تاریخسازی به اسم شاهنامه - رسول جعفریان
مدتی است که ریاست محترم جمهوری در کار وصل کردن تفکر ایرانی با تفکر اسلامی بویژه از نوع شیعی آن است. این بار گفته شده است که سخن فردوسی پیام پیامبر(ص) را شرح میدهد و حقیقت مکتب پیامبر(ص) را تبیین میکند و بالاتر اینکه گفته شده «شاهنامه فردوسی در حقیقت توحیدنامه، خدانامه و تفسیر قرآن» است. (بنگرید به http://www.president.ir/fa/38267) این اظهارات همان طور که بارها گفته شده، هم از پای بست ویران است و هم بسیار مضر و هم بیفایده برای کشور.
اما از پای بست ویران است برای اینکه هیچ گونه ارتباطی میان تفکر ایرانی از نوع شاهنامهای یا ساسانی آن با تفکر شیعی یعنی تفکر اهل بیت(ع) و اسلام نیست. اینکه توحید و حقیقتستایی در شاهنامه است یک اصل فطری و انسانی است و ربطی به این مذهب و آن آیین ندارد. اما ارتباطش با تشیع که پدیدهای غریبتر است. امروزه بعد از بارها تکرار این اتهام بیپایه برای ایجاد پیوند میان ایران و تشیع ـ که غربیهای ناآشنای قرن هیجدهم و اوائل قرن نوزدهم مطرح میکردند ـ روشن شده است که تشیع، چه بخواهیم و چه نخواهیم، اصلش از اسلام و قرآن و منشأ عربی داشته و شهر مدینه و کوفه و یا عربهای مقیم ایران مانند طایفه اشعری آن را در قم رواج دادهاند. به عکس، اگر قرار باشد صرف ارتباط مکانی نوعی مناسبت فکری میان مذهب و محیط پیشین را نشان دهد، باید توجه داشت که بیشتر محدثان و مفسران بزرگ اهل سنت خراسانی و از بخار و بلخ و ترمذ و نیشابور بودهاند.
اما اینکه این سخن بسیار مضر است برای اینکه این نظر باطل و سخن نادرست را در دهان مخالفان تشیع میگذارد تا بار دیگر همان مطالب گذشته را در متهم کردن شیعه به ایرانیگری تکرار کنند. این بزرگترین ظلمی است که بر شیعه میرود و درست وقتی که بودجههای فراوان و وقتها و فعالیتهای گسترده برای اثبات اصالت تشیع صورت میگیرد، رئیسجمهور یک کشور شیعه، پنبه همه آن کارها را میزند. آیا چیزی مضرتر از این برای تفکر شیعه هست؟
اما اینکه هیچ سودی به حال و روز این ملت ندارد که مظلومانه باید این مطالب نادرست را گوش دهند، به این دلیل که این نظریهپردازی نوعی تاریخسازی فرهنگی است. سابقه این کار هم در دنیا توسط برخی از رهبران کشورهایی که نوعی ملیگرایی را تقویت کرده و بر آن بوده یا هستند تا آن مطالب ملیگرایانه را اساس جدیدی برای تاریخ کشورشان قرار دهند، وجود داشته است. اینکه (بلاتشبیه) رهبران آلمان پیش از جنگ جهانی روی تفکر آریایی کار کردند و با بالا بردن بیدلیل شأن ملت خود، آنان را فریب دادند و حتی ما ایرانیان را نیز به دروغ همنژاد خود خواندند تا پای ما را هم به جنگ باز کنند، یک نمونه از تاریخسازیهای بیهوده برای اثبات برتری قومی است که راه به جایی نبرد و نمیبرد. معلوم است که رنگ و رویی به آن میدهند و اسم توحید و مهرورزی را برای آن به یدک میکشند تا به زور آن را تبدیل به یک فرهنگ مقبول کنند. آخر تبدیل اجباری شاهنامه به خدای نامه چه مشکلی را حل میکند و منطبق بر کدام منطق است؟ اینکه «علی نامه» این متن ادبی و شیعی مهم در قرن پنجم تنها پنجاه سال بعد از شاهنامه، برای مقابله با آن نوشته میشود (و در مقدمهاش به آن تصریح میشود) یا عبدالجلیل رازی در قرن ششم در کتاب نقض (تالیف ۵۶۰) از داستانسازی مخالفان به اسم رستم و سهراب برای مقابله با دلاوریهای امام علی (ع) یاد میکند یا شیخ حسن کاشی در قرن هشتم مردم را به جای خواندن شاهنامه، دعوت به خواندن تاریخ امامان منظوم خود (تاریخ محمدی) میکند، چه چیزی را نشان میدهد؟ صد البته که آنان ـ و ما ـ نیز معترف به عظمت ادبی شاهنامه بودند و میدانستند که شاهنامه نگین ادب فارسی است و خود مشتاق مرور و مطالعه آن برای چشیدن طعم ادب زیبای فارسی بودند و آگاه به نقش منحصر بفرد آن در حفظ زبان فارسی، اما چه نسبتی میان آن و معارف شیعی قائل بودند؟
باید گفت این قبیل تاریخسازیها در دوره رضاشاه نیز صورت گرفت و ملیگرایی ایرانی اساس کار تبلیغاتی او و یارانش شد و مقبره فردوسی آباد گردید و هزاره آن مرحوم برگزار شد. اما این قدر بود که آنان این تاریخسازی را با دین و مذهب در نمیآمیختند و تفکرات ایرانی را با مذهب تشیع و مکتب اهل بیت درهم نمیکردند. اما حالا این مطالب مانند بسیاری از امور دیگر به اسم دین و مذهب به مردم عرضه میشود. به نظر میرسد زیان این کار بیشتر از آن و از اساس غیر واقعیتر است. بماند که آن زمان هم گهگاه ایدههای شگفتی مانند امروز مطرح میشد که مثلا قریش همان کورش است و حضرت محمد(ص) در اصل ایرانی است! وصل کردن فردوسی به غیبت کبرا و رودکی به غیبت صغری و نتیجه گرفتن که «معتقدم این دو سربازانی بودند که یکی پس از دیگری ماموریت بازگویی حقیقت پیام پیامبر (ص) را بر عهده گرفتند» چیزی جز تاریخسازی است؟
باید عرض کنم تکرار یک سخن هیچ کمکی به اثبات آن نمیکند و ریختن همان ایدهها در قالبهای تازه و مکرر برای این ملت با فرهنگ، آب و نان نمیشود. مردم ریاست جمهوری را انتخاب کردهاند که به زندگی مادی و اداری آنان سروسامانی بدهد و جلوی تورم را بگیرد و برای آنان خانه بسازد ـ که در این یکی موفقیتهایی داشته ـ نه آنکه در همه معقولات و مقولات اظهار نظر کند و برای عالم و آدم از قدیم تا امروز طرح و نظریه ارائه کند. البته اظهارنظر برای هیچ کس ممنوع نیست و در این زمینه فرقی میان رئیسجمهور و بسیاری دیگر که تحصیل در این امور نداشتهاند وجود ندارد، اما حداقل رعایت شأن آدمی در این است که در حوزهای که تخصص دارد اظهار نظر کند.
منبع: خبرآنلاین
نظر شما :