عمویی: حمایت شوروی از حزب توده اتهام است/ وفادارترین طرفدار مصدق بودیم/ هم از ملیها خوردیم، هم از حکومت کودتا و درباریها
***
از ۱۰ مهرماه ۱۳۲۰ که حزب توده پا به عرصه سیاسی ایران گذاشت، ۷۰ سال میگذرد. تاسیس یک حزب همیشه به زیرساختهایی نیاز دارد، اما اینکه چند نفر جمع شوند و یک حزب را تشکیل دهند کمی غیرمنتظره است. آیا واقعا میتوان نام حزب را بر این تشکیلات گذاشت؟
در هفتم مهر سال ۱۳۲۰، شماری از فعالان سیاسی جامعه ایران نشستی داشتند و طی سه روز درباره چگونگی جامعه، ترکیب طبقاتی و ویژگیهای اجتماعی ایران بحثهای طولانی کردند. آنجا حزبی پایهگذاری شد که متکی به توده مردم باشد و برای بهبود شرایط زیست مردم ایران فعالیت کند؛ ضمن دفاع از تمامیت ارضی کشور نه بر مبنای ناسیونالیسم بلکه بر مبنای میهن دوستی ایرانیان.
این رخداد تازه که با نام «حزب توده ایران» آغاز به کار کرد ابتدا به ساکن خلق نشد. در واقع، پایهگذاری حزب توده ایران ادامه فعالیت و مبارزه حزب کمونیست ایران است که در سال ۱۲۹۹ پایهگذاری شد و فعالیتهای گستردهای داشت. حزب کمونیست هم ادامه دهنده فعالیتهای جنبش سوسیال دموکراسی قفقاز بود و شعبههای آن در بندرانزلی و خراسان به همت کسانی مثل حیدر عمو اوغلی و علی مسیو شکل گرفت که جامعه ایران را با مساله تشکل آشنا کردند و اتحادیههای کارگری را به وجود آوردند. البته رخدادهای دهه اول ۱۳۰۰ با شکلگیری دیکتاتوری رضاخان و سرکوبی عمومی هر حرکتی در جامعه ایران همراه شد؛ از جمله سرکوب جنبش خیابانی و جنبش جنگل و پسیان. حزب کمونیست هم سرکوب و تعداد زیادی از اعضای آن بازداشت شدند و عدهای مهاجرت کردند.
در سال ۱۳۱۳ مجددا تلاشی برای تجدید سازمان حزب کمونیست به ابتکار شخص دکتر تقی ارانی که از اروپا به ایران آمده بود انجام گرفت. دکتر ارانی، ایرج اسکندری، عبدالصمد کامبخش و دیگران فعال بودند. همزمان با تجدید حیات حزب کمونیست یک محفل روشنفکری هم برای روشنگری در جامعه و تربیت یک نسل روشنفکر پدید آمد؛ محفلی که بعدها «۵۳» نفر نامیده شد. با انتشار مجلهای به نام «دنیا»، مسایل مهم جامعه ایران مورد تجزیه و تحلیل قرار میگرفت، ولی عمر آن پایدار نبود و سال ۱۳۱۶ همه افرادی که در این محفل روشنفکری تحت رهبری دکتر ارانی کار میکردند بازداشت شدند و به زندان افتادند. برخی نیز تبعید شدند و در همان زمان، دکتر ارانی را در زندان از بین بردند.
