لطفالله آجدانی: آیتالله کاشانی خواهان سرنگونی دکتر مصدق بود
***
در مورد احزاب و گروههایی که در جریان ملی شدن صنعت نفت نقشآفرین بودند، به تفصیل صحبت شده. آنچه در این میان کمتر به آن پرداخته شده است، نقش مردم است. آیا مردم میدانستند ملی شدن صنعت نفت چه مفهومی دارد؟ چه بار اقتصادی برای کشور دارد؟ منظورم در این سوال عامه مردم هستند نه فقط قشر خاصی از نخبههای جامعه. هواداران دکتر مصدق بسیار بر حمایت عامه مردم از او تاکید دارند اما میبینیم که اگرچه تا پیش از آغاز سال ۱۳۳۲ حمایت مردم از دکتر مصدق غیرقابل کتمان است اما پس از آغاز سال ۳۲ و به خصوص در روز کودتا، مردمی که در یک چهارراه به نفع دکتر مصدق شعار میدادند در چهارراه بعدی مرگ او را میخواستند.
این عبارت که «مردم ایران صبح به نفع دکتر مصدق شعار میدادند و شب به ضرر او»، امروز تبدیل به ضربالمثلی برای نشان دادن مذبذب بودن مردم ایران شده است. اما بهتر است به جای این عبارت نه چندان خوشایند بگوییم که مردم ایران بیشتر با تکیه بر شورشان وارد کنشهای سیاسی و اجتماعی میشوند تا با تکیه بر بلوغشان. طی جنبش ملی شدن صنعت نفت هم مردم حضوری از سر شور داشتند نه بر مبنای بلوغ سیاسی. این دلیل تغییر رویکرد مردم در اتفاقاتی است که از آغاز جنبش ملی شدن صنعت نفت پیش آمد و به وقایعی منجر میشود که زمینهساز کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بود. مهمترین اتفاق در طول سالهای تلاش جبهه ملی برای ملی کردن صنعت نفت ایران، قیام ۳۰ تیر است که کنش اجتماعی- سیاسی مردم در این مورد خاص هم موید همین نظر حضور توام با شور در عرصه سیاسی هست. نه تنها این مورد که تمام شواهد در طول تلاش برای ملی کردن صنعت نفت، حاکی از آن است که مردم ایران با شور وارد میدان و صحنه شدند نه با درک از موقعیت و شرایط. این شور در گستردهترین سطح، در قالب شور مذهبی هواداران آیتالله کاشانی را به میدان مبارزه آورد. البته بخش دیگری از مردم تحت تاثیر القائات ایدئولوژیک حزب توده برای ملی کردن صنعت نفت به میدان آمدند. با توجه به باورهای ریشهدار مذهبی مردم ایران، ناگفته پیداست که چه تفاوتی در میزان و مقیاس هواداران آیتالله کاشانی یا هواداران حزب توده وجود دارد. اما حزب توده به خصوص در طبقات متوسط و رو به پایین و در کارگران نفوذ داشت و میتوانست مردم را برانگیزد و به صحنه بیاورد.
یعنی اگر آیتالله کاشانی و حزب توده تصمیم به حمایت از دولت دکتر مصدق میگرفتند، مردم به حمایت از دولت ملی او در مرداد سال ۱۳۳۲ به میدان میآمدند و از وقوع کودتا جلوگیری میکردند؟
من فکر میکنم که بله. اگر آیتالله کاشانی و در کنار او حزب توده تمایلی برای تهییج شور مذهبی یا ایدئولوژیک مردم برای حمایت از دولت ملی مصدق داشتند، کودتا به این سادگی نمیتوانست پیروز شود. باز هم تاکید میکنم قدرتی که آیتالله کاشانی برای بسیج مردم و نفوذ در تودههای مردم داشتند با آنچه که در بضاعت حزب توده بود، غیرقابل مقایسه است. اما نظر به اینکه حزب توده تنها حزب دارای تشکیلات منسجم در آن تاریخ بود میتوان بر روی قدرت بسیج اعضایش حساب کرد.
آیتالله کاشانی و حزب توده تصمیم به حمایت از دکتر مصدق نداشتند و به هواداران یا نیروهایشان دستور ندادند تا به دفاع از دولت ملی مصدق به خیابانها بیایند. از اینجا میتوانیم به این نتیجه برسیم که لایههای اجتماعی در اوان دوران ملی شدن صنعت درک معقولی از ضررها و منافع ملی شدن صنعت نفت نداشتند. شوری که عرض کردم در مردم وجود داشت و باعث حضورشان در عرصه مبارزه میشد، باید توسط رهبران سیاسی و اجتماعی به بلوغ تبدیل میشد که نشد. به همین دلیل هم مردم ایران در طول جنبش ملی شدن صنعت نفت تابعیت محض از رهبرانشان داشتند و به راحتی روزی با درخواست رهبران در حمایت از جنبش ملی شدن صنعت نفت به خیابان میآمدند و روزی دیگر در مخالفت با دولت دکتر مصدق به نظاره کودتای آمریکایی- انگلیسی مینشستند.
