فراز و فرود حزب توده در گفتوگو با محمدعلی عمویی: هرگز موضع ضدمذهبی نداشتیم
.... چطور شد که گروه ارانی دستگیر شد؟
دکتر ارانی با انتشار مجله «دنیا» مباحثی را بر پایه تخصص خود روی علوم طبیعی مطرح میکرد و بحث را به مبانی فلسفی و متکی بر علوم پایه میبرد و رفته رفته بحث دیالکتیک را هم پیش میکشید. به خصوص اینکه علوم فیزیک، شیمی و طبیعی مسایل ماتریالیسم را بهتر از هر رشته دیگری میتوانند تبیین کنند لذا ارانی با آن تسلط ویژه علمی خود این بحثها را در مجله دنیا مدنظر قرار میداد و روشنفکرانی را از این اندیشهها متاثر میساخت. افرادی نظیر احسان طبری، انور خامهای، الموتیها و دیگران، در واقع محصلانی بودند که آن زمان از نوشتههای ارانی متأثر میشدند و گروهی به این صورت شکل گرفت.
در واقع این مجله (دنیا) محور شکلگیری گروه ارانی شد؟
بله، به علاوه کلاسهای آموزشی و بررسیهای تحلیلی که به ابتکار ارانی برای اعضای آن گروه فرهنگی تشکیل مییافت.
چطور شد که ارانی تصمیم به انجام چنین کاری گرفت؟
این مساله معطوف به یک سابقه قبلی است. ارانی در اروپا با «مرتضی علوی» آشنا شد. علوی یکی از چهرههای روشنفکر و متفکر ایرانی بود که در اروپا با فلسفه مارکسیسم آشنایی پیدا کرده و عضو حزب کمونیست آلمان شده بود. دکتر ارانی در جریان تحصیلات و گذراندن دوره دکترای خود در آنجا طی آشنایی با مرتضوی علوی با کمینترن مربوط میشود. در آن زمان نشریهای به وسیله ایرانیان در آلمان انتشار مییافت به نام «پیکار». ارانی با پیکار همکاری داشت و مقالاتی برای درج در آن میفرستاد.
ارتباط مرتضی علوی و دکتر ارانی با کمینترن به چه شکل بود؟
وقتی قرار شد دکتر ارانی به ایران بیاید، با این اندیشه آمد که زمینههای مساعدی برای گسترش اندیشه مارکسیسم فراهم شود تا دوباره حزب کمونیست ایران به وجود آید. ولی آنچه ارانی در اطراف مجله دنیا به وجود آورد در واقع حزب نبود بلکه گروهی از روشنفکرانی بود که متأثر از اندیشههای ارانی، درباره مارکسیسم ـ لنینیسم دور هم جمع شده بودند. این گروه، در واقع بخش علنی فعالیت ارانی و همکارانش بود. بنا به توصیه کمینترن، ارانی، کامبخش و سیامک با همکاری کامران، شبکه مخفی حزب را بار دیگر پیریزی کردند.
برگردیم به جریان ارانی و انتشار مجله دنیا؟
سال ۱۳۱۳ چند نفر از چهرههای روشنفکر ایران و در عین حال متأثر از اندیشه مارکسیسم محفلی به وجود آورند که اعضای آن عبارتند از عبدالصمد کامبخش، ایرج اسکندری و دکتر ارانی و البته این محفل بخش علنی کار ارانی بود. بخش مخفی که در واقع تجدید سازمان حزب کمونیست محسوب میشد زیر نظر ارانی، کامبخش و کامران بود.
