روایت محمد صدر از توصیه امام به رجایی
برای بررسی عملکرد و دیدگاههای حضرت امام خمینی(س) در زمینه سیاست خارجی به گفتگو با دکتر سید محمد صدر معاون پیشین عربی – آفریقایی وزیر خارجه نشستیم. دکتر سید محمد صدر علاوه بر آن که از خاندان بزرگ صدر است یکی از دیپلماتهای باسابقه جمهوری اسلامی محسوب میشود. در طی این مصاحبه وی به چگونگی حضورش در وزارت خارجه اشاره میکند و بر اساس تجربههایی که خود از نزدیک شاهد آنها بوده به تشریح مولفهها و سیاستهای کلی جمهوری اسلامی در سیاست خارجی میپردازد.
***
به نظرمیرسد برای ارزیابی بهتر دیدگاههای حضرت امام در سیاست خارجی بهتر باشد که به دوران پیش از انقلاب و مبارزات ایشان اشاره داشته باشیم. جایگاه مسایل سیاست خارجی در این دوره از حیات سیاسی حضرت امام چیست؟
دربحث سیاست خارجی مهمترین مشکلی که رژیم شاه داشت بحث وابستگی بود. تحت سلطه و وابستگی به این معناست که سیاست خارجی درجهت منافع مردم و کشور و در جهت تامین منافع ملی نیست. یعنی حکومت یک حکومت وابسته است و پایگاه خودش را داخل نمیبیند و طبیعی است استراتژیهایش در جهت تامین منافع دولت خارجی است چون فکر میکند توسط آنها سرکار آمده و ادامه حکومتش هم به واسطه حمایتهای همان دولت خارجی است. این بحث خیلی جدی است، یعنی نه تنها بعد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دارد حتی به لحاظ روانشناختی مهم است، رضا شاه هم اینگونه بود اما در مورد محمدرضا موضوع جدی تر بود، اینها چون میدانستند توسط انگلیس بر سر کار آمده اند قدرت آنها را در حفظ ونگهداری خودشان بیشتر از آنچه بود میدیدند، یعنی احساس میکردند که به محض اینکه توجه آنها برداشته شود ساقط میشوند و به این دلیل بود که رژیم پایگاه داخلی نداشت و هر موقع حرکتی علیه شاه میشد فکر میکرد دست عوامل خارجی در آن دخیل است. در مورد خود انقلاب اسلامی هم مثلاً شاه کنفرانس گوادالوپ را به عنوان پایان حمایت آمریکا وغرب از خودش میگرفت و از آن طرف هم فکر میکرد که امریکا و غرب با امام ساخت وپاخت کرده اند. این توهم توطئه آنقدر زیاد بود که شاه و رژیم، خودشان را سایه غرب و آمریکا میدانستند که اگرآنها نباشند اینها هم که سایه اند نیستند. به این خاطر کوچکترین حرکتها، نه تنها استراتژی کلان بلکه تاکتیکها کاملاً در جهت تامین منافع امریکا و غرب بود و من تقریبا به این نتیجه رسیدم در مرحله ای که آمریکا میخواهد شاه را به حمایت و همکاری وهمنوایی با اسراییل توصیه کند شاید شاه خیلی دوست نداشت با اسراییل رابطه داشته باشد. میدانید که شاه علی رغم اینکه از متحدین درجه یک اسراییل بود اما رابطه علنی همراه با تبلیغات نداشت. او تشخیص میداد که رابطه با اسراییل چه در داخل و چه در جهان اسلام برایش منفی است اما چرا نفت اسراییل را تامین کرد و ارتباط داشت و در جهت مخالفت با اعراب به ویژه بعد از جنگهایی که رخ داد حرکت کرد؟ علت آن خواست امریکا بود. آمریکا میگفت اگر میخواهی از حمایت ما برخوردار باشی باید با اسراییل رابطه برقرار کنی و امنیت اسراییل برای من مهم است و قدرتی مثل ایران باید از آن حمایت کند. پس میزان وابستگی آنقدر بود و شاه آنقدر خود را نسبت به آنان وابسته میدید که حتی علی رغم اینکه میفهمید ارتباط با اسراییل به نفع اش نیست اما انجام میداد. شاه آنقدراز اسراییل حمایت کرد که برخی از کشورهای عربی به ایران میگفتند اسراییل بزرگ. اسراییل کوچک سرزمین اسراییل است چون کوچکتر است و ایران چون بزرگتر است اسراییل بزرگ بود. واقعاً بزرگترین متحد منطقه ای اسراییل شاه بود حالا بحث نفت و اقتصاد وابسته بماند تمام اینها به این دلیل بود که شاه فکر میکرد برای اینکه بماند باید تمام نسخههای پیچیده شده از لندن و در یک مقطعی از واشنگتن را اجرا کند؛ این یعنی دولت زیر سلطه، دولتی که استراتژیهایش خارج از مرزهایش تدوین میشود. امام در سیاست خارجی همین را هدف قرار میدهد. بر همین اساس اعتراض به بحث وابستگی شاه و رژیم به غرب و انگلیس وعدم توجه به منافع ملی و پیشرفت و توسعه کشور و بر باد دادن منابع زیر زمینی و استبداد داخلی و تخریب فرهنگ ملی و دینی ایران توسط حاکمیت فرهنگ غربی ترسیم کلی سیاست خارجی امام قبل ازانقلاب است.
در شرف پیروزی انقلاب روند تحولات در تثبیت انقلاب و آغاز ارتباطات خارجی به چه شکلی بود؟
مقطعی که دکتر یزدی، قطب زاده و بنی صدر وزیر خارجه شدند یک سال و نیم طول کشید. بعد از تثبیت جمهوری اسلامی در دوران نخست وزیری شهید رجایی من کارم را با ایشان در وزارت خارجه شروع کردم. وقتی بنی صدر رئیس جمهور و شهید رجایی نخست وزیر بود، در کابینه رجایی برای معرفی وزرای خارجه، اقتصاد و دارایی و بازرگانی با هم به توافق نرسیدند که بعد وازرت بازرگانی را به توافق رسیدند ولی دوتای دیگر نه. مجلس مسئولیت این دو وزارتخانه را به نخست وزیر داد. در حالی که آقای رجایی نخست وزیر بود سرپرست وزارت خارجه و وزارت اقتصاد و دارایی هم شد. من درنخست وزیری بودم و آقای رجایی از من خواستند که با هم به وزارت خارجه برویم و به قول ایشان وزارت خارجه را درست کنیم.به من هم گفتند که با هم میرویم آنجا را درست میکنیم شما شش ماه آنجا باشید،دوباره پیش خودم در نخست وزیری بر میگردید که بعد ایشان شهید شدند و من در وزارت خارجه ماندگار شدم. بنابراین مقطعی که من وارد وزارت خارجه شدم پانزده خرداد سال 60 بود.در به رسمیت شناختن انقلاب تا آنجایی که من در ذهنم است ظاهرا پاکستان اولین کشور است و بعد سایر کشورها در عرض چند روز این کار را کردند و خیلی تقدم و تاخر روشنی نداشت و همه به رسیمت شناختند و مسالهای نبود. اسراییل که تکلیفاش روشن بود و تنها جایی که امام حساسیت داشت امریکا بود. جالب این که امام نسبت به امریکا به دلیل عملکردهای توسعه طلبانه و سلطه جویانه اش درایران حساسیت داشت اما رابطه با امریکا قطع نشد و اینجا سفارتخانه داشت و دیپلماتهایش فعال بودند و علی رغم حملات تبلیغاتی امام به امریکا این روابط قطع نشد و سفارتخانهها بسته نشدند و این قضیه ادامه داشت تا زمانی که شاه به آمریکا رفت. شاه که فرار کرد ابتدا به مصر و پاناما و پس از مدتی به امریکا رفت و دراین زمان تحلیلی بود که امریکاییها در حال توطئه اند که مثل کودتای 28 مرداد شاه را برگردانند و در همین فضا بود که دانشجویان مسلمان پیرو خط امام سفارت امریکا را گرفتند. پس رابطه با همه کشورها در دستور کار بود، منتها نظراتی بود که مثلاًُُُ ما چون کشور مسلمانیم باید با کشورهای مسلمان و کشورهای عربی بیشتر رابطه داشته باشیم و حساسیتی هم نسبت به روابطه با کشورهای اروپایی وجود نداشت فقط امریکا بود که آن هم حتی وقتی سفارتخانه آمریکا را گرفتیم ایران و امام روابط را قطع نکردند و آنها بودند که قطع رابطه کردند. در عرصه بین المللی این پرسش مطرح بود که بعد از انقلاب، ایران به بلوک شرق خواهد پیوست یا بلوک غرب و متحدین اش چه کسانی خواهند بود؟ یکی ازمسایل مهم تنظیم رابطه بین شرق و غرب بود. یکی از شعارهای انقلاب ما نه شرقی نه غربی بود و اینکه این راچگونه باید تنظیم کرد. همین اندازه ای که امام نسبت به آمریکا حساسیت داشت گروه نهضت آزادی و مرحوم مهندس بازرگان به شوروی داشتند و حتی فکر میکنم که این جمله مرحوم بازرگان بود که اگر امریکا شیطان بزرگ است، شوروی شیطان اکبر است. بالاخره در ایران انقلاب شده بود و مثل بقیه انقلابهای دنیا که کمونیستی بود و معمولا ازجانب شوروی و چین حمایت میشدند نبود و به معنای واقعی یک انقلاب مستقل بود و این استقلال را میبایست نشان میداد. آنهایی که خیلی ضد شوروی بودند این برداشت را داشتند که برای نشان دادن استقلال باید عین همان برخوردی که با امریکا میشود باید با شوروی هم بشود. این نظر به چند دلیل از نظر سیاست خارجی پذیرفته شده نبود. اول اینکه شوروی همسایه ایران بود و این خودش ملزوماتی دارد. دوم اینکه درست است که شوروی سلطهگر بود اما سابقه تاریخی اش در ایران مثل سابقه امریکا نبود. پس در دیپلماسی تعریف نمیشد که مثلا رابطه ایران و امریکا وقتی قطع شد باید با شوروی قطع رابطه کرد و دیپلماتها این را در جهت منافع ایران نمیدانستند. بعداز مدتی هم جنگ شروع شد، قبل از شروع جنگ شوروی یکی از حامیان تسلیحاتی صدام بود یعنی عراق یکی از مناطق نفوذی شوروی در خلیج فارس بود. شوروی تقریباً غیر از عراق هیچ پایگاه نفوذی در خیلج فارس نداشت و همه پایگاه امریکا بودند. پس وقتی جنگ شروع شد به گونهای باید عمل میشد که تا جایی که ممکن است حمایتهای شوروی از عراق برداشته شود. ایران به واسطه موضوع اشغال افغانستان به اندازه کافی سیاستهای ضد شوروی داشت. به همین دلیل شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی با هم گفته میشد و یکی از مشکلات ما هم در وزارتخانه این بود که در هر مراسم وهر برنامه ای که بود سفیر شوروی بعدش میآمد و اعتراض میکرد که ما که حامی شماییم و چرا هر جا که مرگ بر آمریکا میگویید مرگ بر شوروی هم میگویید. اما واقعاً هم ما نسبت به این قضیه حساس بودیم. خود امام هم نسبت به قضیه افغانستان حساس بودند. من مدیر کل امور اروپا-آمریکا بودم و شوروی هم در حوزه من بود. من برای اولین بار در جمهوری اسلامی به شوروی رفتم و برای اولین بار به عنوان یک دیپلمات ایرانی با آندره گرمیکو ملاقات کرد. او مهم ترین وزیر خارجه شوروی بود و آن زمانی که من با او ملاقات کردم 26-25 سال بود که وزیر خارجه اتحاد جماهیر شوروی بود که نصف دنیا را اداره میکرد. آنجا ما از کمکهای آنها به صدام و حمایتهای تسلیحاتی شان گله کردیم و او رسماً به من گفت که "انقلاب شما که پیروز شد ما تا جایی که میتوانستیم حمایت کردیم.