حسین علایی: میتوانستیم جنگ را در اسفند ۶۶ خاتمه دهیم
آقای علایی بحثی که هر از چند گاهی میان برخی مسئولین کشور در میگیرد پیرامون چگونگی پایان جنگ و علتها و معلولهای پذیرش قطعنامه ۵۹۸ است. شما نحوه پایان جنگ را از چه زاویهای میبینید؟
جنگها به چند شکل خاتمه پیدا میکند؛ اول آنکه آغازگر جنگ بتواند به اهدافش از جنگ دست یافته و طرف مقابل را یا از میان ببرد یا تضعیف کند. به عنوان مثال در زمان حمله امریکا به عراق، زمانی که صدام سرنگون شد، جنگ تمام شده محسوب میشد چرا که امریکا به خواسته اصلی خود رسیده بود.
راه حل دوم برای پایان جنگ این است که طرفی که بر آن جنگ تحمیل شده، تسلیم خواستههای آغازگر جنگ شود. به عنوان مثال زمانی که عراق به ایران حمله کرده بود، ایران میپذیرفت که معاهده ۱۹۷۵ را ملغی اعلام کند و به خواستههای عراق تن دهد، جنگ خاتمه پیدا میکرد.
در شرایطی که هیچ یک از دو طرف درگیر جنگ تسلیم یکدیگر نمیشوند و قدرتی هم برای وادار کردن طرف مقابل به تسلیم شدن در برابر خود ندارند، باید یا از طریق مذاکره مستقیم یا از طریق طرفهای ثالث از جمله سازمانهای بینالمللی جنگ را خاتمه دهند.
به نظر میرسد که در مورد جنگ ایران و عراق وضعیت سوم رخ داد. به بیان دیگر نه عراق توانست ایران را تسلیم خواستههای خود کند و نه ایران پس از اینکه سرزمینهای خود را از دست ارتش عراق آزاد کرد توانست عراق را وادار به تسلیم در برابر خواستههای خود مانند پرداخت غرامتهای جنگ و محاکمه متجاوز کند. در چنین شرایطی باید جنگ خاتمه پیدا میکرد و ایران با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ تصمیم گرفت به جنگ خاتمه دهد.
به این ترتیب چگونگی پایان جنگ آنقدرها هم جنجال برانگیز نیست که بعضا شاهد روایتهای متفاوت از آن مقطع زمانی هستیم. آیا این بحث به حوزه اختلافی آرمانگراها و واقعگراها در ایران تبدیل شده است؟
بالاخره آنهایی که در جنگ بودند باید پاسخگو باشند که آیا جنگ را میشد در مقاطع دیگری هم خاتمه داد یا خیر. از آنجا که جنگ پس از هشت سال با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ خاتمه پیدا کرد برخی این سوال را مطرح میکنند و حاضران در جنگ مجبور به پاسخ هستند.
این سوال مطرح است که اگر خاتمه جنگ به این ترتیب منطقی صورت گرفته پس چرا امام خمینی (ره) در زمان پذیرش قطعنامه از آن به عنوان جام زهر یاد کردند؟
معتقدم که امام بدنبال این بودند که نتیجه جنگ عراق و ایران سرنگونی صدام حسین باشد و شاید ایشان اینگونه فکر میکردند که اگر ما عملیات را در داخل خاک عراق ادامه دهیم، فرصتی برای مردم عراق به وجود خواهد آمد که با قیام علیه رژیم بعثی، صدام را سرنگون کنند اما در ماههای پایانی جنگ مشخص شد که چنین اتفاقی به وقوع نخواهد پیوست. چرا که صدام حسین از سوی قدرتهای بزرگ به ویژه امریکا و شوروی و فرانسه تامین تجهیزات نظامی و از سوی کشورهای عربی به ویژه عربستان و امارات و کویت تامین مالی میشد. بر این اساس عراق از نظر موازنه قوا در شرایط برتر نسبت به ایران قرار داشت و در نتیجه امکان سرنگونی صدام وجود نداشت.
از سوی دیگر طولانی شدن جنگ دیگر ایران را به خواستههای خود نمیرساند و بنابراین ایران در همین شرایط باید به جنگ خاتمه میداد. به نظر میرسد که چون امام احساس کردند که جنگ پایان میپذیرد اما صدام حسین در قدرت باقی خواهد ماند، پذیرش قطعنامه را تعبیر به جام زهر کردند.
امام پس از خاتمه جنگ در مطالبی که مدون فرمودند و در صحیفه امام هم موجود است، نوشتند که ما در جنگ به اهداف بالاتر نرسیدیم وگرنه هدفمان که باز پسگیری اراضی ایران از عراق و پشیمان کردن صدام از جنگ بود را محقق ساختیم. از دید امام تحقق هدفهای بالاتر مانند کنار زدن صدام حسین و حزب بعث عراق با کمک مردم عراق محقق نشد. به احتمال زیاد امام به دلیل اینکه به هدف والاتر یعنی سرنگونی صدام نرسیدند، پذیرش قطعنامه را به نوشیدن جام زهر تعبیر کردند تا تلخی خود را از بقای صدام حسین در قدرت در تاریخ ثبت کنند.
برخی بر خلاف برخی دیگر باور دارند که اقدام آقای هاشمی رفسنجانی در راضی کردن امام به ضرورت پایان جنگ بزرگترین خدمت ایشان به نظام و ایران بود. نظر شما چیست؟
ما هیچ راهی جز پذیرش قطعنامه در آن مقطع از جنگ نداشتیم. به نظر میرسد که کلیه مسئولین کشور با این تصمیم موافق بودند که باید قطعنامه پذیرفته شود و جنگ خاتمه یابد. البته من معتقدم که ما جنگ را حدود چند ماه زودتر میتوانستیم خاتمه دهیم که اگر همه مسئولین کشور متفقالقول میشدند و این شجاعت را داشتند که زودتر تصمیم بگیرند، ما میتوانستیم با خسارات کمتر در اواخر اسفند سال ۶۶ جنگ را خاتمه دهیم. آقای هاشمی نسبت به سایر شخصیتهای کشور واقعبینانهتر عمل میکردند.
آیا شما هم بر این باورید که برخی آرمانگراییها مانع خاتمه جنگ با خسارتهای کمتر شد؟
به نظر میرسد که برخی مواقع افراد به واقعیات توجه ندارند و تصور میکنند که اگر علاقمند هستند به اهداف بالاتری برسند، همین علاقمندی و حتی ایثارگری کفایت میکند. در حالی که خداوند همه چیز را با ساختارهایی که در جهان وجود دارد، به نتیجه میرساند. ما در حدیث میخوانیم که «زمانی که اسباب یک کار فراهم نباشد، آرمانخواهی ما کار را به نتیجه نمیرساند.»
معتقدم که ما در مورد جنگ میبایست با محاسبه دقیق رفتار میکردیم و در همان سالها و ماههای پایانی جنگ محاسبات نشان میداد که ما قادر به پیروزی نظامی مطلق بر رژیم عراق نیستیم و باید این مساله را بپذیریم. در این صورت چنانچه ما در پایان اسفند سال ۶۶ قطعنامه را میپذیرفتیم بیتردید با خسارتهای کمتر جنگ را خاتمه داده بودیم.
نظر شما :