بازماندگان این جریانها در مهر ۱۳۲۰ پس از آنکه رضاخان از کشور تبعید شد و شرایط جدیدی در جامعه به وجود آمد، ضرورت تشکیل حزبی که ادامه دهنده مبارزات حزب کمونیست ایران بود را احساس کردند. البته در سال ۱۳۱۰ قانونی وضع شده بود که یک ماده آن این بود که تشکیل سازمانهایی با نظارت اشتراکی ۳ تا ۱۰ سال محکومیت همراه دارد. بنابراین پایهگذاران حزب توده ایران با توجه به این موضوع و نیز اینکه جامعه ایران از نظر قانونی امکان ادامه فعالیت علنی حزب کمونیست را ندارد، تشخیص دادند که با این نام آغاز به کار نکنند. پس با نام حزب توده ایران آغاز به کار کردند و از همان ابتدا هم آرمان و هدف خود را سوسیالیسم اعلام نکردند، حال آنکه شمار قابل توجهی از بنیانگذاران حزب توده ایران، کمونیست و معتقد به مارکسیسم- لنینیسم بودند اما به خوبی میدانستند هدفشان یک انقلاب ملی- دمکراتیک است و ترکیب طبقاتی جامعه ایران اساسا زمینه رشد انقلاب سوسیالیستی را فراهم نمیکند.
ایران نیاز داشت به انقلابی که مردم از یک سری حقوق دمکراتیک برخوردار باشند، آگاهی سیاسی و اجتماعی و اقتصادیشان بالا برود و طبقه کارگر و زحمتکش رشد کند تا شرایط اقتصادی مناسب طبقات مناسب برای انقلاب را فراهم کند. به این ترتیب اساسنامه و برنامه حزب پیشبینی شد و در روز ۱۰ مهرماه افتتاح باشگاه حزب توده ایران در خیابان فردوسی اعلام شد.
برخی معتقدند تشکیل حزب توده ایران در سال ۱۳۲۰ بیشتر با تشویق و حمایت روسها صورت گرفت. این انتقاد تا چه اندازه درست است؟
گوش ما از این اتهاماتی که وارد میکنند پر است. در تمام سالیان دراز موجودیت حزب توده که ۷۰ سال از آن میگذرد، همیشه این حزب متهم به جاسوسی برای اتحاد شوروی بوده است در حالی که به هیچ وجه چنین نیست. تاسیس حزب توده ایران، نیاز اجتماعی و نیاز آن زمان ایران بود. مردم ما نیازمند داشتن یک حزب بودند تا مسایل اساسی مملکت را مطرح کند، آگاهی طبقاتی را بالا ببرد، اساسنامهای عرضه کند و پس از مدتهای مدید فعالیت جمعی را به جوانان کشور آموزش دهد. در عین حال، با شکلگیری حزب توده ایران مقدمهای بود که احزاب دیگر هم در ایران یکی پس از دیگری شکل بگیرد.
بنیانگذاران حزب توده گروهی از کمونیستهای قدیمی و گروهی دیگر از آزادیخواهان سوسیال دمکرات بودند و در رأس آنها سلیمانمحسن اسکندری، معروف به سلیمان میرزا. در بدو امر او به خاطر جایگاه والایی که داشت و مبارزات زیادی که در دوران مشروطیت و چه پس از آن انجام داده بود، به عنوان دبیر حزب تعیین شد. از جمله شرکتکنندگان در این مجمع که حاصل نشست آن، اعلام موجودیت حزب توده ایران بود، ایرج اسکندری و دکتر رادمنش بودند و تعداد دیگری که در تاریخ اسامی آنها موجود است.
منتقدین در مورد وابستگی حزب توده ایران به اتحاد شوروی سابق به دو موضوع مشخص اشاره میکنند؛ یکی حمایت آن کشور از حزب توده ایران در جریان انشعابی که گروه خلیل ملکی و همراهانش ایجاد کردند و همچنین موضع حزب توده در قبال جریان نفت شمال از جمله در سخنان چند تن از نمایندگانش در مجلس شورای ملی و در نشریات حزبیشان.