ما قبل از شما و در زمان شاه تامین کننده تسلیحاتی عراق بودیم و ارتش عراق وابسته به شرق بود اما روزی که عراق حمله نظامیرا به شما شروع کرد ما با آن مخالف بودیم و به صدام گفتیم که نکند، گوش نداد و به همین دلیل ما کل فروش و کمکهای تسلیحاتی را از شروع جنگ علیه شما به عراق قطع کردیم. تا یک سال بعد از جنگ هم ادامه دادیم و هیچ کالای نظامی جدیدی به عراق ندادیم اما بعد از یک سال دیدیم که شما نحوه برخوردتان با مثل برخورد با امریکاست و برای ما که از شما حمایت کردیم هیچ امتیازی قایل نیستید و به همین علت پس از یک سال شروع کردیم."او این مطالب را به همین صراحت گفت و اصلاً دیپلماتیک هم حرف نزد. میخواهم بگویم درست است که ما رابطه مان را با شوروی قطع نکردیم اما سیاستهایش را در منطقه و مخصوصاً در افغانستان خیلی به چالش میکشیدیم و برخورد میکردیم و آنها هم میدانستند که حمایتهای ایران خیلی برایشان سنگین است واین حمایتها فقط سیاسی نبود، نظامی، تبلیغاتی و اقتصادی بود در واقع حمایتها در قضیه افغانستان همه جانبه بود. امام به هیچ وجه حاضر نشد منافع یک کشور مسلمان را برای رابطه خودش با شوروی نادیده بگیرد. ضمن اینکه رابطه قطع نشد اما با سیاستهای تجاوز کارانه شوروی در منطقه به شدت مخالفت میشد.
با آغاز جنگ چه الزاماتی به سیاست خارجی ما تحمیل شد؟
تمام سیاست خارجی تحت تاثیر جنگ بود.علی رغم اینکه صدام به لحاظ جناح بندیهای سیاسی کمونیست نبود اما جزو بلوک شوروی و شرق بود و تامین کننده سلاح عراق هم شوروی و کشورهای اروپای شرقی بودند، در آخر جنگ فرانسه و آلمان هم وارد شدند. یکی از مشکلات جدی ما در سیاست خارجی این بود که هم غرب و هم شرق و متاسفانه حتی بعضا کشورهای غیرمتعهد از صدام حمایت میکردند. وضعیت سیاست خارجی خیلی سختی داشتیم. مخصوصاً اوایل جنگ که صدام چهار پنج استان ما را اشغال کرده بود به خاطر اینکه اکثر سفرا تحلیل شان این بود که ما ساقط میشویم. چه بسا واقعاً به لحاظ مادی هم تعبیر غلطی نبود. من بعد از جنگ که به مرکز تحقیقات استراتژیک رفتم، آنجا با یک محقق انگلیسی ملاقات کردم، بحث جنگ که شد و من از جنگ گفتم صحبتهای مرا قطع کرد و گفت آقای صدر من یک محقق ام و به عنوان یک محقق میگویم که شما با عراق نمیجنگیدید. من با سند و مدرک به شما میگویم که شما با سی و چهار کشور میجنگیدید. یعنی سی و چهار کشور رسماً صدام را حمایت میکردند که یکی از آنها آمریکا بود و یکی شوروی و یکی انگلیس و یکی فرانسه، کشورهای قدرتمند و توانا چه به لحاظ نظامی و اقتصادی و تبلیغاتی، و کشورهای عربی. خرج جنگ صدام را همین کشورهای عربی مثل عربستان و امارات دادند، گفتند عربستان بیشتر از شصت هفتاد میلیارد دلار داده است. صدام میگفت من به نمایندگی از شما دارم با ایران میجنگم و حداقل مرا تامین مالی کنید. دولتهای عربی از لفظ انقلاب اسلامی میترسیدند و فکر میکردند این انقلاب اسلامی در کشورهای خودشان تکرار خواهد شد. مخصوصاً با تحلیل غلطی که از لفظ صدور انقلاب میشد. تصور کنید سی و چهار کشور در حال جنگ با کشوری که ارتش اش از بین رفته و سپاه اش در حال شکل گیری است. یعنی عجیب نبود که اینها فکر کنند جمهوری اسلامی تا چند ماه آینده ساقط میشود. پس وقتی به لحاظ مادی تحلیل میکردید خیلی چیز عجیبی نبود. امام با تمام ویژگیهایش و حمایتهای مردم و پاسخ مثبتی که مردم به امام دادند باعث شد که جمهوری اسلامی از آن موقعیت بسیار خطرناک نجات پیدا کند و ادامه پیدا کند.