در مورد قدرت بسیج کردن تودههای مردم از سوی آیتالله کاشانی و حزب توده صحبت کردید اما چیزی در مورد قدرت جبهه ملی برای به میدان آوردن هوادارانش نگفتید. آیا جبهه ملی توانایی تبدیل شور به بلوغ در بین هوادارانش را نداشت؟ به هر حال بار اصلی جنبش ملی ساخت صنعت نفت ایران بر دوش جبهه ملی ایران بود.
شما با این سوال مرتکب اشتباه رایجی شدید که من بارها و بارها با آن مواجه شدم. اشتباه شما در این است که در مباحث تاریخی جبهه ملی را به عنوان یکسری از تشکلهای ملی و متمایز از نیروهای مذهبی به رهبری آیتالله کاشانی تصور میکنید و فکر میکنید که تمایل برای ملی شدن صنعت نفت این دو بازوی ملی و مذهبی ملت ایران را باهم پیوند داده است. در حالی که جبهه ملی اول از احزاب چهارگانهای تشکیل شده بود که هم ملی بودند و هم مذهبی. حزب ایران، حزب ملت ایران، حزب زحمتکشان و مجمع مجاهدین اسلام. پس میبینید که نمیتوانید در مورد جبهه ملی به عنوان یک حزب تکبعدی سخن بگویید یا حساب هواداران مذهبی جنبش ملی شدن صنعت نفت را از هواداران جبهه ملی جدا کنید.
حال ببینیم هر کدام از این احزاب نماینده کدام بخش از جامعه هستند تا در کل بتوانیم نتیجه بگیریم که جبهه ملی تا چه حد قدرت تهییج مردم را داشت. حزب ملت ایران به رهبری داریوش فروهر ناسیونالیستهای تندرو را نمایندگی میکند و از قدرت چندانی برای سازماندهی مردم برخوردار نیست. این حزب نقش چندانی در جریان ملی شدن صنعت نفت و پس از آن در مبارزه با کودتا ایفا نمیکند تا جایی که داریوش فروهر و حزب ملت ایران در آستانه کودتا کاملا خنثی هستند و از همان قدرت تهییج هواداران محدودشان هم هیچ استفادهای نمیکنند. حزب ایران، دیگر حزب این ائتلاف به دست گروهی از استادان دانشگاه و روشنفکرانی که اندیشههای ناسیونالیستی داشتند مانند مهندس زیرکزاده، مهندس حسیبی، شاپور بختیار، نظامالدین موحد، کریم سنجابی و الهیار صالح، بنیانگذاری شده بود. این حزب هم از پایگاه اجتماعی چندان مستحکمی برخوردار نبود و نمیتوانست نقش چندانی برای سازماندهی مردم ایفا کند. اما حزب زحمتکشان که قویترین حزب از مجموعه احزاب جبهه ملی بود قدرت بسیج عمومی مردم را به نسبت قابل قبولی داشت، ولی به مرور شدت گرفتن اختلافات بین خلیل ملکی و مظفر بقایی، دو نفر از رهبران حزب زحمتکشان، منجر به آن میشود که خلیل ملکی از حزب زحمتکشان اعلام انشعاب کند و یک گروه جدید با نام خطسوم را تشکیل بدهد. هرچند خط سوم تا پایان راه وفادار به دکتر محمد مصدق باقی ماند، اما وقوع این انشعاب بیانگر ضعف شدید تشکیلاتی و وجود اختلافات لاینحل در نیروهای تشکیلدهنده جبهه ملی بود. جبههای از احزاب متحد را تصور کنید که قویترین حزبش، نهتنها از ائتلاف خارج شود که رهبران آن مظفر بقایی، در صدر مخالفان آن جبهه بایستد. خروج حزب زحمتکشان به شدت باعث تضعیف جبهه ملی شد.
میتوان گفت جبهه ملی با خروج حزب زحمتکشان ضربه سنگین و غیرقابل جبرانی خورد. ضمن اینکه از حزب زحمتکشان حسین مکی هم که یکی از اعضای بانفوذ حزب و یاران نزدیک دکتر مصدق بود به علت پارهای اختلافات به صف مخالفان محمد مصدق میرود. ریشه بیشتر این اختلافات در تقسیم پست و مقامها پس از به نخستوزیری رسیدن دکتر مصدق بود. اما به مرور ابعاد دیگری نیز به خود گرفت.