آیا ایرج اسکندری همان پیروز اسکندری است؟
خیر، فقط با هم نسبت دارند. فرد دیگری در ارتباط با این محفل بود که به لحاظ نظامی بودن هرگز عنوان نشد به نام سیامک که بعدها در حزب توده ایران به عنوان سرهنگ سیامک جزء پایهگذاران سازمان نظامی حزب توده ایران شد. ولی چهره آشکاری نبود و ارتباط پنهانی با عبدالصمد کامبخش داشت و به همین علت هم وقتی در سال ۱۳۱۶ گروه ارانی مورد تعقیب قرار گرفت و اعضای آن بازداشت شدند اصلاً خبری از سیامک نبود، نه اسمش مطرح میشود و نه بازداشت و همچنان در ارتش باقی میماند. با دستگیری «شورشیان» یکی از فعالان حزب کمونیست ایران که رابط کامبخش با کمینترن بود، اعترافاتی از سوی او مطرح شد و شماری از اعضاء حزب کمونیست دستگیر شدند، و در ارتباط با آن عبدالصمد کامبخش نیز دستگیر شد (کامبخش پیش از آن مورد ظن بود و چند بار هم بازداشت شده بود و مجبور شد از ارتش استعفا دهد) و پروندهای تحت عنوان یک محفل جاسوسی در تأمینات رضاخانی شکل گرفت. آنچه اسناد بیان میکند این است که به دنبال دستگیری شورشیان، ارانی، یزدی، طبری، انور خامهای، خلیل ملکی و کامبخش که گروه ارانی بودند و بعدها با پیوستن بزرگ علوی (آقا بزرگ) به ۵۳ نفر معروف شدند، بازداشت شدند.
گروه ۵۳ نفر چگونه دستگیر شدند؟
بر سر چگونگی دستگیری این افراد روایتهای گوناگون وجود دارد. اما با اینکه آقای انور خامهای که بعدها در تقابل جدی با حزب توده ایران قرار گرفت و کسانی چون اسکندری، یزدی و بقراطی بر این عقیده بودند که کامبخش آنها را لو داده است، اما در واقع دستگیری فردی به نام «شورشیان» که در ارتباط با کمینترن بود موجب لو رفتن کسانی شد که او آنها را میشناخت، به این ترتیب که او آنها را لو داد و بقیه افراد نیز که در محفل فرهنگی ارانی بودند شناخته شده و دستگیر شدند. کامبخش در دفاع از خود عنوان میکند از آنجایی که پرونده بسیار خطرناکی برای این گروه تنظیم شده بود که همه اینها به محاکمه صحرایی کشیده و همگی اعدام میشدند، در بازجویی و دفاعیات خود آن را به یک محفل روشنفکری تبدیل میکند و عنوان میکند که ما یک عده روشنفکر دور همدیگر بودیم که روی همه قلمروها بحثهای مارکسیستی میکردیم، و به این ترتیب اعترافات شورشیان را بیاثر میکند.
در واقع درجه خطر را پایین آورد؟
بله، کامبخش قضیه را به جایی رساند که اصلاً حکم اعدام به هیچ کس داده نشد و همه محکومیتهای ۵-۷-۱۰ سال داشتند.
پس چرا ارانی اعدام شد؟
ارانی کشته شد، اعدام نشد. نام پزشک احمدی در تاریخ ایران به عنوان یک فرد خبیث و عامل رضاشاه در درون زندانهای آن دوره مشهور است. همه بزرگانی که رضاشاه تاب تحمل آنها را نداشت و دستگیر شده و در زندان قصر بودند، بعد از مدتی توسط پزشک احمدی از بین میرفتند. شیوه معمول نیز این بود که احمدی تحت عنوان تقویت، مداوا و غیره به آنها آمپول هوا تزریق میکرد که نمونههای متعددی نیز دارد مثل کشتن سردار اسعد، ارانی و بسیاری از سران زندانی دیگر. البته درباره ارانی دو روایت وجود دارد. یکی اینکه پزشک احمدی بیمقدمه به او آمپول هوا تزریق میکند. دیگری که بیشتر هم موثق است اینکه، در سلول انفرادی او یک زندانی تیفوسی، (آن زمان تیفوس خیلی زود انسانها را میکشت) را در سلول او قرار میدهند و او پس از ابتلا به تیفوس با آمپول هوای پزشک احمدی کشته میشود.