بحث صدور انقلاب چه بازتاب و اثراتی در روابط خارجی ما داشت؟
حضرت امام با تمام ویژگیهایش که خیلی برجسته بود یک سری ویژگیهای هم داشتند که کمتر بزرگان آن را داشتند و آن این بود که خیلی وقتها مثل یک دانشجو سعی میکرد در همان موقعیت رهبری چیزی یاد بگیرد.یکی از این جاها که از صحبتهای امام تفسیر غلطی شد همین بحث صدور انقلاب است که امام گفت ما انقلابمان را به تمام جهان صادر میکنیم. (صحیفه امام، جلد12، صفحه 148) به همین دلیل کشورهای حاشیه خلیج فارس خیلی وحشت کردند چون میگفتند ایران همسایه ماست و یک سری کارهای آنارشیستی هم شد که به این سوءظن دامن میزد و به همین دلیل اینها همه پشت صدام رفتند. امام مدتی بعد احتمال دادند که ممکن است این شعار با این شیوه به ضرر انقلاب باشد سخنرانی کردند و گفتند: بنابراین،اشخاصی که گاهی مطالبی گفتهاند و متوجه به مطالب هستند، میخواهند جمهوری اسلامی را به هم بزنند. و ما از اول گفتیم میخواهیم انقلابمان را صادر کنیم. صدور انقلاب به لشکرکشی نیست، بلکه میخواهیم حرفمان را به دنیا برسانیم که یکی از آن مراکز، وزارت امورخارجه است که باید مسائل ایران و اسلام و گرفتاریهایی که ایران از شرق و غرب داشته است، به دنیا برساند و به دنیا بگوید که میخواهیم این گونه عمل کنیم و روابط حسنه داشته باشیم، و الّا آنهایی که میخواهند ما را به تباهی بکشند، ما اصلًا میل نداریم با آنها روابط داشته باشیم، مگر اصلاح بشوند.( صحیفه امام، ج19، ص: 414)
این مطلب یک دفعه جو را برگرداند. امام میگوید ما یک اندیشه ای داریم که آن را به دنیا ارایه میدهیم و هر کس میخواهد پیروی کند و هر که دلش نمیخواهد نکند. تا قبل از آن صدور انقلابی که آنها تعبیر میکردند دخالت در امور داخلی دیگر کشورها است و طبق قوانین بین المللی صحیح نیست و هیچ دولتی حق ندارد در امور داخلی دیگر دولتها دخالت نکند و این موضوع موجب ترس همسایگان از ما میشد. بر همین اساس نیز بحث ایران هراسی از همان زمان مطرح بود و آمریکا در این راستا تلاش میکرد تا کشورهای عربی از ما بترساند و بگوید که ایران برای شما خطرناک است و نه اسرائیل. آمریکا علی رغم دو دهه واندی تلاش در این زمینه موفق نشده بود؛ متاسفانه زمینهای فراهم شده است که امریکا را موفق کرد این سیاست را جا بیاندازد و بحث ایران هراسی در میان کشورهای عربی جای دشمنی با اسرائیل را بگیرد.