مجمع مجاهدین اسلام به رهبری آیتالله کاشانی را نمیتوان یک حزب با معنی امروزی آن دانست. ولی هر نامی که به آن بدهید، قدرتمندترین عضو ائتلافی بود که به تشکیل جبهه ملی انجامید. مجمع مجاهدین اسلام بیشترین نفوذ را در بین احزاب تشکیلدهنده جبهه ملی در بین مردم داشت و در بزنگاهها به خوبی از این نفوذ استفاده میکرد. به غیر از نفوذ این مجمع به عنوان یک حزب سیاسی باید از نفوذ سنتی آیتالله کاشانی در بین تودههای مردم هم سخن گفت؛ نفوذی که به سادگی مردم را برای قیام تهییج میکرد. اما متاسفانه در اثر بروز اختلافاتی بین آیتالله کاشانی و دکتر مصدق خصوصا پس از قیام ۳۰ تیر سال ۱۳۳۱، این تشکل قدرتمند و دارای پایگاه اجتماعی حایز اهمیت عملا از جبهه ملی خارج شد و دیگر از هوادارانش نخواست که در جهت حمایت از جنبش ملی شدن صنعت نفت یا دکتر مصدق به خیابان بیایند.
میبینید که به مرور از قدرت آنچه در ذهن ما به عنوان جبهه ملی ساخته شده است، کاسته میشود. یاران اندکی که کنار مصدق بودند مانند خلیل ملکی قدرت بسیجگری تودههای مردمشان به هیچ عنوان قابل مقایسه با قدرت بسیجگری جبهه ملی در دوران اوج قدرت و ائتلافش نبود. جبهه ملی در حقیقت پیش از وقوع کودتای ۲۸ مرداد سقوط کرده بود. یعنی در زمانی که حزب زحمتکشان و مجمع مجاهدین اسلام از ائتلاف جبهه ملی بیرون آمدند. باقیمانده جبهه ملی پیکره نیمهجانی بود که در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ مرگ آن رسما اعلام شد.
آیا جبهه ملی تنها به دلیل مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شد یا دلایل دیگری هم برای تشکیل این جبهه وجود داشت؟
ببینید قطعا تنها هدف تشکیل جبهه ملی، ملی شدن صنعت نفت نبود اما در راس خواستهها و انگیزههایی که به شکلگیری جبهه ملی انجامید، تلاش برای ملی شدن صنعت نفت وجود داشت. با توجه به تحولاتی که به ویژه از سال ۱۳۲۶ و پس از ورود نماینده انگلستان، آقای گس به ایران به عنوان حافظ منافع کشور انگلستان در شرکت نفت ایران و انگلیس در کشور ایجاد شده بود تقریبا تمام فعالان سیاسی نسبت به موضوع نفت حساس شده بودند. در آن سال زمزمههایی دال بر اعطای امتیازات جدیدی به نفع انگلستان در حوزه نفت جنوب کشور به گوش میخورد. البته زمانی که گس وارد ایران شد کابینه قوامالسلطنه سقوط کرده بود و امکان مذاکراتی وجود نداشت. اما آقای گس یکبار دیگر در سال ۱۳۲۷ به ایران آمد یعنی در زمانی که دولت ساعد بر سرکار بود. او مذاکراتی را با دولت ساعد انجام میدهد و به توافقاتی هم میرسند. در نتیجه آن توافقات قرارداد الحاقی موسوم به گس گلشائیان در ۱۱ ماده به امضای گلشائیان وزیر وقت دارایی ایران و گس میرسد. ساعد، نخستوزیر وقت هم قول ضمنی میدهد که این قرارداد را به تصویب مجلس برساند. در این برهه از تاریخ است که میبینیم نخستین واکنشهای جدی در مقابل اعطای امتیازات جدید نفتی به کشورهای خارجی در کشور شکل میگیرد. از همین جاست که نمایندگان منتقد اعطای امتیازات نفتی در داخل مجلس و فعالان سیاسی در خارج از مجلس که از مدتها پیش با اعطای چنین امتیازاتی مخالف بودند، برای سازماندهی خودشان تصمیم میگیرند که جبهه ملی را با ائتلافی از تمام نیروهایی که مخالف با اعطای این دست امتیازات به خارجیها بودند، تشکیل بدهند.