آیا کسان دیگری از گروه ۵۳ نفر کشته شدند؟
خیر فقط ارانی کشته شد. بقیه همه باقی ماندند و در شهریور سال ۱۳۲۰ بعد از ورود متفقین به ایران از زندان آزاد شدند. البته آن زمان جنبشی نیز برای آزادی زندانیان سیاسی به وجود آمد و دولت نیز در موقعیتی نبود که بتواند در مقابل آنها مقاومت کند، لذا زندانیان را آزاد کرد.
در واقع از سال ۱۳۱۶ تا سال ۱۳۲۰ دوران خلاء جریانهای فکری مارکسیستی در ایران است؟
بله، همینطور است.
بعد از آزادی آنها از زندان، موج دوم و دوران حزب توده آغاز میشود. هسته اولیه حزب توده چگونه شکل گرفت؟
پایان اختناق ۲۰ ساله رضاشاه و درهم ریختن اقتدار حکومتی که تا آنان زمان به زور نظامیان و پلیس اعمال میشد و نیز وجود مطبوعات و رادیو فضای مناسبی برای آزاداندیشان به وجود آورد و میدان برای بروز هر جریان فکری باز شد. هسته نخستین حزب توده ایران، پس از آزادی زندانیان سیاسی، به وسیله شماری از اعضای گروه ۵۳ نفر و تعدادی از کمونیستهای پر سابقه (آرداش آوانسیان، رضا روستا، رضا رادمنش) همراه با شخصیتهای خوشنام و خوش سابقه (سلیمان محسن اسکندری، علی امیرخیزی، پروین گنابادی...) طی نشستی در هفتم مهر ۱۳۲۰ شکل گرفت و در دهم مهر ۱۳۲۰ اعلام موجودیت کرد.
همه این افراد از گروه ۵۳ نفر بودند؟
خیر، برخی از آنها از گروه ۵۳ نفر بودند. سال ۱۳۲۰ همزمان با خروج این افراد از زندان، فضا برای فعالیت سیاسی نسبتاً مساعد بود. از سویی فضای دوره بسته رضاشاه از بین رفته و از سوی دیگر جانشین او هنوز اقتدار چندانی پیدا نکرده بود تا بتواند ابزار و لوازم لازم را برای جلوگیری از بسط اندیشه فراهم کند. در این ایام به ویژه با حضور نیروهای متفقین در ایران، حکومت مرکزی در موقعیت مسلطی قرار نداشت که بتواند مخالفین خود را به راحتی از سر راه بردارد. لذا در این دوران شاهد شکلگیری احزاب گوناگون هستیم. که حزب توده ایران یکی از آنها بود.
در واقع حزب توده در همان ماه اول آزادی شکل گرفت؟
بله، در دهم مهر ۱۳۲۰ تأسیس این حزب اعلام میشود و به همین علت این روز به نام «مهرگان» تاریخ تأسیس حزب توده ایران نامیده میشود. از لحاظ تبارشناسی سابقه همرزمی موسسین حزب توده ایران با دکتر ارانی موجب شد که ارانی به عنوان معلم اول همه اعضا و پایهگذاران حزب توده ایران نامیده شود. به همین علت همیشه در اجلاس حزب توده ایران عکس دکتر تقی ارانی و عباراتی که از او به یادگار مانده زینتبخش گردهماییهای رسمی آن حزب است.
آیا دکتر ارانی و همفکرانشان در زمان انتشار مجله دنیا به اتهام جاسوسی دستگیر و روانه زندان شدند؟
بله، اتهام اولیه به این شکل بود. اما بعد با توجه به صحبتهای کامبخش و اعترافات دیگر افراد گروه مبنی بر اینکه این یک محفل روشنفکری است و بحثهای فرهنگی، فلسفی و علمی دارد و نمونه آن نیز مجله دنیا است، مساله محاکمات صحرایی منتفی و دادگاههای فرمایشی آنها را محکوم به زندان میکند.