آیا این موارد به معنی استقلال عمل حزب توده ایران از سیاستهای مسکو است یا این همسویی ناشی از تحلیل خاصی بود؟
نکاتی که شما اشاره کردید جزیی از تاریخچه حزب توده ایران است. هر حزب و جمع و حتی فرد وقتی وارد عرصه مبارزه میشود اینطور نیست که تمام کارهایش دقیقا متناسب و با ارزیابی درست از شرایط تاریخی و زمانی آن مقطع تاریخی باشد. حزب زیاد فعال کرد و در جریان این فعالیتها اشتباه هم کرد و من اصلا منکر اشتباهات حزب نیستم. کسی که کار میکند احتمال اشتباه هم دارد. بسیاری از کسانی که منتقد حزب هستند هرگز وارد عرصه مبارزه نشدند و فقط ایراد گرفتند و انتقاد کردند، چون هدف ضدکمونیستی هدایتشان میکرد. البته کسانی هم بودند که موضع خصومتآمیز نداشتند و معتقد بودند اتخاذ چنین سیاستی اشتباه است. خود حزب هم در روند فعالیت سیاسیاش چنین نگرشی داشت و انتقاداتی از خود مطرح کرده که در اسناد حزب هم انعکاس یافته است.
نمایندگان حزب در مجلس هم زبان و هم صدا با دکتر مصدق واگذاری امتیاز نفت به آمریکا یا مجددا به انگلیس را نفی کردند، اما بعد که مساله پیشنهاد اتحاد جماهیر شوروی برای نفت شمال مطرح شد، حزب مقایسه میکند بین پیشنهاد ۴۹ درصد و ۵۱ درصد از سوی شوروی در مقابل غارت نفت جنوب توسط امپریالیسم انگلستان و به نظرش میرسد در این پیشنهاد منافعی متوجه منابع درآمدی ایران خواهد شد. اما تاریخ ثابت کرد ملت ایران چنین قراردادی را نمیپسندد و حزب توده ایران نباید از چنین چیزی حمایت میکرد.
با توجه به منافع ملی و عواطفی که مردم ما نسبت به همسایه شمالی داشتند و اینکه هنوز تفاوت در سیاستهای کشور شوراها پس از انقلاب اکتبر ملموس نشده بود، با سابقه تاریخی که رژیم تزاری نسبت به ایران داشت باید سالیان دراز میگذشت و مفهوم قرارداد ۱۹۲۱ تشریح میشد که چگونه همه امتیازهای ظالمانهای که روسیه تزاری بر ایران تحمیل کرده بود طبق همین سند به کلی ملغی شد و هرگونه امتیازی را اتحاد شوروی کان لم یکن تلقی کرد، تا مردم ایران متوجه میشدند سیاست همسایه شمالی به کلی متفاوت از چیزی است که در زمان روسیه تزاری اعمال میشد. در نتیجه موضع حزب توده در حمایت از واگذاری نفت شمال اشتباه بود.
عملکرد حزب توده ایران را در عرصه فضای سیاسی ایران به خصوص زمانی که وارد معادلات سیاسی شد و همراه با چند حزب دیگر با حزب دمکرات قوام تشکیل جبهه داد و در دولت او شرکت کرد (که مورد انتقاد عدهای قرار گرفت) چگونه ارزیابی میکنید و این ائتلاف را تا چه اندازه درست میدانید؟
تشکیل جبهه واحد نه فقط آن زمان بلکه در تمام تاریخ موجودیت حزب توده مورد توجه حزب بود با عناوین گوناگون «جبهه ضد دیکتاتوری»، «جبهه واحد ضد استعمار»، «جبهه خلق» و «جبهه متحد خلق». حزب توده ایران معتقد بود با مبارزه سیاسی و مطرح کردن اهداف روشنی که مورد توجه لایههای گوناگون جامعه ایران باشد، میتواند جبهه مبارزه مشترک علیه نظامی تشکیل دهد که ظاهرا ادعای مشروطیت داشت ولی تمام قوانین مشروطه را زیر پا میگذاشت. با چنین هدفی بود که حزب توده ایران همواره به تشکیل جبهه توجه میکرد.