پیشتر در مورد چهار حزب اصلی که با ائتلافشان جبهه ملی تشکیل شد صحبت کردید، آیا جبهه ملی در همان ابتدای تشکیل، دکتر محمد مصدق را به عنوان رهبر انتخاب کردند؟ و همان موقع در مورد هدف اصلیشان، ملی ساختن صنعت نفت ایران سخن گفتند؟
بله احزاب ایران، زحمتکشان، ملت ایران و مجمع مجاهدین اسلام رسما در تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۲۸ اعلام موجودیت میکند و در بیانیه رسمی که منتشر میکند، به صراحت قید میکند که در راس خواستههایشان تلاش برای ملی کردن صنعت نفت و انسجام بخشیدن به تلاشهای تمام نیروهایی است که مخالف با واگذاری چنین امتیازاتی به بیگانگان هستند. بنابراین با قاطعیت میتوان گفت که تشکیل جبهه ملی اول در راستای ملی شدن صنعت نفت بود. در پاسخ به سوال دیگرتان باید بگویم در همان آغاز تشکیل جبهه ملی، اعضای فعال جبهه دکتر مصدق را که از سال ۱۳۲۳ در مخالفت با بحث واگذاری نفت شمال به شوروی نقش فعالی داشت به عنوان رهبر جبهه ملی منسوب میکنند. جریانات جبهه ملی اول کاملا در راستای ملی شدن صنعت نفت بود. ولی در جبهه ملیهای دوم، سوم و چهارم تحولاتی در عرصه سیاسی پیش میآید که از اهمیت موضوع نفت میکاهد. پس از آنکه دیگر ملی شدن نفت برای نیروهای سیاسی اهمیت چندانی نداشت، موارد دیگری در راس خواستههای جبهه ملی قرار میگیرد اما در بدو تشکیل جبهه ملی تنها قصد تلاش برای ملی کردن صنعت نفت ایران بود.
اما من خواندهام که هسته اولیه جبهه ملی با تحصن عدهای از کاندیداهای معترض به نتایج انتخابات مجلس شورای ملی در دربار شکل گرفته است.
اشتباه میکنید. اصلاح قانون انتخابات یکی از خواستههای جبهه ملی است نهتنها خواسته آنان یا دلیل تشکیل جبهه ملی. جبهه ملی سه خواسته اصلی را مطرح میکند که یکی از آنها اصلاح قانون انتخابات بود. ولی همانطور که پیشتر گفتم در راس خواستههای جبهه ملی میتوان درخواست ملی شدن صنعت نفت ایران را مشاهده کرد. این چهار حزب که از آنان نام بردیم در یک نقطه با یکدیگر اشتراک داشتند آن هم تلاش برای ملی شدن صنعت نفت بود. از حزب زحمتکشان حبیب ملکی و مظفر بقایی را میتوان به عنوان نماینده نام برد که از پیشکسوتان جنبش ملی شدن صنعت نفت هستند. رهبر حزب مجاهدین اسلام، آیتالله کاشانی هم از فعالان پرنفوذ جنبش ملی شدن صنعت نفت بودند. انشعابهایی هم که در جبهه ملی اول صورت گرفت تنها به این علت رخ دادند که در نحوه نگرش رهبران این احزاب با یکدیگر تفاوتهایی وجود داشت. حسین مکی، مظفر و حتی آیتالله کاشانی همگی به دلیل اختلاف نظر در مورد رویکرد دکتر مصدق در جریان ملی شدن صنعت نفت به مرور از جبهه ملی جدا شدند تا جایی که جبهه ملی به قدری ضعیف شد که استعمار انگلیس با یک کودتا توانست طومار دولت ملی دکتر مصدق را به هم بپیچاند.
هرچند در تحولات ایران احزاب نقش چندانی ندارند و این تودههای مردم هستند که خارج از چارچوبهای حزبی در حمایت یا ضدیت یک پدیده اجتماعی- سیاسی به میدان میآیند، اما نمیتوان احزاب را به طور کلی از دایره بیرون نهاد. در سالهای دهه ۲۰ و ۳۰ در ایران به غیر از جبهه ملی تنها میتوان از حزب توده به عنوان یک حزب با تعریف کلاسیک آن نام برد. چرا حزب توده درست در نقطه مقابل جبهه ملی قرار میگیرد و به مخالفت با ملی شدن صنعت نفت ایران میپردازد؟
حزب توده در بسیاری از مقاطع زمانی و در کنش و واکنشهایی که با جبهه ملی و جنبش ملی شدن صنعت نفت نشان داد، در صف مخالفان صنعت نفت قرار میگرفت. حزب توده حزبی بود که هرچند در ایران کمیته مرکزی مستقلی داشت، اما حداکثر وابستگی و همبستگی حزبی را با مرکز حزب کمونیست در شوروی احساس میکرد. حزب توده در ایران تشکیلات و بدنه اجرایی مستقل داشت و در ظاهر مستقل از حزب کمونیست شوروی اداره میشد، اما کاملا به لحاظ ایدئولوژیک وابسته به دولت استالینیستی شوروی بود. به همین دلیل بود که حزب توده نمیتوانست رویکرد مستقلی نسبت به جنبش ملی شدن صنعت نفت داشته باشد. حزب توده که خود را وامدار و وابسته به دولت شوروی میدید از منافع این دولت در ایران حفاظت میکرد و اگر امری را بر ضد منافع شوروی میدید به ضدیت با آن میپرداخت.