مجله دنیا با مدیریت دکتر ارانی چند نسخه منتشر شد؟
اگر منظور انتشار مجله دنیا در زمان دکتر ارانی است، درست به خاطر ندارم، اما تعداد نسخ منتشر شده در فاصله ۱۳۱۳ تا ۱۳۱۶ چندان زیاد نیست. اما، پس از تأسیس حزب توده ایران، مجله دنیا، چه در دوران فعالیت علنی حزب، چه به هنگام فعالیت مخفی، و چه به هنگام استقرار مرکز حزب در مهاجرت، تقریباً به طور مرتب در دورههای متوالی چاپ و انتشار یافته است. حزب توده برای اینکه مرکزیتی داشته باشد و بعد کنگره موسس خود را تشکیل دهد و مسوولین آن انتخاب شوند، دکتر نورالدین الموتی را به عنوان اولین دبیر حزب برمیگزیند و یک یک همین افراد موسس مسوولیتهایی برای سنجشهای گوناگون تشکیلاتی، تبلیغاتی، انتشاراتی و مالی حزب را سامان میدهند.
ساختار تشکیلاتی حزب توده چگونه بود؟
ساختار تشکیلاتی احزاب کمونیست معمولاً مشخص است به این صورت که یک مرکزیت رهبری دارد به نام کمیته مرکزی و بعد از آن به دو صورت هرمی و افقی بسط مییافت، کمیتههای ایالتی ولایتی، بخش و قاعده هرم تشکیلاتی را به وجود میآورد و در سطح افقی شعبههای تشکیلات، تبلیغات، تعلیمات، کارگری، دهقانی و... به ترتیب چارت سازمانی شکل میگیرد. با توجه به اینکه هنوز فاشیسم در دنیا بیداد میکرد و در عین حال صلاح حزب در تناسب با جامعه ایران، چنین اقتضا میکرد که به صورت یک حزب تودهای نمایان شود نه به عنوان یک حزب کمونیست و نه مطرحکننده مارکسیسم ـ لنینیسم در ایران یا حزب طبقه کارگر ایران، به همین علت مبانیای که برای جذب افراد مطرح میشد بیشتر یک جنبه ضد فاشیستی و تودهای و مردمی داشت، مثلاً مسایل تودههای زحمتکش اعم از دهقانان، کارگران، پیشهوران، همه جزء برنامه اولیه حزب برای رفاه و بهبود زندگی آنها بود.
آیا در جلسه اولیه، نسبت به مذهب، موضع گیریای انجام شده بود؟
خیر، ابداً. اساساً حزب توده ایران هیچ وقت یک موضع ضد مذهبی نداشته است. حتی زمانی هم که به عنوان حزب طبقه کارگر با ایدئولوژی مارکسیسم معرفی میشد هرگز به هیچ وجه موضع ضد مذهبی نمیگرفت. از ویژگیهای حزب توده، این وجه بارز است که چون اکثریت مردم این مملکت را مردمی معتقد به دین و مذهب میداند و از آنجایی که اعتقاد دارد پایههای گسترش حزب، تودههای مردم هستند، در نتیجه حتی شرط عضویت در حزب را به هیچ وجه لامذهب و ضد مذهبی بودن قرار نمیداده است.
آیا حزب توده اعضای مذهبی هم داشت؟ چه کسانی؟
بله، در رهبری حزب سلیمان محسن اسکندری، علی امیرخیزی و شماری دیگری از افراد سوسیالیست و مذهبی بودند. از جوانانی که در سازمان جوانان حزب بودند بچههایی بودند که نماز میخواندند و... حتی بین خود ما، کسانی بودند که از خانوادههای مذهبی برخاسته بودیم مثلاً همان زمان خود من در کرمانشاه در کلاس پنجم روزه میگرفتم و در عین حال عضو سازمان جوانان حزب توده ایران هم بودم. به این ترتیب حزب به صورت حزبی تودهای و ضد فاشیستی شکل گرفت.