البته بازی قوام نباید موجب خوشبینی و ارزیابی مثبت حزب توده ایران میشد. قوام میتوانست زعمای حزب ایران را فریب دهد و این حزب میتوانست تحت تاثیر قوامالسلطنه که منافع آمریکا و انگلیس مورد توجهاش بود قرار گیرد چرا که دوستان عضو حزب ایران به شدت شیفته دموکراسی آمریکایی بودند و حتی تا پایان دوران نخستوزیری دکتر مصدق همچنان به سیاستهای آمریکا خوشبین بودند و معتقد بودند دمکراسی در آنجا حاکم است. آنها میتوانستند این خوش بینی را نسبت به قوامالسلطنه داشته باشند، اما برای حزب توده ایران پذیرفتنی نیست که با قوامالسلطنهای ائتلاف کند که در سرکوب جنبشهای آزادیبخش ایران نقش به سزایی داشت.
در دورهای که دکتر محمد مصدق در پی دنبال جنبش ملی شدن صنعت نفت به نخستوزیری رسید، شاهد دو دوره برخورد حزب توده ایران نسبت به دکتر مصدق و دولتش هستیم. در دوره نخست دیدگاهی منفی نسبت به دولت او وجود داشت که مورد انتقاد بسیاری از سیاستمداران قرار گرفته است. اما بنا بر اسناد موجود حزب توده، در دوره بعد شاهدیم که سیاست این حزب به ویژه بعد از قیام ۳۰ تیر سال ۱۳۳۱ تصحیح شد و دیدگاه واقعبینانهای نسبت به دولت مصدق اتخاذ کرد. دلایل اتخاذ این دو سیاست چه بود؟
بله، این دو دوره در تاریخچه حزب توده ایران ثبت شده است. دولت نخست دکتر مصدق ترکیبی داشت که حزب توده نمیتوانست با آن موافق باشد. وجود سرلشگر زاهدی با توجه به سوابقی که داشت و وجود گلشاییان در دولت نمیتوانست ترکیب دولت ملی باشد و برداشت حزب توده ایران این بود که دکتر مصدق برای حل مساله نفت سر کار آمده است. از فردای روزی که او به عنوان نخستوزیر ایران شروع به کار کرد، تلاش انگلستان برای حل مساله نفت آغاز شد. هیاتهای مختلفی برای مذاکره آمدند و انواع پیشنهادها را برای فریب دادن ایران مطرح کردند، ولی دکتر مصدق تسلیم نشد. زمینههای مقاومت دکتر مصدق در مقابل توطئههای امپریالیسم انگلستان به چشم میخورد و در درون حزب این مساله مورد توجه واقع میشد. کسانی از همان ابتدا در داخل حزب با موضعگیری منفی حزب نسبت به دکتر مصدق مخالف بودند و معتقد بودند که دکتر مصدق عامل امپریالیسم نیست و نظرات ملی دارد و سابقه تاریخی حضور دکتر مصدق در حکومتها بیانگر میهندوستی او است. چنین نگرشی اگر ابتدا در حزب نادر بود ولی با گذشت زمان و با بینتیجه ماندن تلاش هیاتهای انگلستان برای مذاکره و مقاومت دکتر مصدق، گسترش پیدا کرد و حتی در رهبری حزب هم نقطه نظرات جدیدی مطرح شد. بیش از همه، ایرج اسکندری چنین نظری داشت، بعد هم دکتر کیانوری به همین نظر پیوست ولی آن زمان رهبری حزب در تصحیح موضعش در این باره بر عهده ایرج اسکندری بود.