اما جنبش ملی شدن صنعت نفت در مقابله با دولت استعمارگری مانند انگلیس که قاعدتا باید دشمن ایدئولوژیک شوروی شناخته میشد، شکل گرفته بود. چرا شوروی استالینی ملی شدن صنعت نفت ایران را در تضاد با منافع خودش ارزیابی کرده بود؟
تا زمانی که در جریان ملی شدن صنعت نفت پای آمریکا به وسط نیامده بود و تنها حرف از مقابله با انحصار نفتی انگلیس در جنوب ایران بود حزب توده با جبهه ملی همراهی میکند. این حزب حتی چند اجتماع خیابانی به نفع دولت دکتر مصدق هم به راه میاندازد. در همین راستا در مجلس چهاردهم از نفوذ حزب توده برای جلب موافقت نمایندههای مردم با ملی شدن صنعت نفت استفاده میشود. اما به مجرد اینکه محمد مصدق در پی تلاش برای ملی کردن صنعت نفت ایران به آمریکا نزدیک میشود، حزب توده دست از حمایت جنبش ملی کردن صنعت نفت برمیدارد. دقت کنید که سیاست شوروی بر اساس تضاد منافع با امپریالیست آمریکا قرار داشت و مسلما مخالف ایجاد هرگونه اتحادی در ایران با آمریکا بود. به طبیعت سیاست حزبی و وابستگی ایدئولوژیک، حزب توده هم شروع میکند به مخالفت با مصدق و ملی شدن صنعت نفت. من در این خصوص به اظهارات ایرج اسکندری استناد میکنم که یکی از آن ۵۳ نفر و از بنیانگذاران و اولین رهبر حزب توده در ایران بود. او صراحتا عنوان میکند: «با اینکه ما میدانستیم جریان ملی شدن صنعت نفت و تلاش دکتر مصدق و جبهه ملی در راستای حفظ منافع بورژوازی ملی قرار دارد در ابتدا از آن حمایت کردیم. اما متاسفانه با این تلقی غلط که دکتر مصدق در مخالفت با انگلیس به آمریکا نزدیک شده به تبعیت از سیاستهای حزبی خودمان که در تخاصم با آمریکا بود، شروع به مخالفت با دکتر مصدق کردیم. ما تصور میکردیم که مصدق از موضع دفاع از منافع بورژوازی ملی خارج شده است و شروع کرده به وابسته شدن به بورژوازی کمپرادور امپریالیسم آمریکا. بنابراین شروع کردیم به مخالفت با مصدق.» میبینید که طبق گفتههای یکی از سران حزب توده، این حزب فقط در یک مقطع زمانی کوتاه و تا جایی که پای آمریکا به میان نیامده بود، همگام با سیاستهای دولت شوروی از جنبش ملی شدن صنعت نفت حمایت میکند. ولی به مجرد آنکه پای آمریکا به وسط آمد و پرده از مناسبات نسبتا نزدیک دولت دکتر مصدق و آمریکا فرو افتاد، حزب توده کاملا در صف مخالف جریان ملی شدن صنعت نفت قرار میگیرد. تا جایی که روزنامه حزب توده در آن دوره، اعم از روزنامه «مردم» و روزنامه «چلنگر» بدترین اهانتها را نسبت به مصدق و جبهه ملی روا میدارند و علنا از جبهه ملی و دکتر مصدق به عنوان مزدور، خیانتکار، وطنفروش و عامل دست امپریالیسم و آمریکا نام میبرند.
هواداران جبهه ملی و دکتر مصدق نزدیکی دولت دکتر مصدق به آمریکا را یک اتهام بیاساس میدانند و معتقدند که در طول ۲۷ ماه نخستوزیری مرحوم مصدق، هیچ رابطه نزدیکی بین ایران و آمریکا شکل نگرفت. بلکه بعد از کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد بود که شاه ایران نسبت به آمریکا احساس دین کرد و به مرور ایران به آمریکا وابسته و وابستهتر شد.