بعد از تشکیل حزب توده، اولین دبیرکل حزب چه کسی بود؟
از ابتدای تأسیس حزب تا دی ماه ۱۳۲۲ سلیمان محسن اسکندری، به علت قدمت فعالیت آزادیخواهانه و احترام بسیاری که در بین فعالان سیاسی اعم از کمونیستها، سوسیالیستها و ملیها داشت در رأس حزب بود. اما پس از برگزاری کنفرانس ایالتی تهران در ۱۳۲۱ هیئت رهبری حزب با وظایف کمیته مرکزی و با ترکیب سلیمان محسن اسکندری، نورالدین الموتی، آرداشس آوانسیان، رضا رادمنش، ایرج اسکندری، عبدالحسین نوشین، رضا روستا، محمد بهرامی، محمود بقراطی، پروین گنابادی و علی امیرخیزی شکل گرفت. پس از درگذشت سلیمان محسن اسکندری، نورالدین الموتی به جای او برگزیده شد. الموتی پس از وقایع آذربایجان از حزب کناره گرفت و دکتر رضا رادمنش به دبیرکلی حزب انتخاب شد.
نخستین کنگره حزب در سال ۱۳۲۳ در تهران برگزار شد. صفبندی مسوولین حزبی از همان آغاز تاسیس حزب، بیانگر وجود دو جریان در رهبری و تداوم آن نه تنها در کنگره، که در تمام دوران حیات حزب تا پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بود.
گروه ایرج اسکندری، مرتضی یزدی، فریدون کشاورز، رضا روستا، محمود بقراطی، رضا رادمنش برای دستیابی به کرسیهای رهبری از هیچ کوششی فروگذار نکردند. اینان به رغم تفاوتهای شخصیتی و نیز نگرشی در بین خود، نسبت به رقابت با گروهی که با کامبخش و اردشیر آوانسیان همراه بودند در زمینه رعایت اصل تودهای بودن ترکیب اعضای حزب، گروه نخست درها را بیضابطه به روی همگان بازکردند و به افراد بیصلاحیتی چون عباس نراقی، عبدالقدیر آزاد، عباس اسکندری، محمد یزدی و نظایر آنها، امکان ورود به حزب دادند. در واقع اصل سلامت و درستی ضوابط را فدای روابط خانوادگی و چشمداشت حمایت به هنگام رایگیری کردند. گرچه در جریان برگزاری نخستین کنگره حزب، زیر فشار مخالفتهای فعالین حزب، افراد نامبرده از حزب کنار گذارده شدند، اما بیماری فراکسیونیسم همواره آثار مخرب و زیانبارش را در عملکرد و تصمیمگیریهای رهبری حزب به جا میگذارد.
کنگره پس از تحلیل شرایط سیاسی اجتماعی ایران و تصویب اساسنامه و برنامه، به انتخاب اعضای کمیته مرکزی و کمیسیون تفتیش پرداخت و بر شرکت در جبهه ضد فاشیست صحه گذارد و تلاش برای گسترش تشکیلات و ایجاد شعب حزب در شهرهای مختلف را مورد تایید قرار داد. در ترکیب رهبری حزب تغییر چندانی حاصل نیامد، جز آنکه مرتضی یزدی و رضا روستا به جای عضویت در کمیته مرکزی در ترکیب کمیسیون تفتیش قرار گرفتند. الموتی، اردشیر آوانسیان، رضا رادمنش، کشاورز، اسکندری، طبری، پروین گنابادی، علی امیرخیزی، محمود بقراطی، دکتر بهرامی، عبدالصمد کامبخش به عضویت کمیته مرکزی و نوشین، خلیل ملکی، مهندس علوی، کیانوری، ضیاء الموتی، احمد قاسمی، مرتضی یزدی، دکتر جودت و رضا روستا به عضویت کمیسیون تفتیش انتخاب شدند.