در پی قیام عظیم مردمی ۳۰ تیر ۱۳۳۱، شاه مجبور شد دوباره مصدق را به نخستوزیری دعوت کند، اما این بار با پذیرش اختیارات مورد نظر او و این پیروزی بزرگی برای ملت ایران بود. دکتر مصدق در یک موضع جدید قرار گرفت و دولتی که این بار تشکیل داد با دولت قبلیاش بسیار متفاوت بود. به نظر من اگر سیاست حزب را نسبت به دوره اول دولت نخست دکتر مصدق نقد میکنیم اما نباید از نظر دور بداریم که از ۳۰ تیر سال ۱۳۳۱ حزب توده ایران وفادارترین طرفدار دکتر مصدق بود، حتی نسبت به گروه ملیهایی که در اطراف دکتر مصدق بودند.
چرا حزب توده در برابر کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ هیچ فعالیتی نکرد؛ چه از طریق هوادارانش که در کارخانهها متمرکز بودند و چه از طریق شاخههای حزبی، سازمان جوانان و سازمان افسران حزب توده که حتی برخی از این افسران در مناطقی حضور داشتند که میتوانستند در ارتباط با کودتا کارشکنی کنند.
من اصطلاح انفعالی برخورد کردن حزب را با کودتای ۲۸ مرداد تکذیب میکنم. حزب توده ایران هر اطلاعی از تحرکات نظامی برای تدارک کودتا به دست میآورد، بلافاصله به دکتر مصدق میرساند. با ابتکار و تلاش حزب توده ایران بود که کودتای ۲۵ مرداد با شکست مواجه شد. با اطلاعات دقیقی که حزب در اختیار دکتر مصدق گذاشت، نیروی محافظ خانه دکتر مصدق توانست این شورش را خنثی کند. اما کودتاچیان تجربه کسب کردند و محدوده اطلاعات درباره زمان حرکت نیروهای نظامی را تنگ کردند.
وقتی دکتر مصدق بازداشت و زندانی شد، ما پیشنهاد دادیم که حزب آماده است تمام امکانات خود را در اختیار او بگذارد تا پیامی برای مردم ضبط کند. مهندسین ما یک فرستنده متحرک را فراهم آورده بودند که به ماشینی وصل میشد و در حومه تهران به گردش در میآمد و قرار بر این بود که ما دکتر مصدق را از سلطنتآباد به یک محل محرمانه منتقل کنیم و در آنجا پیام دکتر را ضبط کنیم که مردم را به مقابله با حکومت کودتا دعوت کند و این پیام بین مردم پخش شود. البته این فرستنده، تهران و بعضی شهرها را هم پوشش میداد. ولی دکتر مصدق نپذیرفت.
برخی از منتقدین منکر این مساله میشوند که حزب اطلاعاتی درباره کودتا در اختیار دکتر مصدق قرار داد اما خاطرات دکتر شایگان ختم کلام است و او در کتاب خاطراتش نوشته است که روز ۲۷ مرداد وقتی به منزل دکتر مصدق میرفت دو نفر جلو آمدند و گفتند از طرف حزب توده ایران پیامی برای دکتر مصدق دارند، ولی به او دسترسی ندارند. آنها گفته بودند که اگر ممکن است دکتر شایگان این پیام را به دکتر مصدق برساند. دکتر شایگان میگوید این پیام را گرفت که در آن گفته شده بود حزب توده ایران با تمام توان خود در اختیار شما است و توان بسیج مردم را دارد ولی نه تانک دارد نه توپ و اینها در اختیار دولت است. اگر دکتر مصدق از امکانات نظامی خود استفاده کند و همچنین پیامی هم بدهد، حزب توده مردم را بسیج و با شعار «زنده باد دولت ملی دکتر مصدق» حرکت میکند.