بحث صدور انقلاب بحث بسیار مهمی است و نه تنها از نگاه دیپلماتیک بلکه ازنگاه تئوری انقلاب نیز چندان پذیرفته شده نیست و اساس صدور انقلاب معنی ندارد چرا که هر کشوری فرهنگ و تاریخ و سابقه مبارزاتی خاصی دارد و اگر هم قرار باشد در کشوری انقلاب صورت بگیرد با توجه به این ریشهها و بنیانها صورت میگیرد؛ به لحاظ سیاست خارجی هم عرض کردم یکی دو سال ابتدای انقلاب این بحث جدی مطرح بود و امام خودشان آن را اصلاح کردند.یا موارد دیگر بود یک بار حضرت امام در سخنرانیهایشان گفتند: ملتی که منزوی بشود، میتواند ترقّی کند، مترقّی میشود. ملتی که منزوی نیست نمیتواند به ترقّی، راه خودش را برود. ملت غیر منزوی؛ یعنی، ملتی که اتّکالش به دیگران است.( صحیفه امام،ج13،صفحه312)اما با توجه به شرایط و مقتضیات جدید امام در5 سال بعد یعنی در یازدهم آبان ماه سال 64 دیدار کارکنان وزارت خارجه با حضرت امام در اتاق ایشان در جماران بود که حضرت امام گفتند: مسئله دیگر هم این است که ما نمیخواهیم در یک کشوری زندگی کنیم که از دنیا منعزل باشد، ایران امروز نمیتواند اینطور باشد، بلکه کشورهای دیگر هم نمیتواند اینطور باشد، که در یک جا بنشینند و مرزهایشان را ببندند، این غیرمعقول است. امروز دنیا مانند یک عایله و یک شهر است، و یک شهر دارای محلههای مختلفی است که با هم ارتباط دارند. وقتی دنیا وضعش اینطور است ما نباید منعزل باشیم. ما باید با کشورهایی که با ما هستند و ما را اذیت نمیکنند، روابط داشته باشیم و آقایان در این فکر باشند که روابط را تحکیم کنند. البته ما با آنها که بخواهند به ما تعدی کنند، نمیتوانیم بسازیم و از اول هم اعلام کردیم، مگر آنها خودشان را اصلاح کنند. و این معنا که گاهی اهل غرض یا جهّال این حرف را میزنند که ما نباید روابط داشته باشیم، از این باب است که یا نمیفهمند یا غرض دارند؛ زیرا تا انسان، جاهل یا مخالف با اصل نظام نباشد، نمیتواند بگوید یک نظام باید از دنیا منعزل باشد. بنابراین، اگر زمزمهای میشود آنها را نباید به حساب آورد، زیرا آنها غرض سیاسی دارند، و الّا آدم عاقلی که توجه به مسائل دارد می داند اسلام، وضعش چگونه است. و اسلام یک نظام اجتماعی و حکومتی است و میخواهد با همه عالم روابط داشته باشد. و در زمان صدر اسلام هم که خود رسول اللَّه به اطراف، سفیر میفرستادند این حرف را نمیزدند. در هر صورت ما باید روابط داشته باشیم، آنها که غرض ندارند، ما هم با آنها غرض نداریم، کم کم باید روابط حسنه بشود.( صحیفه امام، ج19،صفحه413)
به این ترتیب ایشان انزوای سیاسی را رد کردند؛ یعنی ایشان ظرف مدتی متوجه شدند که این حرف درست نیست. امام در جریان عمل خودش را اصلاح میکرد و سعی میکرد از تجربیات استفاده کند.