اولین مانیفست یا بیانیه حزب توده ایران که مشخصکننده ایدئولوژی مارکسیستی حزب بود، چه سالی و تحت چه شرایطی صادر شد؟
حزب توده ایران در کنگره دوم اردیبهشت ۱۳۲۷، خود را «مارکسیست لنینیست» معرفی کرد. در سالهای نخستین کتابی تحت عنوان «حزب توده ایران چه میگوید و چه میخواهد» توسط احمد قاسمی یکی از اعضای رهبری حزب با زبان بسیار ساده منتشر شد. «چه میگوید» مرامنامه حزب و «چه میخواهد» برنامه حزب را بیان میکرد و حزب توده ایران را حزب طبقات ستمکش، کارگران، دهقانان، پیشهوران و روشنفکران آزادیخواه معرفی میکرد.
و صحبتی از ایدئولوژی نمیکرد؟
خیر، در واقع سالهای نسبتاً متمادی یعنی تا سال ۱۳۲۷ این کتاب معرف هویت حزب توده ایران بود. البته مرامنامه و اساسنامه به صورت جداگانه نیز منتشر میشد اما این کتاب، فشرده مجموعه مطالبی بود که به زبان ساده بیان شده بود.
برعهده گرفتن مسوولیتها در حزب توده تا چه زمانی انتصابی بود؟
با گذشت زمان و شکلگیری سازمانهای حزبی، بر اساس چارت تشکیلاتی، زمینههای «انتخابی بودن» مسوولین فراهم میشد، زیرا تا آن زمان هر شخصی که فعالتر بود به مسوولیت گمارده میشد. از سال ۱۳۲۲ که تدارک نخستین کنگره حزب توده ایران فراهم آمد و این کنگره در اردیبهشت ۱۳۲۳ در تهران با شرکت نمایندگان منتخب کنفرانسهای ایالتی که در استانهای مختلف برگزار شده بود تشکیل شد.
رهبری حزب به صورت انتخاب اعضای کمیته مرکزی و برای نظارت بر کار این کمیته، ارگانی به عنوان «کمیسیون تفتیش» (بازرسی) ایجاد شد و در این چارچوب، رهبری حزب تعیین و به دنبال آن کمیتههای ایالتی در هر ایالت، کمیتههای شهری در هر شهر، کمیتههای بخش در بخشهای مختلف و... به نسبت گستردگی سازمانی حزب، چارت کامل و فعالیت شکل گرفت. با چنین روندی حزب توده ایران به عنوان یگانه حزب سراسری ایران پدیدار شد.
کنگره دوم حزب توده در چه سالی تشکیل شد؟
همان طور که در اساسنامه حزب آمده بود کنگره حزب هر ۴ سال یکبار برگزار میشد. لذا کنگره دوم در تابستان سال ۱۳۲۷ برگزار شد. در فاصله کنگرهها، عالیترین مرجع انتخابی و تصمیمگیری «پلنومهای کمیته مرکزی» بود که سالی یکبار تشکیل میشد. به این ترتیب در فاصله بین دو کنگره سه بار پلنوم تشکیل شده بود و پلنوم چهارم بعد از کودتای ۲۸ مرداد در خارج از کشور تشکیل شد.
اوج تشکیلات و قدرت حزب توده در چه مقطع زمانی بود؟
حزب توده ایران فراز و فرود خاصی را طی کرده است. بعد از یک اوج نسبی که پس از تأسیس از سال ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۲۴ به ویژه در فاصله ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۵ داشت، دورهای که جنبش فرقه دمکرات آذربایجان و حزب دمکرات کردستان فعال شده بودند و پس از آن ائتلافی بین احزاب توده ایران، دمکرات ایران، فرقه دمکرات آذربایجان، حزب دمکرات کردستان و حزب ایران پدید آمده بود اما با شکست جریان آذربایجان افت چشمگیری را باعث شد.