برای من مفهوم است چرا دکتر مصدق این پیشنهاد را نپذیرفت چون او به حزب توده خوشبین نبود. برخی میگویند روحیه او اجازه نداد مردم کشتار شوند ولی من معتقدم او بین همکاری با حزب توده ایران و آمدن حکومتی که وابسته به دربار بود، دومی را انتخاب کرد و انقلاب ایران چند دهه به تاخیر افتاد. دوستان ملی ما همچنان به دوره اول دولت دکتر مصدق و موضعی که در مطبوعات حزب توده علیه دکتر مصدق منتشر میکرد، اشاره میکنند ولی چشمشان را به همکاری صادقانه حزب در جهت حمایت از دکتر مصدق و اطلاعات دقیقی که در اختیار او قرار میداد، میبندند. دوستان اصلا نمیگویند کودتای ۲۵ مرداد چگونه با شکست روبرو شد.
از ابتدا مشخص بود که هدف کودتای ۲۸ مرداد چیست. البته درست است که حزب، سلاح سنگین نداشت اما چرا خود حزب به طور مستقل برای مقابله با کودتا به خیابان نیامد؟
درست است که حزب یک سازمان نظامی داشت و ما حدود ۵۰۰ نفر عضو در سازمان نظامی داشتیم ولی بیشتر اینها یا دانشجو بودند یا مهندس، پزشک و افسران اداری و تعداد کمی افسر رزمی داشتیم. ۱۷ نفر از دانشکده افسری در سازمان نظامی حزب بودند که از این ۱۷ نفر فقط سه نفر افسر رزمی بودند. آقای (غلامرضا) نجاتی در کتاب خود گفته است: تعدادی از افسران ملی، کلتشان را به کمر میبندند و بیرون میآیند ولی میبینند هیچ خبری نیست و با آه و افسوس به خانه خود بر میگردند. ما انتظار سازمان نظامی منسجمی مانند سازمان حزب توده را از ملیها نداشتیم، اما دولت ملی مصدق میتوانست با ارسال پیام مردم را به خیابان بکشد.
همان موقع روزنامه «شاهد» و «نیروی سوم» نوشتند که حزب توده در پشت این کودتا میخواهد خودش کودتا کند. اگر حزب به طور مستقل به خیابان میآمد، آیا بهانه به دست بقایی و خلیل ملکی نمیداد که بگویند مگر ما نگفتیم این ترفندی است که حزب توده میخواهد کودتا کند. ما هم از ملیها میخوردیم و هم از حکومت کودتا و درباریها. امکان داشت که ما بدون موافقت دکتر مصدق به تنهایی اقدام کنیم چون اعضای حزب قتلعام میشدند بدون اینکه یک درصد شانس موفقیت وجود داشته باشد. ما میتوانستیم در کار کودتاچیان اخلال کنیم و برخی از رهبران کودتا را از میان برداریم، میتوانستیم زاهدی و برخی دیگر از فرماندهان را ترور کنیم، ولی اگر همراه چنین اقدامی برنامه عملی سیاسی وجود نداشت اینها بیحاصل بود.
به نظر من موضع حزب به هیچ وجه انفعالی نبود و تا جایی که توان داشت کمک کرد و اطلاعات دقیق درباره کودتا در اختیار دکتر مصدق گذاشت اما او موضعش را در ۲۷ مرداد تعیین کرد؛ وقتی سولیوان به دیدار دکتر مصدق رفت و اعلام کرد با شرایط ناامنی که در خیابانهای تهران برای آمریکاییها پدید آمده دیگر نمیتوانیم اینجا بمانیم و ایران را ترک میکنیم. دکتر مصدق در حضور سولیوان به فرماندار نظامی تلفن زد و گفت هرگونه تظاهرات را سرکوب کنید و ما در ۲۷ مرداد بزرگترین آسیب را دیدیم. به روایتی حدود ۶۰۰ نفر از کادرهای حزبی روز ۲۷ مرداد بازداشت شدند و ارتباطات گسیخته شد. ولی با این همه اگر پیامی از طرف دکتر مصدق از رادیو پخش میشد بدون تردید حزب میتوانست نیروی ارزندهای را به میدان بیاورد و با هواداران دکتر مصدق همراهی کند.
نظر شما :