در مدیریت سیاسی و اداره یک جامعه بحث انباشت تجربه مهم است و نظام جمهوری اسلامی نیز بعد از سی سال تجارب زیادی در سیاست خارجی کسب کرده است آیا هم اکنون در دستگاه دیپلماسی به تجارب این چنینی که از حضرت امام نقل کردید توجه میشود؟
متاسفانه در شرایط فعلی از تجربیات گذشته دستگاه دیپلماسی و انباشت تجربه در این زمینه کمتر توجه میشود بدون هیچگونه تعصب و تحلیل غیر کارشناسی باید بگویم ما حتی در اوج جنگ تحمیلی و فشارها نیز به این اندازه در دنیا تنها نبودیم. این حرکتهای جنجالی ضد اسرائیلی که صورت گرفت،خوب توجه کنید خود حضرت امام پایه گذار مبارزه با اسرائیل و دفاع از مردم فلسطین است و جمعه آخر ماه رمضان به عنوان روز قدس ابتکار ایشان بود برای اینکه جهان اسلام را علیه اسرائیل بسیج کند؛ حالا شما به تاریخ رجوع کنید میبینید در یک مقطع از جنگ تحمیلی عدهای برای جنگ با اسرائیل در لبنان اقدام کردند و تعدادی از نیروهای نظامی ایران هم به لبنان رفتند در حالی که شهرهای ما تحت اشغال عراق بود امام در همین برهه بحث راه قدس از کربلا میگذرد را مطرح کردند و این که اولویت مبارزه و جنگ با صدام است و مملکت خودمان در اولویت است و آن نیروها را برگرداندند و این یکی از هوشیاریهای امام در حفظ خاک ایران و به تبع آن جمهوری اسلامی است. این نحوه برخورد امام با اسرائیل است. ایشان یک سیاست خارجی عاقلانه داشتند ؟ با تبلیغات و شعار که نمیتوان سیاست خارجی را اداره کرد.امام به هیچ وجه در سیاست خارجی شعاری عمل نمیکرد. شهید رجایی که رئیس جمهور شد فرانسوا میتران رئیس جمهور سیوسیالیست فرانسه بود و برای شهید رجایی پیام تبریک فرستاد. آقای رجایی درجواب یک پیام انقلابی و نسبتاً تند برای او ارسال کردند. پس از این موضوع که به دیدار امام رفته بودند پس از برگشت به ما گفتند که امام امروز گوش ما را کشید. این اصطلاح خود ایشان بود، گفتیم چه طور؟ گویا امام به ایشان گفته بودند آن مطالبی که شما در پاسخ میتران آورده اید مطالب درست و متینی است اما این نامه پاسخ یک رئیس جمهور به رئیس جمهور دیگر نیست و شما شأن ریاست جمهوری را رعایت نکرده اید و رجایی چون صداقت داشت این را به ما گفت. یعنی امام به این گونه مسایل بسیار حساس بود. پیامهای تبریکی که در سالهای اول انقلاب از طریق وزارت خارجه به مناسبتهای اعیاد و بزرگداشتها برای امام ارسال شده و ایشان پاسخ داده اند ملاحظه کنید همه با احترام و مودبانه پاسخ داده شده اند، ایشان آداب دیپلماتیک را رعایت میکرد. این ادعاهایی که اخیرا میشود که ما سیاستهای امام وانقلاب را احیا کرده ایم دروغ است این جریانات اصلاً به امام اعتقاد ندارند و تنها از امام استفاده ابزاری میکنند و آنجا که خلاف نظرشان است کنار میزنند. بعضیها متاسفانه حتی به تمامیت ارضی هم حساسیت نشان نمیدهند اسم خلیج فارس که به لحاظ استراتژیک برای ایران امر بسیار مهمی است جاهای مختلف تحریف میشود بازیهای گوانگجو، نیروی دریایی آمریکا و همین طور دارد پیش میرود.سیاست خارجی امام تماماً عقل و تدبیر بود و اگر مشکلی و ضعفی پیش میآمد خود امام اولین نفر بود که تصحیح میکرد. این یک مردانگی و اتکا به نفس بالایی میخواهد که امام داشت.