آیا حزب توده با جریان جنبش آذربایجان ارتباط داشت؟
بله، کاملاً. در واقع شعبه ایالتی حزب توده ایران در آذربایجان بدون مشورت با مرکز حزب، به فرقه دمکرات آذربایجان پیوست.
آیا این اقدام با تصمیم حزب بود یا در آذربایجان به طور مشخص تصمیمگیری شده بود؟
رهبری حزب چنین تصمیمی اتخاذ نکرده بود ولی جنبش فرقه آذربایجان به قدری فراگیر و همهگیر شده بود و خود مردم آذربایجان و کسانی که عضو حزب بودند چنان تحت تأثیر این جنبش قرار گرفته بودند که خود طالب چنین امری بودند و به همین دلیل شعبه حزب در آنجا به فرقه دمکرات آذربایجان پیوست، بدون اینکه حزب در این مورد تصمیمی گرفته باشد. اما بعد از این پیوستن، حزب توده ایران با تمام توان از فرقه دمکرات پشتیبانی میکرد. چنانکه بسیاری از اعضای سازمان نظامی حزب که فعالیت مخفی داشتند (خود حزب علنی و سازمان نظامی آن مخفی بود) برای شکلگیری ارتش آذربایجان راهی آنجا شدند. چه کسانی که در قیام گنبد و خراسان دست به عمل زدند و پس از خلع سلاح «پادگان مراوه قبه» در گنبد سرکوب شدند و چه افسران دیگری که از مرکز، توسط سازمان نظامی حزب به آذربایجان فرستاده شدند و ارتش فرقه را سازماندهی کردند همگی به فرقه دمکرات پیوستند. مثلاً فرقه، نیروی هوایی نداشت و افسران نیروی هوایی سازمان نظامی حزب، هواپیما را در آنجا فرود میآوردند و خلبان آنجا میشدند. بسیاری از این افراد خاطرات و چگونگی رفتن خود به فرقه دمکرات، حیات سیاسی و ماجراهایی را که به دنبال شکست فرقه برایشان پیش آمده، نوشتهاند.
علاوه بر پیشهوری چه کسانی فرقه دمکرات آذربایجان را به وجود آورده بودند؟
چهرههایی نظیر غلام یحیی دانشیان، چشم آذر، شبستری، جاوید، فریدون ابراهیمی، کاویانی، بیریا و...
در واقع در این دوران علاوه بر حزب توده ایران، فرقه دمکرات آذربایجان و حزب دمکرات کردستان نیز وجود داشت. آیا در نقاط دیگر کشور یا مثلاً خراسان جریان چپ مارکسیستی وجود داشت؟
اینها چپ مارکسیستی نبودند. مثلاً فرقه دمکرات آذربایجان بر مبنای کسب حقوق دمکراتیک خلق آذربایجان در چارچوب تمامیت ارضی ایران پدید آمد که در واقع خواستار یک نوع خود مختاری بود و یا حزب دمکرات کردستان در پی نزدیک به یک صد سال مبارزات خلق کرد برای حقوق طبیعی خود تلاش میکرد.
بنابراین ایدئولوژی آنها چپ مارکسیستی نبود، پس چرا به شوروی وابسته بودند؟
آنها ابداً چپ مارکسیستی نبودند، با اینکه پیشهوری در رأس جریان بود و کادرهای تودهای و مارکسیست بین آنها وجود داشت اما اهداف و برنامههای آنها کاملاً یک برنامه ملی در زمینه حقوق دمکراتیک خلق آذربایجان بود. دلبستگی آنها به اتحاد شوروی ناشی از شناخت ماهیت آن کشور بود.
