انتشار کتاب خاطرات کشتار اسرای آلمانی در جنگ جهانی دوم
ترجمه: بابک واحدی
به گزارش روزنامه گاردین، «بردی»، نخستین رمان وارتون بلافاصله پس از انتشار پرفروش شد و اقتباس سینمایی آن به کارگردانی الن پارکز جوایز بسیاری را از آن خود کرد. اما با وجود اینکه منتقدین به کتابهای بعدی او هم روی خوش نشان دادند و نویسندگان سرشناس بسیاری چون دوریس لسینگ او را ستودهاند، کتابهای او تاکنون در دنیای انگلیسیزبان ناشناخته ماندهاند. وی در سال ۲۰۰۸ از دنیا رفت.
حالا قرار است کتاب خاطرات او به زبان انگلیسی منتشر شود، آن هم در مجموعهای شامل تمام هشت رمان و دو کتاب غیرداستانی دیگرش. کتاب خاطرات وارتون، که «شارپانل: داستانهای ناگفته» نام دارد، بیسروصدا و تنها به زبان لهستانی منتشر شده است، در کشوری که وارتون کموبیش محبوبیت قابل توجهی در آن دارد. این کتاب خاطراتی را در خود جای داده که حتی وارتون میگوید از در میان گذاشتن آنها با چهار فرزندش بیم و شرم داشته است. در میان این خاطرهها مشارکت غیرمستقیم او در کشتار اسرای جنگی آلمانی که تحتالحفظ او بودهاند از تلخترینهاست. وی مینویسد: «هنوز هم در درون خود با این موضوع کنار نیامدهام و به سختی میتوانم با آن روبهرو شوم. بهنظرم به همین دلیل بود که گذاشتمش برای آخر کار. میخواستم با صداقت هرچه تمام آن را بازگو کنم.»
اسکات پک از انتشارات هارپر کالینز، انتشاراتی که تابستان آینده چاپ کتابهای وارتون را آغاز خواهد کرد، کتاب خاطرات او را «یکی از بهترین کتابهایی» میداند که در عمرش خوانده و باور نمیکند که چطور این کتاب چنین مدت طولانیای فراموش شده بوده است.
وارتون که پس از اتمام تحصیل مدرسه به ارتش امریکا پیوست، از دیدِی (ورود نیروهای متفقین به ساحل نورماندی) و مبارزهای طولانی در مسیر گذر از فرانسه و کشورهای تحتانی قاره اروپا جان سالم به در برد، اگرچه در نبرد بِلژ به شدت مجروح شده بود. وی که از پدری نجار و فقیر و خانوادهٔ «کاتولیکی تنگدست، سختکوش و بیسواد در فیلادلفیای» امریکا بود، بعدها در دانشگاه کالیفرنیا درس خواند و به پاریس نقل مکان کرد و در آنجا همراه با خانوادهاش روی یک خانه قایق زندگی کرد و از راه فروش نقاشیهای سبک اکسپرسیونیسم امرار معاش میکرد. در سال ۱۹۷۸، در ۵۳ سالگی، کتاب بردی را منتشر کرد، که داستانی کافکایی درباره سربازی زخمی و ترسیده از جنگ است که به دنیای پرندگان پناهنده میشود.
وارتون در مقدمه کتاب خاطراتش مینویسد: «یک بعدازظهر... با کورت وونهگات (نویسنده سلاخخانه شماره پنج) قرار شام داشتم. از من پرسید «جنگ تو چطور بود؟» من با بازگویی دادگاههای نظامیای که در آنها شرکت داشتم پاسخش را دادم... اما جنگ برای من در یک تجربه تلخ دردآور و روحآزار خلاصه میشود. من ترسیده بودم و مستأصل و باورم به انسان را گم کرده بودم، بهویژه باورم نسبت به انسان بودن خودم. خاطرات گناهآلود جوانی، وقتی از زیر انبوهی خاطره بیرون کشیده میشوند بوی خون دلمهبسته و چرک و کثافت میدهند. اتفاقات زیادی در زندگی من پیش آمده است و مسبب خیلیهایشان هم من بودم، که البته به آن نمیبالم، رویدادهایی که نمیتوان اکنون از آنها دفاع کرد.»
وی در کتابش از اسرای آلمانیای میگوید که سربازان تحت امرش پیش از اعدام آنها به پاهایشان شلیک میکردند، و میگفتند که این انتقام کشتار جمعی سربازان امریکایی در مالمِدی بلژیک به دست مأموران اساس است. از یک اسیر آلمانی میگوید که عکس خانوادهاش را از جیبش درآورده و غرق اشک شده است. مینویسد: «برخی از (امریکاییها) در مورد این رویدادها احساس گناه میکردند، اما بدترین آنها کسانی بودند که از این کارشان به خود میبالیدند و اینطور باور داشتند که انتقام قهرمانان ملی کشورشان را میگیرند.» به یاد میآورد که وقتی سربازان آلمانیها را از گورهای کمعمقشان بیرون میکشیدند چطور به حالت نزار و تهوع افتاده است. انتشارات هارپر کالینز این کتاب خاطرات را که پر است از شرح جزئیات این رویدادهای غیرانسانی و دردناک، «تکاندهنده» خوانده است.
نظر شما :