در اینکه مصدق به برقراری رابطه نزدیک آمریکا تمایل داشت، هیچ شکی وجود ندارد. نه تنها اسناد این رابطه نزدیک وجود دارد او خودش هم به این برقراری ارتباط با آمریکا اعتراف کرده است. مهمترین دلیل این ادعا دفاعیات دکتر مصدق بعد از کودتای ۲۸ مرداد و در دادگاههایی که برای محاکمه او تشکیل شده، بوده است. در طول جلسات دادگاه دکتر مصدق مجبور شد نحوه مواجهه دولتش را با قدرتها و سیاستهای بینالمللی توضیح بدهد. در جریان دادگاهها، دکتر مصدق مشخصا اشاره میکند که مذاکراتی با آمریکاییها صورت گرفته بود و حتی توافقاتی هم شکل گرفته بود. مرحوم مصدق مدعی شد که برای ایجاد موازنه قوا در سیاست خارجی کشور و همینطور برای اینکه از فشارهای انگلیس و مخالفان داخلی بکاهد به آمریکا نزدیک شده بود. ولی پس از مدتی آمریکاییها به مصدق پشت و برای کودتا زمینهسازی کردند.
رویکرد مصدق برای برقراری ارتباط با آمریکا در ایجاد یک فرصت و استفاده از یک عنصر سوم در تنظیم مناسباتش با دولت انگلیس، در راستای ایجاد تعادل میتوانست موفق باشد. این معنی نه ناظر به وابستگی دولت دکتر مصدق به آمریکاست و نه ناظر به اینکه هیچگونه ارتباطی بین دولت دکتر مصدق و آمریکا وجود نداشته است. اما لطفا فراموش نکنید که این ارتباط به معنی وابستگی دکتر مصدق به آمریکا نیست. زمانی مذاکرات بین آمریکا و دولت دکتر مصدق شکست خورد که آمریکا به دلیل چپگرایی مصدق ترجیح داد برای حفظ ایران از خطر کمونیسم به دکتر مصدق پشت کنند. البته چپرویهای دکتر مصدق در آن مقطع به آن شدتی که آمریکاییها فرض میکردند و از آن وحشت داشتند نبود اما نمیتوان منکر اندکی چپروی از نیمههای سال ۱۳۳۱ در رفتارها و تصمیمات او شد.
آمریکاییها در برابر احساس خطرشان از نفوذ اندیشه کمونیست در ایران ضروری میبینند که به انگلیس نزدیک شوند و زمینههای براندازی دولت ملی مصدق را فراهم کنند. از اسفند سال ۳۱ به صورت جدی و گسترده مذاکراتی بین آمریکا و انگلیس شروع میشود و به شکلگیری عملیاتی با نام رمزی آژاکس ختم میشود که زمینههای کودتای ۲۸ مرداد را فراهم میکند.
اگر حزب توده مخالف دولت ملی دکتر مصدق بود، نباید بعد از کودتا آن طور مورد سرکوب همهجانبه از سوی کودتاگران قرار میگرفت. اما میبینیم که یکی از پرخفقانترین دوران حزب توده، سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد است. چرا کودتاگران دست به چنین رفتار خشونتباری با حزب توده زدند؟
بله، نحوه برخورد با حزب توده بعد از کودتای ۲۸مرداد کلید حل خیلی از معماها در مورد رابطه این حزب و جنبش ملی شدن صنعت نفت است. بعد از ۲۸ مرداد بدترین، سرکوبگرانهترین و خشنترین سیاستها علیه حزب توده اعمال شد. به چه جهت؟ به این دلیل که حزب توده درست در ماههای منتهی به کودتا، در واقع دچار نوعی سردرگمی میشود. عدهای از اعضای حزب توده، با اعتقاد به اینکه باید از دولت ملی محمد مصدق حمایت کرد شروع به تلاش برای نزدیک شدن به دکتر مصدق میکنند.
اما اکثریت اعضای رده بالای حزب توده با این امر مخالف هستند. علت این مخالفت این عده برای همراهی با دکتر مصدق این بود که سیاستهای محمد مصدق و نزدیکی او به دولت آمریکا را بر ضد سیاستهای کلان حزبشان میدیدند، بنابراین آنان ترجیح دادند تا سکوت کنند. آمریکاییها هم با آگاهی از نقشی که حزب توده در شکلگیری اولیه جنبش ملی شدن صنعت نفت ایفا کرده بود و خطراتی که به لحاظ رواج کمونیسم در ایران احساس میکردند، پس از پیروزی کودتا به سرکوب همهجانبه این حزب پرداختند. از سوی دیگر سیاستهای تقریبا چپروانه دکتر مصدق باعث شد که پس از کودتا، کودتاگران به دنبال خشکاندن تمام ریشههای اندیشه کمونیست در ایران بروند.
