نوشاننده جام زهر یا قهرمان پایان جنگ؟
البته افرادی که حسرت پایان جنگ را میخورند، نوعا به دو گروه تقسیم میگردند، گروهی که به دلیل فضای معنوی و روحانی جبههها حضور در آن فضا را به جامعه عادی ترجیح میداده و میدهند و از این بابت حسرت پایان جنگ و ترک جبههها را میخورند و گروهی دیگر که هویت و قدرت خود را در شرایط جنگی کشور میدیدند و از این رو با عادی شدن شرایط جامعه و خروج از فضای سیاسی و امنیتی کشور، هویت و قدرت خود را در زوال میبینند و میکوشند با محاکمه و حمله به عوامل پایان جنگ، از آنان انتقام بگیرند و راهی بر وارد کردن کشور به بحرانهای نظامی و امنیتی جدید بجویند.
اما انگیزه ناراضیان از خاتمه جنگ هرچه باشد ناخرسندی و نارضایتی از پایان جنگ بین دو کشور همسایه، مسلمان و شیعه از دیدگاه هیچ منطقی پذیرفتنی نیست، چرا که تداوم جنگ حتی برای یک روز و یک ساعت نیز به معنای کشته شدن انسانهای بیگناه از هر دو طرف جنگ، نابودی منابع ملی و بیتالمال مسلمین، گرسنگی، فقر و پیامدهای غیرقابل جبران اجتماعی و فرهنگی میباشد.
حال چگونه است که اکنون بعد از ۲۶ سال برخی از افراد از جمله تعدادی از فرماندهان ارشد نظامی با حسرت از خاتمه جنگ سخن میگویند و به دنبال مقصر آن میگردند؟ اینگونه موضعگیری، نشان از آن ندارد که از نگاه این افراد مطلوب بود که ای کاش هنوز هم ما در حال جنگیدن با عراق و سایر حامیان آن بودیم؟
این افراد برای پنهان کردن ماهیت آرزوی خود واژه «نوشاندن جام زهر» را برای پایان دادن به جنگ استفاده میکنند و از این رو از افرادی نظیر آیتالله هاشمی رفسنجانی به عنوان فرمانده دفاع مقدس، سردار محسن رضایی به عنوان فرمانده سپاه پاسداران و مهندس میرحسین موسوی به عنوان نخستوزیر وقت، به عنوان متهمان اصلی نوشاندن جام زهر به امام خمینی نام میبرند و البته این دلواپسان که ظاهرا مقداری دچار رودربایستی نیز هستند نقش آیتالله خامنهای به عنوان رئیسجمهور وقت را که کاملا مواضعی همسو با آیتالله هاشمی رفسنجانی و سایر مسئولان ارشد کشور در خاتمه جنگ و پذیرش قطعنامه داشت را مسکوت میگذارند!
اما پرسش اینجاست که آیا ما برای خاتمه جنگ باید به دنبال مقصر نوشاندن جام زهر بگردیم یا در جستجوی قهرمان پایان دادن به جنگ برآییم؟ آیا اگر هوشمندی مسئولان وقت کشور در حل این معضل تاریخی نبود، با توجه به روند رو به ضعف بنیه اقتصادی و نظامی کشور به دلیل تحریمهای شدید ایران و حمایت همهجانبه مالی و نظامی از عراق توسط اعراب و سایر قدرتهای جهانی، خطر از دست دادن بخش بزرگی از اراضی ایران و حتی سقوط نظام وجود نداشت؟
کسانی که اینگونه امروز بر پایان جنگ و پذیرش قطعنامه مویه میکنند، چه نقشی در عقبنشینیها و ناکامیهای سال پایانی دفاع مقدس و از دست دادن فاو، جزایر مجنون و سایر فتوحاتی که با هزینه سنگین هزاران شهید و جانباز بدست آمده بود، داشتند؟
آیا صرف اینکه سخن از ناهمراهی دولت وقت در پشتیبانی جنگ بزنیم برای قانع کردن افکار عمومی کافی است؟ آیا از یاد بردهایم دولت دفاع مقدس با درآمد نفتی سالانه پنج تا هشت میلیارد دلار، نیمی از آن را به جبهه اختصاص میداد و با نیمی دیگر یعنی حدود سه میلیارد دلار کشور را به گونهای اداره میکرد که آقایان در دولت محبوبشان با صد میلیارد دلار نیز نتوانستند نیازهای اولیه مردم را آنگونه تامین کنند؟
اینکه این افراد در مصاحبهها و سخنرانیهای خود، پذیرش قطعنامه و پایان جنگ را تلخترین لحظات زندگی خود میدانند و آیتالله هاشمی این لحظه را جزو شیرینترین لحظات عمر خود عنوان میکنند نشان از شکافی عمیق بین دیدگاههای دو طرف در مورد شیوه مدیریت کشور دارد.
یک گروه معنوی و آرمانی کردن جامعه را در گرو وجود جنگ و فضای جبهه نظامی میدانند و گروهی دیگر لازمه رشد معنوی جامعه را تامین نیازهای مادی و معاش مردم میدانند و هنر مدیریت را در ایجاد فضای معنوی در جامعه در شرایط عادی و نه جنگ جستجو میکنند.
در هر صورت به نظر میرسد این اختلاف بنیادین که ۲۶ سال است به بهانه پذیرش قطعنامه و پایان جنگ سر باز میکند، برای سالها و دهههای آینده نیز باز خواهد ماند، و این مردم هستند که با استفاده از حق رای خود مقبولیت هر یک از این دیدگاهها را در جامعه نشان میدهند، همانگونه که سال گذشته اختلاف معنادار آراء گفتمانهای اعتدال و دلواپسان، نوع نگرش مردم را نشان داد.
منبع: روزنامه جمهوری اسلامی
نظر شما :