده بود. همچنین ایجاد فضای آزاد سیاسی و برخورداری از جریان آزاد اطلاعات، تاثیر بسزایی بر ارتقای سطح آگاهی این اقشار گذاشته بود.
با همه تلاشهایی که در عرصه خارجی برای ارتقا جایگاه ایران انجام میداد، مصدق در عرصه داخلی، چهره یک شخصیت ناسیونالیست را به خود نمیگرفت. ملی بودن او به معنای مردمی بودن و دمکرات بودن او بود نه به معنای ناسیونالیست بودن که احیانا جایگاهی برتر برای کشور خود در مقایسه با سایر کشورها قائل باشد یا یک گروه از مردم را بر دیگران ترجیح دهد.
همین باعث شده بود که اقلیتهای مناطق مختلف ایران نه تنها هیچ حساسیتی به قدرتگیری او نداشته باشند بلکه علیرغم آنکه در این دوره کوتاه، بهبودی در مشکلات خاص آنها صورت نگرفته بود، اما از همه اقدامات او حمایت میکردند. این یعنی توسعه در همه عرصهها.
در کل میتوان گفت با اقدامات و اصلاحاتی که طی این یک سال و دو ماه صورت گرفته بود، روز ۳۰ تیر ائتلافی نانوشته بین جبهه ملی، بازار، اتحادیههای کارگری و حزب توده و سایر جریانات سیاسی ناراضی صورت گرفت و همه آنها به مصدق اعتماد کردند.
بعد از ۳۰ تیر
علیرغم پیروزی قیام ۳۰ تیر و عقبنشینی دربار و استعفای قوام، مصدق فرصتی برای اجرای سیاستهای درازمدت خود نیافت چرا که تنها یک سال پس از آن قیام، حکومت او از طریق کودتایی ساقط شد که طراحان و مجریانش آمریکا و انگلیس بودند.
سیر تحول تاریخ جهان در راستای منافع مردم ایران نبود. ابرقدرت جدیدی برآمده بود که میبایست از الگویی پرجاذبه از رشد جهشی به جهان نشان دهد و مصدق اولین قربانی این الگوسازی نوین بود و بعدها لومومبا، ناصر، سوکارنو و آلنده نیز قربانیان این قدرت جدید شدند.
اما همین فاصله یک ساله تا کودتا نیز دستاوردهایی داشت: مصدق تحولات را از همان فردای ۳۰ تیر آغاز کرده بود. کوتاه کردن دست دربار از قدرت، تبعید خواهر شاه به خارج (که از عوامل اصلی به قدرت رسیدن قوامالسلطنه بود)، بستن دفتر شاهپورها و شاهدختها در دربار که هر کدام برای خود دربار کوچکی شده بودند، بخشی از اقدامات او در نشاندن دربار بر جایگاه خود بود.
در مجلس نیز سید حسن امامی رئیس مجلس که از حامیان دربار بود و با تقلب در انتخابات به مجلس راه یافته بود کنارهگیری کرد. او که در جمعآوری غیرقانونی رای اعتماد قوامالسلطنه نقش اصلی را داشت، خود قبلا با همکاری ژاندارمری و ارتش، آرای مردم مهاباد را که به صارمالدین صادق وزیری تعلق داشت به نام خود خوانده بود و همه را متعجب کرده بود که چگونه امام جمعه تهران، نماینده شهر کردنشین و سنینشین مهاباد شده است. پس از برکناری او، مطبوعات ابعادی بیشتر از تقلب در انتخابات مجلس را افشا کردند، مخصوصا در سطح شهرستانها که در آنجا نیروهای نظامی حرف آخر را میزدند.
دادگاه لاهه که میبایست در دعوای حقوقی ایران و انگلیس قضاوت کند، درست فردای ۳۰ تیر به نفع ایران رای داد که بزرگترین دستاورد ایران در عرصه بینالمللی محسوب شد. پس از آن، سیاست نیروی سوم (یا موازنه منفی) که به معنای عدم وابستگی و تعهد به دو بلوک جهانی بود، به عنوان تزی که امتحان خود را پس داده، قلمداد میشد و الهامبخش حرکتهای استقلالطلبانه در خاورمیانه و آفریقا شد. در واقع ملی کردن نفت در ایران و پس از آن، ملی کردن کانال سوئز در مصر، پایان امپراطوری بریتانیا بود.
پس از ۳۰ تیر دولت مصدق جدیتر از قبل، بهبود شرایط و تصویب حقوق کارگران و دهقانان را پیگیری کرد و نهایتا با فشار دولت و تصویب مجلس، بیمه حوادث، بیمه بیماری، بیمه ازدواج و تولد فرزند و بیمه بیکاری برای کارگران تصویب شد.
همچنین کاهش ۲۰ درصد از سهم مالکانه فئودالها، به بهبود شرایط دهقانان و تشویق آنها به تشکیل کمیتههای دهقانی و پیگیری بیشتر خواستههایشان انجامید. تصویب این قانون از یکسو و عدم اجرای آن در بعضی مناطق (که قدرت ارتش و ژاندارمری بر نفوذ ارگانهای وابسته به دولت غلبه داشت) به حرکتهایی اعتراضی انجامید که جدیترین آنها قیام دهقانان منطقه موکریان در کردستان بود (به ویژه روستاهای اطراف بوکان) که پس از سه ماه تداوم، حرکات اعتراضی به سطح شهر هم رسید.
این اعتراضات قربانی شدن شماری از مردم توسط فئودالهای ایلخانیزاده را در پی داشت. اما این بار هم، مصدق کوتاه نیامد و برای اولین بار تعدادی از زمیندارها بازداشت و چند تن آنها نیز به عراق متواری شدند. در پی کودتای ۲۸ مرداد همه این قوانین لغو شد، شرایط کارگران اسفناکتر از سابق شد و مالکان با تبانی با نهادهای نظامی و دولت کودتا، به سرکوب شدید دهقانان پرداختند. بخشی از آن اصلاحات هنوز پس از ۶۰ سال، جزو خواستههایی محسوب میشوند که باید برای آنها مبارزه کرد.
* تحلیلگر سیاسی مقیم بریتانیا
منبع: بی بی سی
نظر شما :