در مقابل اتهام ارتباط دولت دکتر مصدق با آمریکا، هواداران جنبش ملی شدن صنعت نفت اتهاماتی را متوجه حزب توده میکنند. آنها میگویند دلیل مخالفت حزب توده با ملی شدن صنعت نفت این بود که آنها میخواستند، نفت شمال را در اختیار دولت شوروی قرار بدهند.
در این مقوله باید چند نکته ظریف را از یکدیگر تفکیک کرد. بر اساس سنت رایج آن زمان یعنی موازنه مثبت قوا میان روس و انگلیس، ایران در واقع متکی به تقسیم برابر امتیازات بین روسیه و انگلیس بود تا هر دو قدرت بزرگ را از خودش راضی نگه دارد. طبق همین سنت حکومت شوروی میخواست امتیاز نفت شمال ایران در مقابل امتیاز نفت جنوب که در اختیار انگلیسیها بود، داشته باشد. حکومت شوروی در این خواسته بسیار هم مصمم بود. از سوی دیگر همانطور که پیشتر گفتم حزب توده حزبی است که از نظر ایدئولوژیک کاملا وابسته به حزب کمونیستی شوروی است و در جهت منافع آن حزب گام برمیدارد. شما ارگان روزنامههای حزب توده را نگاه کنید. زمانی که روسها برای گرفتن نفت شمال اصرار دارند روزنامههای حزب توده به شدت در راستای اهداف شوروی تبلیغ میکنند. تودهایها در روزنامههای «مردم»، «چلنگر» و «به سوی آینده» به وضوح و صراحت از واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی حمایت میکردند. حملاتی که از جانب حزب توده متوجه مصدق است از این زاویه صورت میگرفت که مصدق برخلاف سنت رایج موازنه مثبت معتقد به موازنه منفی است. دکتر مصدق با اتکا به موازنه منفی قصد داشت که به جای اعطای امتیازهای برابر به کشورهای انگلیس و شوروی بتواند توازن قوا در سیاست خارجی را ایجاد و کشور را حفظ کند و به هیچکدام از این دو کشور امتیاز جدیدی ندهد. طبیعی بود که این تصمیم خشم شوروی را برانگیخته بود و حزب توده در حمایت از شوروی تجمعاتی را صورت داد. تصمیمی به اتخاذ سیاست موازنه منفی در قبال قدرتهای خارجی و عدم اعطای امتیازات به دولتهای خارجی علت مخالفت حزب توده با دولت دکتر مصدق و ملی شدن صنعت نفت بود.
یعنی مخالفت حزب توده با ملی شدن صنعت نفت تا جایی بود که تن به وقوع یک کودتای آمریکایی در ایران بدهند؟
در مورد اینکه نقش حزب توده در شکلگیری کودتایی که به سرنگونی دولت ملی مصدق انجامید به چه میزان بوده است، من با تردیدهایی روبهرو هستم. شکی وجود ندارد که حزب توده به دلیل حفظ منافع کشور شوروی در مخالفت با دولت مصدق برمیآید. همچنین زمانی که آمریکاییها و مصدق به هم نزدیک میشوند، شاهد شکلگیری حملاتی از سوی حزب توده نسبت به دکتر مصدق و دولت او هستیم. اسناد بیشماری در این زمینه وجود دارد. در بیانیهها و اعلامیههای حزب توده میتوانید به وفور اعتراضات این حزب را نسبت به دولت دکتر مصدق مشاهده کنید. اما در آستانه کودتا، حزب توده هیچ نقشی به عنوان دخالت کننده در امر کودتا بر ضد دکتر مصدق نداشت. اسناد و مدارکی در اختیار داریم که نشان میدهند حتی حزب توده اطلاعاتی را در اختیار دکتر مصدق گذاشته و به او اطلاع داده است که احتمال وقوع یک کودتا بر ضد دولتش میرود. حزب توده حتی زودتر از آیتالله کاشانی از احتمال وقوع کودتا آگاه میشود و برخلاف او سعی میکند که به دکتر مصدق در این زمینه هشدار بدهد. پس طبیعتا نتیجه میگیریم که حزب توده قصد نداشته است در وقوع کودتا بر ضد دکتر مصدق نقش فعالی را ایفا کند.