آیا افرادی را که نام بردید و در رأس فرقه دمکرات آذربایجان قرار داشتند هیچ کدام مارکسیست نبودند؟
به جز پیشهوری و دانشیان، ابراهیمی و آزاد وطن، که مسوول کمیته ایالتی حزب در آذربایجان بود و به فرقه پیوست، بقیه افرادی معمولی و کاملاً عادی بودند. در دهه ۲۰ یگانه سازمان سیاسی مارکسیست لنینیست، حزب توده ایران بود و هیچ جریان چپ دیگری وجود نداشت. منتها باید به این مطلب اشاره کنم که در سالهای ۲۳ و ۲۴ و ۲۵ یک گروه کوچک به نام «کروژوکهای مارکسیستی» (محفلهای مارکسیستی) به وجود آمد. این محفلها توسط باقر امامی معروف به «نورو امامی» پدید آمد، این گروهها معترض بودند که چرا حزب توده ایران صریحاً نمیگوید که مارکسیسم لنینیسم ایدئولوژی حزب است و به همین دلیل که خود را صریحاً مارکسیست لنینیست مطرح میکردند نمیتوانستند به حزب توده ایران بپیوندند. البته بعدها چهرههای برجسته آنها به طرف حزب آمدند و در آن گروه باقی نماندند. بقایای این محفل بعد از گذشت سالها به صورت سازمان «ساکا» (سازمان انقلابی کمونیستی ایران) در دهه ۴۰ شکلگیری شد که سازمانی کوچک بود.
آیا افراد معروفی در سازمان ساکا حضور داشتند؟
باقر امامی، دکتر فشارکی و فیروز گوران که فردی مطبوعاتی بود در ساکا حضور داشتند. اینها تحت عنوان کروژوکهای مارکسیستی مطالعات مارکسیستی و کار فکری میکردند و سازماندهی گستردهای نداشتند. گروه دیگر، انشعابیون خلیل ملکی بودند که پس از گذر از مراحل گوناگونی به صورت «جامعه سوسیالیستها» درآمدند و با بینالملل دوم درآمیختند.
آیا گرایشات فکری احزاب کمونیستی در ایران با هم نزدیکی زیادی داشتند؟
در اکثر کشورها شاهد دو حزب کمونیست بودهایم، یکی حزب کمونیستی که همان حزب سنتی طرفدار حزب کمونیست شوروی بود و دیگری طرفدار حزب کمونیست چین و شعار خاص مائو که «انقلاب از دهانه تفنگ درمیآید» بود. یعنی طرفدار مبارزه مسلحانه و قهرآمیز بود. سلسله بحثهایی بین رادیو پکن و رادیو مسکو در زمینه متهم کردن یکی به ریویزیونیسم و دیگری به سکتاریسم و دگماتیسم و … جریان یافت. عین این گونه اتهامات در درون احزاب کمونیست هر کشور واحد نیز به وجود آمد.
در حزب توده ایران نیز عدهای از جوانان فعال حزب، مثل بچههایی که «سازمان انقلابی توده» را تشکیل دادند نظیر خانبابا تهرانی، کوروش لاشایی، سیاوش پارسانژاد، مجید زربخش، پرویز نیکخواه، منصوری و سمیعی و … از حزب جدا شدند و نیروی بزرگی از مبارزان تودهای را با خود بردند. این انشعاب، از نظر کمی و تاثیرش بر سازمان حزب به مراتب اثرگذارتر از انشعاب ملکی در سال ۱۳۲۶ بود.
آنها گفتند حزب به لحاظ طرفداری از نظرات شوروی گرفتار ریویزیونیسم است بنابراین ما موضع چین را میپسندیم و به چین متمایل شدند. البته این عده عمدتاً در مهاجرت بودند و خیلی کمتر در داخل ایران حضور داشتند اما آثار آن به داخل کشور منعکس میشد. به این ترتیب سازمان انقلابی توده به وجود آمد. از اعضای این سازمان برخی به ایران آمدند و بیآنکه دست به کاری بزنند، بازداشت و اکثرشان مانند پارسانژاد، لاشایی، نیکخواه، منصوری و دیگران تسلیم شدند...
نظر شما :