در رابطه با نامه سلمان رشدی آیا این نقض این قواعد دیپلماتیک و تدبیر در سیاست خارجی نبود؟
امام در این مورد اصلاً دنبال کار عملی نبود که مثلا گروه ترور بفرستد و حالا سلمان رشدی بمیرد یا نمیرد. نتیجه این قضیه مهم بود که دیگر کسی جرأت نکند به پیامبر اهانت کند. چون سلمان رشدی به خاندان پیامبر توهین کرده بود، این قضیه در بین سنیها خیلی مهم است، این قضیه باعث شد جهان اسلام و حداقل مردم اش ذهنیت مثبتی به امام و انقلاب پیدا کنند یعنی احساس کردند یک نفر از رهبران کشورها دارد از اعتقادشان دفاع میکند. یادم است در همان موقع تظاهرات جدی مسلمانان هند انجام دادند و برای اولین بار اسم امام را به عنوان کسی که رهبر دینی است پذیرفته اند مطرح شد. یعنی در بعد سیاسی این دستاوردها را برای ما داشت وگرنه از بعد دینی و فقهی که ما صلاحیت نداریم اظهار نظر کنیم، چون بالاخره امام حکم شرعی دارد و بر مبنای مبانی فقهی ایشان بود.
نامه به گورباچف چه طور؟ آیا این که در یک پیام دیپلماتیک مطالب عرفانی و دینی گنجانده شود چه بازتاب و نتایجی داشت؟
شما نامه را که ببینید امام در دو خط آخر پیام سیاسی داده است. میگوید " کشور ما همچون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم میشمارد." گورباچف هم چون آدم سیاسی قویی بود آمد این را گرفت و گفت که امام پیام دوستی برای ما فرستاده و اصلا وارد مباحث فکری و فلسفی و اعتقادی نشدند. آنجا قسمت اولش اصلاً بحث سیاسی نیست در واقع بحث ایدئولوژیک است. امام دارد میگوید این ایدئولوژی مارکسیسم که دهها سال جوانان را به خودش مشغول کرده به عنوان اندیشه ای انقلابی نمیتواند اندیشه ای کامل و جامع باشد که تمام نیازهای بشری را پاسخگو باشد و من به اسلام دعوت میکنم . در واقع امام آنجا به عنوان یک رهبر دینی حرف میزند نه به عنوان رهبر سیاسی؛ ضمن اینکه در دو خطر آخر پیام سیاسی میدهد. به همین دلیل نه به آنها برخورد و نه عکس العمل منفی داشتند. خیلی هم مثبت برداشت کردند و آن را به عنوان پیام دوستی و پیام خواهان افزایش ارتباط بین دو کشور تلقی کردند و بر آن خوشامد گفتند. واقعاً هم امام اینگونه بود که گاهی از موضع یک رهبر دینی برخورد میکرد و گاهی از موضع رهبر سیاسی؛ در این نامه هردو موضع هست. چنانچه در قضیه سلمان رشدی از موضع رهبری دینی برخورد کرد و گرنه معنی ندارد که رهبری یک کشوری حکم اعدام فردی را در کشور دیگری بدهد. آن موقع که شوروی هنوز از هم نپاشیده بود که امام نامه را دادند ولی روزی که پاشیده شد واقعاً یکی از تحلیلها این بود که یکی از عوامل اصلی این فروپاشی، انقلاب اسلامی ایران بود . چون شوروی تا آن زمان آمال انقلابیون جهان بود. انقلابیونی که توسط امپریالیسم آمریکا و متحدین اش استعمار میشدند. در کشورهای جهان سوم دیکتاتوریهای وابسته سر کار بودند وقتی انقلابیون میخواستند انقلاب کنند، چون ایدئولوژی نداشتند طبیعتاً به مارکسیسم روی میآوردند. انقلاب اسلامی این نگاه را شکست. ضمن شکستهای داخلی و اقتصادی شوروی که در داخل با آن روبه رو شد به نظر من امام در آن پیام بیش از اینکه به خرد شدن استخوانهای مارکسیسم بخواهد بپردازد به گورباچف و از طریق گورباچف به تمام مردم دنیا میخواهد بگوید که این که مرد و خرد شد و از دنیا رفت مواظب باشید سرمایه داری غرب که رقیب این است، اگر این بد است معنایش این نیست که آن خوب است. آن هم ویژگیهای دارد و کعبه آمال نیست. این را دیدید و خرد شد و فهمیدید مواظب باشید از این برگشتید بعد به سراغ اسلام بیایید.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران
نظر شما :