آیتالله کاشانی هم از احتمال وقوع کودتا مطلع بودند. آیتالله کاشانی کسی بود که قدرت بسیجگری اجتماعی داشت. قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ به برکت وجود و رهبری آیتالله کاشانی به پیروزی رسید. اما متاسفانه به یکباره و به علت اختلافاتی که بین دو رهبر قیام ملی شدن صنعت نفت به وجود آمده است در آستانه کودتا آیتالله کاشانی خودش را کنار میکشد. حزب توده حتی اگر میخواست در مخالفت دولت دکتر مصدق یا قیام ملی شدن صنعت نفت با کودتای آمریکایی هم کاری انجام دهد، به هیچ عنوان نمیتوانست اثربخشی به اندازه مخالفت و جدایی آیتالله کاشانی داشته باشد. نفوذ معنوی آیتالله کاشانی در بین مردم بسیار بالا بود. حزب توده در مقایسه با کاشانی اصلا چنین قدرتی را نداشت و در روزهای منتهی به کودتا به هیچ عنوان قصد ایفای نقشی را نداشته است. این حزب کاملا سکوت میکند و خودش را از سیر اتفاقات کنار میکشد تا ببیند چه اتفاقاتی رخ میدهد. پس از کودتا هم همانطور که گفتیم درگیریهای خونینی علیه حزب توده توسط کودتاگران به راه میافتد.
آیا برای اثبات وجود اختلاف دو رهبر جنبش ملی شدن صنعت نفت قرینه تاریخی هم وجود دارد یا این نظر تنها بر پایه حدس و گمان شکل میگیرد؟ زیرا خیلی از نزدیکان دکتر مصدق یا آیتالله کاشانی قویا وجود هرگونه اختلافی بین این دو را کتمان میکنند.
وجود اختلاف بین آیتالله کاشانی و دکتر مصدق غیرقابل کتمان است. به خصوص وقوع چند درگیری بزرگ بین آیتالله کاشانی و دکتر مصدق پس از قیام ۳۰ تیر، که افکار عمومی هم از آن آگاه شدند، موید این ادعاست. ریشه این اختلافات در تفاوت رویکرد دکتر مصدق با آیتالله کاشانی بود. آیتالله کاشانی مردی متشرع اما دکتر مصدق عرفی بود. این تفاوت دیدگاه در مرحله اول باعث بروز اختلافاتی بین این دو رهبر جنبش ملی شدن صنعت نفت شد. مانند زمانی که دکتر مصدق برخلاف میل آیتالله کاشانی اجازه برگزاری اجلاس ملل اسلامی در تهران را نمیدهد. اما گذشته از این موارد در خصوص عزل و نصبها هم اختلافات بین مصدق و آیتالله کاشانی بسیار جدی و عمیق بود. البته در برخی از عزل و نصبها، به خصوص پس از قیام ۳۰ تیر، حق با آیتالله کاشانی بود. زیرا دکتر مصدق کسانی را مجددا بر سر کار آورد که دستشان به خون مردم در قیام ۳۰ تیر آغشته بود یا بعدها خیانتکار بودنشان آشکار شد. هرچند برخی گزینههایی که آیتالله کاشانی برای تصدی مناصب حکومتی پیشنهاد میداد نیز گزینههای شایسته و مناسبی نبودند.
طبق اسناد یکبار آیتالله کاشانی صریحا به دکتر مصدق اعلام کرده که به واسطه نفوذ گستردهای که در بین تودههای مردم دارد او رهبر حقیقی جنبش است. به همین دلیل بود که آیتالله کاشانی حق نظارت بر عزل و نصبها را برای خودش قایل بود. البته در مجلس شورای ملی آن زمان هم سیاست تفرقهافکنی بین این دو رهبر از سوی نمایندههای وابسته به دربار تشدید میشد. هرچند من گمان میکنم یکی از اصلیترین دلایل بروز اختلاف بین این دو، تصمیم دکتر مصدق برای براندازی حکومت شاهنشاهی و ایجاد یک حکومت جمهوری بود. دکتر مصدق کمیتهای را به ریاست آقای دهخدا تاسیس کرد که آن کمیته مسوول بررسی شرایط کشور برای ایجاد جمهوری بود. این تصمیم برای آیتالله کاشانی و اطرافیان او ناگوار تلقی میشد. دامنه این اختلافات تا جایی گسترده شده که در روزهای منتهی به کودتای ۲۸ مرداد آیتالله کاشانی واقعا خواهان سرنگونی دکتر مصدق شده بود. هرچند این اختلاف امروز از سوی نزدیکان و فرزندان آیتالله کاشانی کتمان میشود اما چطور ممکن است بدون وجود هیچگونه اختلاف، سکوت آیتالله کاشانی را در روز کودتا توجیه کرد؟ رهبری که قیام ۳۰ تیر را شکل داد و حتی خودش کفنپوش در جلو جمعیت حرکت میکرد در روزهای منتهی به کودتا در منزل خودش بست مینشیند و به اطرافیانش هم دستور میدهد که دخالتی در امور نداشته باشند. من فکر میکنم تنها توجیه این سکوت وجود اختلاف ریشهدار بین آیتالله کاشانی و دکتر مصدق است.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما :